در باره یک کودتا |
.... زاهدی به شاه توصیه کرد در مراکش بماند. در همان حال او و بعضی از اطرافیان شاه از جمله سرهنگ جهانبینی، به فکر یک توطئه ساده و غمانگیز افتادند. هملیات گروه کوماندویی اسرائیل در فرودگاه انتبه الگوی نقشه آنها بود. نقشه از این قرار بود که گروهی از آنان با هواپیمای دوم شاه به تهران مراجعه کنند و با فرماندهان نظامی که به فرماندهی محض نسبت به شاه شهرت داشتند تماس بگیرند و آنها را متقاعد سازند که هواپیمای حامل آیتالله خمینی را حین پرواز از پاریس به تهران بربایند.
یک امکان این بود که هواپیما را در یک پایگاه نظامی دور از تهران به زمین بنشانند. سپس برای جلوگیری از خشم میلیونها نفر از مردمی که در خیابانهای تهران منتظر استقبال از امام بودند در رادیو اعلام کنند هواپیما نقص فنی پیدا کرده و آیتالله خمینی به سلامت در فرودگاه دیگری به سر میبرد. قصد این بود که در آنجا آیتالله خمینی را وادار به سازش کنند و نتیجه را از طریق رادیو به اطلاع عموم برسانند و اگر سازش نکرد او را از بین ببرند.
راه حل دیگر این بود که قبل از آنکه هواپیما به زمین بنشیند به آن شلیک کنند و یا در محوطه فرودگاه تهران که پیروان امام برای استقبال اجتماع کرده بودند، آن را منفجر سازند.
از میان این سه طرح، توطئهگران طرح اول یعنی منحرف ساختن هواپیما را ترجیح دادند. دو طرح دیگر مغشوش بود. چون موجب نابودی هر کسی میشد که با آیتالله خمینی پرواز کرده بود. هواپیما پر از روزنامهنگار خارجی بود. با این حال در مراکش حتی نابودی این عده نیز مهم به شمار نمیآمد.
سالها بعد که دستاندرکاران این توطئه این داستان را تعریف کردند اصرار داشتند که وانمود کنند حمله را به نام خودشان به عنوان «یاغی» و نه به دستور شاه انجام دادهاند و شاه میتوانست پس از انجام نقشه عمل آنان را تقبیح کند و حتی دستور بازداشت و حتی اعدامشان را صادر کند.
هنگامی که نقشه تکمیل شد آن را به اطلاع شاه رساندند. او با نومیدی گفت: «شما باید دیوانه شده باشید. اگر دست به چنین کاری بزنید، به ملک حسن (پادشاه مراکش) خواهم گفت شما را زندانی کند.»
اما حتی در همان حال که شاه چنین نقشههایی را نفی میکرد و میگفت اوضاع مانند سال 1953 (کودتای 28 مرداد 1332) نیست، احساس میکرد که متحدانش که در آن زمان او را نجات داده بودند، این بار به او خیانت کردهاند. کیم روزولت و جانشینانش کجا بودند تا به او بگویند چگونه بجنگد؟ آنها در مراکش که نبودند. حتی در تهران هم اثری از آنها دیده نمیشد.
با کمک یا بدون کمک سیا و مشارکت شاه، عدهای از فرماندهان نظامی که در ایران مانده بودند هنوز در صدد براه انداختن کودتا بودند. شاه پیش از عید میلاد مسیح سال 1978 مرتباً از تصویب چنین تلاشهایی خودداری میکرد. اندکی پیش از خروج شاه از کشور دریادار کمالالدین حبیباللهی فرمانده نیروی دریایی همراه با چند فرمانده دیگر برای آخرین بار به دیدن شاه رفتند و از وی اجازه خواستند که ترتیب کودتا را بدهند. این بار شاه مردد مینمود. بعدها حبیباللهی گفت: «به نظر میآمد که او نمیخواهد مسئولیتی در عملیات نظامی برعهده بگیرد حتی اگر در خارج از کشور باشد. با این حال اگر کودتا موفق میشد او به کشور باز میگشت والا ما اعدام میکردند.» شاه به طور مبهم موافقت کرده بود که نقشه کودتا را شروع کنند و این زمانی بود که عازم مصر شده بود.
در ماه ژانویه نیروی دریایی مناطق نفتخیز را از دست کارگران اعتصابی گرفته و تقریباً در حدود یک سوم محصول عادی نفت را تولید میکرد. بنادر جنوب نیز تحت کنترل قرار گرفته بود. طبق نقشه کودتا حبیباللهی مسئول شبکه برق کشور میشد و در صورت لزوم کارخانههای کلیدی را تصرف میکرد.
بحث و مذاکره در باره جزئیات بین افسران نیروهای سهگانه که طرح را تهیه کرده بودند سه هفته طول کشید. آنها عملاً هیچگونه تماسی با شاه نداشتند. غیبت شاه برنامهریزی آنها را تقریباً غیرممکن کرده بود. علت آن هم این بود که شاه که همیشه نگران کودتا از جانب اعضای خاندان سلطنتی و فرماندهان ارتش علیه خودش بود، ساختار نیروهای مسلح را طوری ترتیب داده بود که همکاری افقی بین نیروها بی اندازه دشوار بود. تا آن زمان فرماندهان هرچیزی را به طور عمودی به شاه گزارش میدادند و خود او کلیه تصمیمها را میگرفت. اکنون که راس هرم رفته بود راهی برای تصمیمگیری وجود نداشت. با این همه آن عده از فرماندهان نظامی که هنوز به شاه وفادار بودند یا هنوز امیدوار بودند که بتوانند در برابر استقرار حکومت اسلامی مقاومت کنند، یک سلسله نقشههایی برای کودتا آماده کرده بودند. اما فرصت اجرای این نقشهها را نیافتند چون در اول فوریه 1979 آیتالله خمینی پیروزمندانه به تهران بازگشت. منبع:ویلیام شوکراس، آخرین سفر شاه، نشر البرز، 1370، ص 126 تا 128 این مطلب تاکنون 1941 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|