بازخوانی مظاهر تجدد غربی در عصر پهلوی اول | ویژگیها و اهداف نهایی سیاستهای فرهنگی اجتماعی پهلوی اول را میتوانیم در سه محور عمده طبقهبندی کنیم.
1 - تقلید از آداب و عادات غربی: تقلید از آداب و عادات غربی پیش از نهضت مشروطه و بعد از آن توسط عدهای از رجال سیاسی کشور در میان مردم تبلیغ میشد اما هیچگاه یک دولت مقتدر و متمرکز وظیفه اجرای سیاست تقلید از بیگانه را در کشور ما به عهده نداشت. حکومت پهلوی، اولین حکومتی بود که با حمایت انگلیس مامور اجرایی این سیاست در ایران شد. استعمار انگلیس که از عناصر افراطی در مشروطیت ایران انتظار اجرای همین سیاست را داشت اما به دلایل زیادی به آن نرسیده بود، با به قدرت رسیدن رضاشاه سعی داشت به این هدف برسد.
۲ - ترویج باستان گرایی و روحیه شاه پرستی: با ترویج غربگرایی که به نفی سنتها و آداب و رسوم بومی جامعه منجر میشد و جامعه را با بحران فرهنگی تحقیرآمیزی روبرو میساخت طرفداران سیاست رضاشاه برای حل مشکل بیهویتی به سراغ ترویج و تبلیغ نوعی باستانگرایی افراطی رفتند. هدف این سیاست ترویج روحیه شاه پرستی به عنوان شاه جامعه ایران باستان بود. این سیاست باعث شد که صدها سال از تاریخ ایران بعد از اسلام که مملو از افتخارات ملی دینی و دستاوردهای عظیم علمی و فکری بود، مورد بیتوجهی و تهاجم قرار گیرد. رضاشاه با اتخاذ این روش ضد ملی بخش مهمی از تاریخ این مملکت را از بخشهای دیگر آن جدا کرد.
3 - مخالفت با مذهب و فرهنگ ملی: دو سیاست غربیکردن و ترویج باستانگرایی، سیاست سومی را به همراه آورد و آن مبارزه خشونت آمیز با بخشی از مظاهر دینی و فرهنگ بومی کشور بود. مروجان سیاست رضاشاه که همان سیاستهای طراحی شده بیگانگان بود میدانستند تا زمانی که اعتقادات دینی، باورهای مذهبی و علمای دین در این کشور حضور دارند آنها نخواهند توانست به آن دو هدف دیگر نائل آیند. بنابراین به محض به سلطنت رسیدن رضاشاه اقدامات خشونتآمیز او برای حذف دین و فرهنگ بومی ایران که با دین آمیخته بود آغاز شد.
تحقق هر کدام از اهداف ذکر شده مبتنی بر اقداماتی بود که باید یکی پس از دیگری به اجرا در میآمد. این اقدامات را در سیاست غربی کردن میتوان به شرح زیر نام برد.
1 - تغییر پوشش مردان: اولین اقدام شاه در غربی کردن ظاهر ایرانیان، از این برداشت سادهلوحانه ناشی میشد که اگر ایرانیان اختلافات ظاهری خود را با اروپاییان از بین ببرند راه ترقی و پیشرفت آنها هموار خواهد شد. در دیدگاه رضاشاه تفاوتی از لحاظ روح جسم و استعداد با خارجیها وجود نداشت، جز همین کلاه! بنابراین تغییر پوشش مردان که ابتدا از تعویض کلاه آغاز شد در سرلوحه کار حکومت قرار گرفت. سیاست تغییر پوشش با خشونت تمام در دو مرحله اجرا شد. در مرحله اول (از سال ۱۳۰۸ تا ۱۳۰۹ خورشیدی) ابتدا با ترویج کلاه پهلوی تلاش بر این بود که آثار مذهبی و سنتی از پوشش جامعه ایران پاک شود و در مرحله دوم که پس از بازگشت شاه از سفر ترکیه آغاز شد «کلاه پهلوی» - در مکاتبات اداری از آن به عنوان «کلاه مقدس» یاد میشد - جای خود را به کلاه لگنی که شبیه کلاه سربازان انگلیسی بود داد.
2 - حجاب زنان: سیاست تغییر لباس سنتی و استفاده از لباس فرنگی نه تنها شامل مردان نشد بلکه برداشتن حجاب زنان نیز در دستور کار حکومت قرار گرفت. حجاب زنان که برخی از مخالفان مذهب از آغاز مشروطه آن را یکی از عوامل عقب ماندگی ایران معرفی میکردند، سرانجام در حکومت پهلوی مقرر شد که از زنان و دختران بر گرفته شود. این سیاست با خشونت گستردهای دنبال میشد. اجبار کارمندان دولت در ظاهر شدن با همسران بی حجاب در خیابانها، تعرض به زنان پاکدامن و تعقیب آنان در کوچهها و خیابانها، ضرب و جرح زنان باحجاب، فحاشی و پاره کردن چادرها و تفتیش منازل و صندوقخانههای مردم برای یافتن چادر و روسری، از اقدامات شهربانی پهلوی بود. چنین سیاستی در تاریخ ایران نظیر نداشت.
بسیاری از زنان پاکدامن و متدین در واکنش به سیاست کشف حجاب سالها در خانه ماندند و در معابر عمومی ظاهر نشدند. مورخان مینویسند زنان برای اینکه از تعرض شهربانی در امان باشند خانههای خود را از داخل و از پشت بام به هم متصل میکردند و از این طریق نوعی اجتماع مخفی در دل شهر مصیبتزده تشکیل می دادند.
3 - سایر سیاست های غربی کردن: تاسیس سازمان پیشاهنگی، رواج اسمها و نامهای خانوادگی اروپایی، تغییر نظام آموزش و پرورش و تعلیم و تربیت ایران و تقلید ناقص از شیوه آموزشی فرانسه در مدارس، اعزام محصل به خارج از کشور، و دهها سیاست دیگر در این دوره اقداماتی بود که یکی پس از دیگری برای غربی کردن ظواهر ایران صورت گرفت و نتیجهای جز سردرگمی و پریشانی و بلاتکلیفی مردم نداشت. حکومت پهلوی برای ساختن ایرانی جدید ضمن حمله به مقدسات اسلامی به ترویج افراطی برخی از مسائل ایران باستان پرداخت. رضاشاه برای القای باستانگرایی بهعنوان دستاوردی جدید به مردم ایران، اقدامات زیر را انجام داد:
1 - تاسیس انجمن وضع لغات: دگرگونی در ادبیات فارسی که در دوره قبل و بعد از مشروطه نیز دنبال میشد و حتی برخی از طرفداران آن مدعی بودند که تنها راه ایران برای رسیدن به ترقی تغییر خط است، مجدداً در دوره پهلوی در سرلوحه اهداف حکومت قرار گرفت. این دگرگونی که بیشتر معطوف به حذف لغات عربی از زبان فارسی بود، در سال ۱۳۱۱ خورشیدی با تاسیس انجمن وضع لغات و اصطلاحات علمی، وارد مرحله جدیدی شد. اعضای این انجمن هر جا که معادل مناسبی برای لغات عربی موجود در زبان فارسی پیدا نکردند الفاظ ساختگی و پیچیدهای را وضع کردند که اصلاً قابل درک نبود.
به این ترتیب اکثر مکتوبات اداری به صورت معماهای لاینحل درآمد و مخاطبان از فهم آنها ناتوان ماندند. این اقدام نسنجیده موجب اختلال در مکاتبات رسمی شد. در ادامه این سیاست بخشی از متون ادبی و علمی که شاهکار ادبیات و حکمت در ایران بود بلاتکلیف رها شد و مورد بیمهری قرار گرفت. در اثر افراط و عجله در وضع لغات جدید و غیرضروری برخی از اصطلاحات علمی که پیشینهی تاریخی داشتند جای خود را به واژه های بیگانه دادند. درک مطالب کتابهای درسی دشوار و برخی از آثار ادبی این دوره سطحی و فاقد استحکام معنوی و لغوی شد. تعداد لغات تازه نیز به حدی افزایش یافت که مردم قدرت حفظ کردن آنها را نداشتند. همه این حساسیت ها فقط نسبت به لغات عربی بود. لغت عربی به اتهام بیگانه بودن جای خود را به واژهها و نامهای اروپایی داد و مسئله بازسازی زبان فارسی به یک ادعای پوچ تبدیل شد.
2 - برگزاری کنگرههای بین المللی هنر و باستان شناسی: شناسایی عناصر هویت ایرانی تاریخ باستان که عموماً با شاه پرستی تبلیغ میشد، بهانه برگزاری اغلب این کنگرهها بود کنگرههایی که با صرف هزینههای هنگفت و دعوت از کارشناسان خارجی برگزار میشدند. شاه و طرفداران سیاستهای باستانگرایی با ارائه برداشتی تحریفگونه از شخصیت شاعر بلند آوازه حکیم ابوالقاسم فردوسی، جشن هزاره فردوسی را برگزار کردند. برای برقراری پیوند بین شاهپرستی و این شاعر بزرگ، دستور داده بود که آرامگاه وی را به سبک آرامگاه کوروش بازسازی کنند. مجریان این سیاست نه تنها روح حماسی و ارزشهای دینی و ملی نهفته در شاهنامه را نادیده گرفتند بلکه فراموش کردند که فردوسی محصول شکوفایی ادبی ایران در عصر اسلامی بوده است.
3 - تاسیس سازمان پرورش افکار: مهمترین اقدام تبلیغی و تربیتی دولت پهلوی در تعویض باستانگرایی، تاسیس سازمان پرورش افکار در ۱۷ دی ۱۳۱۷ خورشیدی است. این سازمان در حقیقت مقدمه تشکیل یک حزب سیاسی مثل حزب خلق ترکیه بود. وظیفه اصلی این سازمان نفوذ در مراکز آموزشی و تربیتی برای ترویج نوگرایی غربی و باستانگرایی بود.
سایر اقدامات: بازنویسی متون تاریخی با دیدگاه شاه پرستی، منسوخ کردن استفاده از تاریخ هجری قمری، ترویج زرتشتیگری و برقراری جشنهای فرهنگ و هنر و اهدافی از این دست، از جمله اقدامات این دوره بود.
رواج سکولاریسم در ایران: اقداماتی که طی دوره سلطنت پهلوی اول صورت گرفت تردیدی باقی نگذاشت که هدف اصلی، حذف دین از جامعه ایران و مقابله با نشانههای مذهبی کشور است. شاه از همان ابتدا علاوه بر اقداماتی که ذکر آنها رفت و غیرمستقیم برای مقابله با دین انجام میگرفت سیاستهای دیگری را نیز به اجرا درآورد که مستقیماً در جهت حذف ارزشهای دینی در کشور بود. مهمترین این سیاستها عبارتند از:
مقابله مستقیم با روحانیت: سلب مناصب و مشاغل حقوقی و قضایی از روحانیون، ایجاد محدودیت در تعلیم و تربیت مذهبی، تصرف در منابع مالی مربوط به نهادهای دینی مثل موقوفات، اجرای قانون لباس متحدالشکل، برگزاری امتحانات و سختگیری برای داوطلبان طلبگی، تخریب مدارس مذهبی، طرح سربازی اجباری برای طلاب، تحقیر روحانیت در جامعه، مبارزه با قوانین مذهبی، محدودیت در برگزاری مراسم سوگواری و نماز جماعات، رواج منهیات و منکرات، حذف تاریخ هجری قمری و دهها سیاست دیگر از جمله کارهایی بود که رضاشاه برای حذف روحانیت از جامعه انجام داد.
تاسیس موسسه وعظ و خطابه: این موسسه با هدف زدودن مذهب از جامعه، وابسته کردن نهادهای دینی به حکومت و کنترل مراسم و تجمعات مذهبی در ۱۱ خرداد سال ۱۳۱۵ تاسیس شد. وظیفه موسسه وعظ و خطابه، تربیت کردن اشخاصی بود که بتوانند در تبلیغ سیاستهای دولت پهلوی موثر باشند. شعار اصلی این موسسه مبارزه با مذهب، به بهانه اوهام و خرافه بود. پس از تاسیس این موسسه، وعاظ و اهل منبر به شرطی می توانستند در مراسم مذهبی و مجامع دینی صحبت کنند که عضو موسسه بوده و مجوز لازم را داشته باشند. در غیر این صورت حق پوشیدن لباس روحانیت و تبلیغ دینی را نداشتند.
تاسیس دانشکده معقول و منقول: این دانشکده به عنوان یکی از ۶ دانشکده دانشگاه تهران در ۸ خرداد سال ۱۳۱۳ تاسیس شد و هدف اصلی آن مقابله با آموزشهای دینی حوزههای علمی و دولتی کردن معارف دینی بود.
منبع: دکتر موسی نجفی و موسی فقیه حقانی، تاریخ تحولات سیاسی ایران؛ بررسی مولفههای دین – حاکمیت – مدنیت و تکوین دولت – ملت در گستره هویت ملی ایران، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، چاپ ششم، ۱۳۸۸، صفحه ۴۴6 تا ۴۵۲
این مطلب تاکنون 1689 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|