اسلام رضاخانی | در كنار حمايت گسترده انگلستان و رجال وابسته و نيز همراهى و همفكرى مؤثر برخى روشنفكران غربگرا و پشتيبانى محافل ماسونى و گروه كثيرى از مطبوعات، يكى از مهمترين حربههاى رضاخان در رسيدن به قدرت، سوءاستفاده از احساسات مذهبى مردم و تظاهر به ظواهر مذهب بود. او در ابتدا چنان رفتار مىكرد كه حتى برخى علما نيز نسبت به وى حسنظن پيدا كرده بودند. پس از كودتا به دستور رضاخان در تمام قزاقخانهها مراسم عزادارى محرم برپا مىشد. احمدشاه در يكى از همين مجالس در كنار رضاخان حضور يافت.(1) وى در دوران نخستوزيرى نيز همين رويه را ادامه داد و حتى دستور داد از نمايشها و برنامههايى كه خلاف موازين شرعى است جلوگيرى شود.(2) رضاخان پس از انقراض قاجاريه و انتخاب به عنوان حاكم موقت توسط مجلس شوراى ملى دستور تعطيلى مشروبفروشىها و قمارخانهها را نيز صادر نمود.(3) اين ظاهرسازى را حتى تا اوايل سلطنت نيز حفظ كرد. در مراسم تاجگذارىاش در چهارم ارديبهشت 1305 اظهار داشت:
«...توجه مخصوص من معطوف حفظ اصول ديانت و تشييد مبانى آن بوده و بعدها نيز خواهد بود...»(4)
در سىام آذر ماه 1306، در پاسخ به تلگراف اعتراض جمعى از علما از جمله حاجآقا نوراللَّه اصفهانى و آيةاللَّه فشاركى اصفهانى، مىنويسد:
«...هيچ وقت منظورى جز حفظ عظمت و شوكت اسلام و رعايت مقام و احترام پيشوايان روحانى نداشته و هميشه علاقهمند به اين مقصود بوده و هستم...»(5)
البته وى پس از استحكام سلطنت و قدرت خويش، در مرحله اول تضعيف دين در جامعه، پرچمدار تجددطلبى و ترقىخواهى در اسلام شد و ديدگاهها و انديشههاى متجددين مشروطه و مشاوران سكولار خود را به عنوان «اسلام مترقى» براى تغيير و تبديل فرهنگ اسلامى پىگيرى مىنمود. تا آنجا كه رضاخان آشكارا مىكوشيد سياست اسلام ستيزى خود را در پوشش اسلام حقيقى مترقى پنهان سازد.(6) در سلام عيد غدير 1317 ش. رضاخان بىسواد و قلدرمآب رداى روشنفكرى بر تن مىكند و در پاسخ اين جمله رييس وقت مجلس شوراى ملى، محتشمالسلطنه اسفنديارى، كه «عيد غدير از اعياد بزرگ اسلامى است»، مىگويد:
«... بلى، صحيح است؛ از اعياد بزرگ اسلامى است و به واقع مملكت و ملتى كه پايبند حقايق مذهب نباشد داراى هيچ نيست؛ اما نه اين اسلام امروزه، كه از جاده حقيقت خارج شده بلكه ما بايد سعى كنيم حقيقت مذهب را به مردم تعليم دهيم...»(7)
بىجهت نيست كه سيّاحى اروپايى، پس از مشاهدات خود در ايران، مىنويسد كه «در ايران پديده عجيب اسلام دولتى ديده مىشود؛ بهطورى كه دولت در ظاهر در فكر تعديل و شايد اصلاح دين و در واقع در فكر تباه ساختن دين - از درون – است».(8) رضاشاه مطابق برنامهاى محاسبه شده، به تدريج، سیاستهای اسلام زدایی خویش را با طراحی و مشاوره متجددین و روشنفکران سکولار به اجرا گذاشت. مقابله خشونت بار با روحانیون مخالف دیکتاتوری ، قانون تغییر لباس و برنامه کشف حجاب اجباری، ممنوعیت مراسم عزاداری، تصرف اوقاف مذهبی و حذف روحانیون و علمای مستقل از مراکز قضایی و آموزشی و تضعیف کامل حوزههای علمیه در کنار ترویج لادینی و فساد اخلاقی و ابتذال فرهنگی از مهمترین اقدامات رضاخان برای مقابله با بنيادهاى دينى در فرهنگ و اجتماع ايران بود.(9) از سال 1307 به بعد چهره عريان اسلام ستيزى رضا پهلوى آشكار گرديده بود و به قول مخبرالسلطنه هدايت «گوشه پرده پروگرام ده ساله بالا رفت».(10) تنها روحانيونى كه داراى اجازه و تصديق دولتى بودند حق استفاده از لباس روحانيت و انجام امور دينى را داشتند و البته به شدت با علما و روحانيونى كه در مخالفت با ديكتاتورى سخنى بر زبان رانده يا اقدامى مىكردند، مقابله مىگرديد. در اوج ممنوعيت هرگونه تبليغ آزاد دينى، شريعت سنگلجى، بدون مخالفت شهربانى و در مجامع عمومى و بالاى منابر، عقايد خاص خود راج- كه بر خلاف اِجماع علماى شيعه بود - تبليغ مىكرد و مسجدى كه در آن مسند داشت، از آزادترين و ضمناً مدرنترين مساجد پايتخت بود.(11)
جوهر افكار و آموزشهاى سنگلجى، با تظاهر به نوانديشى و خرافهستيزى و ارائه اسلام مترقى با الهام از وهابيت، اين نتيجه را مىداد كه دين و سياست مقولههايى جدا از يكديگرند. بيشتر كسانى كه در جلسات او حاضر مىشدند، تحصيل كردههاى جديد بودند كه علاقه به مخالفتهاى او با مظاهر مذهبى و تمايل به غربى كردن دين داشتند. به اعتقاد حسن يوسفى اشكورى وى از جريان سلفىگرايى در تداوم مكتب فكرى شيخ هادى نجمآبادى محسوب شده و در كنار احمد كسروى و نظاير آن قرار داده مىشود.(12)
مقاومتها: دفاع و رويارويى
در اعتراض به حركتهاى ضدّمذهبى رضاشاه كه تخريب هويت ملى و افزايش نفوذ استعمار را در پى داشت، مقاومتهايى از سوى بخشهايى از روحانيت انجام شد؛ كه شرح و تفصيل آنها ضرورى نيست، ليكن به دو مورد نمادين پرداخته مىشود. از آنجا كه مهاجرت علماى اصفهان به پيشتازى آقا نوراللَّه اصفهانى در صدر اين مخالفتها قرار دارد، ابتدا به آن اشاره مىگردد و سپس حركت اعتراضى شيخ محمد تقى يزدى (بافقى) و تأثيرات آن مرور مىشود.
آقا نوراللَّه اصفهانى كسى است كه از ديرباز با استبداد قاجار در ستيز بودهاست. وى در جريان «استبداد صغير» محمد على شاه، به اتفاق سيد حسن مدرس و جمعى از آزاديخواهان يك «انجمن سرّى» تشكيل داد؛ با اعتقادى كه تعداد زيادى از عشاير به وى داشتند از سران ايشان نيز كمك گرفت، به خصوص از همراهى مجاهدين بختيارى برخوردار شد؛ و در برابر نيروهاى استبداد مبارزه كرد.(13) وى از رهبران مشروطيت محسوب مىشد ولى پس از پيروزى نسبت به عملكرد سران مشروطهخواه انتقاد داشت و به مخالفت پرداخت.
پس از بيانيه اول شهريور 1306 ش. دولت مخبرالسلطنه، كه به بهانه مخالفت علما با سربازگيرى اجبارى، در بدارنده ممنوعيت امر به معروف و نهى از منكر و تبليغات دينى روحانيون و تهديد شديد متخلفين به سركوبى با عنوان مفسدين فىالارض بود، آقا نوراللَّه و جمعى از روحانيون اصفهان به همراهى گروهى از مردم، در اعتراض به اين بيانيه، به قم مهاجرت كردند. تعدادى از علماى بزرگ ساير شهرستانها نيز در قم به مهاجرين پيوستند. اهم درخواستهاى مهاجرين عبارت بود از:
1- الغاى نظام وظيفه اجبارى (كه موجب اختلال زندگى و نظام اقتصادى خانوادهها در آن دوران بود)؛
2- انتخاب پنج نفر از علما، مطابق اصل دوم متمّم قانون اساسى، براى نظارت بر قوانين مجلس؛
3- جلوگيرى كامل از منهيات شرعيه؛
4- ابقا و تثبيت محاضر شرع؛
5 - تعيين ناظر شرعيّات در ولايات؛
رژيم پهلوى در برابر اين حركت، ابتدا تصميم به اتخاذ اقدامات شديد عليه مهاجرين و حتى به توپ بستن قم گرفت اما با تقويت موقعيت مهاجرين «سعى كرد اولاً با تحكيم روابط با علماى عتبات، از صدور فتاوى آنان جلوگيرى به عمل آورد؛ ثانياً با استفاده از برخى روحانيون مرتبط با دربار، در ميان مخالفان تفرقه ايجاد كند؛ ثالثاً با پذيرش تقاضاى روحانيون مهاجر، به دفعالوقت بپردازد»(14) البته در مذاكره نخستوزير با علماى مهاجر، دولت پذيرفت كه 5 نفر از علماى طراز اول در مجلس پذيرفته شوند كه يكى از آنها مدرس بود. ساير درخواستها نيز ظاهراً پس از موافقت رضاشاه پذيرفته شد و تلگرامى در دلجويى از مهاجرين صادر گرديد. قرار بود كه تحقق اين درخواستها از طريق پيشنهاد لايحه به مجلس پىگيرى شود كه قبل از طرح لايحه در مجلس آقا نوراللَّه به نحو مشكوكى درگذشت و حركت علما عقيم ماند. در آن زمان شايع شد كه پزشكانى كه از طرف شاه براى معالجه رفته بودند با آمپول، وى را مقتول ساختند.(15) تلگراف 30 آذر رضاشاه به علما، كه قبلاً به آن اشاره شد، هشدارهاى تلويحى نيز داشت و به تعبير يكى از صاحبنظران، «در واقع رضاشاه پس از رسيدن به اريكه قدرت، اين امكان را يافت كه براى ابراز علاقهمندى خود به اسلام و علما شروطى را قايل شود».(16)
شيخ محمدتقى بافقى كه از شاگردان آيةاللَّه سيدمحمدكاظم يزدى و آخوند خراسانى بود يكى از علمايى بود ك براى ساماندهى حوزه علميه قم و مهاجرت آيةاللَّه حائرى تلاش كرد. وى كه علاوه بر جايگاه علمى و فقهى از زاهدترين روحانيون زمان بود و به شدت در بين طلبهها محبوب و مورد اعتماد بود، پس از ورود آيت اللَّه عبدالكريم حائرى يزدى، مسئول پرداخت شهريه طلاب شد. از ويژگىهاى وى شجاعت و حساسيت شديد نسبت به نهى از منكر، نقل شده است. سال 1307 در اولين روز سال نو همسر رضاشاه و زنان همراه وى بدون رعايت حجاب به حرم حضرت معصومه(س) آمدند كه موجب اعتراض گروهى از مردم و طلبهها به رهبرى حاج شيخ محمدتقى بافقى شد.
آيت اللَّه خليل كمرهاى، در خاطرات خود، مىگويد: »حاج شيخ محمدتقى بىپروا حمله كرد كه اينها را از حرم بيرون كنيد؛ داد و فرياد كرد، به طورى كه زنها ترسيدند. موضوع كه به اطلاع رضاشاه مىرسد، خود را بهسرعت به قم مىرساند و شيخ محمدتقى را با عصاى خود مضروب كرده دستور جلب و دستگيرىاش را مىدهد.»(17) آيت اللَّه اراكى نقل مىكند كه وقتى رضاشاه براى بردن آيت اللَّه بافقى به قم آمد «توى پلههاى مدرسه فيضيه... ايستاد و يك نعرهاى زد كه تا آخر مدرسه نعرهاش رفت. مىگفت: ذرّياتتان را برمىاندازم. خيلى نعره كشيد و رفت. پس از آن شيخ محمدتقى را گرفتند و آن ملعون با دست خويش شلاق زد و او (بافقى) هم بر لب مىگفت: يا صاحبالزمان، يا صاحبالزمان... او را به حبس انفرادى كم نور و تنگ و تاريك بردند. براى شام شبش چيزى نياوردند. دست در كيسهاش كرد و يك ريال پول همراه داشته، بيرون آورده و به زندانبان مىدهد تا براى او نخودچى كشمش بخرند. دو سه شب با آنها تحمل مىكند.»(18) وقتى كه خدّام حرم خبر آوردند كه شيخ توسط رضاخان مضروب و دستگير شده، گروهى از طلبهها در اعتراض به اين اقدام، تظاهراتى به راه انداختند كه با مقابله مأموران حكومت سركوب شد.(19) رضاشاه همراه خودش نيروهاى نظامى موتوريزه از تهران به قم برده بود و آنها را به حالت آمادهباش در شهر و اطراف آن مستقر ساخته بود.(20) در مقابل اين بسيج نيروى نظامى كه نشانه آمادگى براى سركوب خونين بود آيت اللَّه حائرى يزدى با درايت و تدبير از اوج گرفتن موضوع و كشتار خونين قم جلوگيرى كرد.(21)
آيت اللَّه اراكى سلوك صبورانه و مدبّرانه مرحوم آيت اللَّه حاج شيخ عبدالكريم حائرى يزدى را چنين توضيح مىدهد كه ايشان «به جهت اينكه حوزه از هم نپاشد، صلاح نمىديد كه با رضا خان به طور خصمانه برخورد كند بلكه با ملايمت و حلم و بردبارى با او معامله مىكرد؛ و رفتار حاج شيخ عبدالكريم باعث گرديد كه اصل حوزه محفوظ بماند»(22)
تصويرى از حوزه علميه قم
روحانيت شيعه ايران پس از مشروطه، ضربات سختى را متحمل شد و اميد و زمينهاى براى احياى حوزه علميه قم و استقرار مرجعيت، وجود نداشت. اگر شرايط به همان منوال مطلوب سياست استعمارى انگلستان و رضاخان كه در پى كودتا در صدد تحكيم و گسترش ديكتاتورى بود، ادامه مىيافت روحانيت كاملاً پايگاه و نفوذ اجتماعى خويش را از دست مىداد و مهمترين مانع تخريب هويت ملى و دينزدايى از سر راه برداشته مىشد.
تا آنكه در سال 1301 با مهاجرت آيت اللَّه حاج شيخ عبدالكريم حائرى و تنى چند از علما و فقهاى ساير نقاط به شهر قم، حوزه علميه قم تأسيس مجدد يافت. ايشان كه از شاگردان برجسته علمايى چون ميرزاى شيرازى و آخوند خراسانى بود با اقامت در قم منشأ تحولى عظيم در تاريخ تشيع گشت و حوزه علمى معتبر و فراگيرى براى آموزش و تربيت علما و روحانيون بنا نهاد كه در تحولات آينده فرهنگى و سياسى ايران و جهان تشيع نقش اساسى و بىبديلى بر عهده گرفت. در شرايطى كه حوزه علميه نجف تحت فشار شديد انگليس و ملك فيصل قرار گرفته بود و روحانيت ايران نيز در وضعيت بسامانى به سر نمىبرد، آيت اللَّه حائرى با اقدامات وسيع خود در ساماندهى و نظام بخشى به مدارس علميه و بهبود امور اجتماعى و رفاهى مردم شهر قم، با تربيت علما و فقهاى برجسته حركت بالنده و اميدبخشى را آغاز نمود و در زمان كوتاهى به عنوان بزرگترين مرجع بعد از مراجع نجف شناخته شد. در دوران زعامت ايشان، ظاهراً روش و سلوك اجتماعى وى عمدتاً و صرفاً علمى و آكادميك محسوب مىگشته و به عنوان يك شخصيت سياسى شهرت نيافته بود. مواردى نقل شده است كه نشان مىدهد كه وى با استراتژى تقويت و تحكيم بنيادهاى حوزه علميه قم، از برخوردهاى آشكار سياسى اجتناب مىنمود. در جريان نهضت حاج آقا نوراللَّه اصفهانى با آن كه از ورود مهاجرين به قم استقبال كرد و آنها را مورد تفقد قرار داد، مداخلهاى در اين جريان ننمود و در قضيه ضرب و شتم آيت اللَّه بافقى با وجود وساطت براى آزادى وى از زندان، مانع گسترش ابعاد و دامنه موضوع گرديد. از ديدگاه مرحوم آيت اللَّه حائرى در آن زمان شرايط و مقتضيات و امكانات مناسب براى يك اقدام گسترده و مؤثر عليه رضاخان فراهم نبود و بيم آن مىرفت كه در صورت تقابل آشكار حوزه علميه با استبداد خونريز پهلوى، اساس حوزه علميه قم نابود و متلاشى گردد. از اين رو وى معتقد بود تا پيش از استوار شدن پايههاى حوزه قم نمىتوان و نبايد اقدامى صورت داد. آيت اللَّه سيدرضا زنجانى كه زمانى در قم تصدى كارهاى آيت اللَّه حائرى را بر عهده داشته است مىگويد:
«...در جريان كشف حجاب يك روز حاج شيخ (عبدالكريم حائرى) به خانه ما آمد. اين زمانى بود كه حاج آقا حسين قمى قصد داشت تا از روى اعتراض به كشف حجاب از مشهد به تهران بيايد. وقتى مرحوم حائرى به خانه ما آمد، گفت: "آقا، من خيلى فكر كردم. اين مردك (رضاخان) چادرها را بر مىدارد، عمامهها را هم برمىدارد، اين ريشها را هم مىزند... همه اينها واقعيت دارد و بايد در حدود توان كارى كرد... ولى اينجا (حوزه علميه قم) هنوز ثابت و استوار نشده است. ما كوشش كرديم كه پايگاه را از نجف به اينجا بياوريم. شما آقا، اعتقاد نداريد به اين كه اميرالمؤمنين عليهالسلام در پاسخ به تشكّى و تظلم خانم فاطمه زهرا عليهاالسلام، وقتى كه صداى اذان را از مأذنه شنيد كه شهادت به وحدانيت و رسالت پيامبر مىداد، گفت: فاطمه جان، اگر مىخواهى اين صدا باقى بماند، بايد يك مقدار صبر كنى." حاج شيخ (عبدالكريم حائرى) اينها را مىگفت و همين طور گريه مىكرد و از محاسنش اشك مىريخت...»(23)
برخى از صاحبنظران معتقدند از آنجا كه حوزه قم و مكتب علمى آيت اللَّه حائرى يزدى پايگاه پرورش رهبر آينده انقلاب اسلامى و نظريهپردازان و علماى مجاهدى بود كه بخش مهمى از تحولات فرهنگى و سياسى زمينهساز انقلاب را رهبرى و هدايت نمودند، تلاشها و مجاهدات آن مرحوم براى تأسيس و گسترش حوزه در شكلگيرى ريشهها و بنيادهاى انقلاب ثمرات خود را نشان داده است.(24)
ضمناً يكى از آثار استقرار و توسعه حوزه علميه قم بسترسازى انتقال مرجعيت عامه تشيع به حوزه علميه قم محسوب مىشود كه تداوم آن در شخصيت امام خمينى (ره) جايگاه، اعتبار و نفوذى را كه رهبرى انقلاب اسلامى از آن بهرهمند شد، فراهم آورد و اين امر در سايه تدبير و تلاش بنيادگذارانه آيت اللَّه حائرى يزدى حاصل گرديد.
نمونه ديگرى از اقدامات سركوبگرانه رضا پهلوى در مقابل علماى معترض، نحوه برخورد با حاج آقا حسين قمى بود. آيت اللَّه حاج آقا حسين قمى از مراجع مقيم ايران كه در مشهد اقامت داشت و از شاگردان علمايى همچون ميرزاى شيرازى و ميرزا محمدتقى شيرازى و ميرزا حسن آشتيانى بود، براى مقابله با كشف حجاب اقدام به مهاجرت به تهران نمود تا از اقدامات دولت رضاپهلوى جلوگيرى نمايد. در شهر رى محاصره و محبوس گرديد كه منجر به قيام خونين مسجد گوهرشاد و شهادت تعداد زيادى از مردم و طلبهها شد كه نهايتاً رضاخان وى را به عراق تبعيد كرد.(25)
مرورى بر ويژگىها، مواضع و رفتار اجتماعى و سياسى علما و روحانيت در دوره رضاخان نشان مىدهد كه به موازات مقاومتهاى سياسى علمايى نظير حاج آقا نوراللَّه اصفهانى، شيخ محمدتقى بافقى، حاج آقا حسين قمى و شهيد سيدحسن مدرس كه در اوج قلّه مبارزات سياسى روحانيت در آن دوره قرار مىگيرد، علما و مراجع بزرگ تشيع بويژه در حوزه علميه قم تلاشهاى گسترده و مجاهدات دشوارى را به انجام رسانيدند تا در برابر ديكتاتورى سركوبگر و خشن رضاخان، بنيان فرهنگى و دينى جامعه اسلامى ايران را حفظ و تقويت نمايند و از فروپاشى و متلاشى شدن كامل هويت ملى ايرانيان ممانعت كنند.
البته در شرايط اختناق و سركوب خشن ديكتاتورى رضاخان كه بسيارى از روشنفكران عرفى و نهادهاى اجتماعى و فرهنگى رسمى به همراهى و يا سكوت و انفعال كشانده شده بودند، بدنه روحانيت هنوز از آن وسعت، استقرار و رشدى كه امكان بسيج اجتماعى و رهبرى مبارزه عمومى عليه استبداد و وابستگى را دارا باشد، برخوردار نگشته بود و ذهنيت بخش زيادى از طلبهها و روحانيون معطوف به وظايف محدود تبليغى و مذهبى بود و رسالت اجتماعى و سياسى تحولگرا براى خويش قائل نبودند. بويژه آنكه عوامل حكومت رضاخان هر نوع زمزمه مداخلات سياسى روحانيون را با شدت تمام سركوب مىكردند. تضييقات و محدوديتهاى سيستماتيك براى آموزش علوم دينى، استفاده از لباس روحانيت و برگزارى مراسم و شعائر مذهبى و جلسات وعظ و تبليغ دينى، به گونهاى بود كه عملاً فضاى اندكى براى اقدامات اجتماعى روحانيون وجود داشت. اما برخى از علماى روشنبين و شجاع با بهرهگيرى از موقعيتهاى خاص خويش از اين فرصتها و فضاهاى اندك بهره جستند و نقش سياسى روحانيت را به منصه ظهور مىرساندند. علاوه بر علمايى كه نام آنان در صفحات پيش ذكر گرديد، برجستهترين و شناختهشدهترين روحانى سياسى دوران رضاخان، سيدحسن مدرس بود كه در كسوت نمايندگى مجلس به صورت رسمى و فعال واجد نقش و هويت سياسى بود.
پی نوشت:
1 - مكّى، تاريخ بيست ساله...، ج1: ص 433.
2 - همان، ج 3: ص 31.
3 - اعظام قدسى، كتاب خاطرات من، ج2: ص 44
4 - فصلنامه تاريخ و فرهنگ معاصر ايران، ش 10: ص 56
5 - همان: ص 61؛ به نقل از اطلاعات در يك ربع قرن، تهران، 1329، ص 27
6 - جعفريان، جريانها و سازمانهاى مذهبى....، صص 28 و 29
7 - فصلنامه تاريخ و فرهنگ معاصر ايران، ش10: ص 84؛ به نقل از يادداشتهاى كيخسرو شاهرخ، صص 186 - 185.
8 - هاكس، ایران، افسانه و واقعیت، ص 71
9 - حسينيان، چهارده قرن تلاش...: صص 380 و 389 و 396 و 415 و 417
10 - هدايت، خاطرات و خطرات: ص 407
11 - فصلنامه تاريخ و فرهنگ معاصر ايران، ش 10: ص 76؛ به نقل از ايران در دو سده واپسين: ص 246. و صاحبالزمانى، ديباچهاى بر رهبرى: ص 137
12 - روزنامه شرق، ش 10 354 آذر 83: ص 19
13 - باستانى پاريزى، تلاش آزادى...: صص 159 - 157
14 - فصلنامه تاريخ و فرهنگ معاصر ايران، ش 10: صص 60 - 59
15 - مكّى، تاريخ بيست ساله...، ج 4: صص 397 و 411
16 - فصلنامه تاريخ و فرهنگ معاصر ايران، ش 10: صص 61 - 60
17 - فصلنامه ياد، ش 5: ص 31
18 - استادى، شرح احوال حضرت...: ص 313
19 - بُدلا، هفتاد سال خاطره: ص 125
20 - مكّى، تاريخ بيست ساله...، ج 4: صص 263 و 265
21 - حسينيان، چهارده قرن تلاش...: ص 388
22 - فصلنامه ياد، ش 5: صص 27 – 26
23 - فصلنامه تاريخ و فرهنگ معاصر ايران، ش 17: ص 266 (مصاحبه شاه حسينى)
24 - حسينيان، چهارده قرن تلاش...: ص 430. نجفى - حقانى، تاريخ تحولات...: ص 452.
25 – همان، صص 414 - 404. منبع:سازمان مجاهدین خلق؛ پیدایی تا فرجام، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، پاییز 1385، ج 1، ص 45 تا 53 این مطلب تاکنون 2633 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|