سابقه تجزیهطلبی در ایران | اغتشاشات و آشوبهای اخیر کشور، پس از سالها، تقریبا همه گروهکهای تجزیهطلب و تروریست را با کارنامههای سیاه و تکاندهنده به میدان آورده و از کردستان تا بلوچستان و خوزستان و... نداهای تجزیهطلبانه و تروریستی گذشتهشان را بلند کردهاند. این در حالی است که تجزیهطلبی در متن آشوبهای فوق، راهبرد اصلی گروههای اغتشاشگر و حامیان خارجی آن را تشکیل داده و باعث شده که طی همین غائله دهها نفر از نیروهای حافظ امنیت و همچنین مردم عادی هدف ترور مزدوران حاضر در میان اغتشاشگران قرار گرفته و به شهادت برسند.
مقاله زیر به بررسی سابقه اقدامات تجزیهطلبانه در ایران پرداخته است.
تجزيه: از كردستان تا فارس
تجزيه و يا حداقل ايجاد آشوبهاي جدائي طلبانه، يكي از چهرههاي اصلي توطئههاي استعماري و نواستعماري است. كاربرد اين حربه توسط استعمار راست و چپ در ايران پيشينة كهن تاريخي دارد و با بلواي هرات توسط استعمار پير بريتانيا و جدائي آن، در زمان ناصرالدينشاه (1273ق.) آغاز ميشود. از نمونههاي متأخر آن ميتوان به غائله نافرجام «دمكراتها» در آذربايجان و كردستان اشاره كرد، كه پس از جنگ جهاني دوم توسط ميرجعفر باقروف، دبيركل حزب كمونيست آذربايجان شوروي، طراحي شد و با تصويب استالين به اجرا درآمد.
با اوجگيري انقلاب اسلامي، انواع طرحهاي تجزيه طلبانه توسط استراتژيستهاي «سيا» و «كا.گ.ب» مورد بررسي قرار گرفت و بعنوان آلترناتيوهاي گوناگون براي شرايط مختلف برنامهريزي و تدارك مقدماتي شد. اين چهره توطئه، در محور بهم پيوستهاي اكثر استانهاي مرزي و حاشيهاي كشور را در بر ميگرفت : از تركمن صحرا تا كردستان تا خوزستان تا منطقه ايل قشقايي (فارس و بوشهر و بخشي از هرمزگان) تا بلوچستان!
در تمامي اين نواحي، استكبار جهاني از گذشتههاي دور زمينة آشوبهاي جدائي طلبانه را فراهم ديده بود و در مقاطع مختلف تاريخي نيز آزمونهايي را به اجرا درآورده بود. براي نمونه، در خوزستان ـ همزمان با غائله شورويها در آذربايجان و كردستان (1324)، كه از شهرت كافي برخوردار است، توسط آلن چارلز ترات، رئيس «انتليجنس سرويس» در خاورميانه، سازماني بنام «اتحاديه عرب خوزستان» ايجاد شد. نمايندگان اين جمعيت خلقالساعه به ملاقات با نايبالسلطنه و نخستوزير و وزير خارجه عراق رفتند و خواستار جدائي «عربستان» (يعني استان خوزستان!) از ايران و پيوستن آن به عراق شدند. اين آش چنان شور بود كه حتي پسر شيخ خزعل نيز آن را محكوم كرد.
همزمان «اینتليجنس سرويس» در فارس بوسيله رؤساي ايل قشقايي (برادران قشقايي: ناصر، خسرو، ملك منصور، محمد حسين) به ايجاد يك آشوب تجزيهطلبانه بنام «نهضت جنوب» دست زد. خسرو قشقايي به بوشهر رفت و با دريافت مبالغ هنگفتي پول و مقادير زيادي سلاح از كلنل سرجفري انگليسي، پرچم «خودمختاري فارس» را برافراشت. هدف از اين آشوبها اين بود كه در شرايطي كه شوروي آذربايجان و كردستان را زير سيطرة خود آورده، برتري نيرو به سود بريتانيا در منطقه استراتژيك و نفتخيز جنوب تأمين شود.
با پيروزي انقلاب اسلامي ايران، ناصر و خسرو قشقايي از مأواي 25 ساله خود (لاس و گاس در آمريكا و مونيخ در آلمان غربي) به ايران آمدند و بلافاصله به فارس عزيمت كرده و مدعي رياست ايل قشقائي شدند. برادران قشقائي، با حمايت جدي بنيصدر، تلاش زيادي كردند تا عشاير فارس را مجدداً زير پرچم خود گرد آورند و يك آشوب تجزيهطلبانه جديد را در منطقه حساس و استراتژيك كوچ ايل قشقائي (از جنوب اصفهان تا خليج فارس) پديد آورند. خسرو قشقايي قبل از بازگشت به ايران، به واشنگتن رفته و طرح عمليات را با مقامات «سيا» هماهنگ ساخته بود. او در ايران با نام مستعار «اس. دي. راتر» با اهرن، مأمور «سيا» تماس داشت و توسط عامل خود، جهان پولاد كشكولي، ماهيانه يك ميليون دلار دريافت ميكرد.
توطئه برادران قشقائي، عليرغم تمهيدات مفصل مادي و فرهنگي به نتيجه نرسيد. برخلاف تحقيقات مفصل مؤسسات پژوهشي «سيا» در سالهاي 1343 ـ 1357، كه از طريق يكي از عوامل خود در رأس «اداره كل آموزش عشاير كشور» منطقه را تحت پوشش و مطالعه دقيق داشتند، غائله نافرجامي كه به «اردوي خان» شهرت يافت، تنها توانست عدة معدودي (حدود 170 نفر) را به عنوان اعضاء ثابت به خود جذب كند؛ كه تركيب آن به شرح زير بود :
- برادران قشقائي و خانوادهشان : حدود 10 نفر؛
- سران ضدانقلابي و وابسته به «ساواك» برخي ايلات و طوايف جنوب، كه تحت پيگرد دادگاه انقلاب قرار داشتند؛ مانند شهباز ضرغامپور و پسران ملك منصورخان باشتي بهمراه تفنگچيهايشان : حدود 15 نفر؛
- بازجوها و اعضاي متواري «ساواك» و عمال «سيا»، كه تحت پيگرد دادگاه انقلاب قرار داشتند؛ مانند دكتر ابوالفتح نجفي و سهراب ضرغامي كشكولي و كرمي (بازجوي ويژه مسلمانان پيرو امام خميني در «ساواك» فارس) : حدود 15 نفر؛
- قاچاقچيان مسلح جنوب (مانند عوضقلي محمدي مسقاني) و سارقين مسلح سابقهدار و تفنگچيان مزدور : حدود 50 نفر؛
- اعضاي گروهك آمريكائي «رنجبران» به رهبري ايرج كشكولي : حدود 20 نفر؛
- اعضاي متواري گروهك «منافقين» : حدود 10 نفر؛
- معدود جوانان خانوادههاي كلانتران قشقائي، كه يا با انگيزة خويشاوندي و يا ماجراجوئي با «اردوي خان» پيوسته، و اكثراً معتاد به مواد مخدر بودند : حدود 20 نفر؛
- افراد سادة ايل قشقايي، كه به دليل عوامل فرهنگي و وابستگي قبيلهاي و عاطفي در «اردو» مجتمع بودند و عموماً افراد مسن و از «عملة» قديمي «خان» محسوب ميشدند : حدود 30 نفر.
در ساير مناطق ديگر نيز چنين سوابق ممتد فعاليت سرويسهاي جاسوسي غرب و شرق وجود داشت، كه با اوجگيري انقلاب اسلامي پروندهها و طرحهاي عملياتي از بايگانيها خارج شد و در دستور روز قرار گرفت. براي نمونه، در ديماه 1357 در نشريه «مردم»، ارگان مركزي «حزب خائن و منحله توده» ـ كه هنوز در آلمان شرقي منتشر ميشد، پيامي از جمعيت نوظهور و مجهولالهويهاي بنام «حزب دمكرات بلوچستان ايران» به چاپ رسيد. با پيروزي انقلاب و تاكتيك جديد شوروي و «حزب خائن توده»، اين طرح موقتاً به فراموشي سپرده شد. تنها پس از كشف و دستگيري شبكه جاسوسي ـ براندازي «حزب منحله توده» است، كه توسط بقاياي اين گروهك و گروهك شورويگراي «اكثريت» (جناح فرخ نگهدار) و با حمايت رژيم ماركسيستي كابل، اين طرح به اجرا درآمد و، در همگامي با باندهاي قاچاق مواد مخدر و سلطنتطلب، گامهاي بسيار ناچيزي در جهت آشوب در بلوچستان برداشته شد. مهمترين و بارزترين نمونة اين زنجيرة توطئههاي جدائيطلبانه، آشوب كردستان است:
هنوز يكي دو هفته از پيروزي انقلاب نگذشته بود، كه گروهكهاي چپ «آمريكائي» و «روسي» فعاليت خرابكارانه خود را در كردستان آغاز كردند. «حزب دمكرات كردستان» پادگانهاي مهاباد و پاوه و پيرانشهر را تصرف كرد و مقادير معتنابهي سلاح به غارت برد. در پي «حزب دمكرات»، گروهك آنارشيستي «كومهله» و «سازمان چريكهاي فدائي خلق» در صحنه سياسي كردستان ظهور كردند. پس از آن، به سرعت دهها گروهك چپ ديگر در گوشه و كنار كردستان سربرآوردند :
ـ «فدائيان خلق» (شاخه اشرف دهقاني)
ـ «اتحاديه كمونيستهاي ايران» (تشكيلات پيشمرگه زحمتكشان)
ـ «خبات» (به رهبري شيخ جلال حسيني برادر عزالدين حسيني)
ـ باند شيخ عزالدين حسيني
ـ «مجاهدين خلق» (منافقين)
ـ «راه كارگر»
ـ «حزب رنجبران» («سازمان انقلابي» سابق)
ـ «سهند»
ـ «ارتش رهائيبخش خلقهاي ايران»!
ـ «سازمان انقلاب دمكراتيك گيلان و مازندران»!
ـ «رزمندگان راه طبقه كارگر»!
و...
علاوه بر ستم شديد فرهنگي و اقتصادي رژيم شاه بر مردم كردستان، كه زمينه را براي شعارهاي افراطي فراهم ميساخت، تمايلات قومگرايانه در ميان كردها و سابقه فعاليت «حزب دمكرات كردستان» در سالهاي 1322 ـ 1325 و موقعيت جغرافيائي كردستان مجموعة عوامل مساعدي بود كه كردستان را به آماج اصلي عمليات تجزيهطلبانه سرويسهاي جاسوسي چپ و راست بدل ساخت.
مهمترين گروهك فعال در كردستان، «حزب دمكرات كردستان ايران» به رهبري عبدالرحمن قاسملو بود.
حميد مؤمني، از رهبران «چريكهاي فدائي» در رژيم گذشته، مينويسد:
«در سال 1322، ميرجعفر باقروف، ديكتاتور آذربايجان، عدهاي از فئودالها و سران عشاير و متنفذين منطقه را به باكو دعوت كرد. از جمله قاضي محمد... عمر آغاي شكاك و قاسم آغا... كه نمايندگان فئوداليسم و از مالكين بوكان بودند... باقروف از مدعوين به باكو خواست كه در مهاباد حزبي بنام «دمكرات كردستان ايران» با شعار «خودمختاري» (الگوي «فرقه دمكرات آذربايجان») بوجود آورند...»
عبدالرحمن قاسملو از اعضاي «حزب منحله توده» بود، كه پس از كودتاي 28 مرداد 32 به خدمت «ساواك» درآمد و سپس به چكسلواكي رفت. برادر او بنام اسماعيل قاسملو در ايران ماند و بعنوان عامل «ساواك» به كار در كارخانه ماشينسازي تبريز پرداخت و گروههاي مخالف رژيم، از جمله محفل چپ بهروز نابت را لو داد. قاسملو در پراگ، زيرنظر علي گلاويژ و حسن قزلچي بعنوان يك كارمند سادة «حزب توده» در انتظار نشريهاي بنام «كوردستان» مشاركت داشت و در قبال كار خود حقوق دريافت ميكرد. قاسملو همزمان از طريق بورسيههايي كه حزب كمونيست چكسلواكي در اختيار اعضاي حزب قرار ميداد، به تحصيل دانشگاهي پرداخت و در سال 1344 رسالة دكتراي خود را با عنوان «كردستان و كردها» به چاپ رسانيد، كه در آن بنحو آشكاري تز «استقلال كردستان بزرگ» (شامل كردستان ايران، تركيه، عراق، سوريه) را مطرح ساخت. قاسملو با يك زن يهودي چك ازدواج كرد و تحتتأثير شديد او به غرب گرايش يافت. در همين دوران او از طريق همسرش وارد رابطه اطلاعاتي با سازمان جاسوسي اسرائيل («موساد») شد و به دستور «موساد» به موضع «سوسياليسم دمكراتيك»، چنانكه شيوه صهيونيستهاي چپ است، پيوست. از همين زمان «ستارة اقبال» او طلوع كرد! او در جريان حوادث مربوط به الكساندر دوبچك : تمايلات غربي خود را آشكار ساخت و به عراق رفت و در آنجا با كمك مالي «موساد» به انتشار نشرية «كوردستان» ادامه داد. قاسملو كوشيد تا در عين پيوند با غرب، مناسبات حسنة خود را با «حزب منحله توده» و بلوك شرق نيز حفظ كند. در روزهاي پيروزي انقلاب، قاسملو بلافاصله به ايران آمد و به سرعت به تشكيل «حزب دمكرات كردستان ايران» دست زد و خود دبيركل آن شد.
بدينسان، «حزب دمكرات كردستان ايران»، كه به دستور باقروف و توسط سرهنگ صلاحالدين كاظماف، افسر عاليرتبه «ارتش سرخ» بعنوان يك جريان شورويگرا تأسيس شد، اين بار توسط قاسملو بعنوان يك جريان وابسته به غرب و «موساد» تجديد سازمان يافت. قاسملو در عين حال كوشيد تا عناصر تودهاي و شورويگراي كرد، كه برهبري عزيز يوسفي داراي نفوذ بيشتري از او بودند، جذب كند. با مرگ يوسفي در سال 1357، رهبري اين جناح به دست غني بلوريان افتاد و او در سال 1358 به نفر دوم «حزب دمكرات» بدل شد. بلوريان براحتي مي توانست دبيركلي را خود بدست گيرد، ولي تحتتأثير ترفندهاي محبتآميز قاسملو اغوا شد. «حزب دمكرات» با شعار «دمكراسي براي ايران، خودمختاري براي كردستان» فعاليت خود را آغاز كرد.
«حزب دمكرات كردستان ايران» در نخستين ماههاي فعاليت خود (تابستان 1358 ميليونها دلار از «ناتو» دريافت كرد و همزمان با گروهك «پيكار» نخستين جرياني بود كه وارد مبارزة مسلحانه با نظام نوپاي جمهوري اسلامي شد و به سرعت به اخذ مبالغ كلان پول و مقادير معتنابه اسلحه از رژيم صدام موفق گرديد.)
از ديگر گروهكهاي فعال در كردستان «كومهله» بود. اين گروهك پس از پيروزي انقلاب اسلامي توسط سرويس جاسوسي انگليس سازمان يافت. همزمان، يك محفل دانشجوئي ايراني مقيم انگليس، كه رهبران آن شاگرد ديويد يفه، ماركسيست ـ صهيونيست معروف بودند، به تشكيل گروهكي بنام «سهند» وارد همكاري با «كومهله» شد و «كومهله» كادرهاي تئوريك خود را از «سهند» تأمين ميكرد. در ادامة اين همكاري بود، كه از اتحاد «كومهله»، «سهند» و بقاياي «پيكار» سازمان جديدي به نام «حزب كمونيست ايران» ايجاد شد. اين گروهك مركز فعاليت خود را در لندن قرار داده و داراي نشريات پرهزينه و راديو است. برخي از اعضاي مركزيت «كومهله» داراي سوابق عضويت در ساواك منحله بودند، كه اسناد همكاري آنها در كردستان انتشار يافته است.
به هر روي، كردستان با برنامهريزي و اقدامات فعال سرويسهاي جاسوسي غرب و شرق به مأواي انواع گروهكهاي چپ و راست بدل شد و اين امر فاجعة عظيمي را براي مردم اين خطه پديد آورد و به ريختن خون بهترين فرزندان كردستان و ساير نقاط ايران انجاميد. غائله كردستان نيروي بخش مهمي از بهترين فرزندان انقلاب اسلامي را به خود جذب كرد و در نتيجه ايثارهاي آنان بود كه نه تنها ريشة گروهكها در كردستان خشكيده شد، بلكه در جوار آن اقدامات عمراني وسيعي در جهت محروميتزدائي از اين خطة ميهن اسلامي به عمل آمد.
منبع:کودتای نوژه، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، بهار 1384، ص 57 تا 64 این مطلب تاکنون 1237 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|