ماهنامه الکترونيکي دوران شماره 137   فروردين ماه 1396
 

 
 

 
 
   شماره 137   فروردين ماه 1396


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
کمبود شدید نان در تهران و خیانتهای رضاشاه

در واپسین‌ سال‌های حکومت رضا شاه، یعنی سال‌های 1941-1939، ایران شاهد اوضاع اقتصادی، سیاسی و اجتماعی فلاکت‌باری بود. کمبود شدید نان در تهران رنج مضاعفی براي این مردم محرومیت‌کشیده بود. لوییس جی. دریفوسِ پسر، وزیر مختار آمریکا، اوضاع اینگونه توصیف می‌کند:
احتراماً به اطلاع می‌رساند که کمبود شدید گندم که از پاییز 1940 در سرتاسر ایران شایع بود، با واردات گندم از هند تا حدودی تخفیف یافته و از بروز یک بحران جدی جلوگیری شده است. تازه معلوم شده است که وخامت اوضاع در نتیجه کمبود گندم تا چه حد بوده، و اگر دولت ایران به موقع دست به واردات گندم از هند نمی‌زد شاید بحرانی با ابعاد وسیع‌تر بر کشور حکمفرما می‌شد. همین که دولت از خارج گندم وارد کرده‌ نشان می‌دهد که کمبود تا چه حد جدی بوده است، زیرا ایران از نظر تولید گندم خودکفاست و فقط در مواقع قحطی گندم وارد می‌کند. نگرانی شدید دولت از اوضاع کنونی را می‌توان از اقدامات سخت‌گیرانه‌اش مبنی بر ملزم ساختن کشاورزان به تحویل هرگونه مازاد گندم به دولت و تعیین مجازات مصادره گندم و تعقیب قانونی بابت سرپیچی از این فرمان دریافت.
طبق اعلامیه‌ای که در روزنامه اطلاعات به چاپ رسید آنهایی که گندم داشتند باید آن را تا تاریخ 19 فوریه 1941 به سیلوهای وزارت مالیه تحویل می‌دادند و یا به ازای هر خروار 100 ریال جریمه می‌شدند (قیمت هر خروار گندم در آن موقع 140 ریال بود). اگر بعد از مارس 1941 از کسی بار گندم می‌گرفتند، مجازات او زندان و مصادره گندم‌ها بود. دریفوس می‌نویسد که برغم همه این مجازات‌ها:
تجار و اشخاص دیگری که درباره این مسئله با آنها صحبت کرده‌ام بعید می‌دانند که دولت بتواند حتی یک ذره گندم هم در دست گندمکاران و واسطه‌ها پیدا کند. می‌گویند که گندمکاران قبلاً مقدار زیادی از گندم‌شان را تا سه برابر قیمتی که دولت تعیین کرده به محتکران فروخته‌اند. این کار را با رشوه دادن به مسئولان؛ و با دادن آمار دروغ درباره مقدار گندمی که دارند؛ و دوز و کلک درباره مقدار مازاد گندم‌شان کرده‌اند.
دریفوس گزارش خود را به توصیف کمبود گندم ادامه می‌دهد:
کمبود گندم، هر چند قدری خفیف‌تر، همچنان ادامه دارد؛ به ویژه در استان‌هایی که نان را کلاً و یا بعضاً از آردهای دیگری مثل آرد جو می‌پزند. در تهران هم گندم نایاب است؛ نان‌ها در این ماههای اخیر کیفیت خوبی نداشته‌اند، ولی تأثیر واردات گندم در تهران بیشتر مشهود است تا استان‌های دیگر. با رفتن به آسیابی که چندین مایل آنطرف تهران است شخصاً شاهد کمبود گندم بودم. آسیابان گفت که بیش از 40 روز است که آسیابش را تعطیل کرده و فقط گاهی کشاورزان مقدار کمی گندم برای آسیاب می‌آورند آن را به راه می‌اندازد. می‌توان کمبود این ماده غذایی مهم و اصلي در رژیم غذایی ایرانی‌ها را به دو عامل نسبت داد، که هیچیک از آنها به تنهایی نمی‌تواند کمبود شدید گندم را سبب شود. اول اینکه درست قبل از شروع جنگ مقداری گندم به آلمان صادر شد و بدین ترتیب موجودی انبارهای گندم را کاهش داد؛ و دوم اینکه محصول گندم 1940 اصلاً خوب نبود. ارتش هم نتوانسته است با برنامه ایجاد انبارهای استراتژیک خود کمکی به بهبود اوضاع بکند. البته کسی گمان نمی‌کند که از وقتی که محصول سال 1940 به بازار آمد گندمی به خارج صادر شده باشد، هر چند شایعاتی در اینباره بر سر زبان‌هاست.
دریفوس خیلی زود دریافت که شایعه ادامه صادرات گندم کاملاً صحت دارد. جيمز موس، کنسول آمریکا به هنگام سفر، در حوالی بجنورد در ماه مه 1941 مأموران انحصار غله را دید که برای صدور گندم از کشاورزان گندم می‌خریدند، در حالی که کشور در مرز قحطی بود و از هند گندم وارد می‌کرد. البته موس خاطرنشان نکرده است که بجنورد بخشی از املاک خصوصی رضا شاه بود. صدور گندم و دام از شمال ایران به اتحاد شوروی، به معنای دلارهای بیشتری بود که به حساب‌های رضا شاه در نیویورک سرازیر می‌شد. مردم ایران هم مال‌شان را از دست داده بودند، و هم باید گرسنگی می‌کشیدند. دریفوس می‌نویسد:
البته این مسئله پیامدهای سیاسی هم داشت. همه می‌دانند که غلامحسین ابتهاج به دلیل اتفاقاتی که در همین ارتباط افتاد از مقام کفالت شهرداری تهران برکنار شد. می‌گویند که شاه از دست ابتهاج عصبانی بود که گذاشته است کار به شورش بر سر نان بکشد و به همین دلیل دستور برکناری‌اش را صادر کرده است. ...احتمالاً با واردات گندم اوضاع بقدری که عواقب جدی نداشته باشد آرام خواهد شد. با وجود این، اگر محصول گندم سال 1941 که در ماه ژوئيه برداشت می‌شود کمتر از حد متوسط باشد، دولت باید مقادیر زیادی گندم وارد کند و یا یک سال دیگر با کمبود حتی شدیدتر گندم بگذراند.
چنانکه گزارش‌های بعدی سفارت نشان می‌دهد، کمبود گندم در تابستان 1941 شدیدتر هم شد. گزارش وخامت بیشتر اوضاع
در اواخر دهه 1930 میلادی هم برای رضا شاه و هم جامعه دیپلماتیک در تهران محرز شده بود که روزهای حکومت دیکتاتور به شماره افتاده است. ماهها پیش از تهاجم نیرو‌های متفقین به ایران، روشن بود که برغم عقب‌گرد کامل رضا شاه، او قادر به حفظ رژیمش نخواهد بود. سفارت آمریکا در ایران پایان حکومت سلسله پهلوی را پیش‌بینی می‌کرد. کارمندان خارجی شرکت‌های آمریکایی و اروپایی به کارفرمایانشان هشدار می‌دادند که اوضاع اجتماعی و سیاسی ایران به نقطه انفجار رسیده و ناچار مشکلاتی جدی در راه است و توصیه می‌کردند که کارمندان را در اسرع وقت از ایران خارج کنند. دیگر سئوال این نبود که آیا حکومت رضا شاه با یک انقلاب سرنگون می‌شود یا خیر، بلکه سئوال این بود که چه وقت این اتفاق خواهد افتاد. در ماه ژانویه 1941، یک تبعه بلژیکی به نام آلبرت کسیمیر کورنيل امبرشتس، که نماینده شرکت اینترنشنال تلفن اند تلگرافِ نیویورک (شرکت آی.تی. اند تی.) بود، گزارشی برای فرنک سی. پیج، معاون شرکت، فرستاد. پیج که چند وقت پیش شخصاً به ایران سفر کرده بود، دریافت که باید محتویات گزارش را به اطلاع وزیر امور خارجه آمریکا، کوردل هال*، برساند. این گزارش که از طرف معاون شرکت آی.تی. اند تی. برای وزارت امور خارجه ارسال می‌شد، بلافاصله توجه هال را جلب کرد.
امبرشتس در گزارشش نوشته بود که به دلیل افزایش فشار سانسورها و هشیاری پلیس ایران و همچنین حساسیت رژیم به هر نوع انتقادی، گزارش‌هایی را که قبلاً درباره اوضاع ایران نوشته بود، نابود کرده است. این گزارش را هم به توسط یک شخص قابل اعتماد فرستاده است. گزارش امبرشتس تصویر تیره و تاري از سرکوب و سانسور، رنج و فلاکت مردم، و مالیات‌های سنگین ترسیم می‌کند. همچنین از کمبود شدید مواد غذایی و نان خبر می‌دهد که علت اصلی‌اش سیاست دولت برای صدور گندم و دام به آلمان و اتحاد جماهیر شوروی است:
از بهار گذشته، در بسیاری از نقاط کشور مردم به خوردن نان جو و یا هر نان دیگری که به دستشان برسد روی آورده‌اند. کمبود گوشت هم کاملاً پیداست، ولی علت عمده‌اش قراردادی است که اخیراً با روسیه بسته شده و به موجب آن ایران 400 هزار رأس گوسفند، 200 هزار رأس خوک و 200 هزار رأس گاو به این کشور صادر خواهد کرد. البته شخصاً بعید می‌دانم که این تعداد دام صادر شود و تأثیری بر بازار داخلی گوشت نگذارد، هر چند یکی از مقامات ایرانی که حتماً بهتر خبر دارد می‌گوید که چند صد هزار رأس گاو در دشت‌ها و تپه‌های ساحل جنوبی دریای خزر (املاک اعلیحضرت) دارند بی‌صاحب برای خودشان می‌چرند.
چنانکه از گزارش فوق بر می‌آيد، رضا شاه حتی توانسته بود راهی مبتکرانه برای تبدیل دام‌هایی که در منطقه خزر بی‌صاحب براي خودشان می‌چریدند به دلار و ارسال آنها به نیویورک بیابد.
امبرشتس اخباری هم درباره پروژه‌های عمرانی ایران ارسال کرده بود: «جدای از پروژه ساخت راه‌آهن، تب ساختمان‌سازی هم (با اجبار دولت) به جان این مملکت افتاده است و ساختمان‌های عظیم جدیدی برای وزارتخانه‌ها که اکثراً 1000 تا 2000 اتاق دارند در حال ساخت است، که مستلزم چنان هزینه‌های غیرمولّدی است که حتی در زمان صلح هم در کمتر نقطه‌ای از دنیا دیده شده، چه برسد به زمان جنگ.» او می‌گوید که به دلیل انحصار تجارت در دست دولت، بخش خصوصی تقریباً فلج شده است. تورم بسیار بالا و دستمزدها حتی برای تأمین معاش بخور و نمیر نیز کافی نيست.
از همه مهمتر اینکه امبرشتس معتقد بود که «اصلاً سئوال این نیست که آیا شورش و انقلابی در راه است یا خیر، بلکه سئوال این است که چه وقت.» او گویاترین نشانه این وضعیت را سراسیمگی رضا شاه در انتقال پول از ایران به بانک‌های آمریکایی می‌داند. امبرشتس با اشاره به درآمدهای نفتی قابل‌توجه ایران (در حدود 20 میلیون دلار در سال)، که حالا به دلار پرداخت می‌شد، و مازاد تراز تجاری ایران، از جمله فزونی صادرات ایران به آمریکا نسبت به واردات از این کشور، استدلال می‌کند که کمبود شدید دلار در ایران باید نتیجه سرازیر شدن دلارهای ناشی از مازاد تجاری به حساب‌های بانکی رضا شاه در نیویورک باشد (البته او از انتقال پول به بانک‌های سوییس خبر نداشت.)
امبرشتس اشاره می‌کند که یک سال است کسی رنگ این دلارها را در تهران ندیده است. آنطور که او می‌گوید دلیلش خیلی ساده است. همه دلارها، از جمله مبالغی که شرکت نفت انگلیس و ایران می‌پرداخت، به نیویورک می‌رفت:
با توجه به حق‌الامتیازی که از شرکت نفت انگلیس و ایران دریافت می‌شود، و صادراتی که به امپراتوری بریتانیا و ایالات متحده و برخی کشورهای دیگری که قادر به پرداخت پوند یا ارزهای دیگر هستند صورت می‌گیرد، منهای واردات قند و چای، مقادیر هنگفتی دلار آزاد باقی می‌ماند که براحتی می‌شود از آنها برای تأمین هزینه واردات از ایالات متحده استفاده کرد و عملاً کمبود [دلار] ناچیز است؛ یا هیچ کمبودی در نقدینگی دلار نيست. ولی کاملاً عکس این قضیه در ایران اتفاق افتاده است. وقتی مجموع کل همه درآمدهای ارزی را از یک طرف (که البته به دلیل نبود اطلاعات دقیق تقریبی خواهد بود) و همه هزینه‌ها را از طرف دیگر جمع می‌بندیم، یک شکاف غیرقابل توضیح [مازاد] درآمد می‌یابیم که اصلاً با این کمبود واقعی دلار و دشواری خرید دلار حتی برای پرداخت حقوق کارمندان خارجی دولت که ظرف هشت یا نه ماه گذشته حتی رنگ دلار را هم ندیده‌اند جور در نمی‌آید. به همین دلیل شایعاتی بر سر زبان‌هاست که اکثراً بی‌پایه و اساس است. ولی یکی از آنها می‌تواند درست باشد. ظاهراً اعلیحضرت دارد ثروت شخصی‌اش را به ایالات متحده منتقل می‌کند. ...صحت این شایعه یا توضیح را در آمریکا راحت‌تر می‌توان بررسی کرد تا ایران.
امبرشتس همچنین از نبود دلار برای خرید کالا از ایالات متحده خبر می‌دهد:
در حال حاضر عملاً تنها صادرکننده و واردکننده دولت است و امور تجاری باید از طریق اداره اقتصادِ وزارت مالیه انجام شود. تجارت خارجی نیز تا جایی که دولت ذینفع است بخوبی در بخشنامه‌ای که وزارت مالیه برای سایر وزارتخانه‌ها صادر کرده، خلاصه شده است؛ بدین مضمون که هر گونه سفارش کالای ادارات دولتی به هر مبلغ باید از آلمان صورت بگیرد. هیچ دلاری برای خرید از ایالات متحده موجود نیست. سفارش خريد‌ کالا از ایالات متحده فقط پس از تأیید اداره اقتصاد ممکن است؛ بدین معنا که فقط کالایی از ایالات متحده قابل سفارش است که خرید آن از کشورهای دیگر امکان‌پذیر نباشد. من به چشم خودم این بخشنامه را رؤيت کرده‌ام.

منبع:محمد قلی مجد، رضاشاه و بریتانیا، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، بهار 1389، ص 456 تا 462

این مطلب تاکنون 2899 بار نمایش داده شده است.
 
     استفاده از مطالب با ذکر منبع مجاز مي باشد.                                                                                                    Design: Niknami.ir