انگلیسیها از زاویهای دیگر | در میان کشورهایی که بیش از همه حریص به چاپلوسی از شاه نوکیسه بودند انگلیسیها مقام نخست را داشتند. در ژانویه 1974 (دی 1352) آنتونی باربر وزیر دارایی و پیتر واکر وزیر بازرگانی و صنعت آن کشور برای تقاضای پول با شتاب هرچه تمامتر به ملاقات شاه در سن موریتس رفتند. نتیجه مذاکرات، یک قرارداد تهاتری یک ساله بود که بر اساس آن ایران پنج میلیون تن نفت خام اضافی در مقابل کالاهای صنعتی به ارزش 110 میلیون لیره به انگلیس تحویل میداد. روزنامه پرتیراژ دیلی اکسپرس در سرمقالهاش با لحن تلخی نوشت:
«زمانی لندن پایتخت مالی جهان و لیره استرلینگ مورد قبول همگان بود. اما اکنون وضع طوری شده که وزیران انگلیسی برای گرفتن وقت ملاقات از شاه ایران خود را خوار و خفیف میسازند.»(1)
اصولا انگلیسیها حامی رژیم شاه بودند و میکوشیدند حداکثر استفاده را از آن ببرند. آنتونی پارسونز آخرین سفیر بریتانیا در دربار شاه که از مقامات بلندپایه اینتلیجنت سرویس بود و همزمان با ریچارد هلمز رئیس سابق سازمان سیا به سفارت در تهران منصوب شد و در سالهای 1353 تا 1357 نمایندگی کشورش را در ایران برعهده داشت مینویسد: «بعید به نظر میرسد که رژیم دیگری منافع اقتصادی و بازرگانی و هدفهای سیاسی و استراتژیک انگلستان را بهتر از رژیم شاه تامین نماید. هرچند بعضی از اقدامات شاه و روش او در حکومت از نظر ما ناخوشآیند بود و در پارهای از موارد نتایج معکوس و نامطلوب آن از قبل پیشبینی میشد.»(2)
پارسونز در بدو ماموریتش در ایران در اجتماع بازرگانان انگلیسی در تهران اظهار داشت:
«اینجا یک کشور جهان سوم است و دگرگونی رژیم در هیچیک از کشورهای جهان سوم نمیتواند مایه شگفتی باشد. اگر میخواهید با این کشور مراوده بازرگانی داشته باشید ناگزیر باید این خطر را نیز بپذیرید. بنابراین کالاهای خود را در هرجا که میتوانید بفروشید اما سرمایهگذاری نکنید مگر آنکه فروش کالاهای شما بدون سرمایهگذاری ممکن نباشد. اگر ناگزیر به سرمایهگذاری هستید آن را در حداقل ممکن نگاه دارید و صنایعی را انتخاب کنید که از طریق واردات کالا از بریتانیا تامین شود – صنایع مونتاژ – نه از طریق صدور کالا از ایران.»(3)
واقعيت اين است كه ايران دوران پهلوي براي انگلستان، هم يك متحد با ارزش و هم يك بازار وسيع و پرمنفعت بود. ايران در فاصله سالهاي 1974 تا 1978 وسيعترين بازار صادرات انگلستان در خاورميانه به شمار ميرفت و هزاران ميليون پوند ارز مورد نياز انگلستان را در شرايط دشوار اقتصادي تأمين كرد.
مهمترین اشتغال فکری انگلیسیها در سالهای دهه 1970 در رابطه با ایران را بدین سال میتوان خلاصه کرد: تلاش در افزایش صادرات و فروش هرچه بیشتر کالاهای انگلیسی، مشارکت در بهرهکشی از نفت ایران، فروش جنگافزارهای کلان انگلیسی از قبیل تانکهای چیفتن و اسکورپیون و شیر و ناوهای جنگی، فروش قطعات اتومبیل پیکان که در تهران تولید مونتاژ میشد، تشویق شرکتهای انگلیسی که قصد بازاریابی یا مشارکت در امور صنعتی و خدماتی راداشتند، و بالاخره همکاری نظامی با ایران در جنگ ظفار. در سال 1974 انگلستان مقام چهارم را در زمینه واردات و مقام پنجم را در صادرات ایران داشت و سفارت انگلیس در تهران بیشتر فعالیت خود را در حفظ و گسترش منافع اقتصادی و بازرگانی انگلیس مصروف میکرد.
در فاصله سالهای 1967 تا 1977 میزان خرید جنگافزارهای انگلیسی توسط ایران به مبلغی حدود 10 میلیارد دلار بالغ میشد که برای صنایع نظامی نسبتاً کوچک انگلیس – در مقایسه با آمریکا و شوروی – مبلغی کلان به شمار میرفت و کمک بزرگی به موازنه پرداختهای آن کشور بود. به همین دلیل بود که شاپور ریپورتر مامور اینتلیجنت سرویس در ایران که دلالی این معاملات را برعهده داشت از جانب ملکه الیزابت به دریافت لقب «سر» مفتخر شد. مجموع سرمایهگذاریهای انگلیس در ایران در پایان 1356 به 850 میلیون لیره بالغ میشد و خلاصه اینکه انگلیسیها بیش از هرکس از رژیم شاه بهره میبردند.
درگذشت دکتر اقبال در آذر 1356 و اسدالله علم در فروردین 1357، لندن را از دو مهره بسیار مهم خود در ایران محروم ساخت. به قول پارسونز: «برای شاه مرگ دو تن از نزدیکترین و برجستهتریندوستان و مشاوران در آستانه طوفانی که نزدیک میشد، فاجعه بزرگی بود. اگر علم و اقبال در بحرانی که پیش روی بود زنده میماندند شاید میتوانستند شاه را در رهایی از گردابی که در آن گرفتار شده بود نجات دهند. چون شاه از میان رجال ایرانی به این دو تن بیش از همه اعتماد داشت و به نظرات و پیشنهادات آنان بیش از دیگران ترتیب اثر میداد. هرچند علم از مدتی پیش به شدت بیمار بود و دکتر اقبال نیز مورد بیمهری شاه قرار گرفته بود و دیگر به او دسترسی نداشت.»(4)
در تعطیلات نوروز 1355 جیمز کالاهان نخستوزیر حکومت کارگری انگلیس به ایران سفر کرد و به دستور او سفارت انگلیس در تهران به ارزیابی مجدد اوضاع ایران پرداخت. در گزارشی که در ژوئن 1976 از جانب سفارت به لندن ارسال شد چنین نتیجه گیری شده بود:
«شکست و فتور در برنامههای اجتماعی شاه بیش از هر عامل دیگری در دراز مدت برای رژیم زیانبخش میباشد. بنابراین باید حداکثر استفاده را از موقعیتهای مناسبی که برای تامین منافع اقتصادی و بازرگانی بریتانیا در ایران وجود دارد بنماییم.»(5)
در این هنگام آنتونی کراسلند وزیر خارجه بریتانیا درگذشت و دکتر دیوید اوئن – لرد اوئن – پزشکی که به داشتن عقاید سوسیالیستی شهرت داشت به جای او منصوب شد که طبعاً نمیتوانست نظر خوشی نسبت به حکومت خودکامه شاه داشته باشد. ملاقات او و سایروس ونس با شاه و تذکراتی که دو وزیر خارجه برای تعدیل رژیم ضمن کنفرانس سنتو در تهران به او دادند، به خوبی طرز فکر زمامداران لندن را در باره لزوم تغییراتی در سیستم حکومتی ایران که به عقیده آنان در شرف شکست بود نشان میداد. شاه در مصاحبههای بعدی خود و کتابی که تحت عنوان "پاسخ به تاریخ" نوشت مدعی شد که انگلیسیها با پخش برنامههای فارسی رادیو بی بی سی به سقوطش کمک کردهاند.
در آوریل 1978( فروردین 1357) که عباسعلی خلعتبری وزیر امور خارجه برای شرکت در بیست و سومین و آخرین نشست شورای وزیران پیمان سنتو به لندن رفته بود، ضمن مذاکره خصوصی به دکتر اوئن گفت: «من واقعاً در حیرتم که چرا رادیو بی بی سی در پخش نظریات مخالفان دوستان شما به مراتب فعالتر است تا پخش نظریات دوستانتان؟» دکتر اوئن پاسخ داد: «من واقعاً با شما هم عقیده هستم اما چه کنم که کاری از دستم ساخته نیست. چون بی بی سی سازمانی است کاملاً مستقل و وزارت خارجه بریتانیا قدرت اعمال نظر در برنامههایش را ندارد. وانگهی من به عنوان یک سوسیالیست اصولاً هرگز مایل نیستم جلوی اظهار عقیده رسانههای گروهی را بگیرم.»(6)
بدون تردید برنامههای فارسی رادیو بی بی سی تاثیر زیادی در روحیه مردم ایران داشت. ایرانیان فراموش نکرده بودند که بخش مزبور در سال 1320 با هدف تضعیف رضاشاه و برکناری وی از سلطنت تاسیس شده بود. بنابراین قانع کردن آنان به اینکه بی بی سی سازمانی است کاملاً مستقل و دولت انگلیس خطمشی آن را تعیین نمیکند در این دوران بحرانی کار آسانی نبود. حقیقت هرچه بود افکار عمومی مردم ایران تفسیرها و نظریات بی بی سی را نظر دولت بریتانیا میدانستند. اگر بی بی سی از نظر مالی یک سازمان مستقل و خودکفا بود و بخشی از هزینههای آن را وزارت خارجه بریتانیا تامین نمیکرد ممکن بود استقلال رای آن را در مسائل سیاسی بپذیرند. اما برای ایرانیان که همیشه شاهد بودند که کلیه رسانههای گروهی بخصوص دستگاههایی که با بودجه دولت اداره میشوند دربست در اختیار رژیم قرار دارند، باور کردن این موضوع دشوار بود که دستگاهی که با کمک مالی دولت انگلیس اداره میشود فارغ از کنترل دولت باشد.
تا اواسط سال 1357 بیشتر تفسیرها و اظهارنظرهای بی بی سی به طرفداری از فضای باز سیاسی و استقرار یک حکومت دموکراتیک در ایران بود و مردم با شنیدن این تفسیرها چنین نتیجه میگرفتند که انگلیسیها از مخالفان میانهرو شاه پشتیبانی میکنند. اما به دنبال فاجعه سینما رکس آبادان که شاه شریف امامی را به عنوان «نخستوزیر آشتی ملی» به جای جمشید آموزگاز منصوب کرد، لحن رادیو بی بی سی تندتر شد و علناً رژیم شاه را مورد انتقادهای شدید قرار داد. ولی در عین حال مقامات رسمی دولت بریتانیا مرتباً پشتیبانی خود را از شاه اعلام میداشتند. چنین به نظر میرسید که انگلیسیها مثل اغلب موارد دو دوزه بازی میکردند و ضمن پشتیبانی رسمی از رژیم شاه میکوشیدند از طریق تفسیرها و گفتارهای بی بی سی با رژیم آینده حساب باز کنند. بعد از واقعه جمعه سیاه 17 شهریور، سفرای انگلیس و آمریکا متفقاً به دیدن شاه رفتند و به او گفتند که «برخلاف آنچه در سال 1951 در زمان ملی شدن صنعت نفت گذشت، این بار کشورهای ما در کنار شما قرار دارند و از شما پشتیبانی میکنند.»(7) پارسونز پیام جیمزکالاهان نخست وزیر انگلیس را مبنی بر پشتیبانی از شاه به او تسلیم کرد و اطمینان لازم را به او داد و گفت: «میتواند روی این قول حساب کند که انگلستان نه از انجام تعهدات خود طفره خواهد رفت و نه در صدد بیمه کردن منافع آینده خود با مخالفان برخواهد آمد.»(8)
سه هفته بعد سفیر انگلیس مجدداً به شاه اطمینان داد که وحدت نظر بین انگلیسیها و آمریکاییها در تهران و همچنین بین لندن و واشنگتن در سطوح بالاتر در باره مسائل مربوط به ایران برقرار است و حتی تردید دارد که دولت شوروی هم از فعالیتهای ضد رژیم ایران به طور جدی حمایت نماید. او ضمن اشاره به نقش مهم ایران به عنوان بزرگترین بازار صادرات انگلیس در قاره آسیا، سیاست شاه را مورد تایید قرار داد و افزود: «عزم جزم دولت ایران برای حفظ ثبات و امنیت کشور بریتانیا را دلگرم ساخته است.»(9)
تلویزیون بی بی سی نیز در 30 مهرماه 1357 مصاحبه دکتر اوئن وزیر خارجه را انتشار داد که گفت: «شاه در مسئله حقوق بشر انعطافپذیری خود را نشان داده است و در این مورد باید گفت صرفنظر از ارزش شاه برای تامین منافع ملی بریتانیا ما باید تداوم سلطنت را بر حکومت ملایان یا کمونیستها ترجیح بدهیم چون سوابق هر یک از این دو دسته در رعایت حقوق بشر به مراتب بدتر از شاه است. اکنون موقعی است که باید ما از دولت ایران حمایت کنیم و دوستی خود را ثابت نمائیم. چون اگر رژیم شاه سقوط کند مطمئناً کمونیستها یا ملایان قدرت را در ایران در دست خواهند گرفت.»(10) این اظهار نظر دکتر اوئن مورد اعتراض شدید اعضای حزبش قرار گرفت.
روز 10 آبان 1357 نیز ملکه انگلستان در مراسم افتتاح پارلمان آن کشور گفت: «بریتانیا آرزومند بقای رژیم سلطنتی ایران است.»(11) دیگر صحبتی از فضای باز سیاسی و استقرار حکومت دموکراتیک در ایران نبود و حفظ منافع انگلستان ایجاب میکرد که به صورت ظاهر به رژیم شاه بچسبد. اما دیگر دیر شده بود. دولتش شریف امامی نتوانست در برابر امواج انقلاب مقاومت کند و در 14 آبان جای خود را به ارتشبد ازهاری داد و شاه طی یک نطق رادیوتلویزیونی از عملیات گذشتهاش استغفار کرد. پارسونز مینویسد:
«روز 5 نوامبر سفارت ما و دفتر هواپیمایی بریتانیا مورد حمله قرار گرفت و به آتش کشیده شد. چون ما با تشکیل دولت نظامی مخالف بودیم لذا نظامیان میخواستند درسی به ما بدهند و از این راه دولت بریتانیا را متقاعد کنند که ادامه فشار به شاه برای یافتن یک راه حل سیاسی بی نتیجه است.»(12)
شاه دستپاچه شد و بیدرنگ یک تلگرام معذرتخواهی برای ملکه انگلیس فرستاد و تعهد کرد خسارات وارده به سفارت بپردازد. انگلیسیها مبلغ خسارت را 250 هزار لیره تعیین کردند که قرار شد دولت ایران برایشان بفرستد ولی فرصت نکرد.
آخرین تشبث شاه نزد مقامات انگلیسی اعزام امیرخسرو افشار وزیر امور خارجه بود که در 23 آذر 1357 به لندن رفت و با دکتر اوئن ملاقات کرد. این مسافرت در حالی صورت گرفت که عملاً حکومتی در ایران وجود نداشت. ارتشبد ازهاری دچار حمله قلبی و بستری شده بود و صحبت از نخستوزیری دکتر غلامحسیت صدیقی وزیر کشور و یار وفادار دکتر مصدق در میان بود. افشار به وزیر خارجه انگلیس التماس کرد که از رژیم شاه پشتیبانی کند و کاری برای حفظ آن بنماید. دکتر اوئن پاسخ داد:
«البته باید بدانید که آنچه ما در پایتخت های غربی می اندیشیم اهمیت چندانی ندارد. اصلاً ما را فراموش کنید. ما اگر بتوانیم به شما کمک کنیم، از انجام آن دریغ نداریم. ولی اصلاً صحیح نمیدانیم که برای رفع مشکلات داخلی شما، حتی اگر راه حلی هم داشته باشیم، آن را ارائه بدهیم.»(13)
وزیر خارجه انگلیس با این جواب آب پاکی را روی دست شاه ریخت و آخرین امید او را مبدل به یاس کرد.
پی نوشت:
1 – ویلیام شوکراس، آخرین سفر شاه، ص 221
2 – آنتونی پارسونز، غرور و سقوط، انتشارات راه نو، تهران، 1363، ص 41
3 – همانجا، ص 31
4 - همانجا، ص 104
5 - همانجا، ص 78
6 – پرویز راجی، خدمتگزار تخت طاووس، انتشارات اطلاعات، تهران 1364، ص 172
7 – آنده فونتن، یک بستر و دو رویا، ص 463
8 - آنتونی پارسونز، همان، ص 126
9 - همانجا، ص 154
10 - پرویز راجی، همان، ص 283
11 – همانجا، ص 288
12 - آنتونی پارسونز، همان، ص 165
13 - پرویز راجی، همان، ص 352 منبع:عبدالرضا هوشنگ مهدوی، سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی، نشر پیکان، 1394، ص 485 تا 492 این مطلب تاکنون 1969 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|