ماهنامه الکترونيکي دوران شماره 204   آذر ماه 1401
 

 
 

 
 
   شماره 204   آذر ماه 1401


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
تاریخ‌نگاری مغرضانه در باره نهضت جنگل

استاد علی دوانی
از علل پیدایش نهضت میرزاکوچک‌خان جنگلی و اهداف و شیوه‌ها و پایان غم‌انگیز آن سخن بسیار گفته‌اند. لیکن اغلب آن مطالب آلوده به اغراض بوده و ماهیت نهضت را تحریف کرده‌اند. از جمله احمد کسروی در «تاریخ مشروطیت ایران» می‌نویسد: «جنگلی‌ها مردان کوته‌بین و ساده‌ای بیش نبود‌ند و راه روشنی برای خود نمی‌دانستند و لذا کارشان نابسامان در آمد.» سید مهدی فرخ معتصم‌السلطنه در مجله «اطلاعات هفتگی» نوشت: «من جنگلی‌ها را متوجه کردم که در مقابل دولت انگلیس از پشه در مقابل فیل کوچک‌تر و بی‌اهمیت‌ترند». سرپرستی سایکس در کتاب «تاریخ ایران» می‌نویسد: ‌«حکومت ایران در مقابل این جنبش تقریبا ناتوان شد و اگر اقدامات بریتانیای کبیر نبود، احتمال می‌رفت سلطنت را منقرض کنند».
پس از انقلاب مشروطیت ایران، بزرگ‌ترین جنبشی که در مملکت پدید آمد، قیام میرزا کوچک و انقلاب جنگل بود که بر ضد نابسامانی‌های موجود و برای نجات کشور از نفوذ بیگانگان صورت گرفت و به ویژه از نظر مرکزیت آن در جنگل، تا آن زمان، با آن وسعت و ابعاد در هیچ جای دنیا سابقه نداشته و این موضوعی است که هنوز هم نظیر پیدا نکرده و آنچه که تاکنون پیرامون آن نوشته‌اند نیز برای شناخت این انقلاب ملی بی‌نظیر، کافی نیست.
چیزی که در این نهضت ملی جلب توجه می‌کند این است که رهبری انقلاب را یک روحانی جوان، آن هم در این نقطه دنیا که از همه جا بی‌خبر بود و قید و بندهای فراوانی به دست و پا داشت، عهده‌دار بود. ابتکار این عمل توسط میرزا کوچک در آن عصر و زمان، جالب‌ترین حادثه قیام ملی و عمل پارتیزانی به شمار می‌رفت.
دسته‌های پارتیزانی جنگل متشکل از دهقانان، خرده بورژوازی شهری و روستایی و کارگران و مزدبگیران بود که تحت رهبری «کمیته اتحاد اسلام» و به زعامت میرزا کوچک خان که از اهالی رشت و یک روحانی روشنفکر و آرمانگرا و با شرف و منصفی بود، فعالیت می‌کردند.
میرزا در اوضاع آشفته سیاسی ایران و به هنگام بمباران مجلس در قفقاز بود و در تفلیس و باکو تا حدی با اوضاع جهان آشنا شد. مقارن تحصن علما در سفارت عثمانی، او نیز به شهر بندری رشت پناهنده شد و پس از قتل آقا بالاخان سردار افخم، به مجاهدین پیوست. پس از فتح تهران با آزادیخواهان همکاری داشت و همراه با مجاهدین گیلانی ‌وارد پایتخت شد. هنگامی که ناصرالملک به عنوان تجدید انتخابات، مجلس را بست، همراه با سردار محیی و ناصرالاسلام به یزد تبعید شد، اما آنها را در قم نگاه داشتند و بعد به تهران آوردند و چندی در باغشاه تحت نظر بودند تا آزاد شدند.
وقتی روس‌ها، محمد علیشاه را به ایران آوردند و ترکمن‌ها به تحریک او طغیان کردند،‌ میرزا داوطلبانه به گرگان رفت و در آنجا تیر خورد و او را برای معالجه به باکو بردند. او مقارن ختم غائله محمدعلی میرزا، به گیلان بازگشت و چندی نگذشت که با تنی چند از آزادیخواهان رشت و انزلی، به دستور سرکنسول روس به پنج سال تبعید محکوم شد و به ناچار چندی در تهران سکونت کرد. او در دوران اقامت در تهران، از کارهای ناهنجار بعضی از مجاهدین مشروطه افسرده شد و حتی با عبدالحسین‌خان معزالسلطان که بعد از فتح تهران لقب سردار محیی گرفت و نمی‌خواست و یا نمی‌توانست از اعمال مجاهدین جلوگیری کند، قطع رابطه کرد و با آن که در نهایت عسرت می‌زیست، از پذیرفتن کمک‌های مادی سردار امتناع ورزید.
میرزا علت عقب‌افتادگی ایرانیان را بی‌فرهنگی می‌دانست و از همین رو تصمیم داشت تا حد امکان به افتتاح مدارس بپردازد و سطح تعلیمات و معرفت عمومی را ارتقا دهد و اعتقاد داشت که تعلیمات مدارس باید اجباری و مجانی باشند تا همه فرزندان کشور بتوانند از مزایای علمی یکسان برخوردار شوند و استعدادها پرورش یابند، اما متأسفانه به دلیل گرفتاری‌های همیشگی سران نهضت در جنگ با دشمنان و خنثی کردن عملیات منافقین، این توفیق جز در سه سال آخر عمر نهضت جنگل دست نداد.
میرزا مردی خوش بنیه، ورزیده، خوش سیما، مؤدب،‌ متواضع، معتقد به فرایض دینی و پایبند به اصول اخلاقی، صریح‌اللهجه و طرفدار عدل و دفاع از مظلوم بود. ورزش را دوست داشت و هر روز تمرین می‌کرد. دخانیات مصرف نمی‌کرد و به تریاک و مشتقاتش که در آن عهد،‌ عشاق فراوانی داشت، لب نمی‌زد. به غایت محجوب بود و ساکت و متفکر و آرام. خوب صحبت می‌کرد، آهسته و سنجیده سخن می‌گفت، سخنانش اغلب با لطیفه و مزاح توأم بودند و خود نیز از مطایبات دیگران لذت می‌برد.
در قیافه‌اش جاذبه‌ای بود که با هر کس روبرو می‌شد، به ندرت اتفاق می‌افتاد که مجذوب متانت و مسحور بیاناتش نشود. در جریان جنگ، هنگامی که قزاقان ایرانی به اسارت نیروهای او در می‌آمدند، با سخنان گرم و دلنشین با آنها صحبت و به حقایق امور آشنایشان می‌کرد و آنها چنان مفتون اخلاق و حرکاتش می‌شدند که با چشم‌های اشکبار و دل‌های آکنده به مهر و محبت، او را وداع می‌کردند و به موطن خود باز می‌گشتند.
میرزا هر وقت از واقعه ناگواری دلتنگ می‌شد، سواره به گردش می‌رفت یا اشعار سوزناکی می‌خواند. همیشه با خود قرآن داشت که آن را به بازویش بسته بود.
میرزا هنگامی که دریافت مشروطه تعطیل شده و لازم است آن را اعاده و دست استبداد را قطع کند، پس از مذاکراتی که در تهران با رجال دین و سیاست انجام داد، نجات کشور را از ورطه هولناکی که بدان گرفتار شده بود، در قیام مسلحانه دانست. به همین منظور به همراه میرزا علی خان دیوسالار که از مجاهدین دوره مشروطه بود، از تهران راهی مازندران شد تا در جنگل‌های مازندران و دور از چشم دشمنان، مقدمات کار را فراهم سازد و افراد لازم را برای قیام مسلحانه و اخذ نتیجه نهایی دعوت کند. لیکن جنگل‌های موطن خود، گیلان را برای تأمین این منظور، مناسب‌تر دید و ستاد کار خود را در جنگل «خراط محله» قرار داد تا دوستانی چون دکتر حشمت که در لاهیجان طبابت می‌کرد، برای تهیه اسلحه و بسیج نیروی انسانی به یاریش بشتابند.
طبقات فهمیده و روشنفکر از این که در محیط آشفته‌ای به سر می‌بردند و در نهایت ناراحتی، متحمل انواع تعدی و بی‌عدالتی بودند، به ستوه آمده و همچون دوران مشروطه منتظر فرصت و موقع مناسب بودند تا با اقدامات دسته جمعی خود به این اوضاع ناگوار پایان بخشند. تنها یک نیشتر کافی بود تا این عقده درونی سر باز کند و از نارضایتی عمومی و خشم روز افزون مردم به شکل یک نیروی جمع شده ملی استفاده شود. میرزا در محیط مساعد گیلان که مردمی پیشرو و آماده مبارزه داشت به تشکیل کانون مقاومت پرداخت و به افشاندن بذر انقلاب دست زد و در مدت کوتاهی توفیق یافت، ولی متأسفانه به خاطر اشتباهات و ناپختگی‌ها، پس از هفت سال، قیام جنگل با شهادت میرزا از هم پاشید.
از علل پیدایش نهضت و اهداف و شیوه‌ها و پایان غم‌انگیز آن سخن بسیار گفته‌اند. لیکن اغلب آن مطالب آلوده به اغراض بوده و ماهیت نهضت را تحریف کرده‌اند. از جمله احمد کسروی در «تاریخ مشروطیت ایران» می‌نویسد: «جنگلی‌ها مردان کوته‌بین و ساده‌ای بیش نبود‌ه‌اند و راه روشنی برای خود نمی‌دانستند و لذا کارشان نابسامان در آمد.» سید مهدی فرخ معتصم‌السلطنه در مجله «اطلاعات هفتگی» نوشت: «من جنگلی‌ها را متوجه کردم که در مقابل دولت انگلیس از پشه در مقابل فیل کوچک‌تر و بی‌اهمیت‌ترند».
سرپرستی سایکس نیز در کتاب «تاریخ ایران» می‌نویسد: ‌«حکومت ایران در مقابل این جنبش تقریبا ناتوان شد و اگر اقدامات بریتانیای کبیر نبود، احتمال می‌رفت سلطنت را منقرض کنند».
در دیوان عارف قزوینی، گردآورده «سیف آزاد» آمده است: «یکی از تشکیلات به جا و به موقع که خدمات بسیار گرانبهایی به آزادی و استقلال ایران کرد، همانا تشکیلات مقدس و سودمند و میهن پرستانه فداییان جنگل تحت سرپرستی میهن‌دوست نامی، شادروان میرزا کوچک خان جنگلی است».
در کادر رهبری جنگل، افراد سیاستمدار و وارد به سیاست جهان، کمتر دیده می‌شد. حتی خود میرزا هم مرد دین بود و همه مظاهر انقلاب را از دریچه دیانت می‌دید. مهم‌ترین صفت جنگلی‌ها همت، شجاعت، و جانبازی آنان بود. آنها در سال‌های اول قیام، با چوب و چماق و داس و تبر و اسلحه‌های کهنه به جنگ دشمن می‌رفتند و ایمان داشتند که با عشق و ایمان به وطن و معتقدات مذهبی، با همین وسایل ناچیز هم می‌شود جنگید. مجاهدین اولیه جنگل به هیچ وجه به نیازمندی‌های شخصی و زندگی توجهی نمی‌کردند و فکری جز تهیه اسلحه نداشتند.
جنگلی‌ها تصمیم گرفته بودند تا وقتی به هدف نرسیده و موفق به اخراج نیروهای بیگانه نشده‌اند، به آرایش سر و صورت خود نپردازند. بنابراین در طول مدت اقامت در جنگل، کم‌کم به صورت مخلوقات ماقبل تاریخ با هیکل‌های رعب‌آور در آمده بودند. آنها با کلاه‌های نمدی و چوخا و کفش چرم گاومیش (چموش) و کوله‌باری سنگین و چماقی از چوب ازگیل و تفنگ و رندل یا حسن موسی به دوش و داس به کمر و چند قطار فشنگ، مثل پهلوانان افسانه‌ای و اساطیر بودند. این وضع تا زمانی که هنوز مسئله تشکیلات نظامی مطرح نشد و جنگلی‌ها در دایره محدودی از قدرت می‌زیستند، ادامه داشت. از این پس که کار نهضت بالا گرفت و افسران تعلیم یافته و آشنا به فنون نظام به خدمت جنگل در آمدند، وضعیت فرق کرد و جز عده‌ای که به همان سر و شکل سابق باقی ماندند بقیه لباس سربازی پوشیدند. از جمله کسانی که هیأت سابق را برای خود حفظ کرد، شخص میرزا بود.
مرکز ثقل و مغز متفکر جنگل را «هیأت اتحاد اسلام» تشکیل می‌داد که افرادش به استثنای چند نفر، همه از علما بودند. از جمله اعضای برجسته این هیأت: شیخ‌ بهاءالدین املشی، شیخ عبدالسلام، حاجی شیخ علی حلقه سری علم‌الهدی، سید عبدالوهاب صالح، حاج سید محمود روحانی داماد ملا محمد خمامی روحانی مشهور گیلان و شیخ محمود کسمایی و خود میرزا همگی روحانی بودند. دکتر حشمت، خالو قربان هرسینی، شیخ علی شیشه‌بر، عزت‌الله خان، رحمان‌الله خان، حاجی محمد کنگاوری و میرزا اسماعیل جنگلی (خواهرزاده میرزا) از افراد مشهور نهضت و دکتر علی خان شفا، دکتر سید عبدالکریم کاشی، دکتر آقا خان (طوب) و دکتر حشمت هم هیأت پزشکی جنگل را تشکیل می‌دادند. به تدریج کسانی که به نهضت پیوستند به هزار تن رسیدند و نهضت،‌کار خود را که مبارزه علیه نفوذ دولت‌های خارجی و برانداختن نظام فاسد داخلی و دست نشاندگان اجانب بود، رسما آغاز کرد. شهر لاهیجان هم که تا این زمان، ساکت و آرام بود به هیجان آمد و به تأسیس نظام ملی پرداخت و شورایی به نام «کمیسیون جنگ» در کسما به امور جنگلی رسیدگی می‌کرد که ریاستش با مشدی علیشاه چومثقالی (هوشنگی) بود. رتق و فتق امور مالی جنگل را محمد اسماعیل کسمایی و سالار ناصر خلج (فاطمی) و آقخان کیائی ( گرگین) به عهده داشتند و از محل وصول عشریه و عوارض خروج کالا به خارج گیلان ، هزینه‌های جاری را تأمین می‌کردند. رسیدگی به امور داخلی با میر شمس‌الدین وقاری «وقارالسلطنه» بود. چرخ تشکیلات قضایی را شیخ بهاءالدین املشی (میزان) می‌گردانید و ریاست تحقیقات با میرزا شکرالله خان تنکابنی (کیهان) بود.
جنگلی‌ها دستگاه‌های ریسندگی و بافندگی تهیه کرده بودند و پارچه نفرات را تهیه می‌کرد. کفش و کلاه و سایر نیاز‌های مجاهدین به وسیله خود آنها فراهم می‌شد. برای سرعت بخشیدن به تحرک واحدها و اعزامشان به نقاط دور دست، در مقام احداث طرق و شوارع و مرمت راه‌های موجد بر‌آمدند. نمایندگانی را برای تبلیغ مردم و جمع‌آوری اعانه به اطراف فرستادند و این فعالیت‌ها مقارن شدند با سقوط حکومت تزاری در روسیه و آغاز انقلاب سوسیالیستی.
جنگلی‌ها روزنامه‌ای داشتند به نام «جنگل» که در سر لوحه آن نوشته شده بود، «نگهبان حقوق ایرانیان و منور افکار اسلامیان»‌ در این روزنامه گاهی هم اشعاری به زبان گیلکی چاپ می‌شدند. اشعار زیر، بخشی از قصیده فردی به نام «محب‌الاسلام دانش» است که در یکی از شماره‌های روزنامه جنگل چاپ شده و خود نشانه وضع روحی و طرز فکر و محیط فعالیت جنگلی‌هاست:
ای خسته ظلم و جور برخیز / عدل است همه بنای جنگل
جز لفظ نبود آنچه گفتند / معنی لب از صدای جنگل
خوش‌تر ز نوای بربط و ساز / آواز فشنگ‌های جنگل
جنگل چو کلام فخر بخشد / فرض است مرا ثنای جنگل
در شماره 13 این نشریه آمده است:
«قیام جنگلی‌ها برای تقویت دولت و حفظ مملکت است. جنگلی وقتی اسلحه خود را دور می‌کند که مطمئن شود افراد ایرانی از تهاجم متعدیان خارجی و همکاران داخلی آنها رها و واجد رفاهیت گردیده است. آمال قلبی جنگلی‌ها و مرام واقعی آنها، افتتاح مجلس شورای ملی، استحکام مبانی مشروطیت، راحتی ملت و محو ظلم و استبداد قطع ریشه‌های جنایت و مصونیت وطن از تعرض دشمنان است».
قوای روس بعد از جنگ جهانی اول می‌خواستند به روسیه برگردند و برای عبور از مرز، از میرزا تضمین می‌خواستند. میرزا عبور آنها را تضمین کرد تا زودتر به وطن خود برگردند و ایرانیان بیش از این از حضور آنها متضرر نشوند. انگلیسی‌ها می‌خواستند به دنبال آنها به روسیه بروند و به روس‌ها بر ضد عثمانی‌ها کمک و نیز از پیدایش بلشویسم اطلاع حاصل کنند. میرزا به آنها اجازه عبور نداد و زد و خورد سختی بین آنها در گرفت و عده‌ای از سران انگلیس به اسارت جنگلی‌ها در آمدند. انگلیسی‌ها عجله داشتند قبل از هجوم عثمانی‌ها به قفقاز، آنجا را متصرف و مانع از سرازیر شدن آلمان‌ها به مرکز آسیا شوند. به همین دلیل ابتدا روس‌ها و سپس انگلیسی‌ها رو به رشت نهادند و قوای جنگلی در کنار پل منجیل راه را بر آنها بستند. اما دو هواپیمای انگلیسی که از قزوین برخاسته بودند و نیز توپخانه سنگین و دور زن روس‌ها، شکست سختی را بر جنگلی‌ها تحمیل کرد و لذا روس‌ها و به دنبال آنها انگلیسی‌ها وارد رشت و بندر انزلی شدند. جنگلی‌ها جز تفنگ و دو مسلسل سنگین، اسحله‌ای نداشتند. با وجود این تا مدت‌ها با روس‌ها و انگلیسی‌ها جنگیدند و گاهی هم پیروز می‌شدند.
از تهدید‌های انگلستان به میرزا، قول‌هایی که دولت بلشویک به میرزا داد و به هیچ یک وفا نکرد و نیز توافق روسیه و انگلستان با یکدیگر از یک سو و دولت وقت ایران از سوی دیگر برای قلع و قمع جنگلی‌ها، سخن بسیار رفته است و من ترجیح می‌دهم در این فرصت به نکاتی اشاره کنم که شاید دیگران نگفته باشند، لذا از سیر تاریخی نهضت جنگل به اجمال می‌گذرم و بیشتر به تحلیل‌ها و تفاسیر عجیب و غریب کسانی که هرگز ملت مسلمان ایران را نشناختند، می‌پردازم.
استدلال «کلانتراف» آتاشه نظامی شوروی در ایران، در خیانت به انقلاب جنگل، شنیدنی است. وی پس از کودتای رضاخان، چنین می‌نویسد: «میرپنج رضاخان با ستوان اعزامیش، روز 13 صفر (3 آبان 1299) وارد رشت شده، در حالی که کلانتراف وابسته نظامی شوروی، معظم‌له را همراهی می‌کرد! قبلا جناج میانه روی شورای انقلاب به فرماندهی خالو قربان به استقبال رفته و خود را در اختیار نیروی دولتی گذاشته بود!» کلانتراف به احسان‌الله خان و یارانش گفت: «خواسته‌های شما با آمدن میرپنج رضاخان به گیلان تأمین شده، چنانچه نمی‌خواهید با او همکاری کنید، می‌توانید به روسیه بروید». حضور آتاشه شوروی در بین قزاقان ارتشی و همکاری‌های صمیمانه‌اش با قوای دولتی، هیچ شبهه‌ای را باقی نگذاشت و سیاست جدید شوروی را از روی ژستی که در خاموش ساختن انقلاب جنگل گرفته بود، نشان داد».
از نکات مهمی که اشاره به آن را لازم می‌دانم، رابطه میرزا با شهید مدرس و شیخ محمد خیابانی است. در مدت قیام جنگل، مرحوم سید حسن مدرس، بارها میرزا را تشویق می‌کرد که با قوای خود عازم فتح تهران شود، «به این اندیشه که با قبضه شدن مرکز کشور، اوضاع به کام آزادیخواهان تحول خواهد یافت».
همچنین همزمان با واقعه «ملاسرا» حاجی آخوند، نماینده مخصوص شیخ محمد خیابانی به جنگل رسید و پیام آن روحانی انقلابی را به میرزا ابلاغ کرد. محتوای پیام روحانی روشنفکر، برقراری ارتباط بین قیام آذربایجان و گیلان و پیشروی به سوی هدف مشترک بود و به علت گرفتاری جنگلی‌ها پس از واقعه ملاسرا ، امکان برقراری ارتباط مقدور نشد.
و به این ترتیب مشاهده می‌کنیم که پرچمدار مبارزه با دشمنان خارجی و قدرت‌های مخرب شمال و جنوب و تلاشگران نجات مملکت از وضعیت ناهنجاری که داشت، شش روحانی مجاهد و مبارز و انقلابی یعنی شیخ محمد حسین برازجانی ، شیخ جعفر محلاتی ، سید عبدالحسین لاری، سید حسن مدرس، شیخ محمد خیابانی و میرزا کوچک خان جنگلی بودند که روان همگیشان شاد باد!

منبع:ماهنامه یاران شاهد، ویژه سال‌روز شهادت سردار جنگل میرزا کوچک‌خان جـنگلی، ‌ ‌ش 13، آذرمـاه 1385

این مطلب تاکنون 1139 بار نمایش داده شده است.
 
     استفاده از مطالب با ذکر منبع مجاز مي باشد.                                                                                                    Design: Niknami.ir