شاهی که نخهایش را دیگران میکشیدند | فریدون هویدا برادر امیر عباس هویدا در کتاب سقوط شاه درباره آخرین روزهای محمد رضا شاه می نویسد: موقعی که در سال 1357 مخالفتها علیه شاه ابعاد گستردهای به خود گرفت او چنان از مواجهه با واقعیتها حیرت زده شد که نزدیک بود از وحشت قالب تهی کند. در آن حالت ضمن احساس تهی بودن، چون تمام رویاهای خود را برباد رفته میدید از اقدام به هرگونه عکس العمل مناسب نیز عاجز ماند.
سرخوردگی شاه باعث شد که ساعتهای متمادی در روز به خود فرو رود و در انتخاب روشهای گوناگونی که برای مقابله با ناآرامیها در پیش داشت و یا از سوی اطرافیان و سفرای انگلیس و آمریکا پیشنهاد میشد همواره مردد بماند.
بعدا هم که شاه همه تقصیرها را به گردن اطرافیان و نزدیکان خود انداخت، چنان تنها ماند که مجبور شد خود را صرفا در پناه قدرتهای خارجی قرار دهد، و با این کار سبب گردید که به سرعت از نردبان ما و منی به پایین پرت شود.
تقریبا همه کسانی که در طول 8 ماه آخر سلطنت شاه با او ملاقاتی داشتهاند متفق القولند که در آن ایام شاه به صورت فردی گیج و منگ در آمده بود. موقع گفتوگو با افراد، حرفهایشان را میشنید ولی اصلا مطالب را نمیفهمید و ضمن صحبت نیز اکثرا دیده میشد که چندین بار برای لحظاتی از سخن گفتن باز میماند و در سکوت فرو می رفت. در آن موقعیت چون رهبری رژیم توانایی لازم برای ارزیابی رویدادها و انجام عکسالعملهای مناسب را از کف داده بود، اوضاع نیز بیش از پیش رو به وخامت میرفت. به این دلیل که روند دیکتاتوری شاه همه سران کشور را به گونه ای پرورانده بود که هیچیک از خود ابتکار عمل نداشتند و ترجیح میدادند حتی در چنین موقع بحرانی نیز انتظار بکشند تا دستورالعملهای شاه را که خیلی هم کند و دیر صادر میشد به اجرا درآورند.
البته باید به این مساله هم توجه داشت که در میان اطرافیان شاه واقعا شخصیتی که بتواند راهنمایی او را بر عهده بگیرد نیز دیده نمیشد.
زیرا او در دوران صعود از نردبان قدرت تقریبا همه آنان را از اطراف خود پراکنده بود. در چنین موقعیتی در حالی که نیروهای مخالف هر روز متحدتر و منسجمتر میشدند ژنرالهای ارتش و رجال کشور با سوء ظن به یکدیگر مینگریستند و هر یک دیگری را به اشتباه کاری متهم میکرد و در این میان شاه نیز روز به روز در مقابل قوت گرفتن و استحکام مخالفینش به صورتی اجتناب ناپذیر ضعیفتر میشد.
شاهی که سالهای طولانی حالت رهبر بلامنازع کشور را داشت در عرض مدتی کوتاه حالت یک عروسک خیمه شب بازی را یافته بود که برای مشاهده تحرکی در آن میبایست دیگران نخهایش را بکشند.
یکی از دوستان شاپور بختیار برایم تعریف میکرد که در ماههای آخر سلطنت شاه ، این ملکه فرح بود که در تشکیل کابینه جدید نقشی اساسی را بازی میکرد و شاه جز یک تماشاچی ، وظیفه دیگری را به عهده نداشت. با فرارسیدن ماه آبان میشد با اطمینان پیش بینی کرد که سلطنت شاه آخرین روزهای عمر خود را طی میکند و در روز 26 دی 1357 که شاه کشور را ترک گفت ضعف و زبونی او به حد نهایت رسیده بود. منبع:سقوط شاه، فریدون هویدا، انتشارات اطلاعات، 1365، ص 160 و 161 این مطلب تاکنون 2189 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|