روزی که تیمور بختیار مورد تمسخر قرار گرفت | سازمان امنيت(ساواک) تازه تأسيس شده بود. تمام كساني كه در فرمانداري نظامي تهران با سپهبد تيمور بختيار همكاري داشتند به سازمان امنيت منتقل شدند، به ويژه كاركنان قسمت مطبوعات فرمانداري نظامي كه از 28 مرداد 1332 تا آن سال كار سانسور مطبوعات را بر عهده داشتند.
يك شب سپهبد بختيار به مناسبت افتتاح كاخ پذيرايي دولت واقع در حوالي ضرابخانه از روزنامهنويسها براي ضيافت شام دعوت كرد. تابستان بود. باغ بزرگ كاخ پذيرايي با آن درختهاي كهنسال سر به فلك كشيده و گلكاريها صفا داشت. بختيار هم سر حال بود. با روزنامهنويسها خوش و بش ميكرد، ميگفت و ميخنديد. ميگفت: «ما فقط شما را اذيت نميكنيم. از اين كارها هم داريم.» منظورش پذيرايي شام آن شب بود.
روزنامهنويسها، با سابقهاي كه به اخلاق سپهبد بختيار داشتند، ميدانستند به خندههاي او نبايد اعتماد كرد. بعضي ميگفتند ميخواهد اتمام حجت بكند كه روزنامهنويسها بعد از اين حق كوچكترين انتقادي را نخواهند داشت، ظاهراً اين تصورات غلط بود، چون شام صرف شد بيآن كه كسي نطقي بكند. سپهبد بختيار اهل نطق و خطابه نبود. او عمل ميكرد. كارش شلاق، شكنجه و زندان بود. اما با وجود قساوت قلبي كه از خود نشان داده بود، در برخوردهاي حضوري آدم كمرويي بود. در اين گونه مراسم هميشه عباس مسعودي مدير روزنامه اطلاعات به عنوان عضو ارشد مطبوعات سخنراني ميكرد يا جواب سخنان ميزبان را ميداد. آن شب مسعودي نبود. به سفر خارج رفته بود. محال بود او در ايران باشد و در چنين مراسمي شركت نكند. مرد دوم مطبوعات در آن زمان دكتر مصباحزاده بود. ولي او اصلاً در چنين مراسمي شركت نميكرد. اگر هم شركت ميكرد، اهل نطق و خطابه نبود (بعد از مرگ عباس مسعودي او جانشين وي در اين گونه مراسم شد). روزنامهنويسها به طرف عبدالرحمن فرامرزي رفتند و از او خواستند سخناني ايراد كند.
فرامرزي به هيچوجه زير بار نميرفت. او ناطق بود، ولي سخنرانيهايش هميشه تند و انتقادي بود كه با حال و هواي آن شب كه از آن بوي آشتي ميآمد تناسب نداشت. اما اصرار همكاران باعث شد قبول كند. جايي براي سخنراني ترتيب نداده بودند. فرامرزي از پلهها بالا رفت. روزنامهنويسها در حياط پايين پله جمع شدند. سپهبد بختيار با حفظ فاصله از روزنامهنويسها در گوشهاي ايستاد. تيمساران، سرهنگان و افسران قد و نيم قد ساواك هم پشت سر او ايستادند. فرامرزي چنان كه عادت او بود، اول قدري خنديد، بعد در ضمن سخنانش با اشاره به سخنان خصوصي آن شب بختيار كه گفته بود «ما شما را هميشه اذيت نميكنيم» گفت:
- امشب شنيدم گفته شد كه آقايان باعث اذيت و آزار ما ميشوند. كي چنين حرفي زده؟ چه اذيتي؟ چه آزاري؟ كار ما روزنامهنويسها اين است كه برويم بگرديم سوژه پيدا كنيم، دربارهاش فكر كنيم، مقاله بنويسيم، برايش عكس پيدا كنيم و چاپ كنيم. همة اين زحمتها را عوض ما، آقايان به گردن گرفتهاند. سوژه را شما پيدا ميكنيد. كار نوشتن را نويسندههاي فرمانداري نظامي به عهده ميگيرند. بعد ميدهيد ماشين ميكنند. برايش تيتر ميزنيد، جاي چاپش را هم شما معين ميكنيد كه با چه حروفی و در چه صفحهاي و در كجاي صفحه چاپ شود. انصاف بدهيد اين كار اذيت است؟ چه اذيتي جان من؟ بعضيها اسم اين را ميگذارند سانسور! سانسور كدام است؟ من به آن ميگويم همكاري!
فرامرزي همانطور كه صحبت ميكرد، روزنامهنويسها چند دقيقه برايش كف زدند. دهان سپهبد بختيار هم به خنده باز شد، ولي در ضمن با انگشتهايش سبيلهايش را نوازش ميكرد. اين كار علامت ناراحتي باطني او بود!
اين نخستين بار بود كه يك روزنامهنويس جرأت كرده بود آشكارا در حضور ژنرال 3 ستاره سپهبد تيمور بختيار، صاحب اختيار كل مطبوعات ايران، سانسور را مسخره كند.
به نقل از: خاطرات مطبوعاتي، سيدفريد قاسمي، نشر آبي، ص 376
این مطلب تاکنون 2200 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|