ماهنامه الکترونيکي دوران شماره 152   تير ماه 1397
 

 
 

 
 
   شماره 152   تير ماه 1397


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
اسلام رضاخانی

در كنار حمايت گسترده انگلستان و رجال وابسته و نيز همراهى و همفكرى مؤثر برخى روشنفكران غربگرا و پشتيبانى محافل ماسونى و گروه كثيرى از مطبوعات، يكى از مهم‏ترين حربه‏هاى رضاخان در رسيدن به قدرت، سوءاستفاده از احساسات مذهبى مردم و تظاهر به ظواهر مذهب بود. او در ابتدا چنان رفتار مى‏كرد كه حتى برخى علما نيز نسبت به وى حسن‏ظن پيدا كرده بودند. پس از كودتا به دستور رضاخان در تمام قزاقخانه‏ها مراسم عزادارى محرم برپا مى‏شد. احمدشاه در يكى از همين مجالس در كنار رضاخان حضور يافت.(1) وى در دوران نخست‏وزيرى نيز همين رويه را ادامه داد و حتى دستور داد از نمايش‏ها و برنامه‏هايى كه خلاف موازين شرعى است جلوگيرى شود.(2) رضاخان پس از انقراض قاجاريه و انتخاب به عنوان حاكم موقت توسط مجلس شوراى ملى دستور تعطيلى مشروب‏فروشى‏ها و قمارخانه‏ها را نيز صادر نمود.(3) اين ظاهرسازى را حتى تا اوايل سلطنت نيز حفظ كرد. در مراسم تاجگذارى‏اش در چهارم ارديبهشت 1305 اظهار داشت:
«...توجه مخصوص من معطوف حفظ اصول ديانت و تشييد مبانى آن بوده و بعدها نيز خواهد بود...»(4)
در سى‏ام آذر ماه 1306، در پاسخ به تلگراف اعتراض جمعى از علما از جمله حاج‏آقا نوراللَّه اصفهانى و آيةاللَّه فشاركى اصفهانى، مى‏نويسد:
«...هيچ وقت منظورى جز حفظ عظمت و شوكت اسلام و رعايت مقام و احترام پيشوايان روحانى نداشته و هميشه علاقه‏مند به اين مقصود بوده و هستم...»(5)
البته وى پس از استحكام سلطنت و قدرت خويش، در مرحله اول تضعيف دين در جامعه، پرچمدار تجددطلبى و ترقى‏خواهى در اسلام شد و ديدگاه‏ها و انديشه‏هاى متجددين مشروطه و مشاوران سكولار خود را به عنوان «اسلام مترقى» براى تغيير و تبديل فرهنگ اسلامى پى‏گيرى مى‏نمود. تا آنجا كه رضاخان آشكارا مى‏كوشيد سياست اسلام ستيزى خود را در پوشش اسلام حقيقى مترقى پنهان سازد.(6) در سلام عيد غدير 1317 ش. رضاخان بى‏سواد و قلدرمآب رداى روشنفكرى بر تن مى‏كند و در پاسخ اين جمله رييس وقت مجلس شوراى ملى، محتشم‏السلطنه اسفنديارى، كه «عيد غدير از اعياد بزرگ اسلامى است»، مى‏گويد:
«... بلى، صحيح است؛ از اعياد بزرگ اسلامى است و به واقع مملكت و ملتى كه پايبند حقايق مذهب نباشد داراى هيچ نيست؛ اما نه اين اسلام امروزه، كه از جاده حقيقت خارج شده بلكه ما بايد سعى كنيم حقيقت مذهب را به مردم تعليم دهيم...»(7)
بى‏جهت نيست كه سيّاحى اروپايى، پس از مشاهدات خود در ايران، مى‏نويسد كه «در ايران پديده عجيب اسلام دولتى ديده مى‏شود؛ به‏طورى كه دولت در ظاهر در فكر تعديل و شايد اصلاح دين و در واقع در فكر تباه ساختن دين - از درون – است».(8) رضاشاه مطابق برنامه‏اى محاسبه شده، به تدريج، سیاست‌های اسلام زدایی خویش را با طراحی و مشاوره متجددین و روشنفکران سکولار به اجرا گذاشت. مقابله خشونت بار با روحانیون مخالف دیکتاتوری ، قانون تغییر لباس و برنامه کشف حجاب اجباری، ممنوعیت مراسم عزاداری، تصرف اوقاف مذهبی و حذف روحانیون و علمای مستقل از مراکز قضایی و آموزشی و تضعیف کامل حوزه‌های علمیه در کنار ترویج لادینی و فساد اخلاقی و ابتذال فرهنگی از مهمترین اقدامات رضاخان برای مقابله با بنيادهاى دينى در فرهنگ و اجتماع ايران بود.(9) از سال 1307 به بعد چهره عريان اسلام ستيزى رضا پهلوى آشكار گرديده بود و به قول مخبرالسلطنه هدايت «گوشه پرده پروگرام ده ساله بالا رفت».(10) تنها روحانيونى كه داراى اجازه و تصديق دولتى بودند حق استفاده از لباس روحانيت و انجام امور دينى را داشتند و البته به شدت با علما و روحانيونى كه در مخالفت با ديكتاتورى سخنى بر زبان رانده يا اقدامى مى‏كردند، مقابله مى‏گرديد. در اوج ممنوعيت هرگونه تبليغ آزاد دينى، شريعت سنگلجى، بدون مخالفت شهربانى و در مجامع عمومى و بالاى منابر، عقايد خاص خود راج- كه بر خلاف اِجماع علماى شيعه بود - تبليغ مى‏كرد و مسجدى كه در آن مسند داشت، از آزادترين و ضمناً مدرن‏ترين مساجد پايتخت بود.(11)
جوهر افكار و آموزش‏هاى سنگلجى، با تظاهر به نوانديشى و خرافه‏ستيزى و ارائه اسلام مترقى با الهام از وهابيت، اين نتيجه را مى‏داد كه دين و سياست مقوله‏هايى جدا از يكديگرند. بيشتر كسانى كه در جلسات او حاضر مى‏شدند، تحصيل كرده‏هاى جديد بودند كه علاقه به مخالفت‏هاى او با مظاهر مذهبى و تمايل به غربى كردن دين داشتند. به اعتقاد حسن يوسفى اشكورى وى از جريان سلفى‏گرايى در تداوم مكتب فكرى شيخ هادى نجم‏آبادى محسوب شده و در كنار احمد كسروى و نظاير آن قرار داده مى‏شود.(12)
مقاومت‏ها: دفاع و رويارويى
در اعتراض به حركت‏هاى ضدّمذهبى رضاشاه كه تخريب هويت ملى و افزايش نفوذ استعمار را در پى داشت، مقاومت‏هايى از سوى بخش‏هايى از روحانيت انجام شد؛ كه شرح و تفصيل آنها ضرورى نيست، ليكن به دو مورد نمادين پرداخته مى‏شود. از آنجا كه مهاجرت علماى اصفهان به پيشتازى آقا نوراللَّه اصفهانى در صدر اين مخالفت‏ها قرار دارد، ابتدا به آن اشاره مى‏گردد و سپس حركت اعتراضى شيخ محمد تقى يزدى (بافقى) و تأثيرات آن مرور مى‏شود.
آقا نوراللَّه اصفهانى كسى است كه از ديرباز با استبداد قاجار در ستيز بوده‏است. وى در جريان «استبداد صغير» محمد على شاه، به اتفاق سيد حسن مدرس و جمعى از آزاديخواهان يك «انجمن سرّى» تشكيل داد؛ با اعتقادى كه تعداد زيادى از عشاير به وى داشتند از سران ايشان نيز كمك گرفت، به خصوص از همراهى مجاهدين بختيارى برخوردار شد؛ و در برابر نيروهاى استبداد مبارزه كرد.(13) وى از رهبران مشروطيت محسوب مى‏شد ولى پس از پيروزى نسبت به عملكرد سران مشروطه‏خواه انتقاد داشت و به مخالفت پرداخت.
پس از بيانيه اول شهريور 1306 ش. دولت مخبرالسلطنه، كه به بهانه مخالفت علما با سربازگيرى اجبارى، در بدارنده ممنوعيت امر به معروف و نهى از منكر و تبليغات دينى روحانيون و تهديد شديد متخلفين به سركوبى با عنوان مفسدين فى‏الارض بود، آقا نوراللَّه و جمعى از روحانيون اصفهان به همراهى گروهى از مردم، در اعتراض به اين بيانيه، به قم مهاجرت كردند. تعدادى از علماى بزرگ ساير شهرستان‏ها نيز در قم به مهاجرين پيوستند. اهم درخواست‏هاى مهاجرين عبارت بود از:
1- الغاى نظام وظيفه اجبارى (كه موجب اختلال زندگى و نظام اقتصادى خانواده‏ها در آن دوران بود)؛
2- انتخاب پنج نفر از علما، مطابق اصل دوم متمّم قانون اساسى، براى نظارت بر قوانين مجلس؛
3- جلوگيرى كامل از منهيات شرعيه؛
4- ابقا و تثبيت محاضر شرع؛
5 - تعيين ناظر شرعيّات در ولايات؛
رژيم پهلوى در برابر اين حركت، ابتدا تصميم به اتخاذ اقدامات شديد عليه مهاجرين و حتى به توپ بستن قم گرفت اما با تقويت موقعيت مهاجرين «سعى كرد اولاً با تحكيم روابط با علماى عتبات، از صدور فتاوى آنان جلوگيرى به عمل آورد؛ ثانياً با استفاده از برخى روحانيون مرتبط با دربار، در ميان مخالفان تفرقه ايجاد كند؛ ثالثاً با پذيرش تقاضاى روحانيون مهاجر، به دفع‏الوقت بپردازد»(14) البته در مذاكره نخست‏وزير با علماى مهاجر، دولت پذيرفت كه 5 نفر از علماى طراز اول در مجلس پذيرفته شوند كه يكى از آنها مدرس بود. ساير درخواست‏ها نيز ظاهراً پس از موافقت رضاشاه پذيرفته شد و تلگرامى در دلجويى از مهاجرين صادر گرديد. قرار بود كه تحقق اين درخواست‏ها از طريق پيشنهاد لايحه به مجلس پى‏گيرى شود كه قبل از طرح لايحه در مجلس آقا نوراللَّه به نحو مشكوكى درگذشت و حركت علما عقيم ماند. در آن زمان شايع شد كه پزشكانى كه از طرف شاه براى معالجه رفته بودند با آمپول، وى را مقتول ساختند.(15) تلگراف 30 آذر رضاشاه به علما، كه قبلاً به آن اشاره شد، هشدارهاى تلويحى نيز داشت و به تعبير يكى از صاحب‏نظران، «در واقع رضاشاه پس از رسيدن به اريكه قدرت، اين امكان را يافت كه براى ابراز علاقه‏مندى خود به اسلام و علما شروطى را قايل شود».(16)
شيخ محمدتقى بافقى كه از شاگردان آيةاللَّه سيدمحمدكاظم يزدى و آخوند خراسانى بود يكى از علمايى بود ك براى ساماندهى حوزه علميه قم و مهاجرت آيةاللَّه حائرى تلاش كرد. وى كه علاوه بر جايگاه علمى و فقهى از زاهدترين روحانيون زمان بود و به شدت در بين طلبه‏ها محبوب و مورد اعتماد بود، پس از ورود آيت اللَّه عبدالكريم حائرى يزدى، مسئول پرداخت شهريه طلاب شد. از ويژگى‏هاى وى شجاعت و حساسيت شديد نسبت به نهى از منكر، نقل شده است. سال 1307 در اولين روز سال نو همسر رضاشاه و زنان همراه وى بدون رعايت حجاب به حرم حضرت معصومه(س) آمدند كه موجب اعتراض گروهى از مردم و طلبه‏ها به رهبرى حاج شيخ محمدتقى بافقى شد.
آيت اللَّه خليل كمره‏اى، در خاطرات خود، مى‏گويد: »حاج شيخ محمدتقى بى‏پروا حمله كرد كه اينها را از حرم بيرون كنيد؛ داد و فرياد كرد، به طورى كه زن‏ها ترسيدند. موضوع كه به اطلاع رضاشاه مى‏رسد، خود را به‏سرعت به قم مى‏رساند و شيخ محمدتقى را با عصاى خود مضروب كرده دستور جلب و دستگيرى‏اش را مى‏دهد.»(17) آيت اللَّه اراكى نقل مى‏كند كه وقتى رضاشاه براى بردن آيت اللَّه بافقى به قم آمد «توى پله‏هاى مدرسه فيضيه... ايستاد و يك نعره‏اى زد كه تا آخر مدرسه نعره‏اش رفت. مى‏گفت: ذرّياتتان را برمى‏اندازم. خيلى نعره كشيد و رفت. پس از آن شيخ محمدتقى را گرفتند و آن ملعون با دست خويش شلاق زد و او (بافقى) هم بر لب مى‏گفت: يا صاحب‏الزمان، يا صاحب‏الزمان... او را به حبس انفرادى كم نور و تنگ و تاريك بردند. براى شام شبش چيزى نياوردند. دست در كيسه‏اش كرد و يك ريال پول همراه داشته، بيرون آورده و به زندانبان مى‏دهد تا براى او نخودچى كشمش بخرند. دو سه شب با آنها تحمل مى‏كند.»(18) وقتى كه خدّام حرم خبر آوردند كه شيخ توسط رضاخان مضروب و دستگير شده، گروهى از طلبه‏ها در اعتراض به اين اقدام، تظاهراتى به راه انداختند كه با مقابله مأموران حكومت سركوب شد.(19) رضاشاه همراه خودش نيروهاى نظامى موتوريزه از تهران به قم برده بود و آنها را به حالت آماده‏باش در شهر و اطراف آن مستقر ساخته بود.(20) در مقابل اين بسيج نيروى نظامى كه نشانه آمادگى براى سركوب خونين بود آيت اللَّه حائرى يزدى با درايت و تدبير از اوج گرفتن موضوع و كشتار خونين قم جلوگيرى كرد.(21)
آيت اللَّه اراكى سلوك صبورانه و مدبّرانه مرحوم آيت اللَّه حاج شيخ عبدالكريم حائرى يزدى را چنين توضيح مى‏دهد كه ايشان «به جهت اينكه حوزه از هم نپاشد، صلاح نمى‏ديد كه با رضا خان به طور خصمانه برخورد كند بلكه با ملايمت و حلم و بردبارى با او معامله مى‏كرد؛ و رفتار حاج شيخ عبدالكريم باعث گرديد كه اصل حوزه محفوظ بماند»(22)
تصويرى از حوزه علميه قم
روحانيت شيعه ايران پس از مشروطه، ضربات سختى را متحمل شد و اميد و زمينه‏اى براى احياى حوزه علميه قم و استقرار مرجعيت، وجود نداشت. اگر شرايط به همان منوال مطلوب سياست استعمارى انگلستان و رضاخان كه در پى كودتا در صدد تحكيم و گسترش ديكتاتورى بود، ادامه مى‏يافت روحانيت كاملاً پايگاه و نفوذ اجتماعى خويش را از دست مى‏داد و مهم‏ترين مانع تخريب هويت ملى و دين‏زدايى از سر راه برداشته مى‏شد.
تا آنكه در سال 1301 با مهاجرت آيت اللَّه حاج شيخ عبدالكريم حائرى و تنى چند از علما و فقهاى ساير نقاط به شهر قم، حوزه علميه قم تأسيس مجدد يافت. ايشان كه از شاگردان برجسته علمايى چون ميرزاى شيرازى و آخوند خراسانى بود با اقامت در قم منشأ تحولى عظيم در تاريخ تشيع گشت و حوزه علمى معتبر و فراگيرى براى آموزش و تربيت علما و روحانيون بنا نهاد كه در تحولات آينده فرهنگى و سياسى ايران و جهان تشيع نقش اساسى و بى‏بديلى بر عهده گرفت. در شرايطى كه حوزه علميه نجف تحت فشار شديد انگليس و ملك فيصل قرار گرفته بود و روحانيت ايران نيز در وضعيت بسامانى به سر نمى‏برد، آيت اللَّه حائرى با اقدامات وسيع خود در ساماندهى و نظام بخشى به مدارس علميه و بهبود امور اجتماعى و رفاهى مردم شهر قم، با تربيت علما و فقهاى برجسته حركت بالنده و اميدبخشى را آغاز نمود و در زمان كوتاهى به عنوان بزرگترين مرجع بعد از مراجع نجف شناخته شد. در دوران زعامت ايشان، ظاهراً روش و سلوك اجتماعى وى عمدتاً و صرفاً علمى و آكادميك محسوب مى‏گشته و به عنوان يك شخصيت سياسى شهرت نيافته بود. مواردى نقل شده است كه نشان مى‏دهد كه وى با استراتژى تقويت و تحكيم بنيادهاى حوزه علميه قم، از برخوردهاى آشكار سياسى اجتناب مى‏نمود. در جريان نهضت حاج آقا نوراللَّه اصفهانى با آن كه از ورود مهاجرين به قم استقبال كرد و آنها را مورد تفقد قرار داد، مداخله‏اى در اين جريان ننمود و در قضيه ضرب و شتم آيت اللَّه بافقى با وجود وساطت براى آزادى وى از زندان، مانع گسترش ابعاد و دامنه موضوع گرديد. از ديدگاه مرحوم آيت اللَّه حائرى در آن زمان شرايط و مقتضيات و امكانات مناسب براى يك اقدام گسترده و مؤثر عليه رضاخان فراهم نبود و بيم آن مى‏رفت كه در صورت تقابل آشكار حوزه علميه با استبداد خونريز پهلوى، اساس حوزه علميه قم نابود و متلاشى گردد. از اين رو وى معتقد بود تا پيش از استوار شدن پايه‏هاى حوزه قم نمى‏توان و نبايد اقدامى صورت داد. آيت اللَّه سيدرضا زنجانى كه زمانى در قم تصدى كارهاى آيت اللَّه حائرى را بر عهده داشته است مى‏گويد:
«...در جريان كشف حجاب يك روز حاج شيخ (عبدالكريم حائرى) به خانه ما آمد. اين زمانى بود كه حاج آقا حسين قمى قصد داشت تا از روى اعتراض به كشف حجاب از مشهد به تهران بيايد. وقتى مرحوم حائرى به خانه ما آمد، گفت: "آقا، من خيلى فكر كردم. اين مردك (رضاخان) چادرها را بر مى‏دارد، عمامه‏ها را هم برمى‏دارد، اين ريش‏ها را هم مى‏زند... همه اينها واقعيت دارد و بايد در حدود توان كارى كرد... ولى اينجا (حوزه علميه قم) هنوز ثابت و استوار نشده است. ما كوشش كرديم كه پايگاه را از نجف به اينجا بياوريم. شما آقا، اعتقاد نداريد به اين كه اميرالمؤمنين عليه‏السلام در پاسخ به تشكّى و تظلم خانم فاطمه زهرا عليهاالسلام، وقتى كه صداى اذان را از مأذنه شنيد كه شهادت به وحدانيت و رسالت پيامبر مى‏داد، گفت: فاطمه جان، اگر مى‏خواهى اين صدا باقى بماند، بايد يك مقدار صبر كنى." حاج شيخ (عبدالكريم حائرى) اينها را مى‏گفت و همين طور گريه مى‏كرد و از محاسنش اشك مى‏ريخت...»(23)
برخى از صاحبنظران معتقدند از آنجا كه حوزه قم و مكتب علمى آيت اللَّه حائرى يزدى پايگاه پرورش رهبر آينده انقلاب اسلامى و نظريه‏پردازان و علماى مجاهدى بود كه بخش مهمى از تحولات فرهنگى و سياسى زمينه‏ساز انقلاب را رهبرى و هدايت نمودند، تلاش‏ها و مجاهدات آن مرحوم براى تأسيس و گسترش حوزه در شكل‏گيرى ريشه‏ها و بنيادهاى انقلاب ثمرات خود را نشان داده است.(24)
ضمناً يكى از آثار استقرار و توسعه حوزه علميه قم بسترسازى انتقال مرجعيت عامه تشيع به حوزه علميه قم محسوب مى‏شود كه تداوم آن در شخصيت امام خمينى (ره) جايگاه، اعتبار و نفوذى را كه رهبرى انقلاب اسلامى از آن بهره‏مند شد، فراهم آورد و اين امر در سايه تدبير و تلاش بنيادگذارانه آيت اللَّه حائرى يزدى حاصل گرديد.
نمونه ديگرى از اقدامات سركوبگرانه رضا پهلوى در مقابل علماى معترض، نحوه برخورد با حاج آقا حسين قمى بود. آيت اللَّه حاج آقا حسين قمى از مراجع مقيم ايران كه در مشهد اقامت داشت و از شاگردان علمايى همچون ميرزاى شيرازى و ميرزا محمدتقى شيرازى و ميرزا حسن آشتيانى بود، براى مقابله با كشف حجاب اقدام به مهاجرت به تهران نمود تا از اقدامات دولت رضاپهلوى جلوگيرى نمايد. در شهر رى محاصره و محبوس گرديد كه منجر به قيام خونين مسجد گوهرشاد و شهادت تعداد زيادى از مردم و طلبه‏ها شد كه نهايتاً رضاخان وى را به عراق تبعيد كرد.(25)
مرورى بر ويژگى‏ها، مواضع و رفتار اجتماعى و سياسى علما و روحانيت در دوره رضاخان نشان مى‏دهد كه به موازات مقاومت‏هاى سياسى علمايى نظير حاج آقا نوراللَّه اصفهانى، شيخ محمدتقى بافقى، حاج آقا حسين قمى و شهيد سيدحسن مدرس كه در اوج قلّه مبارزات سياسى روحانيت در آن دوره قرار مى‏گيرد، علما و مراجع بزرگ تشيع بويژه در حوزه علميه قم تلاش‏هاى گسترده و مجاهدات دشوارى را به انجام رسانيدند تا در برابر ديكتاتورى سركوبگر و خشن رضاخان، بنيان فرهنگى و دينى جامعه اسلامى ايران را حفظ و تقويت نمايند و از فروپاشى و متلاشى شدن كامل هويت ملى ايرانيان ممانعت كنند.
البته در شرايط اختناق و سركوب خشن ديكتاتورى رضاخان كه بسيارى از روشنفكران عرفى و نهادهاى اجتماعى و فرهنگى رسمى به همراهى و يا سكوت و انفعال كشانده شده بودند، بدنه روحانيت هنوز از آن وسعت، استقرار و رشدى كه امكان بسيج اجتماعى و رهبرى مبارزه عمومى عليه استبداد و وابستگى را دارا باشد، برخوردار نگشته بود و ذهنيت بخش زيادى از طلبه‏ها و روحانيون معطوف به وظايف محدود تبليغى و مذهبى بود و رسالت اجتماعى و سياسى تحول‏گرا براى خويش قائل نبودند. بويژه آنكه عوامل حكومت رضاخان هر نوع زمزمه مداخلات سياسى روحانيون را با شدت تمام سركوب مى‏كردند. تضييقات و محدوديت‏هاى سيستماتيك براى آموزش علوم دينى، استفاده از لباس روحانيت و برگزارى مراسم و شعائر مذهبى و جلسات وعظ و تبليغ دينى، به گونه‏اى بود كه عملاً فضاى اندكى براى اقدامات اجتماعى روحانيون وجود داشت. اما برخى از علماى روشن‏بين و شجاع با بهره‏گيرى از موقعيت‏هاى خاص خويش از اين فرصت‏ها و فضاهاى اندك بهره جستند و نقش سياسى روحانيت را به منصه ظهور مى‏رساندند. علاوه بر علمايى كه نام آنان در صفحات پيش ذكر گرديد، برجسته‏ترين و شناخته‏شده‏ترين روحانى سياسى دوران رضاخان، سيدحسن مدرس بود كه در كسوت نمايندگى مجلس به صورت رسمى و فعال واجد نقش و هويت سياسى بود.
پی نوشت:
1 - مكّى، تاريخ بيست ساله...، ج1: ص 433.
2 - همان، ج 3: ص 31.
3 - اعظام قدسى، كتاب خاطرات من، ج2: ص 44
4 - فصلنامه تاريخ و فرهنگ معاصر ايران، ش 10: ص 56
5 - همان: ص 61؛ به نقل از اطلاعات در يك ربع قرن، تهران، 1329، ص 27
6 - جعفريان، جريانها و سازمانهاى مذهبى....، صص 28 و 29
7 - فصلنامه تاريخ و فرهنگ معاصر ايران، ش10: ص 84؛ به نقل از يادداشت‏هاى كيخسرو شاهرخ، صص 186 - 185.
8 - هاكس، ایران، افسانه و واقعیت، ص 71
9 - حسينيان، چهارده قرن تلاش...: صص 380 و 389 و 396 و 415 و 417
10 - هدايت، خاطرات و خطرات: ص 407
11 - فصلنامه تاريخ و فرهنگ معاصر ايران، ش 10: ص 76؛ به نقل از ايران در دو سده واپسين: ص 246. و صاحب‏الزمانى، ديباچه‏اى بر رهبرى: ص 137
12 - روزنامه شرق، ش 10 354 آذر 83: ص 19
13 - باستانى پاريزى، تلاش آزادى...: صص 159 - 157
14 - فصلنامه تاريخ و فرهنگ معاصر ايران، ش 10: صص 60 - 59
15 - مكّى، تاريخ بيست ساله...، ج 4: صص 397 و 411
16 - فصلنامه تاريخ و فرهنگ معاصر ايران، ش 10: صص 61 - 60
17 - فصلنامه ياد، ش 5: ص 31
18 - استادى، شرح احوال حضرت...: ص 313
19 - بُدلا، هفتاد سال خاطره: ص 125
20 - مكّى، تاريخ بيست ساله...، ج 4: صص 263 و 265
21 - حسينيان، چهارده قرن تلاش...: ص 388
22 - فصلنامه ياد، ش 5: صص 27 – 26
23 - فصلنامه تاريخ و فرهنگ معاصر ايران، ش 17: ص 266 (مصاحبه شاه حسينى)
24 - حسينيان، چهارده قرن تلاش...: ص 430. نجفى - حقانى، تاريخ تحولات...: ص 452.
25 – همان، صص 414 - 404.

منبع:سازمان مجاهدین خلق؛ پیدایی تا فرجام، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، پاییز 1385، ج 1، ص 45 تا 53

این مطلب تاکنون 2633 بار نمایش داده شده است.
 
     استفاده از مطالب با ذکر منبع مجاز مي باشد.                                                                                                    Design: Niknami.ir