در انتظار ملاقات آقای وزیر | يك روز بسيار سرد در زمستان 1975 كه بنا داشتم با وزير رفاه اجتماعي ملاقات كنم، در راهروهاي وزارتخانه با گروه كثيري از افراد بدبخت و نيازمند مواجه شدم كه در گوشه و كنار به انتظار رفع مشكلات خود صف كشيده بودند. يكي ميخواست اجازه بگيرد مادر پيرش را براي عمل جراحي به يك بيمارستان دولتي ببرد. ديگري كه شنيده بود وزارت رفاه اجتماعي به افراد معلول عصاي زير بغل ميدهد، تقاضاي يك جفت عصا براي برادر خود داشت كه موقع بنايي در اثر حادثهاي پاهايش را از دست داده بود. عدة زيادي از اهالي جنوب شهر تهران نيز در راهروها سرگردان بودند تا مقامات وزارتخانه براي تأمين مسكنشان در سرماي زمستان چارهاي بيانديشند. زيرا كلبههاي گلي و محقر آنان براثر جاري شدن سيلاب از مناطق اعياننشين شمال شهر ـ و عدم وجود كانالهاي سيلگير در جنوب شهر ـ به كلي از بين رفته بود.
در اتاق انتظار وزير عدهاي از مقامات وزارتخانه به انتظار ملاقات با او نشسته بودند، و منشي وزير سعي داشت آنها را به بهانههاي رنگارنگ مشغول نگهدارد تا به دليل معطلي زياده از حد بيحوصله نشوند. زيرا به طوري كه بعداً فهميدم، همان موقع جناب وزير به اتفاق دو تن از دوستان نزديك خود و دو دختر در حمام سونا به سر ميبرد؛ كه اين حمام در پشت دفتر كار وزير اختصاصاً براي استفادة او ساخته شده بود.
ولي خلافكاري اين وزير فقط در تبديل وزارت رفاه اجتماعي به «وزارت رفاه شخصي» خلاصه نميشد. او دست به كارهاي ديگري هم ميزد كه براي همنوعانش خسارت فراواني به بار ميآورد و بخصوص در اين مورد بايد به يكي از فعاليتهايش اشاره كنم كه امور مربوط به واردات دارو را در بر ميگرفت؛ ولي البته نه داروهاي معمولي، بلكه آن دسته از داروهايي را به ايران وارد ميكرد كه به دليل عوارض جانبي نامطلوب، از بازار فروش كشورهاي اروپايي جمعآوري شده بود.
منبع :
مينو صميمي، پشت پرده تختطاووس،
ترجمه: دكتر حسين ابوترابيان، انتشارات اطلاعات، ص 143 و 144
این مطلب تاکنون 2231 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|