تاریخچه بیماریهای ویروسی در ایران | در منابع علمی و کتابهای دانشگاهی از تاریخچه صدمات اجتماعی و تلفات ناشی از بیماریهای عفونی میکروبی که بر کشور ما وارد شده کمتر سخن به میان آمده است. زیرا علیرغم وجود اطلاعات بسیار غنی از وضعیت بیماریهای عفونی در ایران، بسیاری از متون مد نظر استادان و دانشجویان علوم پزشکی و پیراپزشکی برگرفته از منابع و مراجع علمی خارجی است. همچنین نتایج تحقیقات سالهای متمادی و تجارب ذیقیمت دانشپژوهان و محققان ما به کتابها و کلاسهای درس آنها ورود پیدا نمیکند و تاریخچه بیماریهای واگیر در گذشتههای دور و نزدیک ایران به فراموشی سپرده شده است. آگاهیبخشی در این زمینه امکان پذیر نیست مگر آن که با بررسی عمیق تاریخی و تجدیدنظر در نحوه تالیف و تدوین منابع علمی و کتابهای درسی دانشگاهی، این نقص تاریخی فرهنگی به نحو مقتضی رفع شود.
بررسی تاریخی علمی هر کشور در پی ریزی و توسعه آینده درخشان علمی آن کشور نقش کلیدی دارد و ما با آگاهی از گذشته تاریخی خود درمیابیم که جامعه ما در گذشته چه روندی طی کرده و چه عواملی بر این روند اثر مثبت یا منفی داشته است. بنابراین تاریخ میتواند گنجینهای از تجارب و عبرتها در اختیار ما قرار دهد. بر این اساس در این نوشتار تلاش شده به طور خلاصه سیر تاریخی بیماری های عفونی باکتریایی در ایران بررسی شود.
بیماریهای عفونی واگیردار در ایران
از روزی که آدمی درصد دفع شر و زحمت و دردسر خود برآمد تاریخ طب شروع شد و احتمالاً فردی که توانست درد را از خود و یا دیگری دفاع کند اولین طبیب بشر بوده است. ایرانیان باستان هر چند بیماری و درمان را امری ماوراء الطبیعة تلقی میکردند تلاش برای دستیابی به تندرستی را اقدامی دینی و پرهیزگاران میپنداشتند. حتی توصیهها و آموزههای دینی ایرانیان درباره بیماریها و چگونگی نگرش و مقابله با آنها نیز مبتنی بر تجربیات و آموختههای آنها بوده است. در آیین مزدیسنا، نیالودن عناصر اربعه آتش، آب، هوا و خاک مقدس بوده است. به طوری که نیالودن آنها به خون و کثافات حاصل از بیماریها حکمی مذهبی بود و رعایت نکردن آن علاوه بر این که آدمی را ناپاک میساخت، مجازاتی وخیم نیز در پی داشته است. همچنین در کتابهای دینی مزدیسنا آمده که اثر لاشه دفن شده تا ۵۰ سال در زمین باقی میماند.
از آنچه گفته شد به نظر میرسد ایرانیان قدیم به عواملی ناشناخته و مرگزا که سبب بروز بیماری و فساد لاشه میشود اعتقاد داشتند و به تجربه معلوم شده اثر عفونت ممکن است حتی تا ۵۰ سال باقی بماند که به تعبیر امروز میتوان آن را ناشی از اسپورباکتریها دانست. یا در جایی دیگر از اهورامزدا سوال میشود که مرگآورترین کردار مردم آن کدام است؟ در پاسخ میگوید: «کسی که مویش را نشانه زند و یا بتراشد یا ناخن های خود را بگیرد و موی و ناخن جدا شده از تن خود را دهها قدم از آب و آتش دورتر نبرد. زیرا آنها همچون لاشه مردار باعث انتشار آلودگی میشوند.»
این موضوع را میتوان به سرایت بیماری هایی همچون کچلی ناشی از قارچها و یا میکروبهای زیر ناخن نسبت داد که منبع بسیاری از باکتریهای بیماریزا است. در عصر هخامنشیان و اشکانیان معتقد بودند که آب را باید جوشاند تا سبب از میان رفتن مواد بیماریزا شود و همچنین معتقد بودند اگر آب را قدری سرد یا گرم کنند گوارا میشود و یا چنانچه آن را در ظرف مفرغ یا نقرهای بریزند سمیت آن از بین میرود.
علیرغم ناآگاهی از وجود میکروارگانیسمها در آب، این تجربه نشان میدهد که ایرانیان در اعصار گذشته به وجود اجرامی ناشناخته که میتواند باعث سمیت آب شود آگاهی داشتهاند و یا سرد و گرم کردن آب ما را به یاد روش پاستوریزاسیون برای زدودن باکتریهای بیماریزا از مواد لبنی میاندازد و یا همان طور که میدانیم فلزات سنگین نظیر مفرغ که آلیاژی از مس و قلع است و یا نقره از عناصر شیمیایی ضد میکروبی است که امروزه برای از بین بردن میکروب ها مصارف فراوانی در بهداشت و ضدعفونی کنندهها دارد. بنابراین تاریخ طبیعی یک بیماری عفونی زمانی به سادگی قابل تعریف است که به پس زمینههای تاریخی آن طی قرنها با هدف توصیف بالینی توجه شود. اغلب ذکر چنین توصیفها و شواهد کافی از وجود بیماری برای دورههای زمانی طولانی زمینه ساز جدایی و شناسایی عامل سبب آن بیماری عفونی بوده است. متاسفانه در حال حاضر در دانشکده های پزشکی و نیز در کتابهای مرجع کمتر درباره تاریخچه و سرآغاز بیماری های عفونی و واگیر صحبت میشود. به طوری که اکثر پزشکان حتی آنها که در سطوح بالا تدریس و تحقیق میکنند درباره تاریخچه این بیماریها در ایران یا اطلاع چندانی ندارند و یا آن را جزء حاشیههای بحثهای خود قلمداد میکنند که گاهی به صورت نکات سرگرم کننده و برای رفع خستگی کلاس تدریس میشود. در حالی که مطالعه تاریخچه بیماریهای عفونی همچون وبا، سل، جذام و طاعون نشان میدهد چگونه ناکارآمدی حکام وقت، تعلل زیردستان آنها و جهل عمومی باعث کشتارهای گستردهای میشود. کشتارهایی که حتی باعث رکود بازار تعطیلی تجارت و تضعیف اقتدار ملی ایران میشده است.
وبا
ویلیام مک نیل در کتابی که چند دهه پیش به عنوان «وبا ها و مردم» منتشر کرد میگوید: «تاریخ سیاسی هر مملکت و پیروزیها و شکستهای آن با سطح زندگی و تندرستی مردمان آن مملکت تناسب مستقیم دارد و مورخان از درک این رابطه غافل ماندهاند.» این گفته درباره جامعه گذشته ایران صدق میکند. وبا از امراض بومی ایران بود. به طوری که تقریباً هر سال یک بار شیوع مییافت و رشته زندگی و فعالیت اجتماعی را تا اندازهای فلج میساخت. به ویژه میتوان به وبای تبریز در سال ۷۷۱ قمری / ۱۳۷۰ میلادی در زمان «سلطان اویس آل جلایر» اشاره کرد که موجب مرگ حدود ۳۰۰ هزار نفر شد. در همین شهر در سال ۸0۹ قمری / ۱۴۰۶ میلادی پس از قتل و غارت تبریز سوی ابابکر نوه تیمور، مردم این شهر گرفتار وبا شدند. در سال ۸۳۸ قمری / ۱۴۳۵ میلادی هم گیری فوق العاده خطرناک و کشنده وبا که با طاعون نیز همراه شده بود در ناحیه هرات بروز کرد. تلفات این بیماری حدود ۹۹ درصد بود؛ یعنی از هر ۲۰۰ نفر یکی زنده ماند. بیماری با چنین تلفاتی در تاریخ بیماریهای جهان بیسابقه است. ضمن آن که از میان تمامی بیماریهایی که بشر در قرن نوزدهم به آنها مبتلا شد وبا مخوف ترین بیماری در جهان آن زمان تلقی میشده است. در سال ۱۲۸۴ قمری / ۱۸۶۸ میلادی، دکتر «ژوزف تولوزان» پزشک مخصوص ناصرالدین شاه قاجار به دولت وقت ایران پیشنهاد کرد اقداماتی انجام دهد تا شاید بتوان وبا را در ایران ریشهکن کرد. وی بر این اساس پیشنهاد داد برای جلوگیری از شیوع وبا مجلس حفظ الصحه در تهران تشکیل شود. دکتر تولوزان همراه این نامه گزارشی هم در تشخیص وبا و جلوگیری از سرایت آن نگاشت. مجلس «حفظ الصحه» در ذیقعده ۱۲۸۴ قمری / مارس 1۸۶۸میلادی، به ریاست دکتر تولوزان و عضویت میرزا علی تقی، میرزاحسین و میرزا رضا از اطبای دربار و شرکت میرزاتقی طبیب به عنوان مترجم مخصوص آن مجلس تشکیل شدو در گزارش این جلسه تولوزان به دولت ایران لزوم قرنطینه را در سرحدات تاکید کرد. تا اینکه بعد از حدود یک قرن بعد و بر اساس گزارش مرکز مدیریت بیماریهای واگیر وزارت بهداشت در نتیجه اقدامات سازمانهای بهداشتی وقت شاید برای اولین بار بود که در سال ۱۳۴۴ خورشیدی کشور از خطر آلودگی و ابتلا به این بیماری رها شد.
جذام
ابتلای به بیماری جذام نیز به دفعات در گزارشهای مورخان اشاره شده و تصور میرود تاریخ پیدایش جذام با تاریخ خلقت انسان همزمان باشد. شاید قدیمیترین گزارشهای مربوط به این بیماری گزارش مورخان چینی باشد. آنها در پنج هزار سال قبل از میلاد مسیح به وجود این بیماری پی برده و آن را میشناختند. «پلوتارک» مورخ یونانی «آتوسا» ملکه اردشیر را که در سالهای ۳۵۹ تا ۴۰۵ قبل از میلاد مسیح میزیسته مبتلا به این بیماری معرفی کرده است. به هر حال پارسیان به خوبی از وجود برخی بیماریهای مسری از جمله جذام اطلاع کافی داشتند. به طوری که هنگام درگیری اشکانیان با لشگر رومیان، مهاجمانی که به این بیماری آلوده بودند و چندان نکات بهداشتی را رعایت نمی کردند، موجب شدند بیماری جذام بین مردم شیوع یابد. در ایران باستان و در کتاب مقدس زرتشتیان (روستا) از سرایت برخی از بیماریهای مسری پوستی یاد شده و به ویژه به بیماری جذام نیز اشاراتی شده است. پزشکان دوره اسلامی از جمله این سینا جذام را یکی از بیماریهای بسیار بد معرفی میکنند که سبب میشود اندام تن فاسد و شکل و هیئت آنها تمام شود و پیوند اندامها از هم بگسلد. در زمان ناصرالدین شاه قاجار و به دستور او شکارگاه سلطنتی که در ۱۰ کیلومتری شهر تبریز قرار داشت محصور شد تا جذامیان را در آن ساکن کنند. این شکارگاه که به نام «بابا باغی» یا «باغ بابا» - بابا لقب مردمی ناصرالدین شاه بوده است – بود. در زمان رضاشاه به دلیل مجاور شدن بیماران صعبالعلاج از جمله جذامیان در مشهد که برای مداوا از سراسر کشور به خراسان مهاجرت میکردند و اکثراً برای همیشه ماندگار میشدند محلی در حاشیه شهر مشهد به نام «محرابخان» که اکنون در مرکز شهر قرار گرفته است به درمان سرپایی جذامیان اختصاص یافت. همچنین اواخر دهه ۴۰ درمانگاههای سرپایی بیماران جزامی در استانهای آلوده مانند رشت، خرمآباد، کرمانشاه و تهران تاسیس شد. استان تهران از نظر آماری تعداد بیماران جذامی بسیار کم داشت ولی برای مراجعه جذامیان درمانگاه سرپایی در خیابان فداییان اسلام در حومه شهرری و حضرت عبدالعظیم بنا شد. در دهه ۴۰ شمسی دکتر راجی وزیر بازنشسته وزارت بهداشت املاک شخصی خود را در شهرستان بجنورد که دهها هکتار بود وقف کرد تا در آن آسایشگاه بزرگ و نسبت مدرنی برای رسیدگی به امور جذامیان تاسیس شود که به نام «بهکده راجی» ثبت شد. سرانجام در سال ۱۳۶۹ شورای معاونان وزارت بهداشت سازمان مبارزه با جذام ایران را منحل و مسئولیتهای درمانی و بیماریابی را به اداره کل مبارزه با بیماریها و مسئولیت آموزشی و پژوهشی آن را به مرکز آموزش و پژوهش بیماریهای پوست و جذام واگذار کرد که زیرمجموعه دانشگاه علوم پزشکی تهران بود.
بر اساس اعلام سازمان جهانی بهداشت ایران جزو کشورهایی است که شیوع بیماری جذام را به کمتر از یک مورد در هر ۱۰ هزار نفر جمعیت کاهش داده و موفق به حذف این بیماری به عنوان یک معضل بهداشت عمومی شده است. بر این اساس طبق گزارش مرکز مدیریت بیماریهای واگیر وزارت بهداشت در سال ۱۳۸۱ میزان شیوع کشوری جذام به آمار سه صدم در هر ۱۰ هزار نفر جمعیت رسیده است.
طاعون
پزشکان ایرانی از دیرباز با طاعون آشنا بودند. مثلاً ابوسهل مسیحی پزشک مسیحی ایرانی قرن دهم میلادی رسالهای درباره طاعون نوشت. همچنین علی ابن عباس مجوسی اهوازی (قرن دهم میلادی) در کتاب پزشکی که خود با عنوان «طب ملکی» طاعون را توصیف کرده است. ابن سینا پزشک نام آور ایرانی(۹۰۸ تا 1037 میلادی / 428 تا ۳۶۹ قمری) در کتاب «قانون» به نشانههای بالینی طاعون خیارکی اشاره کرده و اسماعیل جرجانی (1042 تا 1137 میلادی / ۴۳۳ تا ۵۳۱ ق) نیز یکی از علائم طاعون خیارکی را تورم غدد لنفاوی کشاله ران ذکر کرده است. درباره شروع طاعون انسانی در گذشته ایران اطلاعات کمی وجود دارد. اما آن گونه که از منابع گذشته برداشت میشود در ۴۰۰ سال گذشته، ایران نیز چند بار اپیدمی طاعون انسانی را تجربه کرده است. اطلاعات مربوط به قرنهای ۱۹ و ۲۰ بیشتر در دسترس است که نشان می دهد شیوع این بیماری در قرن بیستم به ویژه در مناطقی مانند غرب ایران که این بیماری در آن بومی بوده همچنان ادامه داشته است. به نظر میرسد نخستین پزشک ایرانی که بر اساس پزشکی نوین رساله ای درباره تعاون نوشت محمدرضا طباطبایی پزشک ارشد نظامی در دوره ناصرالدین شاه قاجار بود. کتاب با عنوان طاعون در ۱۲۵۴ خورشیدی با چاپ سنگی منتشر شد و شامل ۵ فصل و یک پیوست بود. در این پیوست نوشته های دکتر تولوزان درباره راههای پیشگیری و درمان طاعون انسانی در استانهای کردستان و خراسان منتشر شد. دکتر یونس کریمی بین سالهای ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۷ تعداد 16 مقاله پژوهشی درباره تعاون انسانی در ایران در مجله های معتبر بینالمللی منتشر کرد و همچنین کتاب جامعی به عنوان طاعون و همهگیری شناسی آن به فارسی تالیف کرد که انستیتو پاستور ایران، آن را در سال ۱۳۵۶ منتشر کرد. کتاب او شامل آخرین یافته های پزشکی درباره کانونهای سرایت طاعون در دنیا و ایران بود. همچنین اطلاعات با ارزشی درباره گونههایی از جوندگان در برداشت که باعث شیوع طاعون انسانی در ایران بودند.
سل
پیشینه بیماری سل به عنوان بیماری مرگبار در جهان به دوره باستان باز میگردد. در تمدنهای کهن سل، ناخوشی شناخته شدهای بود که نمونه آن قانون (لوح) حمورابی مربوط به تمدن بین النهرین است که به بیش از دو هزار سال پیش از میلاد باز میگردد که در آن به بیماری سل اشاره شده است. همچنین مطالعه اسکلت مومیایی شدگان مصری شواهدی را از وجود سل ستون فقرات در آنها نشان میدهد. در گذشته پزشکان نامی مانند بقراط، جالینوس اطبای هند، چین و مصر در نوشته های پزشکی خود سیمای بالینی سل را ترسیم کرده اند. رازی (844 تا ۹۲۶ میلادی / ۲۲۹ تا ۳۱۴ قمری) اولین پزشکی است که از سلول استخوانی دست و پا سخن به میان آورده و سل را بیماری فقر دانسته است. شیخ الرئیس ابوعلی سینا نیز به بیماری سل اشارههایی داشته و بر آن است که سه مرحله قبل از تورم دوران قرحهای و دوران غاری یا کهفی دارد. وی به صورت بسیار عجیب و با نبوغ خود بیماری را شرح داده است. سید اسماعیل جرجانی در ذخیره خوارزمشاهی نیز سل را مسری و انتقال آن را از راه هوا، آب آلوده و.... میداند.
از پیشگامان مبارزه با بیماری سل در ایران در سده اخیر میتوان به دکتر محمدعلی نشرودی، دکتر سیاوش شقاقی و همچنین دکتر مسیح دانشوری اشاره کرد که با تاسیس آسایشگاه مسلولین شاهآباد در تهران در سال ۱۳۱۵ خورشیدی / ۱۹۳۷ میلادی برنامه پیشنهادی خود را در زمینه توسعه عملیات مبارزه با سل ارائه کردند. همچنین در سال ۱۳۲۶ خورشیدی برای نخستین بار در ایران واکسن ب.ث.ژ زیر نظر «دکتر مهدی قدسی» تولید شد.
تب مالت
بیماری بروسلوز یا تب مالت در سال های پایانی قرن نوزدهم از سوی یک مرد جوان به نام «دیوید بروس» که در واحد خدمات پزشکی ارتش بریتانیا در جزیره مالت خدمت میکرد، شناخته شد. در ایران از قدیم چند کانون آلوده مانند نیشابور، خراسان، بعضی روستاهای اطراف اصفهان و بعضی نقاط سیستان و بلوچستان شناخته شدهاند. در ایران برای اولینبار در سال 1311 کارشناسان انستیتوپاستور وجود عامل سببی برسلوز را در انسان شناسایی کردند. دکتر دلپی و دکتر کاوه از محققان وقت موسسه تحقیقات و سرمسازی رازی در سال 1323 با روش کشت از شیردان یک گوساله سقط شده بروسلاابورتوس را جدا کردند و سپس طی دو نوبت در سالهای 1332 و 1342 موفق به ساخت واکسن بروسلوز شدند.
تیفوس
ایرانی ها با تیفوس غریبه نبوده و پیش از این هم آن را دیده بودند. اما موج تیفوس که از سال ۱۳۲۱ به جان ایرانیها افتاد و از کشتهها پشته ساخت، محصول جنگ جهانی و سوغات مهمانان ناخوانده انگلیس روس و اسرای لهستانی آنها برای ایرانی ها بود. بعد از اشغال ایران، روسها بخشی از اسرای لهستانی خود را به ایران منتقل کردند که اغلب بیمار بودند و لباسهایش کثیف و آلوده به انواع میکروبهای مهلک بود. پس از استحمام به آنها لباسهای جدید داده میشد، اما لباسهای کثیف و آلوده آنها بدون آنکه ضدعفونی شود در مقابل مبلغ مختصری به ایرانیان بی بضاعت و فقیر فروخته میشد. به این ترتیب دامنه شروع تیفوس به سال ۱۳۲۴ هم کشیده شد. اگرچه شدت و بسط گستره آن بسیار محدود شده بود. شپشهای تیفوسی بالاخره در این سال همراه با متفقین ایران را ترک کردند.
تب راجعه
تب راجعه شپشی بین سالهای ۱۳۲۴ و ۱۳۲۵ همزمان با استقرار سربازان متفقین در ایران شیوع یافت و بیشتر مناطق ایران به آن آلوده شد. تهران به علت کثرت جمعیت آسیب بسیار دید و تلفات زیادی داد. مشخص نیست تب راجعه کنهای، بومی کدام منطقه از ایران بوده، اما گزارشات حاکی است که ایرانیان این کنه را از قدیم می شناختند و آن را به نامهای کنه مله و ساس غریبگز میخواندند. «دوپر» در سفرنامه خود مینویسد: حوالی مازندران شاهد پذیرایی صاحبخانه بودم که در غذا و یا چای مهمان گردی از مله میریخت و پس از تحقیق معلوم شد اهالی مازندران معتقدند هر کسی از گرد غریبگز خورده باشد، از نیش حشره مصون می ماند. دیگر بیماریهای عفونی باکتریایی نیز کم و بیش از قدیم الایام در ایران شایع بوده است.
سیاه زخم
سیاه زخم را ابن هندو «نار فارسی» مینامد و میگوید: «نار فارسی همان سرخی است پر از گاز و انباشته از مایعی رقیق که پیش از بروز آن، سوزش و التهابی وجود دارد که آرام نمیگیرد» (مفتاحالطب: 130) و ابوعلی سینا از سیاه زخم به عنوان «جوش اخگری» و «نار پارسی» یاد میکند. جرجانی نیز آن را «نار فارسی» مینامد و علت آنرا تیزی خون یا به تعبیری عفونت میداند. برای درمان سیاه زخم جلدی از داروهای مختلفی مانند پوست انار و مازو که با سرکه پخته میشود و همچنین از مخلوط زاج و سرکه استفاده میکردند. عشایر و دامداران سیاه زخم را به خوبی میشناختند و برای درمان آن به شیوه سنتی از علفی کوهستانی به نام ریشه چینی (بیخچینی)، خاکستر پوست درخت بنه و مخلوط آهک استفاده میکردند. به هر حال اگر از این درمانها نتیجه نمیگرفتند محل آن را با آتش داغ می کردند. البته اطراف زخم را با خمیر نان میپوشاندند تا از آسیب سوختگی در امان بمانند. ساخت واکسن علیه سیاه زخم از سوی «مهدیخان ذوالریاستین» از سال ۱۳۱۴ در موسسه رازی آغاز شد. این واکسن اکنون نیز همه ساله با گستردگی زیاد کاربرد دارد و در پیشگیری از این بیماری موثر است.
مشمشه
مهمترین بیماری مشترک انسان و تکسمی هاست که آن را از قدیم در ایران میشناختند. «کارپانتیه» فرانسوی که در سالهای ۱۳۷۲ - ۱۳۱۱ شمسی در ایران بود از فراوانی مشمشه در اسبان یاد میکند. وی نسبت آلودگی را در اسبان عشایر ۳ تا ۴ درصد و در اسبان ارتش ۲۰ تا ۳۵ درصد میداند. بیماری مشمشه در افرادی که با اسب سر و کار داشتند نیز قربانی میگرفت. قربانیان مشمشه کم نبودند و آنرا دردناک ترین بیماری انسان میدانستند. در دوران قاجاریه مشمشه و گسترش بیشتری داشت. برای درمان مشمشه داروهای ترکیبی و مفرد مختلفی را از جمله مواد زیر تجویز می کردند : ضمادی مرکب از روغن پیه گاو پیر و نمک و آهک. در ضمن مخلوطی از جوشانده تخم حنظل، پوست بنج، کنجد و گوگرد پارسی را به کار برده و پس از آن پوست را با صابون آب نارنج میشستند. همین درمان را در مورد مشمشه انسان نیز مفید میدانستند.
مخملک
به اعتقاد «بیکر» پزشک دوران قاجار، مخملک در ایران حوالی سال ۱۸۵۵ میلادی معرفی شده بود. با وجود این و بر اساس اظهارات شلیمر پزشک هلندی آن دوران، بیماری قبل از این تاریخ نیز در ایران روی میداده است. حضور طولانی مدت گروهی از زنان ارمنی که در درمان این بیماری تخصص داشتند، شلیمر را بر این باور داشته بود که مخملک از زمانهای طولانی در ایران وجود داشته است. در نهایت با شیوع مخملک در قزوین(۱8۶۸ تا 1869 میلادی) و تهران (۱۸۷۰ میلادی) جامعه پزشکی اروپا و ایران توانست یافتههای شلیمر را تایید کند. پزشکان ایرانی در خراسان جایی که مخملک زمانی بسیار شایع بود بین مخملک خوش خیم و مخملک کشنده تفاوت قائل شدند. این پزشکان پی بردند که مخملک کشنده شفا نمییابد.
دیفتری
«بیکر» گزارش کرده که بیماری دیفتری یا «خناق» در ایران در دهه ۱۸۵۰ میلادی شناخته شده است. اما بر اساس گفته یکی از پزشکان اروپایی شناسایی دیفتری در ایران به سال ۱۸۷۴ میلادی باز میگردد. در این سال بیماری چنان شیوع یافت که پس از دو سال در چند همهگیر شد و در تهران نیز عامل ۲۰ تا ۳۰ درصد از کل مرگ و میرها بود. در سال ۱۳۲۰ شیوع بیماری دیفتری در ایران باعث بروز تلفات شدید گردید. (مرگ ۲۰00 کودک فقط در تهران) یکی از روشهای معمول در آن زمان، درمان فشار سفت لوزهها با انگشت اشاره در هر غروب برای ۳ تا ۴ روز و گرم نگه داشتن گردن بود. در آن زمان به دلیل وارداتی بودن سرم ضد دیفتری از آلمان و درگیری این کشور در جنگ جهانی، ایران با کمبود شدید سرمضد دیفتری روبرو بود. در پی این بحران، دکتر منوچهر اقبال، پروفسور عدل بنیانگذار جراحی ایران و دکتر محمد قریب پایهگذار طب کودکان ایران، در آبان ماه ۱۳۲۰ طی ملاقاتی با دکتر «لوییدلپی» خواستار کمک برای حل مشکل شدند. پیگیری این موضوع موجب واگذاری مسئولیت تولید واکسن به دکترحسین میرشمسی شد که با تلاش شبانهروزی وی نخستین نمونه سرمضد دیفتری اوایل خرداد ۱۳۲۱ در بیمارستان رازی و زیر نظر دکتر اقبال رئیس بخش عفونی بیمارستان و معاون وزیر بهداری روی دختر ۴ ساله مبتلا به دیفتری آزمایش شد و به نجات جان به انجامید.
سیاه سرفه
بهاءالدوله یکی از پزشکان برجسته ایران و جهان اسلام را کاشف سیاه سرفه میدانند. در اروپا شخصی به نام «بایلو» در سال 1578 سیاهسرفه نام برد و پس از او «ویلس» در سال 1658 میلادی آن را شرح داد. در حالی که حدود ۱۰۰ سال پیش پس از «بایلو» سیاهسرفه را کشف کرده است. بهاءالدوله سیاه سرفه را در هرات و ری شرح میدهد و به ماهیت عفونی و علائم آن اشاره میکند. واکسن سیاهسرفه در سال 1322 در موسسه تحقیقات واکسن و سرمسازی رازی ساخته شد و در سال 1334 نیز به شکل واکسن سهگانه به همراه کزاز و دیفتری تولید شد.
سیفلیس
سیفلیس که آن را «آتشک» میگفتند از اواخر قرن نهم هجری و با ورود مسافرین اروپایی به ایران و جهان شرق معرفی شد. بهاءالدوله نخستین کسی است که در جهان اسلام از این بیماری یاد کرده و فراگیری آن را در آذربایجان، نواحی مرکزی ایران، فارس و خراسان شرح میدهد و انتقال آن را از راه مقاربت و نیز راههای دیگر ممکن میداند. عمادالدین مولف چند نوشته طبی است که از جمله در سال ۱۵۶9 میلادی رساله «آتشک» را به رشته تحریر در آورده است. در این رساله نشانههای بیماری و سرایت آن از راه مقاربت صریحاً بیان شده و علت آن را بخارات بدن مریض میداند. همچنین به سرایت از طریق تنفس و راه های غیر مستقیم و آلودگی در حمام زیاده از حد معتقد است و نکته جالب آنکه بیماری را ارثی نمیداند. رساله آتشک از نوشته های جالب پزشکی ایران است.
تراخم
آغاز بیماری تراخم را به ۸ هزار سال قبل از میلاد مسیح نسبت دادهاند و پزشکان، منطقه آسیای مرکزی را منشأ این بیماری میدانند و درمان اولیه آن را به دانشمندان چینی در ۲۶۰۰ سال پیش از میلاد مسیح نسبت می دهند. مبارزه با تراخم به صورت محدود در استان خوزستان و با تأسیس درمانگاههای مبارزه با تراخم در بهداری شرکت نفت از سال ۱۳۱۵ شمسی آغاز شد. اما پس از شروع جنگ جهانی دوم به تعطیلی انجامید. در سال ۱۳۲۷ مبارزه با تراخم در شهرستان دزفول که به شهر کوران معروف بود از سوی سازمان خدمات اجتماعی آغاز شد. همچنین با تاسیس درمانگاههای متعدد در نقاط مختلف کشور تسهیلات ضروری برای درمان بیماران مبتلا به تراخم فراهم شد. از جمله افرادی که در دزفول برای اولین بار در ایران درمان بیماران مبتلا به تراخم را به روش الکتروکواگولاسیون آغاز کرد، میتوان به زنده یاد پروفسور شمس استاد دانشکده پزشکی و دکتر رگنر اتریشی اشاره کرد. گفتنی است دکتر رگنر در جنگ دوم جهانی به همراه عدهای از پزشکان اسیر شد و بعد از پایان جنگ به ایران آمد و در برنامه مبارزه با تراخم در دزفول خدمات شایانی انجام داد و به پاس این خدمات مراسم نکوداشتی با حضور سفیر اتریش در ایران برای تجلیل از او در دزفول برگزار شد. مبارزه با بیماری بیماری تراخم با تشکیل مرکز مبارزه با بیماریهای واگیر در وزارت بهداری سابق از سال ۱۳۴۱ شتاب بیشتری به خود گرفت.
تاریخچه عفونت زدایی و پیشگیری در ایران
موضوع پیشگیری از بیماریها و ضدعفونی از موضوعات بسیار مهم و معتبر در بهداشت و طب قدیم ایران باستان است. البته باید یادآور شد که در آن دوران اطلاعات مربوط به خطرات ناشی از بیماریها به ویژه بیماریهای همهگیر برای ایرانیان باستان روشن و واضح نبوده و عوامل انتشار آنها را نمیدانستند. در ایران باستان موقع بروز بیماریهای واگیر طبق آداب و سنن آن زمان به جدا ساختن بیماران از مردم میپرداختند. اگر چه انجام این تمهیدات نسبت به دوره خود شایسته تمجید است، ضدعفونی کردن به شکل امروزی در آن دوران وجود نداشته است. اما باید دانست که نحوه ضدعفونی در زمانهای گذشته به صورت روشهای ابتدایی دود دادن، مومیایی کردن و خوشبو نگه داشتن اماکن انجام میشده است. در ایران باستان زمین و خانههای آلوده، لاشه و امثال آنها را تا آنجا که مقدور بوده ضدعفونی میکردند. ایرانیان باستان چنان به پاکیزگی و زدودن بیماری توجه داشتند که در جای جای کتاب های دینی آنها این موارد گنجانده شده است درباره پیشگیری از بیماریهای واگیر دکتر حسن تاجبخش در کتاب «تاریخ دامپزشکی و پزشکی ایران» اشاره میکند که این بنده نگارنده افتخار دارد که برای اولین بار در جهان به جستجوی دقیق واکسنهای ابتدایی پرداخته و آن را در محافل علمی بیتی عرضه داشته است. سپس ایشان به مصادیق این موضوع می پردازند. مهرداد ششم پادشاه ایرانی هر روز مقدار کمی از زهر آرسنیک را میخورد تا در مقابل این سم مقاوم شود و دیگران نتوانند او را مسموم کنند. وی به این سم عادت کرد. وی را باید از پیشگامان دانش ایمنی شناسی به شمار آورد. این شیوه تهیه نوعی شبهواکسن است. بهاءالدوله نیز در خلاصهالتجارب بهترین راه مقابله با زهرها و حیوانات زهرناک را عادت کردن آنها به سم میداند: «و اما طریقه احتیاط از ورود سموم از حیوانات سمی و موذی اول آن است که به هر سم قوی عادت کنند تا از هیچ یک مصرف نیابند.»
از قرنها پیش در ایران و برخی کشورهای خاورمیانه آبلهکوبی با استفاده از زخمهای خشکشده آبلهای رواج داشت. بدین ترتیب که پیرزنان مقداری پوست خشکشده کبره زخم آبلهای را جمع کرده و در پارچهای تمیز در صندوقچه خود نگهداری میکردند. در وقت لازم آن را روی سنگ ساییده و با کمی آب مخلوط میکردند. سپس قطرهای از این مخلوط را پشت دست بین شصت و انگشت مجاور آن قرار داده و با سوزن محلول را داخل جلد میکردند. به این ترتیب اکثر کودکان از گزند آبله مصون میماندند. شلیمر که در سال 1836 میلادی سفری به بلوچستان داشته میگوید مایهکوبی با آبله گاوی از زمانهای بسیار دور در بلوچستان ایران رواج داشته است. او نقل میکند که در آنجا بچههایی را که چند زخم اتفاقی در دست دارند میفرستند تا زخمهای آبلهای یک گاو آلوده به آبله را که معمولاً به آسانی یافت میشود، دستکاری کنند.
نتیجهگیری
علیرغم پیشرفته علوم مختلف پزشکی در امر درمان و کنترل بیماریهای واگیردار بیتردید معرفی و توصیف پس زمینه تاریخی بیماریهای عفونی باکتریایی شایع در ایران نه تنها به افزایش درک و فهم ما درباره وضعیت اپیدیمیولوژی بیماریها در ایران کمک شایانی میکند بلکه به اصلاح این نقص فرهنگی منجر خواهد شد که تنها مرجع ما برای بیان تاریخچه درمان و پیشگیری بیماریها متون علمی بیگانه باشد. لازم است دانش پژوهان و استادان ما با این پیش فرضها ضمن آسیبشناسی وقایع تاریخی این مرز و بوم صدمات انسانی و اجتماعی ناشی از بروز و شیوع این بیماریها را در کشور نقد و بررسی کنند و به تحلیل عواملی بپردازند که بر این روند اثر مثبت یا منفی داشته است تا از این طریق جایگاه علمی و ارزشمند خود را تنها به ارائه مقالات علمی محدود نکرده و تجربیات و زحمات طاقت فرسای سالهای متمادی خود و نسل قبل از خود را همچون گنجینهای گرانبها در اختیار نسل بعد نیز قرار دهند.
نویسندگان:
- اکبر میرصالحیان استاد، گروه علوم پایه، فرهنگستان علوم پزشکی جمهوری اسلامی ایران
- مصیب دالوند کارشناس ارشد گروه میکروب شناسی دانشکده پزشکی، دانشگاه علوم پزشکی تهران
منبع: مجله میکروب شناسی پزشکی ایران، سال ۱۲ ، شماره ۴ ، مهر - آبان ۱۳۹۷
این مطلب تاکنون 1729 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|