ماهنامه الکترونيکي دوران شماره 35   مهرماه 1387
 

 
 

 
 
   شماره 35   مهرماه 1387


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
وحدت ملي

ايران وطن عزيز ما كه اين همه سابقه درخشان تاريخي دارد و نام نامي عدة كثيري از پادشاهان و بزرگان و علما و هنرمندان و گويندگان آن تا دنيا برجا خواهد بود هيچ‌گاه از خاطرها محو نخواهد شد، امروز به حال نكبت و ذلت عجيبي افتاده است كه اگر در مجراي احوال عالم تغييري جدي پيش نيايد و به اصطلاح در به همين پاشنه بگردد، عاقبت آن بسيار وخيم است و خداي نخواسته بيم آن مي‌رود كه اگر نام و نشان آن يكسره محو نشود، استقلال سياسي آن خاتمه يابد و ديگر ايراني نتواند در دنيا خود را مردي آزاد و اهل مملكتي مستقل بشناساند.
اين حال نكبت‌ و ذلت مسبوق به سوابقي مفصل و معلول عللي بي‌شمار است كه اينجا جاي تفصيل آن نيست و ما هم از عنوان كردن اين مبحث در اين مقاله قصد طرح آن را به اين منظور نداريم بلكه مدار بحث ما در اينجا اين نكتة بسيار مهم است كه آيا اين حالت نكبت و ذلت خطرناك چاره‌اي دارد و ممكن‌ العلاج است يا آنكه دردي بي‌درمان است و هر سعي و جهدي كه در راه علاج آن به كار برده شود بي‌ثمر و نقش بر آب خواهد بود؟
خطر عظيمي كه در اين دنياي مادي و اقتصادي، هستي ملل كوچك كم زور را تهديد مي‌كند، وجود دولتهاي بزرگ زورمند است. در برابر آنها كه چون براي حفظ قدرت و فرونشاندن شهوت و اشتهاي مالي و اقتصادي بي پايان خود هر روز به طعمه و لقمه‌اي تازه محتاجند و ضمناً مي‌خواهند از اين قبيل طعمه‌ها و لقمه‌‌ها به حداكثر براي روز مباداي خويش يا به قصد محروم ساختن حريفان ديگر ذخيره داشته باشند، هر جا مملكتي را از جهت منابع طبيعي غني و از لحاظ مباني اخلاقي و ملي ضعيف و ناتوان بيابند به هر اسم و رسم باشد بر آن مستولي مي‌شوند و به تدريج آنجا را در حلقة مستعمرات خود درمي‌آورند و مردم آن را هم اگر بتوانند دير يا زود در وجود خود مستحيل مي‌سازند.
بدبختانه امروز اين سيره سيره عمومي دول مقتدر شده است و تا تمدن كنوني دنيا كه منحصراً بر يك پايه، آن هم پايه ماديات و اقتصاديات، مي‌گردد بر عالم حاكم باشد غير از اين نيز نمي‌توان از آن متوقع بود بلكه بايد انتظار آن را داشت كه روز به روز پافشاري ايشان در تعقيب اين راه و روش بيشتر شود و دامنة طمع‌ورزي و زياده‌طلبي آن دول بيش از پيش توسعه يابد.
اما بايد دانست كه راه و روش دول استعماري در اين دو سه قرني كه از عمر تمدن مادي مي‌گذرد هميشه يك سان نبوده و به مقتضاي زمان هر چند مدت، شكل و صورت آن تغيير يافته است.
شركتهاي شرقي انگليسي و هندي و فرانسوي به زور گرفتن امتيازات تجارتي و گمركي و تأسيس دارالتجاره‌ها و تحصيل انحصار تجارت بعضي از امتعة مرغوب و تشكيل سپاهيان و محاكم اختصاصي به نام حفظ منابع اتباع خود، بيچاره مردم بي‌خبر مشرق زمين را خرد خرد بندة فرمانبردار خود مي‌كردند و شيرة جان ايشان و كشورشان را به حرصي هر چه تمام‌تر مي‌كشيدند، اندكي بعد همين طمع‌ورزان استفاده‌جو صورت قضيه را تغيير داده و از ايشان آنها كه مدبرتر و محيل‌تر بودند در تسخير ممالك بي‌خبر و وامانده از قافلة تمدن مادي عنوان فريبندة «نشر تمدن» را پيش كشيده و براي تخفيف ننگ تاخت و تاز بر ممالك ديگران و تعدي و جور بر ساكنين آنها عمل قبيح خود را «مأموريت نشر مدنيت» ناميده‌اند، بدون آن كه كسي بداند يا به كسي به وجهي اقناع كننده بفهمانند كه اين مأموريت را از جانب كه يافته‌ و چرا وظيفه مزبور، كه لله الحمد بعد از گذشتن يكي دو قرن آثار واقعي آن و بطلان دعوي ايشان واضح شده، منحصراً به عهدة يك يا دو دولت مخصوص محول گرديده است.
در ميان دول استعماركنندة اروپايي كه اين خاصه را از اجداد و پيشوايان قديم خود يعني روميان به ارث مي‌برند دولت روسية تزاري كه به خشونت روش و سختگيري نسبت به ملل مغلوبة غيرروسي شهرت داشته، در روسي كردن مغلوبين هر نوع حقه‌بازي و تدبيري را كه استعمار‌كنندگان ديگر پيش از او به كار بسته بودند كنار گذاشته و صاف و ساده در محو آداب و سنن و زبان و كلية آثاري كه ممكن بوده است سابقة قومي و ملي را به ياد مغلوبين بياورد مي‌كوشيده و تا آنجا كه مي‌توانسته است در محو اين خصايص و مشخصات ملي مغلوبين خود جهد مي‌كرده و ثمرات فراوان آن را هم در ممالك ساحلي بالتيك و قسمتي از لهستان و قفقازيه و خوارزم و تركستان و فرغانه چنانكه مي‌خواسته است تا حدي چيده است. از نيمه دوم قرن نوزدهم يعني از اواني كه در اروپا دوره‌اي به نام دورة «صلح مسلح» پيش آمد و دول از بيم يكديگر، در عين آنكه روز به روز مسلح‌تر مي‌شدند، هيچ‌يك جرأت مبادرت به جنگ نداشتند و خواه ناخواه، نسبت به هم در ظاهر در حال صلح سر مي‌كردند، صورت تسخير ممالك ضعيفه و مستعمره نشده به شكلي ديگر جلوه كرد يعني متجاوزين طريقي تازه پيش گرفتند و به جاي لشكركشي و استيلاي بر آن ممالك به قوة قهريه، دست به كار استعمال حيلة جديدي شدند و آن به اصطلاح ايشان به كار بردن روش «نفوذ مسالمت‌آميز» يا نفوذ تدريجي است و غرض از آن اين بوده است كه بدون جنگ و سر و صدا عصباني كردن حريف به وسيلة گرفتن امتيازات اقتصادي و فرهنگي و كشيدن راه‌آهن و به دست آوردن بازار تجارت و فرستادن مستشار و مبلغين مذهبي و باز كردن مدارس و ترويج زبان خود كم كم مملكتي را كه از لحاظ اقتصادي و قدرت سياسي و نظامي و مالي و فرهنگي نسبتاً ضعيف‌تر به نظر مي‌رسد تحت نفوذ انحصاري خود بگيرند و با تبليغات ماهرانه نگذارند كه به راهي ديگر كه مصلحت او اقتضا مي‌كند متوجه شود تا بالنتيجه دست بسته و بدون اختيار و استقلال مأمور و مجري اوامر دولت صاحب نفوذ قرار بگيرد.
تقسيم قسمتهايي از آسيا و اروپا به مناطق نفوذ بين انگليس و فرانسه از طرفي و بين انگليس و روس از طرفي ديگر فقط به اين منظور بوده است كه طرفين جانب حق يكديگر را در قسمتي كه به نام منطقة نفوذ حريف شناخته شده رعايت كنند و از حدي كه براي هر يك معين شده و در اعمال سياست «نفوذ مسالمت‌آميز» تجاوز ننمايند، يعني در استعمار اراضي و بنده و برده كردن مردم آنجا و به كار واداشتن ايشان به خدمت خود حق انحصاري داشته باشند.
اكثر مردم آسيا و آفريقا از سه چهار قرن پيش كه طمع‌ورزان هوشيار اروپايي به قصد شكار طعمه بر دريا سوار شده يا همراه با سيل قدرت قهريه رو به مساكن ايشان آورده‌اند در اين دامهاي مختلف افتاده و هر يك به شكلي اسير قيد و بند اين «مأمورين نشر تمدن» گرديده‌اند و در پاره‌اي موارد دام چنان سخت يا صيد چنان ضعيف جان و سست تدبير و ناتوان بوده كه بعدها هرچه كوشيده است، براي او صورت خلاص ميسر نگرديده و بعضي ديگر كه بر اثر سست عنصري و نافهمي خود يا بيداد و جور غالبين در اينان مستحيل شده‌اند به تدريج از درك لذت آزادي و استقلال محروم گرديده و قيد و بند جائرين و غاصبين را عين سعادت و كامراني پنداشته‌اند.
در ميدان معارضه و مقاومت با دول استعماري و راه و روشهاي مختلف ايشان تنها مللي سرسخت بوده‌اند كه دست از وحدت ملي و آداب قومي نكشيده و با اينكه در اين تصادم و تعارض سنگ زيرين آسيا محسوب شده‌اند حيثيت و شخصيت خود را همچنان حفظ كرده و اگر از زور و فشار ناليده‌اند، باز اين زور و فشار عارضي را تحمل كرده و در همه حال چون كوه پايدار مانده و از مقام استواري كه داشته‌اند نجنبيده‌اند و همين استواري و پايداري كه از جانب بعضي از ملل قديمه در مقابل تجاوزات و نيرنگهاي گوناگون دول استعماري مشهود افتاد بزرگ‌ترين مانع كار ايشان در اين راه بوده است.
لقمه اگر چرب و نرم شد هر اشتهايي را تحريك مي‌كند و هر معده‌اي بدون زحمت آن را مي‌بلعد و هضم مي‌كند. اما اگر در نظر شكمخوارگان ناسازگار نمود چون بي‌باكانه در بلع و هضم آن طمع كنند در كام ايشان زهر خواهد شد و در گلوي آنان گير خواهد كرد.
مشهور چنين است كه معدة شتر مرغ سنگ را نيز از هضم مي‌گذراند، اما بايد ملتفت بود كه معدة اين مرغ درشت اندام شگرف جثه، هر قدر هم آهنين و تندكار باشد باز از عهدة بلع صخرة صما يا يك قطعه در كوهي برنخواهد آمد و تا سنگ سست نهاد و ريزه ريزه نباشد قابل بلع و هضم آن حيوان نخواهد بود.
كساني كه چنين تصور مي‌كنند كه يك ملت كوچك كم جمعيت، ديگر در اين دنيايي كه ملل پرزور و كثيرالعدد تمام صحنة آن را منحصراً ميدان تاخت و تاز و جولان خود مي‌خواهند، حق حيات ندارند زيرا زود محكوم و مغلوب ايشان مي‌شوند به كلي با قدم سفسطه پيش مي‌روند، و در تشخيص اسباب غالبيت و مغلوبيت اشتباه مي‌كنند.
همانطور كه شترمرغ با وجود بزرگي جثه از بلع و هضم يك قطعه در كوهي عاجز است و اگر حرص و طمع ديدة بصيرت او را كور كند و چنين لقمة ناگواري را ببلعد نسنجيده به هلاك خود تن در داده است، حرص ممالك عظيمه هم در بلعيدن كشورهاي كوچك در صورتي كه اين كشورها بنياني استوار داشته باشند و به دست خود يا به وساوس خارجيان تركيب وجود او را متفرق و متلاشي نكنند به نتيجه‌اي نخواهد رسيد و جز ضرر و خسران ثمري ديگر از آن عايد ايشان نخواهد گرديد.
حقيقت اين نكته را دول استعماري خيلي بيشتر و بهتر از ما فهميده‌اند و تجاربي كه ايشان را در به كار بردن طريق ديگر استعمار سابقاً حاصل شده آنان را امروز بر آن داشته است كه در راه تسخير مساكن اقوام سرسخت و مقيد به حفظ قوميت و آداب ملي ابتدا رشتة اتحاد و پيوند به هم بستگي ايشان را به هر اسم و عنوان كه باشد به وسيلة تبليغات فريبنده از هم بگسلند و به نام تجدد و رهايي از قيود قديمه و خلاص از ارتجاع و قبول نهضت‌هاي دموكراتيك(!) و اداره امور هر دسته از مردم به دست خود و گفتن و نوشتن به زبان و لهجه‌اي مخصوص كساني را كه چندين هزار سال با هم زيسته و در محنت و شادي شريك يكديگر بوده و تاريخ و ادبيات و سرنوشت متحدي دارند هر دسته را بر دستة ديگر برانگيزند و آنچه را كه قرنها يك قوم را متحد و در برابر تعرض بيگانگان استوار نگاه مي‌‌داشته يعني «وحدت ملي» ايشان را به تفرقه و جنگ طبقاتي مبدل كنند تا بتوانند به مقصود خود برسند و از آب گل‌آلود ماهي بگيرند. علت اصرار اين دول محيل رياكار در زمينة برانداختن آداب قومي و علايق تاريخي و ادبي ملل كوچك اين است كه بالاخره از مطالعة تاريخ و تجارب سابقين به اين حقيقت مسلم رسيده‌اند كه در راه پيشرفت مقاصد شوم ايشان، بزرگ‌ترين موانع، وحدت ملي ملل صغيره است يعني مادام كه در بنيان استوار اين سد سديد رخنه‌اي راه نيافته و ملل با اين سير بلا هرگونه تعرض و سوءقصد بدخواهان را دفع مي‌كنند هر كشش و كوشش براي محو استقلال و ربودن منابع و ذخائر طبيعي ايشان بلاثمر است. به همين جهت امروز اين قبيل دول استعماري با بذل پول و خريدن دست و زبان كساني كه از دل و مغز بي‌نصيبند و تبليغات روزنامه‌اي و سينمائي و راديويي و تأسيس انجمنهاي روابط فرهنگي و هنري و ابراز دلسوزيهاي دايه‌هاي مهربانتر از مادر به شكلي كه مردم ساده‌لوح عامي را زود بفريبد دست به كار پاشيدن اساس وحدت ملي مردم مي‌زنند و ماهرانه به دست خود مردم در ميان ايشان توليد تشتت آراء‌ مي‌كنند و آنان را از اين لحاظ به طبقات معارض يكديگر منقسم مي‌سازند و از اين حيدري نعمتي بازي كه تركيب وجود ملتي را به اجزاء پراكنده بيجان مبدل مي‌سازد استفاده مي‌كنند و تا آنجا گاهي يك طرف و گاهي طرف ديگر را تقويت مي‌نمايند كه بالاخره در اين معارضه هر دو طرف از قدرت و نفس بيفتند و ديگر مانعي براي وصول به مقصود براي ايشان باقي نماند.
اگر وحدت ملي براي حفظ يك قوم در حكم محكم‌ترين حصارهاست زبان و ادبيات او به منزلة در و دروازة اين حصار است، حصار هر قدر محكم و بلند باشد اگر در و دروازه‌‌هاي آن گشوده شود و حكايت «هر كه خواهي گو بيا و هر كه خواهي گو برو» در پيش باشد ديگر حفظ حريم داخلي به هيچ قدرتي ميسر نخواهد بود و حصار وحدت ملي اسمي بلامسمي و وجودي بي‌نمود محسوب خواهد شد.
البته كساني كه با راديو و روزنامه و نوع تبليغات همسايگان ما سرو كار دارند ملتفت ريختن اساس وحدت ملي قوم ايراني تاكنون به دست يك دسته مردم ساده‌لوح بي‌خبر داخلي يا عمال و مزدوران خود چه عنوانهاي فريبنده‌اي پيش كشيده و هر روز به چه بهانه‌هاي خوش‌ظاهر بدباطني هر دسته از ايرانيان را به روي دستة ديگر واداشته و در تيز كردن آتش تعصب ايشان چه جهدهايي به كار بسته‌اند.
تغيير الفباء، تقويت متكلمين به لهجه‌هاي محلي و نژادسازي براي ايشان، حمله به سبكهاي نظم و نثر قديم و گشودن بند عروض و قافيه، تشويق از هوسبازان بلندپروازي كه تحصيل معرفت و درس خواندن و تصفح كتاب را چون زحمت دارد و از خود گذشتگي و فداكاري و صفاي ذهن مي‌خواهد عملي بي‌فايده مي‌دانند و درس نخوانده و استاد نديده اديب و شاعر مي‌شوند، حمايت از هرزه دراياني كه اظهار علاقه به گذشته را ارتجاع و كهنه‌پرستي و تعلق به آب و خاك اجدادي را موهوم‌پرستي مي‌پندارند و احترام و حفظ جانب اينگونه معنويات و لطايف را منافي با عصر اتم جلوه مي‌‌دهند، همه از قبيل همان تبليغاتي است كه براي سست كردن بنياد وحدت ملي و از هم فروريختن اين مانع مزاحم از طرف دول طمع‌ورز غربي جهت استيلاي بر كشور ما و امثال آن اقدام شده و مي‌شود.
هيچ ايراني غيرتمند تجددطلبي نيست كه امروز منكر ترقي تمدن اروپايي و مخالف با آثار حسنه و معجزات خيره‌كننده آن باشد و نخواهد و نكوشد كه به اين مزايا برسد تا در پيش ملل ديگر سرافكنده و خوار و ضعيف نباشد اما بايد دانست كه اگر با وجود اين همه جهد كه كرده و مي‌كند و آرزوي شديدي كه به وصول اين مقصود داشته و دارد به اين امر نمي‌رسد، مانع آن مثلاً رسميت نيافتن زبان تركي و كردي در ايران يا اظهار علاقه به شعر سعدي و حافظ و مولوي و دوست داشتن سرزمين ايران و سرودن شعر به سبكهاي قديم و امثال آن نيست بلكه علت‌العلل آن دخالت بيگانگان است در امر زندگي ما از حدود دويست سال پيش و فلج ساختن هر گونه اقدام خيري كه در اين مدت از طرف مردم ايران براي نجات از اين حال نكبت و ذلت شده و مي‌شود.
اگر تاكنون مقاصد سوء بيگانگان در باب ما متوجه غافل و بي‌خبر و جاهل و فاسد نگاه داشتن مردم بوده، امروز جنبه خطرناك‌تري پيدا كرده و سوءقصد متوجه اساس هستي يعني وحدت ملي ما شده است. تبليغات فوق چنانكه اشاره كرديم هر كدام يك پرده از اين نمايش تألم‌انگيز است و همه آنها به هر شكل و صورت كه جلوه كند و به دست هر كس انجام شود بالمآل به منظور گسستن پيوند وحدت ملي ايران است كه محكم‌ترين پايه و غني‌ترين مايه آن همانا زبان و ادبيات فارسي است.
وقتي بود كه شروان واران يكي از رايج‌ترين بازارهاي شعر و ادبيات فارسي بود و سخن شيرين سعدي را در كاشغر شاهدان شوخ بر يكديگر مي‌خواندند و در قونيه به ساز مثنوي مولوي مي‌رقصيدند و قند پارسي كلام حافظ را بازار بنگاله مشتري بود، اما امروز بر اثر استيلا و تجاوز همين بيگانگان كار به جايي كشيده است كه حتي در تبريز و اشنويه و زنجان هم ايراني پاك و پاكزاد قدرت و جرأت تكلم به زبان فارسي كه زبان اجدادي اوست و همه برادران او در سراسر ايران آن را مي‌فهمند و پدران او اين همه آثار گرانبها به آن باقي گذاشته‌اند، ندارد و تكلم به هر زبان ديگري جز آن آزاد است و اين كار البته به دست كساني مي‌شود كه هيچ غرضي جز پاشيدن رشتة اتحاد ملي و وحدت قومي ما ندارند و شبهه‌اي نيست كه رسيدن به اين غرض مقدمة تجزية مملكت و استيلا يافتن تدريجي ايشان بر يكي از اجزاء پراكنده شدة آن است.
اطلاع بر اين مقدمات كه ما تذكار و تكرار آنها را وظيفة ملي خود مي‌دانيم بايد مردم صالح اين مملكت را كه هنوز فريب تبليغات بيگانگان را نخورده و در دام افسون ايشان نيفتاده‌اند بر آن دارد كه قبل از هر چيز در حفظ وحدت ملي و هر چيزي كه به اين امر بستگي دارد كمال جهد و حرص را به كار ببرند و نگذارند كه غرض‌ورزان يا بي‌خبران به بهانه‌ها و اصلاحات فريبنده‌اي كه در اين ايام عنوان كردن آنها سخت باب شده است، در اين اساس متين راه نفوذ و رخنه بيابند، بلكه هر وقت مدعيان اين قبيل بهانه‌ها را پيش كشيدند و به سفسطه ادعا كردند كه براي تجدد و ترقي بايد رنگ نو به خود گرفت و با گذشته وداع كرد، بايد به ايشان گفت كه كدام يك از ملل متمدنة زورمند امروزي چنين كاري كرده‌اند كه ما بكنيم و كجاست كه ترقي كرده و ترقيات و تحولات خود را بر همان پايه و اساس قديمي ننهاده و با گذشته خود وداع نموده است؟
البته اين كار مستلزم تعمق و تجربه و ممارست در گذشته و حال دنياست و از غالب مردم تحصيل نكرده و كم تجربه و ساده‌لوح كه زودتر و آسانتر از هر كس فريب اين تبليغات ماهرانه را مي‌خورند ساخته نيست. بايد كساني كه جاهلند از راهدانان باخبر بپرسند و با تحصيل و تحقيق راه را كاملاً از چاه تشخيص دهند و به صرف توهم اينكه هر چه از اروپاييان به ما مي‌رسد از راه خيرخواهي و مصلحت انديشي است در سرپنجة مكر و فسون سياستمداران محيل و نفع‌طلبان طمع‌پيشة اين قوم نيفتد و بين اين جماعت و حكماي آزادمنش و علماي حقيقت طلب ايشان خلط نكنند، چه امروز بدبختانه ادارة‌ امور مردم حتي در اروپا به دست حكما و علما نيست بلكه زمام غالب مصالح به دست يك مشت سياستمدار كوتاه‌نظر و نظامي خودخواه و سرمايه‌‌دار آزمند است و آنچه از زبان ايشان به نام پيشرفت انسانيت و دفاع از تمدن و رفع تعدي از مردم رنجبر و توسعه دامنه آزادي و دموكراسي بيرون مي‌آيد جز اصطلاحات و الفاظي فريبنده چيزي ديگر نيست. بايد بيدار و هوشيار بود و در اين طاسهاي لغزنده كه به دست استادان محيلي تهيه شده نيفتاد.
دام سخت است مگر يار شود لطف خدا
ور نه آدم نبرد صرفه ز شيطان رجيم


به نقل از: مجموعه مقالات عباس اقبال آشتياني انجمن آثار مفاخر فرهنگي جلد سوم
مأخذ: مجله يادگار، سال سوم، 1325شمسي، شماره 3

این مطلب تاکنون 3411 بار نمایش داده شده است.
 
     استفاده از مطالب با ذکر منبع مجاز مي باشد.                                                                                                    Design: Niknami.ir