چه کسانی میخواستند بختیار را نگه دارند! | آن روزها تلاشي براي ماندگاري شاپور بختيار شكل گرفت و گفته شد كه او ميخواهد براي ملاقات با امام، همراهي و كسب رضايت ايشان به پاريس برود. وقتي موضوع را با امام در ميان گذاشتند، شرط ملاقات را استعفا از سِمَت نخستوزيري دانست؛ اگر استعفا داد به پاريس بيايد. «عصر يكي از روزها در مدرسه رفاه با آقايان بهشتي، باهنر، هاشمي رفسنجاني و موسوي اردبيلي نشسته بوديم و طبق معمول غرق در كارها بوديم كه احمد صدر حاجسيدجوادي و احمد مدني (كه آن روز او را نميشناختم) وارد شدند و گفتند: ابراهيم يزدي از پاريس با ما تماس گرفته و خبر داده كه امام، ملاقات با بختيار را بدون شرط استعفا پذيرفته است. آن دو از ما خواستند اعلاميهاي بنويسيم و اين موضوع را به اطلاع مردم برسانيم. ما آن را بعيد دانستيم. حاجسيدجوادي گفت: من دروغ ميگويم يا يزدي؟ گفتيم كه نه؛ ولي موضوع را بسيار بعيد ميدانيم. خبرهاي پيدرپي كه تا شب ميرسيد همگي از موافقت امام ميگفت. يادم ميآيد [هاشم] صباغيان نيز همين را ميگفت. از شهيد مطهري خواستيم مستقيماً با پاريس تماس بگيرد و از چند و چون ماجرا آگاه شود. تماس گرفت. يزدي گوشي را برداشت. موضوع را از او پرسيد. او هم موافقت امام را با بختيار، بدون استعفا، اعلام كرد.»
آقاي مطهري آنچه از يزدي شنيده بود بازگفت. از آن ميان، يكي از حاضران گفت كه چرا ما بايد كاسه داغتر از آش باشيم؟ اگر امام خميني ميخواهد بختيار را بدون استعفا بپذيرد، چرا ما مخالفت كنيم؟ اما چگونه اين خبر را به اطلاع مردم برسانيم؟ موضوع حساسي پيش رو بود كه با عواطف مردم ناسازگار مينمود. تصميم گرفتند اعلاميهاي كه حكايت از موافقت امام براي ملاقات با بختيار ميكند بنويسند؛ و شرايطي كه در آن ميگذارند، ربطي به استعفاء نداشته باشد. آقاي بهشتي چند خطي نوشت، و آقاي مطهري نوشته او را كامل كرد.
در همين اوان خبردار شدند گروهي از علماي قم كه براي آگاهي از تحولات تهران آمدهاند، در مدرسه علوي، در نزديكي مدرسه رفاه جلسهاي دارند. به آنجا رفتند. آقاي بهشتي هر آن چه كه پيرامون موضوع ملاقات امام و بختيار گذشته بود، براي آن گروه بيان كرد. از قم آمدهها، با صدور اطلاعيه مخالفت كردند و گفتند ممكن نيست امام بختيار را بدون استعفا بپذيرد. «اين نخستين بار بود كه آراء انقلابيون را با آنچه كه ظاهراً از امام شنيده بودم در تعارض ميديدم. آقاي مطهري از پاريس سئوال كرده بود. پس اين پافشاري بر مخالفت از چه رو بود؟ گفتوگوها تا حد مشاجره ادامه يافت تا اين كه دو ساعت بعد زنگ تلفن به صدا درآمد. پشت خط سيداحمد خميني، فرزند امام، از پاريس بود. گفت: امام اعلاميهاي در اين مورد صادر كرده. دلها و گوشها آماده شنيدن شد»... «آنچه ذكر شده است كه شاپور بختيار را در سمت نخستوزيري من ميپذيرم، دروغ است، بلكه تا استعفا نداده است او را نميپذيرم، چون او را قانوني نميدانم. حضرات آقايان! به ملت ابلاغ فرمايند كه توطئهاي در دست اجراست و از اين امور جاريه گول نخورند. من با بختيار تفاهمي نكردهام و آنچه سابق گفته است كه گفتوگو بين من و او بوده دروغ محض است. ملت بايد موضع خود را حفظ بكند و مراقب توطئهها باشد.»
«اين ماجرا نكاتي داشت. اول، نفوذ كلام امام در تعيين سرنوشت انقلاب بود. با اين كه دور او را بعضاً آدمهاي متزلزل و دروغگو گرفته بودند، اما او به طور مسالمتآميز انقلاب را به سمت سرنوشت خود ميبرد. دوم، توطئهاي بود كه سعي ميكرد براي بقاي بختيار، ارتباط امام را با تهران مخدوش كند.» منبع:هدایت الله بهبودی، شرح اسم، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، تابستان 1392، ص 646 تا 648 این مطلب تاکنون 2456 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|