دستگاه قضا در عصر قاجار! | «مختارالسلطنه يكي از حكام سرسخت و خشن دوره قاجار بود و تا مدتها خيابان مختاري و چهارراه مختاري در انتهاي خيابان اميريه به نام او نامگذاري شده و باقي بود. مختارالسلطنه براي كليه ارزاق تهران نرخبندي كرده بود. روزي مردي كه كاسة كوچكي ماست در دست داشت وارد دارالحكومه شد و از ميرزا عباس نامي كه نسبت به او اجحاف كرده و ماست ترش و گرانتر از نرخ مقرر به او داده بود، شكايت كرد. مختارالسلطنه مقداري از آن ماست چشيد و چون آن را متعفن و ترشيده يافت، سخت غضبناك شد و دستور داد ميرزاعباس را فوراً به دارالحكومه بياورند. مأموران با شنيدن اين فرمان بيرون رفته و بقالي را كه به نام ميرزاعباس ميشناختند به دارالحكومه آوردند. اما اين بيچاره هيچ گناهي نداشت و فقط از نظر اسم و شغل با آن ميرزاعباس كه از او شكايت شده بود، وحدت داشت.
ميرزاعباس را در حاليكه از وحشت و اضطراب ميلرزيد و بيخبر از همه چيز بود به درالحكومه آوردند. به محض آنكه آمدن وي را به مختارالسلطنه اطلاع دادند آتش غضب او زبانه كشيد و حكم كرد فوراً او را به سبزهميدان ببرند و در آنجا مقدار زيادي ماست به او اماله كنند.
ميرزاعباس بيچاره شروع به التماس كرد، ولي مأموران حتي اجازة حرف زدن به او نميدادند. بيچاره را جلوي چشم هزاران نفر و با زور شلاق به خاك كشيدند و مقدار زيادي ماست به او اماله كردند.
وقتي گزارش امر را به عرض حاكم وحشي و بيرحم تهران مختارالسلطنه رساندند، خنديد. وي انتظار داشت كه مرد شاكي كه با گردن كج در گوشهاي ايستاده بود از دارالحكومه بيرون برود؛ اما او از جايش تكان نميخورد. مختارالسلطنه پرسيد: «ديگر چه ميخواهي؟ بقالي كه از او شكايت كردي به مجازات رسيد. ديگر چه ميخواهي؟»
آن شخص گفت: من از اين ميرزاعباس شكايت نداشتم. كسي كه اين ماست بدبو و ترش را به قيمت گران به من فروخت ميرزاعباس ديگري است.
مختارالسلطنه که گویی مست هم بود، با خونسردي به زبان آذربايجاني گفت: فرقي نهوار! يا بو ميرزاعباس يا او ميرزاعباس! (فرقي نداره! چه اين ميرزاعباس، چه آن ميرزاعباس!»
منبع : خواندنيها، 16 دي 1340، به نقل از مجله ترقي.
این مطلب تاکنون 1814 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|