شیوه های رویارویی حکومت پهلوی با امام خمینی | توران منصوری و الهام رجایی
محمدرضا شاه پس از کودتای 28 مرداد 1332، به تدریج درصدد برآمد که قدرت را در دست خود متمرکز سازد. از این رو با سرکوبی مخالفان و ایجاد فشار و به کار بردن حربه های امنیتی، نظامی، اقتصادی و تبلیغی، سعی در از میدان به در کردن مخالفان نمود تا مانع از شکل گیری هر کانون مخالفی بشود. بدین روش بیش از پیش دیکتاتوری خود را مستحکم کرد. از طرفی دیگر برای جلب کمک امریکا از سال1341 دست به انجام یکسری اصلاحات زد که محتوای آنها در تعارض با اسلام و قرآن بود. در چنین شرایطی که رژیم تصور مخالف چندانی را در پیش رو نداشت، امام خمینی رهبری مبارزه را به دست گرفت و در این راستا به مبارزه خود علاوه بر وجه استبدادی، وجه ضد استعماری نیز بخشید، از این رو در سخنرانی ها و اعلامیه ها، علاوه بر این که خطر اقدامات پهلوی را گوشزد می ساخت، بر مبارزه علیه استعمار نیز توجه خاصی مبذول داشت. بنابراین، رژیم که خود را در بن بستی پیش بینی نشده یافت تصمیم گرفت در هر مرحله از اجرای اقداماتش برای رویارویی با مخالفت امام خمینی، دست به یکسری اقدامات بازدارنده بزند که تدابیر و ژرف نگری خاص امام خمینی تمام این برنامه ها را خنثی ساخت.
---------------------------------------------------
محمدرضاشاه و شکل گیری استبدادی نو
بازگشت محمدرضا شاه به ایران پس از کودتای 28 مرداد، آغازگر دوران مهمی در تاریخ سیاسی ایران به شمار می رود. پس از سال 1332 رژیم دو نوع برخورد با مخالفان را در پیش گرفت: یکی سرکوب آنها اعم از دستگیری، زندان، تبعید و اعدام و دیگری جلب همکاری و مشارکت نیروهای مخالف با استخدام آنها در ادارات و سازمانهای دولتی. با این وجود طی سالهای بعد نه تنها بر میزان مشارکت و همکاری مردم با دولت افزوده نشد بلکه آزادی بیان تا حدود زیادی از بین رفت.(فوران، 461) شاه در دهه 1330 بر اکثر بخشهای کشور مسلط بود. تجربه دوره حکومت دکتر مصدق، شاه را به این نتیجه رساند که یک سازمان امنیت داخلی تأسیس کند و در نتیجه همکاریها و کمک هایی از طرف سازمان سیا و سازمان موساد اسرائیل دریافت و ساواک را تأسیس کرد.(کدی، 256-254) در اقدام دیگر، رژیم برای اعتباربخشی به خود و امیدوار به اینکه مخالف سرسختی در پیش رو نخواهد داشت با هدایت و کمک آمریکایی ها دست به اجرای یک سری اصلاحات زد که تحت عنوان دفاع از حقوق طبقه کارگر و کشاورز مطرح شد که تحت لوای آنها در پی دستیابی به یکسری اهداف دیگر بود. رژیم در واقع می خواست با انجام این اصلاحات به گونه ای زمینه حذف تدریجی اسلام را از جامعه فراهم کند. در این شرایط بود که امام خمینی مبارزه با حکومت پهلوی را آغاز کرد.
امام با آغاز این نهضت، در پی دستیابی به دو هدف بودند: نخست آگاه ساختن مردم از اهداف رژیم از اجرای این اصلاحات و هدف دوم ایشان اعاده اسلام و پاسداری از آن بود. از این رو از همان ابتدا در جمع علما و مراجع قم در این ارتباط چنین فرمودند: «اگر ما می خواهیم اسلام و ایران از اضمحلال نجات پیدا کند باید این دودمان پهلوی را از قدرت پایین بیاوریم. استعمار انگلیس دودمان پهلوی را در ایران به قدرت رساند تا به دست آنها هم اسلام را از میان ببرد و هم ایران را به روز سیاه بنشاند...» (روحانی، «قیام 15 خرداد، ویژگیها، دستاوردها»، فصلنامه 15 خرداد، 53)
بنابراین امام خمینی با حمایت مردم ایران مبارزه علیه رژیم پهلوی را آغاز کرد. رژیم که تصور مخالفی در برابر خود را نداشت؛ ابتدا سعی کرد با تعریف و تمجید پیرامون اقدامات به اصطلاح اصلاحی خود، به گونه ای شرایط عقب نشینی امام را از مبارزه فراهم کند اما وقتی فهمید امام دست از مبارزه نخواهد کشید، در هر مرحله از برنامه هایش سعی کرد با اجرای اقدامات مختلف، ایشان را وادار به کناره گیری و بازداشتن از ادامه راه کند. در مجموع روشهایی را که رژیم پهلوی در دوران نهضت اسلامی در برابر امام در پیش گرفت می توان به صورت زیر، دسته بندی نمود که درباره آنها و نوع تدابیر امام در مقابله با هریک نکاتی را بیان خواهیم کرد.
شروع رویارویی حکومت در برابر امام خمینی
رژیم پهلوی می خواست با استفاده از مصوبه انجمنهای ایالتی و ولایتی، زمینه پیشبرد مقاصدش را که در تعارض با قانون اساسی و مبانی اسلامی بود فراهم کند. در مرحله بعدی و در مواجهه با اعتراضات امام خمینی، علما و مردم سعی کرد از لغو نهایی این مصوبه شانه خالی کند که آگاهی امام خمینی و تداوم اعتراضات مانع از این امر شد تا در نهایت رژیم به ناچار عقب نشینی کرد و مصوبه مزبور لغو شد و خبر لغو آن در مطبوعات درج گردید.
در توضیح بیشتر درباره مصوبه انجمنهای ایالتی و ولایتی باید گفت قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی در ربیع الثانی 1352 ه.ق (1286ه.ش) در چهار فصل با 122 ماده به تصویب مجلس رسیده بود.
اما این قانون به مرحله اجرا در نیامد تا اینکه در دوره نخست وزیری اسدالله علم این موضوع بار دیگر مطرح شد با این تفاوت که در آن سه بند گنجانده شد که سیاست رژیم پهلوی را در تعارض با اسلام و قرآن آشکار می کرد؛ از این رو مخالفت علما و روحانیون به رهبری امام خمینی را به دنبال داشت. این سه بند عبارت بود از حذف قید اسلام و ذکوریت از شرایط انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگان و قسم به کتاب آسمانی به جای قرآن کریم. (روحانی، ج 1، 166-165) رژیم با جای دادن هر کدام از این بندها در حقیقت اهداف خاصی را دنبال می کرد که همه آنها در مبارزه با اسلام خلاصه می شد.
بنابر این با انتشار خبر این مصوبه در روزنامه اطلاعات، امام خمینی مبارزه خود را با آن آغاز کرد. بدین منظور در ابتدا با دعوت از علمای طراز اول، تصمیم براین شد هر یک از آیات حاضر، تلگراف جداگانه ای به شاه ارسال نمایند تا از شاه خواسته شود که در لغو لایحه مذکور اقدام نماید؛ دوم به علمای مرکز و شهرستانها در این مورد اعلام خطر گردد؛ سوم هر هفته یک بار- و در صورت لزوم بیشتر- جلسه مشاوره میان علمای قم برقرار شود. همچنین امام پیشنهاد داد متن تلگرام های ارسالی به هیأت حاکمه را چاپ و در دسترس عموم قراردهند تا مردم نیز به گونه ای از جریانات جاری و اهداف رژیم آگاه شوند و در جریان مبارزه قرار گیرند.(همان، 174-172)
از روز بعد از این جلسه، امام و سایر علما و مراجع تلگرام هایی با مضامینی مشابه به هیأت حاکمه ارسال کردند و دولت را از مبارزه ای که با اسلام در پیش گرفته بود، برحذر داشتند و خواستار لغو مصوبه شدند.
شاه پس از گذشت نزدیک به یک هفته به تلگرام های علما پاسخ داد که حاوی نکاتی بود از جمله این که علما و مراجع را با عنوان حجت الاسلام مورد خطاب قرار داده بود که در راستای مبارزه ای بود که با حوزه علمیه قم و مرجعیت تشیع در پیش گرفته بود. افزون بر این، شاه در این تلگراف خود را از مسئولیت مبرا دانست و اظهار داشت که تلگراف مراجع را به دست دولت خواهد رساند. در پایان وظیفه علما را تنها هدایت مردم دانست و از این طریق می خواست وظایف آنها را تنها به امور مذهبی تقلیل دهد و آنها را از مبارزه سیاسی برحذر دارد.(حسینیان، انقلاب اسلامی (زمینه ها، چگونگی و چرایی)، ج 3، 144-143)
به فاصله کوتاهی امام خمینی در مقابله با شاه و علم دو تلگرام شدیدالحن در یک روز به آنها در 15 آبان فرستاد. در تلگرامی که به شاه فرستاد به انتقاد شدید از اسدالله علم پرداخت و از شاه خواست که وی را به تبعیت از اسلام و قانون اسلامی که از هر دو آنها سرپیچی کرده، دعوت کند.(صحیفه امام، ج 1، 90-88) بدین ترتیب امام خمینی، توطئه شاه را که می خواست مصوبه مذکور را تنها محدود به عمل دولت کند برملا ساخت.
با بالا گرفتن موج مخالفت ها، رژیم که خود را تنگنا می دید تصمیم گرفت با تزویر و مکر و حیله، روحانیت و امام را از ادامه مبارزه باز دارد. اسدالله علم پس از اینکه با سیل تلگرام های علما و روحانیون از شهرهای مختلف مواجه شد در اقدامی دیگر به سه نفر از علمای قم آیت الله محمد رضا موسوی گلپایگانی، آیت الله شهاب الدین حسینی مرعشی نجفی و آیت الله شریعتمداری تلگرام زد و قول داد هر گونه ابهامی در این ارتباط را برطرف کند. در مورد شرکت بانوان در انتخابات انجمنهای ایالتی و ولایتی نیز گفت دولت نظر آقایان را به مجلس می دهد تا مجلس درباره آن تصمیم بگیرد.(حسینیان، سه سال مرجعیت شیعه(1343-1341)، 149-148) به این ترتیب اسدالله علم با تزویر و نیرنگی زیرکانه درصدد برآمد با اغفال جامعه روحانیت با وعده اصلاح مصوبه در آینده و موکول کردن تصمیم گیری درباره دادن حق رأی به زنان به مجلسی که معلوم نبود در چه زمانی افتتاح خواهد شد، موضوع را به گونه ای حل کند و جریان سنگین مبارزه امام و مردم را دچار وقفه و سستی گرداند.
امام خمینی با ژرف نگری و دور اندیشی در نشستی که با علما و روحـانیـون در این ارتباط داشـت اهداف رژیم را از این نیرنگ بازگو و تعدادی از علما را که اغفال سخن پردازیهای علم شده بودند، آگاه و آنها را به ادامه مبارزه تا لغو نهایی مصوبه فراخواند. از این رو آیت الله مرعشی نجفی در پاسخی به علم، مضمون تلگراف وی را مبهم دانست و خواستار لغو آن در هیأت دولت شد.(آیت الله مرعشی نجفی به روایت اسناد ساواک، ج 1، 35) آیت الله گلپایگانی نیز در پاسخ به علم نوشت: «انتظار می رفت که هیأت دولت به حسب وظیفه به تعظیم از شرع مقدس و تأیید قانون اساسی و انجام خواست ملت، این تصویب نامه را لغو یا با تصریح و رفع ابهام از هر سه جهت آن را اصلاح و در جراید ابلاغ نمایند و به قول شخصی و وعده اصلاح اکتفا نفرمایند.»(اسناد انقلاب اسلامی، ج 1، 48-44)
در نتیجه تلاش علما، دولت در 7 آذر 1341، تشکیل جلسه داد و تصویب کرد که «تصویبنامه مورخه 14 / 7 / 1341 قابل اجرا نخواهد بود». امام خمینی در این مرحله نیز با توجه به دوراندیشی که داشت خواستار لغو مصوبه در جراید به طور رسمی شد و همانطور که امام خواست در 10 آذر در روزنامه ها خبر آن چاپ شد: «نخست وزیر امروز اعلام کرد، به دنبال اعتراض آقایان علما و روحانیون تصویب نامه انجمنهای ایالتی و ولایتی اجرا نمی شود.» (روزنامه اطلاعات، شماره 10963، شنبه 10 آذر 1341، ص 1)
گفتنی است اسدالله علم خبر لغو مصوبه را قبل از چاپ در مطبوعات، نزد امام و سایر مراجع قم فرستاد که امام پس از ملاحظه، آن را تأیید نمود و تلفنی برای سایر مراجع خواند و پس از تأیید اینان، در مطبوعات به چاپ رسید. (خاطرات و مبارزات شهید محلاتی، 43)
از نتایج مثبت لغو این مصوبه، شکست دولت علم و کسب اولین پیروزی روحانیون در برابر رژیم و محوریت و پیشتازی نهضت و رهبری فکری و عملی آن توسط امام خمینی بود.
تلاش در جهت تطمیع روحانیت
شاه در اقدامی دیگر می خواست زمینه فریب روحانیون و در رأس آنها امام خمینی را فراهم کند. در حقیقت حکومت چنین تصور می کرد که اگر با به کارگیری این رویه به روحانیت امتیازی دهد می تواند از آنها امتیازات بیشتری بگیرد اما در نهایت این اقدام بی نتیجه ماند.
پس از عقب نشینی دولت در موضوع مصوبه انجمنهای ایالتی و ولایتی، شاه که از تغییر نگاه امریکا نسبت به خود نگران بود، طرح شش ماده ای در قالب لوایح ششگانه با عنوان انقلاب سفید را به رفراندوم عمومی گذاشت.(طلوعی، 192) انقلاب سفید یکسری برنامه های رفرمی و اصلاحی بود که آمریکا از طریق آن می خواست از شکل گیری جنبشهای مردمی در کشورهای جهان سوم جلوگیری کند. به قول حامد الگار تنها وجه تسمیه ای که انقلاب شاه را «سفید» می ساخت این بود که در کاخ سفید طراحی گردیده بود و در واقع این برنامه انقلاب نبود بلکه به عکس برنامه و تلاشی بود برای جلوگرفتن از انقلاب و ناممکن ساختن آن.(الگار، 65)
شاه در 19 دی 1341 در اولین کنگره شرکتهای تعاونی روستایی ایران، استقرار اصلاحات «از طریق مراجعه به آرای عمومی» را اعلام کرد.(روزنامه اطلاعات، شماره 10995، چهارشنبه 19 دی 1341، ص16) در حالی که مراجعه به آراء عمومی قابل پذیرفتن نبود زیرا رژیم پهلوی تصمیم به اجرای آن را از مدتها قبل گرفته بود. شاه تنها با این اقدام می خواست خود را فردی نشان دهد که به آراء و نظریات مردم جامعه اش احترام می گذارد و به گونه ای مردم ایران را در این اقدام همراه خود سازد تا نیروهای مخالف بویژه علما نتوانند در مقابل برنامه های شاه که از سوی آمریکا دیکته شده بود مقاومت کنند.
در واقع طرح «انقلاب سفید» نخستین گام شاه برای تثبیت قدرتش (ماروین، 224) و جلب نظر رهبران دموکرات آمریکا بود.(فرمانفرماییان، 161) با اعلام رسمی انجام رفراندوم، امام خمینی در واکنش به آن، اهداف حکومت را از طرح لوایح تشریح کرد و خطراتی را که این لوایح متوجه اسلام و جامعه اسلامی ایران می ساخت گوشزد نمود. شاه طبق تجربه ای که در جریان مصوبه انجمنهای ایالتی و ولایتی کسب نموده بود متوجه شد به راحـتی روحانیـون دست از مخالفـت بر نخواهند داشت از این رو در این مرحله تصمیم او بر این شد که با دادن پیشنهادی به علما و روحانیون، آنها را وادار به عقب نشینی نماید. بنابراین در دیداری که با آیت الله کمالوند(نماینده علما) داشت برای راضی کردن جامعه روحانیان به ایشان چنین وعده داد: «روحانیون با این برنامه اصلاحی ما موافقت کنند و به کارشکنی و مخالفت دست نزنند، من اطمینان می دهم که هر پیشنهاد و خواسته ای که درباره جامعه روحانیت داشته باشند، بر آورده سازم...» در مقابل، آیت الله کمالوند نیز به شاه متذکر شد که رفراندوم مورد نظر او در قانون اساسی مشروطه پیش بینی نشده و خود او دولت مصدق را به جرم انجام رفراندوم، تحت تعقیب قرار داده است. شاه در این جلسه با ارائه توجیهاتی اعلام کرد کاری که می خواهد انجام دهد رفراندوم نیست بلکه تصویب ملی است. از این به بعد بود که در مطبوعات و رادیوی حکومت، به جای واژه رفراندوم، از کلمه «تصویب ملی» استفاده کردند.(همان، 255)
بنابراین حکومت در این مرحله از مبارزه علیه روحانیون، درصدد برآمد که از طریق تطمیع و دادن امتیازاتی آنان را ساکت کند. علاوه بر آن شاه دادن امتیاز به روحانیون را نیز محدود به خواسته آنها در چارچوب جامعه روحانیت کرده بود و به این صورت درصدد کنار زدن آنها از مسائل سیاسی و اجتماعی برآمد. البته امام خمینی همانطور که در مبارزه با مصوبه انجمنهای ایالتی و ولایتی اعلام کرد هدف خود را، حفظ اسلام و استقلال کشور و قطع دست اجانب از ایران دانست و در این راستا به مبارزه خود علاوه بر وجه استبدادی، وجه ضداستعماری نیز بخشید، از این رو طبیعی به نظر می رسید که امام به این پیشنهاد شاه وقعی نخواهد گذاشت. زیرا مبارزه ایشان تنها محدود به مسائل روحانیون نبود که با این پیشنهاد قانع شوند، بنابر این با گسترش دامنه مبارزات، شرایط را بر رژیم تنگ تر ساخت.
به دنبال دیدار آیت الله کمالوند با شاه، امام خمینی در اجتماع روحانیون فرمودند اقدام رژیم حاکی از توطئه جدیدی علیه اسلام و استقلال ایران است که قابل مقایسه با مصوبه انجمنهای ایالتی و ولایتی نیست. از این رو برخورد با این موضوع باید متفاوت باشد؛ همانطور که شاه در دیدار با آقای کمالوند متذکر شده اجرای این برنامه را به قیمت تاج و تختش دانسته بنابر این مأمور است این برنامه را به هر قیمتی اجرا نماید، از طرفی وظیفه ما نیز این است که با آن به مبارزه برخیزیم بنابراین بر همه واجب است که مردم را از توطئه شاه آگاه سازند زیرا آگاهی مردم مساوی با نابودی رژیم است.(همان، 258-256)
امام خمینی در اقدام بعدی، در 2 بهمن 1341 در تحریم رفراندوم، اعلامیه ای صادر کرد که حاوی نکات ارزشمندی است از جمله این که امام در همان ابتدای اعلامیه اعلام نمود این رفراندم رأی جامعه روحانیت و مردم است « در صورتی که تهدید و تطمیع در کار نباشد و ملت بفهمد که چه می کند» این جمله امام حاکی از آن بود که به خوبی اطلاع داشت که رژیم با تطمیع و اغفال جامعه اسلامی در راستای حرکت به چه سویی است. سپس اشکالات رفراندوم را به طور خلاصه در 5 بند برشمرد و موارد تخلف رژیم را آشکار ساخت؛ این که رفراندوم در قانون امری است که پیش بینی نشده و دولت های گذشته نیز به دلیل انجام آن مجازات شدند. سپس عجله رژیم را در این موضوع مطرح کرد و خاطر نشان شد اگر حکومت با طرح این برنامه در صدد اجرای توطئه ای نیست باید به مردم فرصت دهد تا با برنامه هایی که می خواهند به آن رأی دهند آشنا شوند.
در ادامه با توجه به عدم اطلاع اکثریت مردم ایران از اهداف رژیم و ماهیت این برنامه، آنها را فاقد معلومات لازم برای حاضر شدن در پای صندوق های رأی دانست و در پایان به محیط ارعاب و وحشتی که در جامعه ایجاد کرده بودند اشاره کرد و افزود رژیم با زور و تهدید می خواهد مردم را در پای صندوق های رأی حاضر کند. همچنین گوشزد کرد که اگر حکومت در صدد انجام کاری برای مردم است چرا به علمای اسلام مراجعه نمی کند تا با توجه به احکام اسلامی برای سعادت و رفاه مردم تصمیم گیری شود.
بنابراین امام خمینی این رفراندوم را مقدمه ای برای از بین بردن اسلام دانست و شرکت در آن را تحریم کرد.(صحیفه امام، ج 1، 137-135)
دیگر مراجع تقلید نیز با صدور اعلامیه هایی به مخالفت برخاستند.(اسناد انقلاب اسلامی، ج 1، 59-57) با انتشار اعلامیه امام خمینی مبنی بر تحریم رفراندوم، مردم تهران در اعتراض به اقدام حکومت از 2 بهمن تا پنج شنبه 4 بهمن دست به تظاهرات زدند. حکومت نیز برای سرکوب حرکت های مردمی، اعلام حکومت نظامی کرد؛ بدین ترتیب در تهران، در روزهای پیش از رفراندوم و نیز روز ششم بهمن، روز برگزاری رفراندوم حکومت نظامی اعلام شد. (روحانی، ج 1، 273-261)
شاه در تلاشی دیگر، دو روز قبل از برگزاری رفراندوم تصمیم گرفت به قم برود و با ایراد سخنرانی ثابت کند که مخالفت علما با تصمیمات او واقعیت ندارد.(روزنامه اطلاعات، شماره 11007، پنجشنبه 4 بهمن 1341، ص 13) اما با آمدن شاه به قم، مردم هیچ استقبالی از او نکردند.(روحانی، ج 1، 287) شاه در سخنرانی که در قم داشت زشت ترین عبارات را علیه مراجع مذهبی به کار برد.(روزنامه اطلاعات، شماره 11007، پنجشنبه 4 بهمن 1341، ص 13)
با وجود مخالفت هایی که با رفراندوم صورت گرفت این برنامه در تاریخ ششم بهمن ماه 1341 به سبک اقدام ژنرال دوگل در فرانسه (کاتوزیان، 271؛ یادداشتهای سیاسی ایران (1344-1331)، ج 14، 867 ) به رأی مردم گذاشته شد و دولت ادعا کرد که اصول پیشنهادی شاه با 5598711 رأی موافق به تصویب ملت رسید یعنی 90% واجدین شرایط در رفراندوم به آن رأی مثبت داده اند. همچنین شاه اعلام کرد: انقلاب ملی به وسیله ملت ایران تصویب شد.(اطلاعات، شماره 11010، دوشنبه 8 بهمن 1341، ص 1)
امام در اقدام دیگر برای مقابله با حکومت، با شروع ماه مبارک رمضان در 7 بهمن، پیشنهاد داد مراسم نماز جماعت و وعظ و تبلیغ در سراسر کشور در طول این ماه تعطیل شود. این پیشنهاد با استقبال علما مورد موافقت واقع شد. از این رو رژیم که بار دیگر خود را در مبارزه با روحانیت به رهبری امام خمینی مستأصل یافت تصمیمات جدیدی را اتخاذ کرد. بدین منظور همه جا شایعه ساخت که دولت می خواهد مساجد را اشغال و برای کودکان بی سرپرست و سر راهی و سربازان، مسکن و خوابگاه بسازد و از طرف دیگر یک تعداد از مأموران را به کار گرفت که نزد روحانیون ساده اندیش بروند و آنها را اغفال کنند که بلکه دست از اعتصاب بردارند. در نتیجه این اقدامات، برخی از روحانیون عقب نشینی کردند و اعتصاب را شکستند. اما برخی دیگر از آنها در شهرستان ها، اعتصاب را کماکان ادامه دادند. شاه در ادامه، از شهربانی خواست از تظاهر به روزه خواری جلوگیری کند و روحانیونی را که به دلیل مخالفت با رفراندم دستگیر شده اند آزاد نماید.(روحانی، ج 1، 314-310)
با فرارسیدن عید فطر، امام خمینی در سخنرانی خود، مردم را به مبارزه با رژیم دعوت کرد و اظهار داشت که دولت نمی تواند در برابر خواست یک ملت استقامت کند و دیر یا زود شکست می خورد. درباره میزان مشارکت مردم در رفراندوم نیز بیان داشت در سراسر مملکت، رفراندوم بیشتر از دو هزار رأی کسب نکرده است که این نشان از جدایی مردم از شاه و حکومت دارد.(صحیفه امام، ج 1، 151)
سرکوب امام و نهضت اسلامی
از دیگر اقداماتی که رژیم در مبارزه با نهضت امام خمینی به کار گرفت، سرکوب بود. بعد از مبارزه امام با مصوبه انجمنهای ایالتی و ولایتی و پس از آن انقلاب سفید، رژیم به گونه ای خود را در مبارزه با امام در تنگنا دید بخصوص پس از آن که همراهی اقشار مختلف مردم و طلاب را با امام در مبارزات دید بیش از پیش درصدد سرکوب مخالفان و در رأس آنها، امام خمینی برآمد که اوج آن را در حمله مأموران رژیم به مدرسه فیضیه در دوم فروردین 1342 می توان دید.
شاه به خوبی دریافتـه بود که امام به هیچ وجه از اهـداف و مقـاصد خود فاصـله نخواهـد گرفت و از این رو درصدد مقابله همه جانبه با ایشان و نهضت اسلامی بود. محتوای سخنان شاه در روز 23 اسفند 1341 برای افسران و افراد نیروی هوایی، به خوبی حاکی از این تصمیم است. شاه در این سخنان ضمن بی شرمانه ترین توهین ها به علمای مبارز و پیروان آنها گفت:
«...این عناصر فرومایه با همفکران ارتجاعی خودشان اگر از خواب غفلت بیدار نشوند مشت عدالت چنان مثل صاعقه، در هر لباسی که باشند، بر سر آنها کوفته خواهد شد که شاید به آن زندگی ننگین و کثافتشان خاتمه داده شود!» (مجموعه تألیفات، نطق ها، پیام ها، مصاحبه ها و بیانات محمدرضا پهلوی، ج 4، 3134؛ روزنامه اطلاعات، شماره 11047، شنبه 25 اسفند 1341، ص 13)
شاه در این سخنان نشان داد به نوعی بن بست در مقابله با نهضت اسلامی رسیده است که راه بیرون آمدن از آن را همانا در سرکوبی گسترده می دید. از این رو به فکر اجرای آن برآمد.
امام خمینی با توجه به سخنانی که شاه در 23 اسفند ایراد کرد و از طرفی براساس شناختی که از ماهیت رژیم داشت پیش بینی حمله ای سرکوبگرانه از طرف رژیم را می نمود بنابراین برای مقابله با این گونه اقدامات رژیم، در سخنرانی که در روز چهارشنبه 29 اسفند 1341 ایراد کرد مردم را در برابر مصایب حکومت به ایستادگی فرا خواند:
... خود را آماده کنید برای کشته شدن، زندان رفتن و سربازی رفتن، خود را آماده کنید برای ضرب و شتم و اهانت، خود را آماده کنید برای تحمل مصایبی که در راه دفاع از اسلام و استقلال برای شما در پیش است. خود را آماده کنید و استقامت کنید. (صحیفه امام، ج 1، 165-157)
به این ترتیب امام خمینی بار دیگر سیاست های رژیم را محکوم به شکست دانست و با دعوت از مردم و روحانیون به مقاومت و ایستادگی، آنها را برای اقدامی که رژیم در سر داشت آماده ساخت.
اقدام دیگر امام در مبارزه با رژیم و حرکتی که درصدد انجام آن بود صدور اعلامیه ای تاریخی باعنوان «روحانیت اسلام، امسال عید ندارد» بود. امام در این اعلامیه نکاتی را گوشزد ساختند که عبارت بودند از: 1- تجاوز حکومت به قرآن 2- اقدام دولت در به فساد کشانیدن دختران با بردن آنها به خدمت نظام وظیفه 3- اعلام خطر علیه آمریکا و اسرائیل. در پایان اعلامیه نیز قاطعانه خواستار نابودی حکومت شدند: «من چاره در این می بینم که این دولت مستبد به جرم تخلف از احکام اسلام و تجاوز به قانون اساسی کنار برود و دولتی که پایبند به احکام اسلام و غمخوار ملت ایران باشد بیاید.» (روحانی، ج 1، 348-347)
در مقابل، رژیم نیز تدابیر امنیتی ویژه ای را اعمال نمود به گونه ای که سرلشکر حسن پاکروان، رئیس ساواک، طی تلگرافی به کلیه سازمانهای امنیت سرتاسر کشور ابلاغ کرد که «احتمال دارد در منطقه آن ساواک بعضی از وعاظ در مساجد هنگام وعظ با توجه به این که جمعه دوم فروردین که مصادف با رحلت امام جعفر صادق(ع) است، مطالبی بر خلاف مصالح کشور ایراد و اذهان عمومی را مشوب سازند.» از این رو وی از اداره های ساواک تابعه خواست تا با تشریک مساعی مأمورین و مسئولین انتظامی محل «در مقابل وعاظ محرک در مساجد نیز دسته جاتی وجود داشته باشند که با ذکر صلوات مانع اظهارات نامناسب آنان بشوند.» ساواک گزارش دیگری را نزد شاه فرستاد و متعاقباً شاه دستور شدت عمل را صادر نمود و در نتیجه سرهنگ مولوی، رئیس ساواک تهران، مأمور شد تا با نیروهایش جهت سرکوب روانه قم شود.(حسینیان، انقلاب اسلامی (زمینه ها، چگونگی و چرایی)، ج 3، 272-271) بنابر این می توان گفت طرح حمله به مدرسه فیضیه یک امر از پیش طراحی شده بود. خاطرات به جای مانده از طرف کارگزاران رژیم نیز تمام تصمیم های فوق را تأیید می کند از جمله در نوشته های سپهبد مبَصّر(معاون وقت شهربانی کل کشور ) آمده است:
«...در روزهای آخر سال 1341 به سازمانهای اطلاعاتی اطلاع رسید که طلبه های قم با صدور اعلامیه ای از مسلمان ها خواسته اند تا روز دوم فروردین 1342 در مدرسه فیضیه قم گردهم آینـد
و در تظاهرات با اصلاحات دولت مخالفت کنند...در برابر این تصمیم و برای جلوگیری از آن، کمیسیون هایی تشکیل و مسأله را زیر بررسی قرار دادند و سرانجام طرح بسیار نابخردانه و می شود گفت کودکانه ای که اصلاً به صلاح مملکت نبود به تصویب رساندند.»(منصوری، ج 1، 56)
مبصّر طراح این پیشنهاد را تیمسار نصیری ریاست ساواک دانسته، و اضافه می کند اسدالله علم نخست وزیر وقت آن را پسندیده و شاه نیز آن را مورد تصویب قرار داده است. طرح مذکور از این قرار بود: «عده ای از سربازان گارد با لباس غیرنظامی در روزی که قرار بود در مدرسه فیضیه تظاهرات برپا شود، به آنجا ریخته و با طلبه های تحریک شده درگیر شوند و با آنها کتک کاری کنند.» (هفته نامه عصر ما، شماره ۱۶۴ تاریخ ۱۱ / ۳ / ۷۹؛ ماهنامه پیام امروز، شماره ۲۰، سال دوم، مهر ۱۳76)
بنابر این در روز دوم فروردین 1342، مصادف با شهات امام جعفر صادق(ع)، رژیم توسط ماشینهای شرکت واحد، نیروهای خود را در میدان آستانه، مقابل مدرسه فیضیه پیاده کرد و محوطه آنجا را مورد محاصره قرار داد. هنگامی که شیخ انصاری مشغول سخنرانی و انتقاد از دولت بود، با اعلام سرکوبی مخالفین از سوی دولت، گارد شاهنشاهی و پلیس وارد مدرسه شدند و به مدرسه فیضیه حمله کردند.( قیام 15خرداد به روایت اسناد ساواک، فیضیه، ج 2، 29) به نقل از حاضران آن مجلس، از همان ابتدا اخلال گران شروع به صلوات فرستادن کردند.(باقری، دفتر پنجم،201) عملیات سرکوبی در این روز در مدرسه فیضیه توسط سرهنگ مولوی هدایت می شد. مزدوران شاه که نتواستند توسط نیروهای اجیر شده مدرسه را اشغال کنند از نیروهای شهربانی کمک گرفتند. ورود نیروهای شهربانی در حقیقت این نقشه رژیم را که می خواست درگیری را نوعی نزاع بین روحانیون و کشاورزان جلوه دهد خنثی ساخت. نیروهای شهربانی از راه مسافرخانه مجاور مدرسه خود را به پشت بام رساندند و طلاب را به آتش گلوله بستند. همزمان با جنایتی که در مدرسه فیضیه اتفاق افتاد، مدرسه طالبیه در تبریز نیز مورد حمله قرار گرفت زیرا طلاب مدرسه مانع از پاره کردن اعلامیه امام که بر روی دیوار مدرسه نصب شده بود، شدند.(روحانی، ج 1، 376-370)
نحوه انعکاس خبر حمله رژیم به مدرسه فیضیه نیز تا حدودی پرده از روی اغراض دولت از این اقدام بر می دارد. روزنامه کیهان خبر حمله حکومت به مدرسه فیضیه در 2 فروردین 1342 را به دلیل تعطیلات نوروزی در 6 فروردین به صورت خبری که اهمیت چندانی ندارد، چاپ کرد. در صفحه اول در یک کادر کوچک نوشت: «در تظاهرات و زد و خورد قم و تبریز، سه نفر کشته و عده ای از افراد پلیس مجروح شدند» سپس در صفحه 11 به درج ادامه خبر پرداخت و حوادث تبریز را تظاهرات عده ای از طلاب علوم دینی در مخالفت با آزادی زنان و اصلاحات ارضی اعلام کرد که این امر مورد اعتراض زنان قرار می گیرد و در نهایت منجر به درگیری بین طرفین می شود. در مورد حادثه فیضیه و حمله نیروهای حکومت به فیضیه نیز نوشت وقتی که شیخ مرتضی انصاری درباره حقوق زنان صحبت می کرد، از وسط جمعیت صلوات فرستاده می شد که متعاقب آن بین مردمی که در مسجد نشسته بودند بحث و جدل شکل می گیرد و کار به درگیری ختم می شود که این حادثه با دخالت مأموران تمام می شود و آرامش برقرار می گردد.(روزنامه کیهان، شماره 5904، سه شنبه 6 فروردین 1342، صص 1 و 11)
به این ترتیب روزنامه ها نیز سعی داشتند اخبار را به گونه ای منعکس کنند که دلخواه حکومت باشد و تمام وقایع را به نارضایتی دهقانان و زنان از حقوقشان محدود سازند. اما واکنش و سخنرانی های امام پس از فاجعه خونین فیضیه، بیانگر ناکامی رژیم در رسیدن به اهدافی بود که با سرکوبی مدرسه فیضیه درصدد انجام آن بود.
امام در غروب حادثه فیضیه، در حضور مردمی که در منزل ایشان اجتماع کرده بودند نه تنها از مبارزه علیه حکومت عقب نشینی نکرد بلکه شکست رژیم را با این اقدامی که انجام داده است حتمی دانست و از مردم خواست تا در برابر مصائب و سختی ها صبر پیشه کنند همانطور که پیشوایان آنها تحمل کردند.(صحیفه امام، ج 1، 166) همچنین ایشان در سوم فروردین 1342 نیز از مردم خواستند از مدرسه فیضیه دیدن کنند تا از نزدیک با جنایات هیأت حاکمه آشنا شوند و با سرکشی به بیمارستانها، دریابند دولت با روحانیت چه رفتاری داشته است.(همان، 167) با این فرمان، مردم از نزدیک شاهد جنایات شاه می شدند که آنها را در راه مبارزه مصمم تر می ساخت. در همین دیدارها بود که برخی از روحانیان تصمیم گرفتند با گرفتن عکس از مجروحین، جنایات شاه را ثبت و به دست مردم برسانند که در حین عکس گرفتن عوامل حکومت متوجه شدند و حلقه های فیلم را از بین بردند. مأمورین در اقدام بعدی فرمان بیرون کردن مجروحین از بیمارستانها را دریافت کردند که پس از آن، زخمی های فیضیه را به بهانه دشمنی با شاه از بیمارستانها بیرون کردند. مردم قم نیز با پناه دادن به مجروحین، این اقدام رژیم را نیز خنثی ساختند.(روحانی، ج 1، 394-390)
امام خمینی در اقدام بعدی، اعلامیه ای تحت عنوان «شاه دوستی یعنی غارتگری» را صادر کرد که در نوع خود بی نظیر بود. امام در این اعلامیه اقدام حکومت در حمله به مدرسه فیضیه را با حمله مغول مقایسه کرد و سپس به اعمال وحشیانه رژیم و شرایط خفقانی که برای طلاب و روحانیون فراهم آورده بود، پرداخت. در ادامه با مطرح ساختن «تقیه حرام است و اظهار حقایق واجب، ولو بلغ ما بلغ» تکلیف توده های مسلمان را در برابر این فاجعه مشخص ساخت تا خطرهایی که از طرف رژیم پهلوی، اسلام و مسلمین را تهدید می کرد، بازگو نمایند. در ادامه اسدالله علم نخست وزیر وقت را به خاطر اعمالی که در چند ماهه اخیر انجام داده بود استیضاح کرد.(صحیفه امام، ج 1، 179-177)
به دنبال صدور این اعلامیه، موج جدیدی از خشم و نفرت نسبت به رژیم پهلوی در میان مردم ایجاد شد. روحانیون نیز با فرستادن پیام های تسلیت به امام و بازگو کردن فجایع فیضیه در منابر، مبارزه را پیگیری کردند. بنابر این استقامت و تدابیر امام در مقابله با رژیم، باعث شکست رژیم و ادامه مبارزه توسط مردم شد.
توهین؛ شیوه ای دیگر برای مقابله با امام خمینی
حکومت برای از میدان به در کردن امام خمینی به شیوه های متعددی متوسل می شد تا جایی که حتی از توهین های بسیار زشت به ایشان نیز ابائی نداشت و از سوی اشخاص و گروههای ناشناخته علیه رهبری نهضت حملات مسخره ای را که بیشتر حاکی از درماندگی دستگاه سلطنت بود مدیریت می کرد؛ از جمله اعلامیه ای چند صفحه ای از سوی «سازمان زنان ایران» صادر کرد که در آن زشت ترین و نارواترین اهانت ها و توهین ها را نسبت به امام خمینی روا داشت. در خاتمه این اعلامیه آمده بود: «... به خدا اگر دست از این مسخره بازی هایش بر ندارد، خود ما زن ها به قم می رویم و حیثیت او را و خاندانش را بر باد می دهیم و حسابش را کف دستش می گذاریم...!»(روحانی، ج 1، 355-354)
در اقدام دیگر، مقامات رژیم در 22 فروردین 1342 از ساواک تهران خواستند به ساواک قم دستور دهد:
«...برای خنثی نمودن هر نوع فعالیت های سوء آیت الله خمینی... یک سلسله اقدامات و عملیات اساسی را بدون تظاهر به عمل آید، ترتیب دهند تا طرفداران نامبرده فوق از اطراف او پراکنده شوند. برای این منظور، باید طرحی تهیه و عملیات، طبق طرح و به طور دقیق تا حصول نتیجه اجرا گردد...»
از این رو ساواک دست به کار شد و با طرح شایعاتی بر ضد امام سعی کرد این برنامه را جلو ببرد. سپس یک تعداد از روحانی نماها را به کار گرفت تا از درون به نهضت اسلامی ضربه وارد سازند. آنها هفته ای یک بار اعلامیه هایی تحت عنوان «مصلحین حوزه علمیه قم» منتشر کردند که محتوای آنها آکنده از فحش و ناسزاگویی علیه امام خمینی و سایر روحانیون بود.(همان، 428-427)
اینگونه اقدامات مذبوحانه به درستی پرده از روی یک حقیقت بر می داشت و آن هم ناتوانی رژیم پهلوی در مقابله با امام بود. تا آن زمان برای حکومت پهلوی باید مسلم شده بود که این تلاشها راه به جایی نخواهد برد. زیرا امام خمینی از همان آغاز مبارزه از مهمترین مسائلی که بر روی آن تکیه داشت، آگاه ساختن مردم از اقدامات رژیم پهلوی و قرار دادن آنها در جریان مبارزه بود بنابراین عامه مردم که دل خوشی از حکومت پهلوی نداشتند به خوبی با امام و اهداف مبارزه آشنا شده بودند لذا این اقدامات پهلوی نتوانست به جریان مبارزه و ساحت امام خمینی خدشه ای وارد سازد. از این رو اینگونه تلاشهای حکومت پهلوی نیز بی نتیجه ماند بلکه اسباب محبوبیت بیشتر امام خمینی شد.
تهدید علیه امام خمینی
یکی از روشهای رژیم پهلوی علیه امام خمینی تهدید شدید ایشان بود که از ابتدا به صور گوناگون انجام می شد.
در این راستا عوامل رژیم سعی کردند با پرونده سازی امام را به دادسرا بفرستند و با تعقیب حقوقی و قضایی ایشان را منفعل کنند. ولی رئیس دادسرای قم زیر بار این عمل نرفت؛ از این رو از قم منتقل شد و فرد دیگری که به جای او منصوب شد درصدد اجرای این نقشه برآمد. پس از پرونده سازی علیه امام، مأمور ابلاغ در 29 اردیبهشت 1342 برای تسلیم احضاریه، راهی منزل امام شد، اما حاج سید مصطفی مانع از دیدار مأمور دادسرا با امام شد. در ادامه حتی به پزشک ایشان سفارش کردند که به امام «توصیه کند که احتیاج زیادی به استراحت دارد و از دیدار با افراد و فعالیت های فکری خودداری کند». متن گزارش آن به شرح زیر است:
«روز جاری، سرگرد دکتر مهدوی، پزشک هنگ ژاندارمری قم به ساواک مراجعه و اظهار نمود: خمینی به علت داشتن سابقه تب مالت و با توجه به اینکه سابقاً پزشک معالج وی بوده ام، تقاضا نموده که از وی عیادت کنم و نظریه این ساواک را استعلام نمود. به ایشان اظهار شد عیادت از خمینی مانعی ندارد و توصیه شد ضمن معالجه تجویز نمایید احتیاج زیادی به استراحت داشته و از ملاقات با اشخاص و فعالیت های فکری خودداری نمایید.»(روحانی، ج 1، 455)
سیاست خط موازی
رژیم پهلوی بعد از فاجعه خونین فیضیه متوجه شد که با زور و سرکوب نمی تواند زمینه عقب نشینی امام و روحانیت را فرهم کند از این رو درصدد اجرای اقدام دیگری یعنی خط موازی برآمد. برای این منظور سعی کرد با مخالفین به نوعی هم صدا شود و از این طریق آنها را به انحراف بکشاند.
همه ساله با آغاز ماه محرم در جهان تشیع، مراسم های سوگواری برگزار می شود که در آن وعـاظ، خطـبا و روحانـیون از فرصت پیـش آمـده نهایت اسـتفاده را برده و در مـیان سخنـرانی و نوحه سرایی ها نیز گریزی به اوضاع و احوال کشور می زدند. در سال 1342 با توجه به شرایط به وجود آمده این گونه اقدامات پر رنگ تر شد. رژیم با آگاهی از این موضوع، با فراهم آوردن التزام نامه ای، از علما و وعاظ تعهد گرفت سخنرانی ها به گونه ای باشد که در آن مطالبی خلاف صلاح مملکت قید نشود، از بیانات خارج از برنامه مذهبی خودداری شود، نامی از امام خمینی و مدرسه فیضه آورده نشود. از ایراد سخنانی علیه لوایح ششگانه و خلاف مصالح کشور خودداری شود.(همان، 462-461)
در مقابل، امام خمینی در پیامی که برای وعاظ و خطبا فرستاد، التزامات حکومت را فاقد ارزش دانست و از وعاظ خواست فریضه دینی خود را انجام دهند و متذکر شدند که خطر امروز بر اسلام کمتر از خطر بنی امیه نیست زیرا رژیم پهلوی از هر طریقی با اسرائیل و عمال آن همراهی کرده و زمینه روی کار آوردن آنها را در کادر دولت و نهادهای دولتی فراهم آورده، بنابراین لازم است در سخنرانیهای این ایام، خطر اسرائیل و عمال آن به مردم تذکر داده شود. سپس موارد تعرض رژیم به اسلام را یادآور شدند و خواستند مصیبت های وارد شده بر اسلام و مسلمین را بار دیگر برای مردم بازگو کنند.(صحیفه امام، ج 1، 230-229)
ساواک علاوه بر تهیه التزام نامه، در کمیسیونی در 29 اردیبهشت 1342 خط مشی برنامه های محرم را به گونه ای تصویب کرد که در راستای التزام نامه فوق باشد از جمله: دعوت از روحانیون طراز اول و برحذر داشتن آنها از هرگونه تحریک در مجالس عزاداری، احضار بانیان مجالس و دادن تذکر به منظور حفظ نظم کامل در کلیه مراسم، تأمین مأمورین انتظامی لازم و گماردن آنها در نقاط حساس شهر...و صدور این دستورات به ساواک شهرهای دیگر.(روحانی، ج 1، 463-462)
شهربانی تهران نیز در چهارم خرداد 1342، طی اعلامیه ای اعلام کرد:
«انجام مراسم سوگواری مشروع که با موازین اسلام تطبیق نماید با رعایت نظم و ترتیب کامل انجام خواهد گردید، لیکن اعمال و تظاهراتی که شرع مقدس نیز آنها را تجویز نفرموده است به کلی ممنوع و به مأمورین انتظامی دستور جلوگیری داده است...» (منصوری، ج 1، 142؛ روزنامه اطلاعات، شماره 11100، شنبه 4 خرداد 1342، ص 1 و 13)
اما پس از صدور اعلامیه از سوی امام، رژیم تصمیم گرفت با بانیان تکایا و هیأت ها وارد مذاکره شود. بنابر این در روز 9 محرم، ساواک تعدادی از وعاظ را دعوت کرد و از آنها خواست اگر نمی خواهند حملات تبلیغی خود را علیه مقامات و اقدامات کشور متوقف سازید لااقل این سه موضوع را رعایت کنید: 1- علیه شخص اول مملکت سخن نگویید.2- علیه اسرائیل نیز سخنی بر زبان نیاورید، 3- مرتب به گوش مردم نخوانید که اسلام در خطر است! دیگر هر چه بگویید آزادید.(روحانی، ج 1، 465) اما این موارد همان موضوعاتی بودند که امام خمینی در ابتدای راه مبارزه بر آنها تأکید ویژه ای داشتند به گونه ای که اگر هر کدام از سخنرانیها و اعلامیه های امام را در طول این مدت مورد بررسی قرار دهیم حداقل ردپای یکی از این موضوعات به وضوح دیده می شود.
امام خمینی نیز در این مرحله از مبارزه برای خنثی ساختن اقدامات رژیم، با شروع محرم و برپایی مراسم و مجالس سوگواری در محله های مختلف قم، هر شب سعی می کردند در یکی از مجالس شرکت نمایند. در اقدامی نیز با خود سخنران می بردند و با دادن اطلاعات کافی، از سخنرانها می خواستند آگاهیهای لازمه را در اختیار توده های مردم بگذارند و آنها را با اخبار و جریانات حکومت آشنا سازند. این عمل که در نوع خود بی سابقه بود تأثیر زیادی در میان مردم به جای گذاشت. همچنین در دهه اول محرم، در منزل امام، مجلس عزاداری برگزار می شد که شرکت مردم در آن به اندازه ای بود که حتی کوچه های اطراف نیز مملو از جمعیت می شد. استقبال مردم و روشنگری وعاظ و سخنرانان، رژیم را در تنگنا گذاشت از این رو ناچار شد با سخنرانان وارد مذاکره شود و از آنان بخواهند که انتقاد علیه دولت و هیأت حاکمه را در طول سخنرانی های خود کنار بگذارند اما سخنگویان مذهبی با توجه به دستوری که از رهبر خود دریافت کرده بودند بی تفاوت به دستورات حکومتی، بی پروا علیه شاه و حکومت زبان به سخن گشودند.(روحانی، ج 1، 490-487)
همـچنین امام خمینی در نامـه ای به آقـای فلسـفی از پایـداری و ادامـه مبارزه وعـاظ و سخـنرانان تشکر کرد و از مردم خواستند که با کمک مادی جهت تجدید بنا مدرسه فیضیه، تنفر و انزجار خود را از هیأت حاکمه اعلام کنند. آقای فلسفی نیز این نامه را در شب عاشورا در مسجد سید عزیزالله برای مردم قرائت کردند.(صحیفه امام، ج 1، 242)
امام خمینی که عاشورا را فرصت مناسبی برای مبارزه علیه حکومت پهلوی می دانستند در نشستی که با علمای قم داشتند پیشنهاد کردند که روز عاشورا، علما به مدرسه فیضیه بروند و برای مردم که از جاهای مختلف آمده اند سخنرانی کنند. انتشار این اخبار، رژیم را در هراس انداخت لذا در همه جا اعلام کرد، دولت به ارتش فرمان آماده باش داده است که در صورت سخنرانی علما در فیضیه، بار دیگر آنجا را به خاک و خون می کشد. سپس تعدادی از روحانی های درباری را به سوی علمای قم فرستاد تا آنها را از سخنرانی در فیضیه بازدارند که تا اندازه ای نیز موفق شدند و چون خود جرأت رویارویی با امام را نداشتند از آنها خواستند که از امام نیز بخواهند در این روز در فیضیه سخنرانی نداشته باشد. اما امام خمینی که هدف مبارزه خود را بر نابودی رژیم پهلوی بنا نهاده بود به این سخنان توجهی نشان نداد و در برابر اصرار علما فرمود: من وظیفه خود را چنین تشخیص داده ام که در این فرصت که انبوهی از توده ها از اطراف و اکناف در این شهر اجتماع کرده اند، اظهار حقایق کنم و بعضی مطالب لازم را به گوش مردم برسانم، بگذار دستگاه در مقابل، هر چه می خواهد بکند؛ من تصمیم نهایی خود را گرفته ام و با این شایعه پراکنی ها و تهدیدات رژیم نمی توانم از تصمیم خود برگردم...(روحانی، ج 1، 492-491)
رژیم که نتوانست با هر اقدامی امام را از این تصمیم بازدارد در صبح روز عاشورای 1383 ه.ق مصادف با 13 خرداد 1342 برای منصرف ساختن ایشان از انجام سخنرانی، فردی را به عنوان مأمور از سوی حکومت به نزد ایشان فرستاد. وی در ملاقات با امام گفت: «از طرف اعلیحضرت مأمورم به شما ابلاغ نمایم اگر امروز بخواهید در مدرسه فیضیه سخنرانی نمایید کماندوها را به مدرسه می ریزیم و آنجا را به آتش و خون می کشیم.» امام نیز در پاسخ فرمود: ما هم به کماندوهای خود دستور می دهیم که فرستادگان اعلیحضرت را تأدیب نمایند. (رجبی، ج 1، 266)
عناصر رژیم تا آخرین لحظه تلاش می کردند که امام را از انجام این سخنرانی منصرف سازند. از این رو قبل از حرکت امام به طرف مدرسه فیضیه، یکی از روحانیون با امام تماس گرفت و گفت با توجه به اطلاعات واصله، هزاران کماندوی مسلح در خارج از قم مجهز هستند که با کسب دستور به مدرسه فیضیه حمله کنند.(روحانی، ج 1، 493) امام این تلفن را بی جواب گذاشتند و در مدرسه فیضیه بین انبوه جمعیت حاضرشدند تا بار دیگر با سخنان روشنگرانه خود، لرزه بر پیکر رژیم اندازند.
از مهمترین فرازهای سخنان امام در سخنرانی روز عاشورا، پرداختن به اقدام دولت در گرفتن تعهد از گویندگان بود. ایشان در این زمینه با مورد خطاب دادن رژیم فرمود: این سه موضوعی[عدم بدگویی از شاه، عدم حمله به اسرائیل، عدم تکرار جمله اسلام در خطر است] که تأکید دارید به آنها پرداخته نشود محور اختلافات ما با شما است. اگر این سه موضوع حل شود دیگر اختلافی باقی نمی ماند. امام با این سخنان، مبارزه خط موازی رژیم را نیز محکوم به شکست دانست. سپس پرده از روابط شاه و اسرائیل برافکند و خواهان اصلاح وضع امور شدند.(صحیفه امام، ج 1، 248-243)
امام خمینی با این سخنرانی به مبارزات خود ابعاد وسیع تری بخشید و با مخاطب قرار دادن شخص شاه ابهت ظاهری او را از بین برد. از مهمترین فرازهای سخنان ایشان افشای روابط حکومت شاه با دولت اسرائیل بود که به طور پنهان در جریان بود.
از مهمترین ویژگی عزاداریهای مردم در عاشورای 1342، تبدیل جلسات مذهبی به راهپیمایی های سـیاسی علـیه رژیم پهلـوی بود. با توجـه به آگاهـی هایی که مـردم در طــول این روزها از وعاظ و گویندگان مذهبی دریافت کرده بودند در عاشورای سال 1342 ساکت نماندند و مخالفت های خود را به سطح خیابانها کشاندند.(منصوری، ج 1، 157-156) رویکرد مذکور بر نوحه ها و شعارهای این دوره نیز کاملاً تاثیر داشته و مردم با نوحه سرایی هایی نظیر «قم گشته کربلا، فیضیه قتلگاه» با الهام از واقعه عاشورا، به بیان مواضع خود پرداختند و بر طبق اسناد ساواک هنگامی که این جماعت به خیابان کاخ مرمر رسیدند «مشتهای گره کرده خود را به سمت کاخهای سلطنتی بالا برده و شعار مرگ بر دیکتاتور [سر] می دادند.» (روحبخش، 40-37) بنابراین بینش سیاسی مردم در نتیجه روشنگری های امام خمینی و سایر علما و وعاظ در طول این مدت آنها را خواهان نابودی حکومت پهلوی ساخت. بنابر این اقدامات حکومت پهلوی نه تنها نتوانست امام را از مبارزه بازدارد بلکه مردم را با اراده محکمتری در جریان مبارزه به رهبری امام سوق داد.
دستگیری؛ تلاشی عبث
حکومت در ادامه مبارزه با امام تصمیم به دستگیری ایشان گرفت که همراه با این اقدام، نقشه دیگری داشت که همانا راه انداختن حمام خون از مردم بیگناه بود. شاه پرده از این نقشه را در سخنرانی 26 اردیبهشت 1342 برداشت. وی در این سخنرانی چنین عنوان کرد:
«... اگر تا به حال گفتیم که یکی از عجایب این است که انقلاب بزرگ ما که شاید در تاریخ بی سابقه باشد بدون خونریزی و بدون هیچ گونه مقاومتی پیش رفته است، اگر متأسفانه لازم باشد که بگوییم انقلاب بزرگ ما با خون یک عده بی گناه یعنی مأموران دولت و خون یک عده افراد بدبخت و گمراه، متأسفانه آغشته خواهد شد، این کاری است که چاره ای نیست و خواهد شد... » (روزنامه اطلاعات، شماره 11094، شنبه 28 اردیبهشت 1342، ص 4)
پس از مخالفتی که امام و روحانیون با تصمیم رژیم در فرستادن دختران به نظام وظیفه از خود نشان دادند شاه در مقام دفاع از خود برآمد از این رو در سخنرانی که در 12 فروردین 1342 داشت این موضوع را انکار و در مقام مخالفت با روحانیت گفت:
«وظیفه مأمورین قضایی و انتظامی است که ناشرین این اکاذیب را تعقیب و مجازات نمایند...»(روزنامه اطلاعات، شماره 11057، دوشنبه 12 فروردین 1342، ص 1 و 13) همچنین اقدام رژیم در پرونده سازی و فرستادن احضاریه برای امام و اعتراف اسدالله علم در جلسه هیأت دولت در عصر روز 15 خرداد 42 همگی گواه براین موضوع است که رژیم از چندی پیش در اندیشه دستگیری امام برآمده است. اسدالله علم در این جلسه چنین گفت:
«تصمیم ما براین بود که روز شنبه (17 خرداد) خمینی را در قم و قمی را در مشهد بگیریم، ولی اتفاقی افتاد که باعث شد زودتر بگیریم، دو چیز اتفاق افتاد: 1- خمینی در قم بر منبر رفت و هتاکی زیاد به اعلیحضرت کرد، 2- خبر دیگر آنکه، قم و مشهد با هم هم صدا بشوند و کار خیلی سخت بشود؛ لذا دیشب چهار بعد از نیمه شب خمینی را گرفتیم... »(روحانی، ج 1، 457)
رژیم عملاً بعد از تجربه ای که در جریان فاجعه مدرسه فیضیه به دست آورد بدین نتیجه رسید که با سرکوب و تهدید نمی تواند امام و روحانیت را از مبارزه بازدارد. بنابراین درصدد اجرای نقشه دستگیری امام برآمد که در این مورد نیز از برخورد مردم آگاه بود اما گویا دو راه بیشتر نداشت یا باید به نهضتی که امام آن را رهبری می کرد تسلیم می شد و یا این که باید امام را دستگیر می کرد. در نهایت هر دو راه حاوی یک نتیجه بود زیرا پایان انتخاب راه اول به خودی خود روشن است و در مورد نتیجه انتخاب دوم نیز آگاه بود که دستگیری امام با قیام و واکنش مردم مواجه خواهد شد؛ با این وجود شاه درصدد انتخاب راه حل دوم برآمد.
بدین ترتیب بود که شب 12 محرم 1383 مطابق با 15 خرداد 1342، امام خمینی را دستگیر کردند. همزمان با دستگیری امام، آیت الله سید حسن طباطبایی قمی را در مشهد و آیت الله محلاتی را در شیراز دستگیر و به تهران منتقل کردند. خبر دستگیری امام به سرعت در قم پیچید و به تظاهرات گسترده علیه حکومت ختم شد.(منصوری، ج 1، 173-172)
خبر دستگیری امام و سایر علما در ساعت 6 صبح 15 خرداد در تهران منتشر شد که اعتراض گسترده مردم را به دنبال داشت. همزمان با حرکت مردم در تهران و قم، سایر شهرستانها از جمله مشهد، شیراز، قزوین، کاشان و ورامین در اعتراض به دستگیری امام خمینی دست به تظاهرات زدند.( اطلاعات، شماره 11108، پنجشنبه 16 خرداد 1342، ص 15)
قیام 15 خرداد 42 شروع یک حرکت جدید بر ضد رژیم بود؛ در این قیام بود که مردم آشکارا شعار نابودی حکومت پهلوی و شخص شاه را سر دادند. این قیام از مهمترین وقایع نهضت اسلامی محسوب می شود که اقشار مختلف مردم در آن شرکت کردند و به طور مشخص توسط نیروهای مذهبی هدایت شد. لذا از آن به عنوان یک نقطه عطف در تاریخ انقلاب اسلامی یاد می شود. ارتشبد حسین فردوست ـ که از افراد نزدیک به شاه بود ـ در اهمیت این قیام می گوید اگر تظاهرات از قبل برنامه ریزی شده بود و همچنین اگر تظاهر کنندگان در حد یک گردان موتوریزه مسلح بودند یا اینکه یک گردان از ارتش به آنها می پیوست بدون تردید این حرکت به سقوط محمدرضا شاه می انجامید. (فردوست، ج 2، 514-513)
آخرین تکاپو
به دنبال حمایت گسترده ای که اقشار مختلف مردم در جای جای کشور از امام در 15 خرداد و روزهای بعد از آن داشتند، رژیم تلاش کرد تا خود را از کشتار این چند روزه مبرا سازد. بنابر این در سخنرانی که شاه در 17 خرداد 1342 داشت وقایع اخیر را منتسب به افرادی دانست که برای گرفتن 25 ریال، مأمور بودند تا حوادث اخیر را رقم بزنند، البته تلاشی بی نتیجه بود. زیرا حمایت های وسیع مردم از امام، گواهی بر این موضوع بود که مردم به خوبی نسبت به رژیم و اهداف او شناخت پیدا کرده اند و با قاطعیت تصمیم به پیروی از راه امام را دارند. همچنین در سخنرانی که شاه برای مبرا دانستن خود از وقایع 15 خرداد ایراد کرد چنین گفت:
«... باید به شما بگویم که متأسفانه کسانی که بساط پانزدهم را به راه انداختند کما اینکه در میان کسانی که یا زخمی شده اند یا دستگیر شده اند، خیلی از آنها می گفتند که ما چه کار کنیم، به ما بیست و پنج ریال داده اند و می گفتند در کوچه ها بدوید و بگویید زنده باد فلانی. ما حالا می دانیم این وجوه از کجا رسیده است و به شما ملت ایران به زودی جزئیات گفته خواهد شد. فقط این موضوع اولاً از لحاظ ایرانیت یک ایرانی که پول خارجی را بگیرد و بر ضد جامعه خودش اقدام کند این را چه می شود گفت؛ و دوم یک نفر شیعه پول بگیرد از یک نفر مسلمان غیر شیعه این چیست؟ و این... و باید بگویم کسانی که بساط پانزدهم خرداد را به راه انداخته و باعث ریخته شدن خون شده اند به زودی به سزای اعمال خودشان خواهند رسید.» (روحانی، ج 1، 589-588)
شاه در این سخنان علاوه بر این که مردم را متهم به گرفتن 25 ریال کرد، با افزودن این جمله «خونهایی که در روز 15 خرداد ریخته شد به گردن کیست و کی مسئول این خونهاست» برآن شد تا خود را در این حوادث بی گناه جلو دهد و انگشت اتهام را به سوی امام دراز کند.
همچنین رژیم با گرفتن پول توسط ایادی خارجی (جمال عبدالناصر) هدف دیگری را نیز دنبال می کرد؛ در واقع از این طریق می خواست اذهان عمومی را از اسرائیل که امام در هر سخنرانی، خطر آن را گوشزد می کرد دور سازد و به مسائل دیگر معطوف نماید.
در حقیقت بازتاب قیام 15 خرداد 1342، چندان وسیع و گسترده بود که باعث ترس رژیم شده بود از این رو سعی داشت تا این قیام را کوچک به شمار آورند و تا حدودی به آن رنگ و بوی نفوذ خارجی بدهند. برای مثال محمدرضا شاه این قیام را به تحریک عوامل ارتجاع و حزب توده دانست و گفت: « بلوای 15 خرداد 1342، بهترین نمونه اتحاد دو جناح ارتجاع سیاه و قوای مخرب سرخ بود که با پول دستهایی از مالکین که مشمول اصلاحات ارضی شده بودند، انجام گرفت.»( اطلاعات، شماره 11110، یکشنبه 19 خرداد 1342، ص 4) اسدالله علم نیز در جلسه هیأت دولت در روز 15 خرداد 1342، اظهار داشت که منشأ جریان روزهای عزاداری محرم از طریق پول خارجی و کشور عراق و مصر بوده است.(متن کامل مذاکرات هیأت دولت طاغوت در 15 خرداد 1342،22) ولی باید گفت در بین اسناد ساواک و رژیم، هیچ سند یا گزارش رسمی از تحویل پول توسط افراد بیگانه به برپا کنندگان قیام 15خرداد وجود ندارد.(مجله 15 خرداد،«دستگیری حضرت آیت الله خمینی(ره) و قیام 15 خرداد 1342 به روایت اسناد ساواک»، 112)
همانطور که پیشتر نیز بدان پرداختیم مردم هیچکدام از ادعاهای رژیم علیه نهضت اسلامی را نپذیرفتند و حتی این موضوعات، وسیله ای برای انزجار بیش از پیش مردم علیه رژیم شد.
اسناد ساواک به خوبی این موضوع را برملا می کند:
«در چند روز اخیر موضوعی که اعلیحضرت همایونی در نطق خود در همدان به آن اشاره فرموده که هر نفر 25 ریال گرفته اند و در تظاهرات شرکت کرده اند، بین مردم مورد تنفر و گفتگو و تمسخر قرار گرفته است و همه می گویند ببینید چقدر مردم ایران بدبخت شده اند که در پایتخت مملکت، مردم 25 ریال می گیرند و جلوی گلوله می روند و برای چنین مبلغ جزئی خود را به کشتن می دهند. همه مردم روی این مطلب به همین نحو صحبت و اظهار نظر و مسخره می کنند. مأمور ویژه اضافه می کند باید به هر ترتیب شده این مطلب که به خصوص دستاویز مخالفین شده به نحوی اصلاح شود.» (روحانی، ج 1، 594-593)
نتیجه گیری
در پی بررسی های صورت گرفته می توان نتیجه گرفت محمدرضاشاه با دستیابی مجدد به قدرت بعد از کودتای 28 مرداد1332، سعی کرد با سرکوبی مخالفان و ایجاد محیطی آکنده از ترس و خفقان زمینه های شکل گیری نیروهای مخالف را از بین ببرد. برای این منظور با همکاری سرویس های اطلاعاتی سیا و موساد دست به تشکیل ساواک زد تا هر گونه نیرو و جبهه مخالفی را قبل از تشکیل، کشف و سرکوب کند. بنابراین شاه با تکیه به این قدرت و اجرای دسایس مختلف تلاش داشت برنامه های خود را بر اساس سیاستهای آمریکا بدون هر گونه مخالفتی پیش ببرد. اما از همان شروع این برنامه ها، امام خمینی رهبری مبارزات را برعهده گرفت. روشنگریهای امام برای رژیم پهلوی خطر آفرین بود. لذا حکومت در صدد برآمد که با امام به مقابله برخیزد و در این مسیر از ترفندهای مختلفی بهره جست. اما مقاومت و اراده امام در برابر حکومت پهلوی باعث شد که بدون توجه به این دسیسه چینی ها، رهبری مردم تا رسیدن به هدف نهایی که همان اجرای اهداف اسلام در جامعه بود از پای ننشیند. بنابراین رژیم در هر مرحله از مبارزه درصدد اجرای سیاستی تازه جهت مقابله با امام بود. با وجود اینگونه تلاش ها، مردم روز به روز از حکومت دورتر شدند و در عوض از امام حمایت بیشتری می نمودند؛ به طوریکه شدیدترین سرکوب های رژیم در حادثه فیضیه و قیام 15 خرداد نتوانست مردم را از امام دور سازد بلکه باعث انسجام بیشتر آنها تحت رهبری امام می شد تا این که در نهایت پیروزی انقلاب اسلامی را در 22 بهمن 1357 رقم زدند.
منابع:
کتاب ها:
اسناد انقلاب اسلامی، ج 1، چ 2، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی،1378
باقری، علی، خاطرات 15 خرداد (دفتر پنجم)، تهران، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، 1378
حسینیان، روح الله، انقلاب اسلامی (زمینه ها، چگونگی و چرایی)، ج 3، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1387
حسینیان، روح الله، سه سال مرجعیت شیعه(1343-1341)، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1382
حضرت آیت الله العظمی حاج سید شهاب الدین مرعشی نجفی به روایت اسناد ساواک، ج 1، تهران، وزارت اطلاعات، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1388
فردوست، حسین، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، (خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست)، ج2، تهران، مؤسسه پژوهشها و مطالعات سیاسی، 1371
خاطرات و مبارزات شهید محلاتی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1376
رجبی، محمد حسن، زندگینامه سیاسی امام خمینی، ج 1، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1378
روحانی، حمید، نهضت امام خمینی، ج 1، تهران، عروج، 1381
روحبخش، رحیم، نقش بازار در قیام 15 خرداد، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1381
زونیس، ماروین، شکست شاهانه: ملاحظاتی درباره سقوط شاه، مترجم اسماعیل زند و بتول سعیدی، تهران، نشر نو 1371
طلوعی، محمود، داستان انقلاب، تهران، علم، 1371
فرمانفرماییان (فیروز)، مریم، خاطرات مریم فیروز، به کوشش مؤسسه انتشاراتی دیدگاه، تهران، اطلاعات 1373
قیام 15خرداد به روایت اسناد ساواک، فیضیه، ج 2، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1379
متن کامل مذاکرات هیأت دولت طاغوت در 15 خرداد 1342، تهران، دفتر هیأت دولت و روابط عمومی نخست وزیری، بیتا
مجموعه تألیفات، نطق ها، پیام ها، مصاحبه ها و بیانات محمدرضا پهلوی، ج 4، تهران، کتابخانه سلطنتی، 1355
محمد علی کاتوزیان، اقتصاد سیاسی ایران از مشروطیت تا پایان سلسله پهلوی، ترجمه محمدرضا نفیسی و کامبیز عزیزی، چ 5، تهران، نشر مرکز، 1374
موسوی خمینی، روح الله، صحیفه امام، ج 1، تهران، مؤسسه تتظیم و نشر آثار امام خمینی، 1380
یادداشتهای سیاسی ایران(1344-1331)، ج 14، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1389
مقالات:
روحانی، سید حمید، «قیام 15 خرداد، ویژگی ها، دستاوردها»، فصلنامه 15 خرداد، دوره سوم، سال دهم، بهار 1392
مجله 15 خرداد، «دستگیری حضرت آیت الله خمینی(ره) و قیام 15 خرداد 1342 به روایت اسناد ساواک»، بهار 1376، سال ششم، شماره 25
نشریات
روزنامه اطلاعات
روزنامه کیهان منبع:فصلنامه «حضور» ، ش 101، تابستان 1396، ص 96. این مطلب تاکنون 2303 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|