چرا دولت سید ضیاء «کابینه سیاه» لقب گرفت؟ | سيدضياءالدين طباطبايي تا پيش از كودتا
از آنجا كه كودتاي اسفند 1299 با محوريت شخص سيدضياء شكل گرفت، ابتدا به زندگي او اشاره كوتاهي مينمائيم. نامبرده فرزند آقا سيدعلي يزدي، از روحانيون دربار مظفرالدين شاه، ميباشد. در ايام نوجواني انقلاب مشروطه را درک نمود و در مهاجرت كبري همچون ديگر طلاب به قم مهاجرت کرد. ورودش به شيراز با پيروزي انقلاب مشروطه همزمان شد. سيد در شيراز روزنامۀ اسلام و با توقيف آن روزنامۀ نداي اسلام را منتشر ساخت. انتقادهاي او از متنفذين و مستبدين فارس منجر به تهديد قتلش از جانب ايشان شد. پس شيراز را با قيافه و لباس مبدل ترك گفت و به تهران رفت كه در محاق استبداد صغير فرو رفته بود. او در تهران به كميتۀ جهانگير پيوست و مأمور نوشتن بيانيه و برقراري ارتباط ميان آزاديخواهان شد. همچنين با تشكيل يك گروه كوچك سعي در ساختن نارنجك و ترساندن هواداران محمدعلي شاه نمود كه نقشهاش لو رفت. از بيم خشم شاه به سفارت عثماني و بريتانيا پناهنده شد كه عذر او را خواستند؛ بناچار به سفارت اطريش- مجارستان روي آورد كه انصافاً از او در «محكمۀ محاكمات وزارت امور خارجه» حمايت همه جانبهاي نمودند. در فتح تهران نیز از جانب كميتۀ جهانگير «مأمور تسخير تلفون خانه و خيابان لاله زار و چراغ برق بود».
پس از سقوط ديكتاتوري محمدعلي شاه، احزاب و روزنامههاي جديدي شروع به فعاليت نمودند. سيدضياء در حالي كه كمتر از بيست سال داشت، روزنامۀ شرق را منتشر ساخت كه از جانب افراد متمولي همچون ارباب بهمن زرتشتي و ماطاوسخان ارمني حمايت مالي ميشد. افكار تند سيدضياء و انتقادات پي در پي او از كابينهها باعث توقيفهاي چندبارۀ روزنامه شد و در نهايت ادارۀ نظميه با صدور ابلاغيهاي در اوايل خرداد 1289 از ادامۀ نشر روزنامه جلوگيري كرد. برق جايگزين روزنامۀ شرق شد؛ اما اين روزنامه هم گرفتار توبيخ دستگاه حاكمه شد و انتشار مقالۀ «روح ملت از اين مجلس خبر ندارد» نمايندگان مجلس را نيز به شكايت از سيدضياء وادار ساخت. سرانجام براي حفظ قداست مجلس، سيدضياء حاضر شد بدون اينكه محكوم گردد، كشور را ترك كند.
سيدضياء دو سال بعد به ايران برگشت و خردهگيريهاي او از دولت علاءالسلطنه و ناصرالملك كه از برپائي انتخابات مجلس خودداري ميكردند، منجر به توقيف هميشگي اين روزنامه شد. سيد در كمتر از يك هفته روزنامۀ رعد را منتشر كرد و طبق معمول به مخالفت با دولتهاي ضعيف ادامه داد. او بيتدبيري طبقۀ حاكم در ادارۀ مطلوب كشور را عامل مهم بيساماني و فشار دولتهاي شمالي و جنوبي ميدانست. با شروع جنگ جهاني اول، در آبان 1294 ايران به تصرف بيگانگان درآمد و روزنامۀ رعد به جمع طرفداران انگليس اشغالگر پيوست. در حالي كه ديگر جرايد دل به آلمانها بسته بودند. سيدضياء نظر مساعدي نسبت به اعلام بيطرفي كابينۀ مستوفيالممالك نداشت و دولت را محكوم ميكرد به اينكه «نه از جنگ بهره ميبرد و نه از بيطرفي واقعي پيروي ميكند».
پس از سقوط دولت سپهسالاراعظم، ميرزاحسنخان وثوقالدوله مأمور تشكيل كابينه شد. عليرغم حضور تعدادي از هواداران انگليس در اين دولت، نخستوزير از پذيرفتن پيشنهاد دولتهاي انگليس و روسيه مبني بر نظارتشان بر امور مالي و نظامي ايران- كه پيش از اين به امضاي سپهسالار رسيده بود- امتناع نمود. اين اتفاق بيتأثير در مخالفتهاي روزنامۀ رعد با اين كابينه نبود كه در نهايت منجر به محاكمۀ سيدضياء شد. او از اين محكمه پيروز بيرون آمد؛ اما به خاطر «صدمه و زحمت روحي» نيازمند استراحت و «فراغت دماغ» شده بود. لذا ايران را به مقصد روسيه، كه در آتش انقلاب ميسوخت، ترك گفت. او در پطروگراد شاهد سخنراني لنين بود كه در آن لغو قرارداد 1907م و ديگر امتيازات روسيه در ايران را اعلام كرد.
سيدضياء قريب به دو سال در اروپا توقف نمود و پس از بازگشت، روزنامۀ رعد را مجدداً از 20 مهر 1292 منتشر ساخت. بعد از اين سيدضياء سرسختانه از وثوقالدوله حمايت ميكرد. وثوق موفق به دستگيري و مجازات كميتۀ مجازات شده بود. ظاهراً سيدضياء نيز در ليست سياه اين كميته قرار گرفته و تا مدتي در نگراني به سر ميبرد. علاقهمندي سيدضياء به امور اجرائي بعد اين زمان آشكارتر شد و در روزنامۀ خود از سپردن امور به اشخاص لايق سخن ميگفت؛ به عنوان نمونه زندگي نامۀ «كلمانسو» را كه در فرانسه از شغل روزنامهنگاري به مناصب بالاي سياسي رسيده بود، تشريح كرد. همچنين شش مقاله تحت عنوان «اگر وزير بودم چه ميكردم» منتشر ساخت. تماس او با انگليسيها و ديگر اتباع بيگانه حاضر در تهران نيز افزايش پيدا كرد.
زمينههاي كودتاي سوم اسفند 1299
پس از پيروزي انقلاب روسيه، تمام امتيازات آن کشور در ايران ملغي اعلام شد و شروع به تخليۀ نيروهاي خود از شمال ايران كردند. مردم ايران نيز كم و بيش از تفكرات انقلابيون روسي به هيجان آمده و انتظار تحولي در كشور را ميكشيدند. ورود اين افكار توسط سربازان روسي حاضر در ايران صورت ميگرفت، «به ويژه مردم شهرهايي چون تبريز، كرمانشاه، رشت و... با سرمشق گرفتن از شوراهاي نمايندگان سربازان در يگانهاي ارتش روسيه شروع به پديد آوردن شوراهاي محلي نمودند. تشكيل كميته مجازات و قتل جاسوسان بيگانه را هم ميتوان در همين چارچوب تفسير نمود؛ اقدامات آنها باعث سقوط كابينۀ اول حسن وثوق در رجب 1335 شد که تا روي كار آمدن مجدد او در شعبان 1336، كابينهها سياست ضدانگليسي در پيش گرفتند.
پس از پايان يافتن جنگ جهاني اول، قيموميت عراق طبق نظر جامعۀ ملل به انگلستان سپرده شد؛ اين كشور «خيال داشت پسر پادشاه حجاز را در كشور جديد بر تخت نشاند و ادارۀ امور آنجا را به مأموران انگليسي بسپرد». با اين شرايط جديد ايران ميان دو مستعمرۀ انگلستان يعني هند و عراق قرار ميگرفت و از اهميت دو چنداني برخوردار شده بود. اوضاع داخلي كشور هم رو به وخامت گذارده بود؛ فقر گسترده، ناامني در نقاط مختلف، دخالت بيگانگان و جنبشهاي محلي چون نهضت جنگل و خياباني مردم را مستاصل ساخته بود و همه مشتاق شكلگيري يك دولت مركزي مقتدر به انتظار نشسته بودند، به همين خاطر مدرس از سپردن رياستالوزرائي به وثوقالدوله حمايت نمود. انگلستان هم به خاطر حضور دائمي نيروهايش در ايران که هزينههاي سنگين مالي، نظامي و سياسي به دنبال داشت، دولت وثوقالدوله را با پرداخت رشوه تشويق به امضاي قرارداد 1919م كرد. با عقد اين قرارداد ايران به يك كشور تحتالحمايه و پايگاه مناسبي در برابر شوروي تبديل ميشد؛ بدون اینکه انگلستان هزینۀ چندانی برای آن بپردازد. سيدضياء در حاشيۀ مذاكرات انگليسيها با وثوقالدوله حاضر بود و روزنامهاش از قرارداد مزبور حمایت ميکرد. او عقد قرارداد را «دورۀ تجديد ايران» شمرد و با درج 9 مقاله در روزنامه به دفاع از كابينه پرداخت. سيدضياء از جمله روزنامهنگاراني بود كه به خاطر تمجيد از كابينه مبلغ بيست و پنج هزار تومان رشوه دريافت نمود.
تقلاي بيش از اندازۀ سيدضياء باعث واكنش ديگر افراد از جمله عبدالله مستوفي شد كه بنا به تقاضاي سيدحسن مدرس رسالۀ ابطال الباطل را در رد قرارداد فوق نگاشت و در آن به نقش سيدضياء و حمايتش از وثوقالدوله اشاره نمود. نويسنده از سيدضياء به عنوان «مولانا رعدالدين» ياد كرده كه كابينۀ مستوفيالممالك را بخاطر كوتاهي در حل مشكلات كشور «ملامت كرده از انواع هتاكي و هرزگي را به كابينه معمول ميداشت» اما در مورد وثوقالدوله «تمام خرابكاريها تمام مفاسد اعمال شما را ستايش و حتي براي كار چاقي شما مطالبۀ اجراي قرارداد را هم از قول ملت مينمايد». سيدضياء علت حمايتش از قرارداد را چنين توجيه ميكرد كه «بستن قرارداد براي جلب حمايت دولت انگلستان ضرورت داشت؛ ما ميدانستيم كه بعداً مجلس اين قرارداد را رد ميكند ولي در آن اوقات خطر تجزيه را از ايران رد ميكرد» اين مطلب در حالي بيان ميشد كه بريتانيا پيش از تصويب قرارداد در مجلس شوراي ملي، به اجراي مفاد آن پرداخت. در ضمن افشاي قرارداد باعث حيرت و اعتراض دولتهاي ديگر از جمله فرانسه و آمريكا شد كه سيدضياء درصدد پاسخگوئي به برخي از آنها برآمد.
سيدضیاء به پاداش حمایت از کابینۀ وثوقالدوله، در رأس هیاتی برای عقد قرارداد تجاری با دولت باکو عازم قفقاز شد. پیشینۀ همکاری مطبوعاتی سیدضیاء با محمدامین رسولزاده حاکم «آذربایجان مستقل» و سیاست انگلستان در انتخاب وی بيتأثير نبوده است. قراردادی که به امضای طرفین رسید، مورد تأيید رئیسالوزرا قرار نگرفت. بنابراین سیدضیاء هیأت را در آذربایجان گذارد و به ایران برگشت تا توضیحات لازم را به کابینه بدهد. هر چند ورود بلشویکها در اردیبهشت 1299 به آذربایجان، تمام زحمات سیدضیاء را به باد داد، اما باعث شد تا سیدضیاء در مرکز توجه محافل سیاسی قرار گرفته و به او یک وجهۀ نیمه دولتی بدهد. از طرف دیگر بریتانیا نیز نظر مساعدتری نسبت به او پیدا کرد و به قول آوری آنها مفتون بینش سیاسی وی شدند که ترکیبی از بینش اروپایی و ایرانی شده بود.
کودتای سوم اسفند 1299
اواخر سال 1296، سازمان کمیتۀ آهن در اصفهان و با حمایت کنسولگری انگلیس و دخالت کلنل هیگ، تأسیس شد. یحیی دولتآبادی که در خرداد 1298 (رمضان 1337ق) به اصفهان مسافرت کرده بود، از شوق جوانان و مردم برای ورود به کمیته، شگفتزده شده و علت علاقهمندی جوانان را دستیابی به «شغل دولتی» ذکر کرده است. مدیریت کمیته بر عهدۀ «حسینخان معتمد گیلانی» بود؛ او پس از شنیدن خبر دایر شدن مرکز کمیتۀ آهن در تهران، آن را «خطرناک» تشخیص داده و بدون اطلاع کلنل هیگ، به موجب یک ماده از نظامنامه، کمیته را منحل اعلام نمود بار دیگر کمیته در سال 1298 با نام کمیتۀ «فولاد» یا «زرگنده» در تهران شکل گرفت. جلسات کمیته در خانۀ ییلاقی سیدضیاء، نزدیک به سفارت انگلیس تشکیل ميشد. سیدضیاء ریاست کمیته را بر عهده داشت و اشخاصی چون عدلالملک، کلنل کاظمخان سیاح، میرزاکریمخان رشتی، سلطانمحمدخان عامری، ماژور مسعودخان کیهان و سلطان اسکندرخان، در آن عضویت داشتند. پس از سقوط کابینۀ وثوقالدوله در تیرماه 1299، کمیتۀ زرگنده بر فعالیت خود افزود و با حزب سوسیالیست به همکاری پرداخت. با تشکیل کابینۀ میرزاحسنخان مشیرالدوله (تیر ماه 1299)، «وستهال سوئدی، رئیس نظمیه و برخی دیگر از اشخاصی که از مقام خود منفصل شده بودند، به کمیته پیوستند.» مشیرالدوله با انتشار بیانیهاي در 28 شوال 1338ق/ 24 تیر 1299، دربارۀ قرارداد 1919 اعلام کرد «موقوفالاجری خواهد بود تا وقتی که برای مجلس شورای ملی ایران عرضه شده تصویب گردد» و به دنبال آن، مستشاران نظامی و مالی انگلیس از ایران خارج شدند.
مشیرالدوله توانست با سرکوب قیام شیخمحمد خیابانی و عقب راندن نیروهای جنگل، تا حدودی امنیت را مجدداً به ایران بازگرداند. با موافقت احمدشاه، مشاورالممالک انصاری جهت مقدمات انعقاد پیمان میان ایران و حکومت جدید شوروی در مرداد 1299 عازم شد. «این اقدام مشیرالدوله مطبوع خاطر انگلیسیها نیفتاد و فعالیت دیپلماسی بریتانیا را بر ضد او تحریک نمود.» مقامات انگلیسی که از حضور در قفقاز نتیجهای به دست نیاورده بودند، به ناچار با نمایندۀ تامالاختیار لنین در ژوئن 1920م/ خرداد 1299 به مذاکره پرداختند. آنها راجع به ایران تصمیم گرفتند که انگلستان، ایران را به پایگاه ضدانقلاب شوروی تبدیل نکند و هر دو کشور خاک ایران را تا 11 فروردین 1300/31 مارس 1921 تخلیه کنند. با علنی شدن این طرح، سیدضیاء نقشهاي برای تشکیل یک نیروی بزرگ ایرانی تحت فرماندهی افسران انگلیسی، جهت دفاع از پایتخت در برابر بلشویکها مطرح کرد که از طریق سفارت انگلیس تسلیم رئیسالوزراء شد. او همچنین سپردن حکمرانی ایالات شمال و معاونت وزارت داخله به خود را هم مطرح ساخت كه مورد حمايت سفارتخانۀ انگلستان قرار گرفت اما رئیسالوزراء پاسخ داد نیازی به خدمات سیدضیاء نمیباشد. در این زمان انگلستان به دنبال روی کار آوردن یک دولت قوی و در عین حال مطیع بود که مشیرالدوله حائز این شرایط نبود؛ بنابراین برای به سقوط کشاندن دولت مذكور، ضمن قطع کمکهای مالی و ایجاد نارضایتی در بین قزاقها، قشون نظامی را وادار به عقبنشینی از برابر جنگليها و ایجاد نگرانی در بین مردم کردند. سرانجام با تهدید شاه، مشیرالدوله در 3 آبان 1299 وادار به استعفا شد. کمیتۀ زرگنده، مستوفیالممالک را کاندیدای ریاستالوزرایی نمود و «برخلاف رسم و عادت مملکت دو نفر از اعضای مهم کمیته را که سیدضیاءالدین طباطبایی و میرزامحمدصادق طباطبایی باشند» کاندیدای وزارت نمود. با امتناع مستوفیالممالک، سپهداراعظم مأمور تشکیل کابینه شد (5 آبان 1299/ 13 صفر 1339ق) و برخی از اعضای کمیتۀ زرگنده مانند وستهال، مجدداً به کار مشغول شدند. سپهدار برای جلب رضایت انگلیسیها استاروسلسکی، فرمانده روسی قزاقخانه را در 9 آبان معزول و روانۀ پاریس کرد. تعدادی دیگر از افسران روسی نیز از خدمت منفصل شدند و موانع احتمالی اجرای کودتا برداشته شد. سیدضیاء طرف مشورت سپهداراعظم بود و بنا به اظهار برخی، سپهدار به او مقام وزارت معارف یا عدلیه را پیشنهاد کرد اما سیدضیاء خواستار وزارت امور خارجه شده بود، و حتی «آن مقام را هم قبول نکرد، زیرا میخواست کار را یکسره کند.» از آنجائی که سیدضیاء مأمور پرداخت حقوق قزاقها شده بود، نظرات قبلی کمی دور از واقعیت مينماید.
پس از آنکه بانک شاهنشاهی پافشاری کرد که براتهای دولتی پیش از پرداخت، باید به رؤیت مستشاران مالی مستقر در سفارت انگلیس برسد، سیدضیاء توانست با حذف این تشریفات زائد، واسطۀ بین مشتریان سرشناس بانک و سفارت انگلیس شود. بدین ترتیب سیدضیاء «موقتاً در قالب شخصیتهای بزرگی درآمد که شاه و بزرگان کشور، برای مطمئن شدن از پرداخت براتهایشان، ناگزیر به مراجعۀ به او بودند.» سیدضیاء چندین بار جهت پرداخت حقوق قزاقها، به قزوین مسافرت کرد و با افسران قزاق و صاحبمنصبان انگلیسی روابط مستحکمی برقرار ساخت. همچنین سیدضیاء و سردارمعظم خراسانی، واسطۀ مذاکرات غیرمستقیم مقامات سفارت انگلیس با سپهداراعظم در آذر 1299 شدند. آنها «رویۀ جبنآمیز» سپهداراعظم را مورد شماتت قرار داده و او را تشویق به تشکیل فوری یک نیروی نظامی تحت فرماندهی افسران انگلیسی به تعداد 15000 نفر کردند. همچنین خواستار نوسازی نیروهای پلیس و ژاندارم و انتقال تعدادی از پلیسهای جنوب به تهران شدند. نورمن وزیرمختار انگلیس، پیشبینی کرده بود در صورت پذیرش این طرح از جانب کابینه، امکان ایجاد بحران و استعفای برخی وزراء وجود دارد، «که در آن صورت خود سیدضیاء و سردارمعظم جای وزیران مستعفی را خواهند گرفت.» اما لرد کرزن- وزیر خارجۀ انگلیس- با تشکیل کابینهاي که سیدضیاء و سردارمعظم عضو آن باشند، مخالفت داشت.
روسها کلیۀ قشون خود را از تاریخ 24 دی ماه 1299 از نواحی شمال به عقب راندند، مقامات سفارت انگلیس نیز به سپهدار اطلاع دادند مجلس نمایندگان انگلیس، پرداخت کمک مالی به ایران را منوط به این ميداند که مصرف آن با نظر افسران انگلیس باشد، و بزودی نیروهای خود را از ایران بیرون خواهند برد. سپهدار که در شرایط بغرنجی قرار گرفته بود، به ناچار در 24 دی ماه استعفا کرد. مستوفیالممالک که آمادگی خود را پیش از این اعلام کرده بود، زمانی که از تصویب قرارداد 1919م در مجلس شورای ملّی عذر خواست، کنار گذاشته شد؛ بنابراین احمدشاه مجدداً از سپهدار خواست تا دولت خود را تقویت کند. پس از 26 روز، کابینۀ جدید در مورخۀ 28 بهمن 1299/8 جمادیالثانی 1339ق به حضور احمدشاه معرفی شد. دولت چندان ضعیف بود که «اگر نیروی انگلیس در حوالی قزوین پایگاه نداشت، بلشویکهای گیلان ميتوانستند به آسانی به طهران حمله کنند و دولت حتی توانایی دفاع از پایتخت را هم نداشت. بنابراین انگلیس فعالیت خود را برای روی کار آوردن یک دولت نظامی و در عین حال سرسپرده شدت بخشید «این دولت ميتوانست هم با جنبشهای رادیکال داخلی مقابله کند و هم جلو پیشروی احتمالی قوای شوروی را بعد از تخلیۀ کشور از نیروهای انگلیسی بگیرد.»
پس از آنکه فرماندهی قوای نظامی انگلیس مستقر در شمال ایران، به «ادموند آیرونساید» سپرده شد، «سیاست رسمی دولت انگلیس که توسط «کرزن» وزیر خارجه، طراحی و ابلاغ ميشد، به تدریج رنگ میباخت و وزارت جنگ فعال مایشاء ميشد.» آیرونساید ابتدا خواست از راه مسالمتآمیز پیش برود «تا مبادا اثر سوئی در رابطۀ میان سیاستمداران و نظامیان بر جای گذارد. بنابراین در 26 بهمن از احمدشاه خواست رضاخان را به فرماندهی کل نیروهای قزاق ایران منصوب کند، اما او از پذیرفتن آن خودداری نمود. توجه آیرونساید به رضاخان را بايستي بخاطر شخصيت نظامي او بدانيم كه شخصي زيرك، جسور و علاقهمند به كسب قدرت بود؛ او در جريان بيرون راندن كلنل كلرژه كه به تازگي از جانب انقلابيون روسيه فرماندهي ديويزيون قزاق را برعهده گرفته بود شركت داشت و با طي مدارج نظامي به رقيب مهمي براي استاروسلسكي تبديل شده بود. او براي برپائي كودتا و تغيير كابينه هم به مذاكره با سفارت آلمان نشست، كه ديرتر از موعد موافقت خود را اعلام كرده بودند.
فکر انجام کودتا در ذهن افراد ديگري هم وجود داشت، «همه درصدد بودند که از طریق کودتا و جمع قوای متشتت و تمرکز آنها میتوان بسرمنزل مقصود رسید.» سرداراسعد بختیاری از ملاکان بزرگ ایل بختیاری جزء اولین کاندیداهای انجام کودتا بود، اما میان خانهای بختیاری اختلاف نظر وجود داشت. به میرزا اسماعیل نوبری نیز پیشنهاد انجام کودتا دادند، اما او «جواب داده بود که من به دست خارجی، مخصوصاً به دست نظامی انقلاب نمیکنم.» این فکر حتی در ذهن روحانیونی چون سیدحسن مدرس هم وجود داشت و برای انجام آن با میرزا کوچکخان جنگلی نیز مکاتبه نموده و رضاخان نیز به او پیشنهاد همکاری داده بود؛ اما اين امر با توجه به اينكه رضاخان هنوز آشنائي چنداني با مدرس نداشته بسيار بعيد است «از اين گذشته، براي به دست گرفتن به زور سپاهيان حمايت روحانيون در مرحلۀ اول كودتا ضروري نبود». انگلیسیها نیز چندین مهره برای انجام کودتا در نظر گرفته بودند؛ ابتدا محمدولیخان خلعتبری (سپهسالار) با واسطهگری سیدضیاء، طرف مذاکره قرار گرفت، اما زمانی که سپهسالار متوجه شد انگلیسیها خواستار سپردن وزارت داخله به سیدضیاء هستند، پیشنهاد را ضمن توهین به سیدضیاء رد کرد. مؤلف «دولت و جامعه در ایران» این مطلب را ناشی از خلط مبحثی ميداند که معمولاً میان نام سپهدار و سپهسالار اتفاق ميافتد و در حقیقت پیشنهاد کودتا به محمدولیخان تنکابنی (سپهسالار) شده بود اما وقتی که سیدضیاء خبر حضورش در کابینۀ سپهسالار را به او ميدهد، سپهسالار از انجام کودتا و تشکیل کابینه صرفنظر ميکند. کاندیدای بعدی انگلیسیها- و در حقیقت لرد کرزن- شخص نصرتالدوله فیروز، وزیر امور خارجۀ ایران بود؛ اما نصرتالدوله به خاطر عقد قرارداد 1919م و دریافت رشوه، دیگر امکان بازگشت به صحنۀ سیاست را نداشت و سفارت انگلیس در تهران هم او را کاندیدای مناسبی نمیدانست. ضمناً نویسندۀ مذکور اظهار نموده، به هیچ مدرکی در بایگانیهای بریتانیا برنخورده است که نشان دهد فیروز را در لندن برای تشکیل دولت انتخاب کرده باشند.
مقامات انگلیسی به دنبال انتخاب فردی بودند که بدون دغدغه و نگرانی از مقام سیاسی و اجتماعی خود، بتواند قرارداد 1919م را ولو با شکلی دیگر پیاده کند. علیرغم وجود افراد مهم و سابقهدار لشکري برای انجام کودتا، رضاخان میرپنج در نظر گرفته شد و این مطلب در مورد سیدضیاء، بدون داشتن مقام رسمی و جایگاه مهم طبقاتی نیز صادق است. بالفور عضو سفارت انگلستان در تهران كه در ايام كودتا حاضر بود مينويسد انتخاب سيدضياء جهت رهبري توطئه «مانند موارد مشابه ديگر، ناشي از تصادف بود تا طرح و برنامه». البته نظرات دیگری هم در مورد اين جريان اظهار شده است؛ طبق يك نظر بر اساس اسناد و مدارک، دو طرح جداگانۀ کودتا در تهران و قزوین توسط دو صاحبمنصب انگلیسی یعنی ژنرال آیرونساید و نورمن وزیرمختار بریتانیا در تهران، بدون اطلاع یکدیگر و مقامات مافوق خود در لندن مورد بررسی قرار گرفته بود. اجرای کودتا توسط آیرونساید، با حرکت نیروهای قزاق به تهران آغاز شد که نورمن را غافلگیر کرد، اما او توانست سیدضیاء را به استقبال نیروهای اعزامی بفرستد و او را بر آنها تحمیل کند. در نظر ديگري كه به نظر منطقيتر ميآيد، آیرونساید پس از انتخاب و گفتگو با رضاخان جهت انجام كودتا، نورمن را در جريان گذاشته و با استدلال او مبني بر تعيين يك رهبر سياسي، علاوه بر رهبر نظامي موافقت نمود و انتخاب آن را بر عهدۀ نورمن گذاشت، او هم سيدضياء را براي رهبري سياسي كودتا برگزيد.
انگلیسیها پس از آنکه شعبات بانک شاهنشاهی را در ولایات تعطیل کردند، از احمدشاه خواستند پایتخت را به اصفهان منتقل کند. «برای بردن شاه به اصفهان، محتاج قوا بودند و بنا شد که پانصد نفر از قزاقهای قزوین، به تهران بیایند.» سیدضیاء و اسمايس فرصت را مغتنم شمرده و سردارهمايون را وادار كردند دستور انتقال قزاقها را به تهران صادر كند. سیدضیاء و رضاخان برای اولین بار در شاه آباد یکدیگر را دیدند که به اتفاق کاظمخان سیّاح، سرتیپ احمدخان و ماژور مسعودخان کیهان، به قرآن سوگند یاد کردند تا همواره در خدمت شاه و میهن باشند و از یکدیگر در همۀ احوال حمایت کنند. احمدشاه پس از آنکه متوجه شد سیدضیاء نیز دستاندرکار آوردن قزاقها ميباشد، پشیمان شده و ميخواهد که نیروها به مواضع خود برگردند. بنابراين هیأت مشترکی از جانب شاه، کابینه و سفارت انگلیس در مهرآباد به مذاکره با رضاخان پرداختند. رضاخان ضمن انتقاد از کابینههای نالایق، حرکت قزاقها را برای پیشگیری از حملۀ بلشویکها و تشکیل حکومت نیرومند و مقتدر لازم ميشمارد. سرانجام قزاقها در سوم اسفند 1299 وارد پایتخت شدند، در حالی که به ژنرال وستهال، رئیس سوئدی نظمیه و عضو کمیتۀ زرگنده توصیه شده بود که «اگر نبردی درگرفت، دخالت نکند.» طبق خاطرات سیدضیاء، در هنگام ورود نیروهای قزاق «یکدفعه با هم ده توپ در شهر شلیک شد که به اندازهاي صدای مهیبی کرد که همۀ مردم از خواب بیدار شدند و بعضی زنهای حامله بچه انداختند.» تنها مقاومت در یکی از کلانتریها صورت گرفت که منتهی به هفت کشته شد.
پس از ورود نیروی قزاق به پایتخت، تمام وزارتخانهها و ادارات به تصرف کودتاچیان درآمده و زندانیان سیاسی از زندان شهربانی آزاد شدند. برخی امضای حکم ریاست وزرایی سیدضیاء توسط احمد شاه را در روز چهارم اسفند ذکر کردهاند، اما سیدضیاء در نطق دفاعیۀ خود در مجلس چهاردهم امضای حکم را مربوط به روز ششم ميداند. امضای ریاست وزرایی او زمانی اتفاق افتاد که مجلس در تعطیلی به سر ميبرد و خردهگیریهایی که پیش از این سیدضیاء در روزنامههای خود به این نوع از کابینهها ميگرفت، به خود او نیز بازگشت. سيدضياء در اولين ملاقات با احمدشاه درخواست لقب «ديكتاتور» كرد اما «شاه حيران و ناراحت از عواقب اين عنوان روحي و معاني ضمني معاصر آن كه در واقع افاده قدرت مافوق قانون اساسي بود، تقاضاي او را نپذيرفت.» اين درخواست سيدضياء دور از انتظار هم نبود و به احتمال وی ميدانسته كه انگليسيها بدنبال روي كار آوردن يك قدرت نظامي براي پيشبرد اهدافشان هستند. احمدشاه برای نزدیکی بیشتر به سیدضیاء، القاب ديگري مانند «اتابک اعظم» و «ظلالسلطان» برای او انتخاب کرده بود كه سیدضیاء از پذیرفتن آنها خودداری کرد و «نخستین نخستوزیر بيلقب ایران شد.» سیدضیاء لباس روحانی خود را هم کنار گذاشت و در توضیح آن نوشت: «نخواستم در این مورد بدعتی ایجاد و هر عمامه بسری را بخیال ریاست وزراء اندازم.» روز پس از کودتا، سیدضیاء بدون آنکه هنوز اختیارات قانونی و رسمی پیدا کرده باشد، از حساب دولت در بانک شاهنشاهی مبالغی برداشت و بین کودتاچیان نظامی تقسیم کرد. او برای تهران و شهرهای اطراف، فرماندار نظامی تعیین نمود و از 12 اسفند در تهران حکومت نظامی اعلام شد. سیدضیاء روزنامۀ رعد را تعطیل کرد، به نظر او «وقتی آدمی بقدرت رسید باید روزنامۀ خودش را تعطیل کند و به روزنامههای مخالف اجازۀ انتشار بدهد؛ برای اینکه اسلحۀ حریف را از دستش نباید گرفت». سیدضیاء بر خلاف این ادعا که مربوط به اوایل دهۀ چهل بود، جراید مهم پایتخت مانند «گلشن»، «حلاّج» و «ستارۀ ایران» را توقیف کرد و تعدادی از روزنامهنگاران مانند محمد فرخییزدی مدیر «طوفان»، علیاکبر دهخدا مدیر «صوراسرافیل»، ملکالشعرای بهار مدیر «نوبهار» و «تازه بهار» و عدهاي دیگر را روانۀ زندان نمود. دیگر اتفاق مهم دستگیری تعداد زیادی از رجال سیاسی کشور بود، «در یک هفته، قريب هشتاد نفر ناجور و از هر دسته و هر طبقه و صنف، به محبس افتادند و غالب آنها را در عمارت قزاقخانه مشرف به میدان مشق قدیم حبس کرده [بودند].» صورت اسامی افراد، قبل از کودتا در سفارت انگلیس تهیه شده بود و «این همان لیست سیاه معروفی است که بعداً کابینۀ سید هم نام خود را از آن گرفت و به کابینۀ سیاه معروف شد.» انگلوفیلهای مشهوری چون فرمانفرما و فرزندش نصرتالدوله و صارمالدوله نیز در بین محبوسین حضور داشتند، البته اشخاصي چون سردارمظفر، محمدوليخان تنكابني و ديگر رؤساي عشاير كه نگهبانان مسلح در اختيار داشتند از گزند دستگيري دولت در امان ماندند.
تعدادی قزاق هم در بیرون سفارت انگلستان گمارده شده بود تا در ظاهر نگذارند کسی آنجا بست بنشیند و در واقع برای اینکه نورمن و دیگر اعضاي سفارت، در محذور اخلاقی قرار نگیرند. با افزایش تعداد محبوسین، برخی از ایشان را از تهران تبعید کردند، از جمله ملکالشعرای بهار که به دزآشوب شمیران فرستاده شد، او که ابتدا طرف مشورت سیدضیاء بود، به خاطر اینکه ادارۀ روزنامۀ ایران را قبول نکرد، مورد غضب وی قرار گرفت و دستگیر شد.
نورمن از دستگیریها حمایت ميكرد و حبس و تبعید محبوسان را تنها راه جلوگیری از دستیابی مجدد ایشان به قدرت ميدانست. حتی زمانی که مجلس مبعوثان انگلیس نسبت به دستگیری تعدادی از اعضای هیأت دولت سابق ایران اعتراض کرد، دولت انگلیس اظهار نمود که به هیچ وجه قصد دخالت در این امر را ندارد. این برخورد دستگاه دیپلماسی، باعث دلسردی برخی از انگلوفیلها و تبدیل شدن برخی از ایشان مانند فیروز به یک «ضدانگلیسی دو آتشه» و گرایش تعدادی به شوروی شد. ظاهراً مهمترین هدف سیدضیاء نه «فلج کردن» محبوسین بلکه پر کردن خزانۀ خالی دولت از جیب ایشان بود. نورمن در تلگرافی به لرد کرزن، به این مطلب اشاره نموده است: «به عقیدۀ سیدضیاء همین مبالغی که این رجال محبوس به دولت بدهکارند برای تأمین هزینۀ اصلاحات اداری و نظامی کشور، لااقل در نخستین مراحلش، کاملاً کافی است.» به خانوادۀ فرمانفرما پنج روز مهلت داده شد تا مبلغ چهار میلیون تومان مالیات عقب افتادۀ سالهای پیشین خود را بپردازند. البته نقشۀ سیدضیاء نتیجهاي در بر نداشت و تنها یک نفر «حاضر شد که مبلغ 25 هزار تومان که قبلاً تعیین شده بود، بدهد و بقیه از دادن پول امتناع نمودند.» دلیل دیگری که اظهار شده این است که سيدضیاء شخصیت برجستهاي محسوب نمیشد و به درستی حدس زده بود که رجال و متنفذین به راحتی تسلیم ارادۀ او نخواهند شد؛ بنابراین با دستگیری این دسته از رجال ميتوانست وجههای در نظر مردم کسب نماید. آخرین نکته در این بخش، اشاره به خاطرات لوسوئور، استاد فرانسوی دانشکدۀ حقوق است که خود شاهد کودتا بود. او مينویسد کودتاچیان مخالفان خود را بازداشت کرده و نشریات را توقیف نمودند، بدون آنکه کمترین اعتراضی از جانب مردم بشود، و در ادامه اضافه ميکند: «من بیشتر از آنکه تصور کنم این ملّت سست و بیحال است ترجیح ميدهم فکر کنم که در خود فرو ميرود و خود را برای آینده ذخیره میکند.»
وقتي كه سیدضیاء اولین بیانیهاش را صادر نمود، بدون اينكه تمجيد و تملقي از شاه و يا ذكري از ادارۀ امور مملكت تحت هدايت اعليحضرت كند، اعیان و اشراف را مسئول وضعیت ناهنجار کشور معرفی کرده و عمر حکومت این طبقه را پایان یافته اعلام نمود. سپس جملات را با کلمۀ «لازم است» شروع و به بیان برنامههای خود ميپردازد. ادارۀ مملکت با عواید داخلی، بنای یک عدالتخانۀ حقیقی، تأسیس مدارس برای تعلیم و تربیت تمام طبقات، خاتمه دادن به بدبختی کارگران و دهقانان، لغو کاپیتولاسیون و تجدیدنظر در امتیازاتی که پیش از این به اجانب واگذار شده، از جمله برنامههای سیدضیاء بود. او ضمن اعلام لغو قرارداد 1919م خواهان تخلیۀ نیروهای بیگانه از کشور شد. دولتآبادی بیانیه را به یک مقالۀ سیاسی و اجتماعی برای درج در روزنامه تشبیه کرده و برای بهار نیز جالب بود که در آن «فقط یک نوبت اشاره به قانون و رژیم کشور شده بود.»
سفارت انگلیس به محل رفت و آمد هر روز اتومبیل سیدضیاء تبديل شده بود. او ضمن مشورت با اعضای سفارت در مورد برنامههای خود، از نورمن خواست «سربازان انگلیسی که در قزوین هستند، عجالتاً نباید خاک ایران را ترک کنند تا آن نیروهای محلی که وی درصدد تشکیل آن است، بوجود آید.» رئیسالوزراء سرانجام کابینۀ خود را در دهم اسفند به حضور احمدشاه معرفی کرد. برخی از وزارتخانهها مانند داخله، خارجه و جنگ به اعضای کمیتۀ زرگنده سپرده شده بودند. او کسانی را کاندیدای وزارت کرده بود «که هیچکدام از حیث شهامت در عرض او نبودند و در کارهای اجتماعی زبردستی و تجربه و شهامت لازم را که خود او دارا بود نداشتند.» سیدضیاء در ایام تبعیدش در اروپا، به «بیعرضه» بودن وزرایش اعتراف کرده و علت آن را بیاعتمادی به اشخاص لایق ذکر نمود.
هر چند سیدضیاء توانست با انتصاب فرمانداران نظامی در شهرهای نزدیک به پایتخت، مانع از مخالفت والیان آن شهرها بشود، اما برخی دیگر از والیان به راحتی حاضر به قبول رئیسالوزرایی او نبودند. مصدقالسلطنه از انتشار حکم ریاست وزرایی سیدضیاء در ولایت فارس امتناع نمود و طی تلگرامی به احمدشاه، انتشار آن را باعث اغتشاش و انقلاب اعلام کرد. مصدق که در معرض تهدید قرار گرفته بود، به ناچار استعفا داده و به بختیاریها پناهنده شد تا از دست دولت در امان باشد. والی خراسان، قوامالسلطنه نیز حاضر به اطاعت از دولت نبود و مصمم به مقابله با کودتاچیان شد. وی با اخذ مبالغی از بزرگان مشهد ميخواست قوایی عظیمتر در برابر دولت و ژاندارمری فراهم کند. سیدضیاء با اعزام سیدمهدی فرخ (معتصمالسلطنه)، توانست نظر كلنل محمدتقيخان پسيان را در توقیف قوامالسلطنه جلب نماید. جرأت و تهور سیدضیاء باعث شد تا کلنل «مفتون» سیدضیاء شود. سرانجام کلنل توانست طی یک نقشه و بدون درگیری، قوامالسلطنه را دستگیر و خود حکم کفالت استانداری خراسان را از سوی نخستوزیر دریافت کند. این اقدام کلنل را برخی ناشی از «نظر مثبت روشنفکران تجددخواه و ناسیونالیست» ميدانند. والی کرمانشاه، اکبرمیرزا صارمالدوله نیز قصد مقاومت و مبارزه با دولت سیدضیاء را داشت که پس از درگیری و مقتول و مجروح شدن عدهای، دستگیر و روانۀ زندان تهران شد.
سیدضیاء طی مدت 90 روز حکومت، بیش از کسانی که چند سال حکومت کرده بودند، اطلاعیه، اعلامیه، تصویبنامه، آییننامه و دستورالعمل صادر نمود. برخی از آنها برای كسب رضایت تودۀ مردم، تعدادی جهت جلب رضایت روحانیون و مذهبیها و کارهایی نیز به خاطر روشنفکران انجام شد. لغو قرارداد 1919م از جمله اقداماتی است که برای رضایت تمام طبقات صورت گرفت؛ هیأت وزراء در جلسۀ 13 اسفند 1299، به اتفاق آراء معاهده را ملغی اعلام نمود و در 18 اسفند نيز طی نامهای به سفارت انگلستان اطلاع داده شد. سیدضیاء پس از لغو قرارداد به انگلیسیها اطلاع داد بیدرنگ عدهای از مستشاران انگلیسی در دوایر نظامی و مالی ایران استخدام خواهند شد، به طوری که «در ظاهر هیچگونه دلیلی وجود نداشته باشد که این عده به موجب توافق قبلی [بخوانید قرارداد 1919م] به استخدام دولت ایران درآمدهاند.» برای اغفال دیگر دولتها هم به نورمن پیشنهاد نمود تعدادی مستشار از دولتهای فرانسه، آمریکا و حتی شوروی استخدام شوند. البته لرد کرزن تهدید نمود در صورت لغو قرارداد، دولت ایران ضمن بازگرداندن قسط اول وام [بخوانید رشوه] به امضاءکنندگان قرارداد، قرارداد مربوط به افزایش نرخ گمرکات جنوب کشور نیز لغو خواهد شد. لغو قرارداد، اثر مطلوبی را که سیدضیاء انتظارش را ميکشید، بر جای نگذاشت، زیرا قرارداد پیش از این به نقطۀ پایان رسیده بود. همانگونه که كنسول انگلیس در شیراز به دکتر مصدق گفته بود «در زبان انگلیسی، ما ضربالمثلی داریم که ميگوید گربۀ مرده را کسی چوب نمیزند. قرارداد مرده بود و احتیاج به لغو کردن نداشت.» به هر حال، سیدضیاء همان طور که وعده داده بود، با سپردن فرماندهی کل دیویزیون و فرماندهی قزاق در شمال به افسران انگلیسی و دعوت از آرمیتاژ اسمیت مستشار مالیه به تهران، عملاً قرارداد را به اجرا درآورد؛ براي بالفور عضو سفارت بريتانيا در تهران عجيب بود كه با وجود اجراي كامل قرارداد چرا وزارت خارجۀ كشور متبوعش به آن تن در نداده است.
عقد قرارداد 1921م با دولت شوروی، در کابینۀ سیدضیاء رقم خورد كه دنبالۀ قرارداد بازرگانی موقتی بود که بین انگلیس و شوروی در سال 1921م/ 1299 به امضاء رسیده بود. در مورد پيشينۀ اين قرارداد بايستي گفت مشاورالممالک در زمان دولت مشیرالدوله- مورخۀ ذیقعدۀ 1338ق/ تیر- مرداد 1299- به مسکو مسافرت كرد و پیماننامهای در 26 ماده با مقامات شوروی به امضاء رساند. دولت اول سپهدار اعظم، موافقت خود را با آن پیماننامه اعلام نمود، اما انگلیسیها با توسل به حیلۀ سیاسی توانستند او را وادار به استعفا کنند. قراردادی که موجب استعفای کابینۀ مزبور شده بود، در کابینۀ سیدضیاء به تاریخ 26 فوریۀ 1921م/ 7 اسفند 1299 رسماً مورد تأیید قرار گرفت. هدف شوروی از عقد قرارداد «در پیش گرفتن سیاست جلب و تحبیب و ایجاد مناسبات دوستانه با ایران بود تا بدین ترتیب سلطه و نفوذ دولت انگلیس را خنثی نماید.» طبق قرارداد، تمام امتیازات دولت تزاری لغو شد و تمام اموال شوروی از قبیل راههای شوسه، راهآهن، بانک استقراضی و... به ایران واگذار شد. مهمترین امتیاز- از نظر دولت شوروی- که دولت ایران متعهد به اجرای آن شد، این بود که اجازه ندهد کشورهای دیگر از خاک ایران به عنوان پایگاهی برای مبارزه علیه شوروی استفاده کنند و در صورتی که ایران قادر به جلوگیری نباشد، از ورود نیروهای قشون روسیه به خاک ایران ممانعت نخواهد کرد. امضای قرارداد به قول سیدضیاء ایران را دارای «حق حیات» نمود، و ايران «مدت بیست سال آزادی عمل پیدا کرد»؛ البته دولت سیدضیاء به خاطر تبعیت بيچون و چرا از سیاستهای انگلیس نتوانست از فرصت به دست آمده استفاده کند، و حتی چوب لای چرخ توسعۀ روابط با شوروی گذاشت؛ از جمله آن که پس از انتشار خبر ورود وزیرمختار جدید شوروی در آیندهای نزدیک، اقدام به اخراج بسیاری از اتباع روسیه نمود تا او را در مقابل عمل انجام شده قرار دهد و نیز همان طور که به نورمن اطلاع داده بود، با افزایش نیروهای محافظت از سفارتخانههای خارجی، در واقع فعالیتهای وزیرمختار شوروی را تحتنظر قرار ميداد. عقد قرارداد و تخلیۀ نیروهای شوروی از شمال ایران، زمینۀ شکست جنبشهای اجتماعی بعد از جنگ جهاني اول در ایران، از جمله جنبش جنگلیها را فراهم ساخت، اما سیدضیاء در جهت مخالف حرکت ميکرد و اقداماتی برای سر و سامان دادن به تشکیلات جنگلیها و مجهز کردن آنها در مقابلۀ با بلشویکها انجام داد و از میرزاکوچکخان خواست تا مدت شش ماه عملیات خصمانه متوقف شود. نکتۀ عجیبتر آن که 60 نفر مسلح به رهبری حاجاحمد کسمایی را هم مأمور ترور میرزاکوچکخان نمود.
پس از شروع کار کابینه، سیدضیاء شبانهروز به فعالیت مشغول شد تا به قول خودش «به هموطنان و رجال خودمان بفهمانم که یک رئیسالوزراء چگونه باید انجام وظیفه نماید و برای آنها سرمشق باشم»؛ به همين خاطر بالفور دولت سيدضياء را يك دولت «يك نفره» ميدانست. در اين كابينه همه به استثناي رضاقليخان هدايت افرادي بودند كه سابقه وزارت نداشتند و اغلب آنها كارمند و ديواني محسوب ميشدند تا سياستمدار كه تهمت فساد هم به دامن آنها نميچسبيد. او ضمن انحلال وزارت عدلیه و دیوان تمیز، تشکیلات جدیدی برای عدلیه ایجاد کرد و چهار نفر مستشار از فرانسه، طبق تصویب هیأت وزراء در 13 اسفند 1299، استخدام نمود، همچنین استخدام یک مستشار و ده متخصص از آمریکا برای امور اقتصادی و زراعتی را هم به تصویب رساند. البته به خاطر عمر کوتاه کابینۀ سیدضیاء نمیتوانيم انتظار دیدن نتایج اقداماتش را داشته باشیم و صرفاً این دسته از مطالب را بایستی جزو افکار سیدضیاء بشماریم که زمان اجرای آن نیز نامعلوم بود. برخی از اقدامات سیدضیاء در همان مدت کوتاه ریاستالوزرايياش به نتیجه رسید، از جمله تنظیم قانون ثبت اسناد و تأسیس ادارۀ مربوط به آن است که در اردیبهشت 1300 به تصویب هيأت دولت رسید و احمدشاه نیز آن را مورد تأیید قرار داد که تا افتتاح مجلس شورای ملّی بر طبق آن عمل شود. دیگر عمل قابل تحسین کابینۀ سیدضیاء، تأسیس وزارتخانۀ «صحیه و خیریه» است که با انحلال وزارت عدلیه، ساختمان مربوط به آن در اختیار وزارتخانۀ جدید قرار گرفت. این وزارتخانه به مرور زمان، تشکیلات خود را منسجم ساخت؛ بنابراین سیدضیاء را بایستی بانی وزارت صحیه و خیریه بدانیم. برخی از دستورهاي رئیسالوزراء برای رضایت خاطر اقشار مذهبی صادر شده بود، به طور مثال او دستور داد موقع ظهر در کوچه و بازار اذان بگویند و روزهای جمعه بازارهای تهران تعطیل گردد. در میهمانیهای رسمی از مشروبات الکلی استفاده نشود و مغازههای فروش مشروب و عرق تعطیل شد. هیأت دولت با صدور تصویبنامهاي در 29 فروردین 1300، استعمال تریاک را برای نظامیان و کارمندان ممنوع ساخت، به اعتقاد سيدضياء «استعمال تریاک بخصوص در طبقات نظامی، روح شهامت و عِرق حمیت را زبون و فانی و دوام این عادت پلید، آتیۀ مملکت را تهدید ميکند.» مرتکبین از خدمت منفصل ميشدند و برای ترک آن فرصتی یک ماهه تعیین شد. اقدامات سیدضیاء برای جلب رضایت مردم نیز قابل توجه بود. به موجب تصمیم سیدضیاء، ادارۀ بلدیه با سازمان تازهای در دوم فروردین 1300 تشکیل شد. سیدضیاء ادارۀ بلدیه را به «کاسپار اپیکیان» سپرد كه در روزنامۀ رعد به نویسندگی مشغول بود. دولت آمریکا حاضر به دادن وام به تشکیلات ادارۀ بلدیه و گسترش آن در تمام ایران شد و دو تن از مستشاران آن دولت نیز در شهرداری مشغول به کار شدند. تعدادی از خیابانها سیمکشی و روشن شد و تسطیح خیابان چراغ برق نیز شروع شد. مغازهها وادار به حذف اسامی خارجی از تابلوهای خود و استفاده از اسامی فارسی شدند. سیدضیاء میخواست بلدیه را بر مبنای اصول جدیدی به تقلید از شورای بخش لندن بنا کند، اگرچه از اسامی و ماهیت آن عاری بود. «تقسيم زمينهاي لم يزرع و دولتي» ميان كشاورزان از جمله برنامههاي سيدضياء بود كه مليكف معتقد است بخاطر تأسي از ورود افكار انقلاب روسيه به ايران بوده و هيچ برنامة مشخصي هم براي اجراي آن در نظر گرفته نشده بود؛ همينطور وعدۀ سيدضياء مبني بر لغو كاپيتولاسيون و ايجاد دادگاههاي ویژه براي رسيدگي به جرايم و محاكمۀ اتباع خارجي كه صرفاً جهت اميدوار ساختن مردم و ممانعت از مخالفت عمومي بوده است.
دولت سیدضیاء از حیث بودجه در مضیقۀ تمام قرار داشت، هرچند سفارت انگلیس قدمهایی برای حل آن برداشته بود، اما کافی نبود. سیدضیاء «مستر بالفور» را به عنوان مستشار وزارت دارایی استخدام نمود که یکی از وظایفش، تقلیل و کنار گذاشتن کارمندانی بود «که از وجودشان کاری ساخته نیست و با اینهمه ماه به ماه از خزانۀ دولت حقوق ميگیرند.» صرف چای و قهوه در تمام ادارات کشوری و لشکری متوقف شد، تا «به هیچوجه تحمیلی بر بودجۀ دولت نشود». همچنين سیدضیاء حقوق شاهزادگان را به بودجۀ دربار احاله داد و رنجیدگی خاطر شاه و درباریان را فراهم ساخت. سرانجام با وضع مالیاتهای جدید، سیدضیاء توانست تا حدی به پریشانی مالی ایران خاتمه دهد. با تمام این احوال، اصلاحات سیدضیاء نتوانست رضایت عموم مردم را فراهم سازد. در تهران شبنامههایی علیه دولت در بین مردم توزیع ميشد، رفتار برخی حکّام، نارضایتی در شهرستانها را افزایش داد و جراید شهرستانها اقدامات دولت را مورد انتقاد قرار ميدادند. بایستی شكست سيدضياء در اجراي وعدههايش كه باعث رويگرداني طبقات فرودست شده بود را یکی دیگر از دلایل سقوط او بدانیم. بالفور معتقد بود سيدضياء «اگر گروهي مشاور بصير در اختيار ميداشت چه بسا ميتوانست بروز بسياري از خطاهايش را جلوگيري كند»؛
كودتا به جز سيدضياء، چهرة ديگري هم داشت؛ و آن رضاخان، افسر قزاق، و عامل نظامي كودتا بود كه برخلاف سيدضياء، چهرهاي ناشناخته و گمنام بود. «از همان روزهای نخست کاملاً معلوم و مبرهن بود که شخص مقتدر و نیرومند کودتا، همان میرپنج رضا بوده است»، به همین خاطر وزیران مختار حاضر در تهران جهت حل مشکلات خود به رضاخان مراجعه ميکردند تا هر چه سریعتر به نتیجه برسند. اولین اختلاف ميان آنها زمانی اتفاق افتاد که سیدضیاء یکی از اعضای کمیتۀ زرگنده به نام سالارمنصور قزوینی را به حکومت زنجان انتخاب کرد. او مأمور بود جهانشاهخان از متنفذین زنجان را دستگیر و روانۀ تهران کند، اما نامبرده پس از اطلاع از اين جريان، روانۀ تهران شد و در منزل رضاخان ساکن گشت. زمانی که سیدضیاء در هیأت دولت از رضاخان ميخواهد در کارهای سیاسی دخالت نکند، با پاسخ درشت او مواجه ميشود. رضاخان در قدم بعدی موفق شد کلنل کاظمخان سیاح را از فرمانداری حکومت نظامی، که از جانب سیدضیاء منصوب شده بود، برکنار سازد. سیدضیاء با امید به اینکه فرماندهی دیویزیون قزاق را از رضاخان بگیرد، در 5 اردیبهشت 1300 او را به وزارت جنگ منصوب ساخت. سیدضیاء خیلی زود پی به اشتباهش برد، زیرا وزیر جنگ ریاست دیویزیون قزاق را نیز خود بر عهده گرفت و دیگر در جلسات هیأت دولت نیز حاضر نشد. در اردیبهشت ماه، رضاخان با درخواست سیدضیاء مبنی بر ادامۀ حضور افسران انگلیسی در فرماندهی ارتش ایران مخالفت کرد «و علناً گفت كه ديگر با استخدام افسران انگليسي موافقت نخواهد كرد و چند تايي را هم كه از پيش در قزاقخانه بودند بيرون ميكند» بدین ترتیب سیدضیاء نه تنها حامیان انگلیسی خود را از دست داد بلكه رضاخان توانست ژاندارمری را هم از مجموعۀ وزارت داخله خارج نماید و بر آن مسلط گردد و هيچ تكيهگاه مطمئني براي سيدضياء باقي نگذاشت.
بيتوجهی سیدضیاء نسبت به توصیههای احمدشاه و رفتار دور از نزاکتش نسبت به وی، شاه را رنجاند و باعث نزدیکی بیشتر او به رضاخان شد. شاه در اول فروردین 1300 یک قبضه شمشیر مرصّع که از مهمترین عطایای نظامی و سلطنتی محسوب ميشد، به رضاخان اعطا نمود. رضاخان نیز با انجام برخی درخواستهای احمدشاه، توانست او را از خود راضی سازد. بدین ترتیب، سیدضیاء در موقعیت خطیری قرار گرفت و حتی برای حل مشکل، به فکر ترور رضاخان افتاد که مخالفت احمدشاه مانع از انجام آن شد. سیدضیاء برای مقابله با احمدشاه به محمدحسن میرزای ولیعهد نزدیک شد. او با افزایش حقوق ولیعهد به تجلیل و تکریم از او پرداخت و «تصمیم گرفت با کمک ولیعهد، احمدشاه را برکنار کند و محمدحسن میرزا ولیعهد را به جای او به تخت بنشاند.» افشای این مطلب توسط رضاخان، احمدشاه را نگران ساخت و پس از مدتی ولیعهد را به اروپا فرستاد.
سفارت انگلیس از اواخر اردیبهشت ماه متوجه سقوط قریبالوقوع کابینۀ سیدضیاء شده بود. نگرانی مقامات انگلیسی به گمان اینکه سفارت روسیه در خفا به تشویق رضاخان و طرفدارانش عليه كابينه ميپردازد افزايش يافت؛ بنابراین نورمن براي جلب حمايت شاه از سيدضياء به دیدار او رفت، اما نتیجهاي نگرفت. مخالفتهای لرد کرزن- وزیر خارجۀ بریتانیا- را بایستی یکی از دلایل اصلی سقوط زودهنگام کابینۀ سیدضیاء بدانیم. کرزن که در جریان کودتا قرار نگرفته بود، هیچ تمایلی برای کمک به دولت سیدضیاء نداشت، «در اثبات نظر تحقیرآمیز او در مورد سیدضیاء همین بس که در تلگرافهایش به نورمن حتی یک بار از ضیاء نام نبرد و در صورت لزوم تنها با عنوان رئیسالوزراء به او اشاره ميکرد.» الغای قرارداد 1919م- ولو با اجرای آن در یک شکل جدید- و عقد معاهدۀ 1921م ایران و شوروی- حتی با وجود موافقتهای قبلی روسیه و انگلیس - توسط کابینۀ سیدضیاء برای لرد کرزن کافی بود تا سیدضیاء از چشمش بیفتد. سیدضیاء هم بر این مطلب تأکید کرده و در زمان دفاع از اعتبارنامهاش اظهار نمود: «خدا ميداند چه اندازه همین رنجش «لرد کرزن» تأثيری داشت در بودن و نبودن من در ایران این را من نمیدانم خدا ميداند.» این رفتار دستگاه دیپلماسی انگلیس نسبت به سیدضیاء، باعث جسارت بیشتر رضاخان ميشد. البته کوتاه شدن عمر کابینۀ سیدضیاء خالی از فایده هم نبود، زيرا سیدضیاء در حقیقت قرارداد 1919م را به اجرا درآورده بود و رضاخان- وزیر جنگ- نیز در اين مدت کوتاه لیاقت خود را در مورد تشکیل یک ارتش منسجم، که سیاست اصلی انگلیس در ایران بود نشان داد. علاوه بر آن با رفتن سیدضیاء، تمام نارضایتیهای چند ماهۀ اخیر به گردن سیدضیاء گذاشته و فضای مناسبي برای ادامۀ کار رضاخان فراهم ميآمد.
روایتهای گوناگونی در مورد استعفای سیدضیاء گفته شده است. طبق یک روایت، احمدشاه به سیدضیاء تکلیف کرد که استعفا بدهد، اما او زیر بار نرفت؛ بنابراین «احمدشاه قانوندان این بار قانون را به فراموشی سپرد. به موجب یک دستخط در چهارم خرداد 1300 او را از ریاست وزراء عزل کرد.» طبق روایت دیگر، رضاخان به او دستور استعفا و ترک کشور را داده است و سیدضیاء نيز ناچار به ترک ایران شد. جمع این روایتها در كتاب بهار قابل مشاهده است؛ او مينویسد پس از آزاد کردن رجال محبوس در روز سهشنبه سوم خرداد 1300، «انقلابی نیمه طبیعی و نیمهعمومی بر ضد سیدضیاء بوجود آمد که تحریکات شاه و وزیر جنگ و محبوسین و قسمتی از مردم موجد آن بود» و سیدضیاء که از جانب انگلیسیها حمایتی نمیدید، ناچار به استعفا شد. عليرغم فضای نامساعدی که علیه سیدضیاء شکل گرفته بود او توانست کشور را به راحتی ترک کند. سیدضیاء در جائی علت این امر را همراهی رضاخان دانسته که او به سلامت از ایران خارج شده است؛ اما در خاطراتش که مدتی پس از خروج از ایران بیان نموده وساطت «اسمارتِ» انگلیسی نزد احمدشاه را باعث این اتفاق ذکر کرده است.
تا مدتی پس از خروج سیدضیاء از تهران گفتگو و شایعات بسیاری در مورد مراجعت وي وجود داشت، كه تا حدودی هم واقعیت داشت. شیخ خزعل با محمدحسن میرزا، ولیعهد ایران- که به خاطر سوءظن احمدشاه ناچار به ترک ایران شده بود- در محمره به گفتگو نشست و از او خواست به سیدضیاء که در بصره منتظر کشتی جهت خروج از ایران بود، بپیوندد تا با یکدیگر و قوای عشایر عرب و الوار تحت فرماندهی شیخخزعل، وارد عمل شوند. سیدضیاء معتقد بود ولیعهد «مرد این کار نیست» و تلاش شیخخزعل نیز منتهی به نتیجه نشد. طبق برخي اسناد سيدضياء به مذاكره با مقامات بريتانيائي حاضر در عراق پرداخت و تمايل وليعهد مبني بر تشكيل يك حكومت جديد در جنوب ايران را اعلام كرد كه با مخالفت كرزن و حكومت هند مواجه شد.
پس از سقوط کابینۀ سیدضیاء، جمعی از اعیان، رجال و نمایندگان مجلس شورای ملّی بیانیۀ مفصلی تحت عنوان «بیان حقیقت» در 31 خرداد 1300 منتشر ساختند و ضمن تمجید از رضاخان، به خرده گیری از اقدامات کابینه پرداختند. فیروز، مدرس، تدیّن و آشتیانی از جمله امضاءکنندگان بیانیه، و خواهان محاکمه و مجازات سیدضیاء و همدستان او بودند. آنها همچنين از رضاخان سلب مسئوليت نموده و تمام گناهان را به دوش سيدضياء گذارده و از رضاخان بخاطر ساقط كردن «حكومت سيدضياء خائن و وطنفروش» تقدير بعمل آوردند كه نشانۀ نفوذ و شايد ترس ايشان از رضاخان بوده باشد. رضاخان در سالگرد کودتا بیانیهاي صادر نمود و در مورد سیدضیاء گفت «اشتباه نکنید، بعضی از اشخاص کوچکتر از آن بوده و هستند که یک ارادۀ منظم نظامی را با اراده و عقیدۀ خویش مربوط ساخته» و موفق به انجام کودتا شوند. با صدور این بیانیه، خواستههای مبتنی بر محاکمۀ سیدضیاء هم فروکش نمود. رضاخان در دوران سلطنت خود هر سال روز سوم اسفند را بمثابه عيد و يك روز «نهضت ملي و نظامي ايران» برگزار ميكرد اما به قول مستوفي «هيچيك از اين تظاهرات لفظي و معنوي نتوانست اين حقيقت را از خاطرها محو كند كه عامل كودتا انگليسيها بودهاند»؛ بهار نيز در اين مورد ميگويد رضاخان از روزنامهنگاران ميخواست «تنها او را سازمانده كودتاي سوم حوت برشمارند و اخطار كرده بود: هر روزنامهاي كه جز اين بنويسد از براي ميهن و افتخارات ميهن توقيف خواهد شد». عدۀ كمي هم به تمجید از سیدضیاء و کابینۀ او پرداختند.
اپیکیان ارمنی رئیس بلدیه، ماژور مسعودخان وزیر مشاور، کلنل کاظمخان سیاح با عدهاي محافظ، سیدضیاء را همراهی کردند. او به خاطر بیماری- احتمالاً مصلحتي- مدت دو تا چهار ماه در بصره و بغداد توقف نمود. سپس عازم هندوستان شد. در کراچی، فرماندار ایالت گجرات از طرف نایبالسلطنۀ هندوستان به او «ابلاغ کرد که در این موقع که در این کشور اضطراباتی هست توقف ایشان در هندوستان اقتضا ندارد و بهتر است آن سرزمین را ترک کند.» مخالفت كرزن با حضور سيدضياء در هند بيتأثير نبود، زيرا سيدضياء قصد داشت با وليعهد در بمبئي به تلاش براي بازگشت به ايران بپردازند كه كرزن از حكومت هند خواست به هيچ يك اجازه ندهند تا هند را پايگاه مانورهاي سياسي خود قرار دهند. سرانجام سيدضياء بناچار بمبئي را ترك گفته و به سمت اروپا حرکت کرد. بدين ترتيب دور اول زندگي سياسي پرماجراي سيدضياءالدين در ايران به پايان رسيد.
فهرست منابع و مآخذ
- آبراهامیان، یرواند. ایران بین دو انقلاب از مشروطه تا انقلاب اسلامی. مترجمان: کاظم فیروزمند، حسن شمس آوری، محسن مدیر شانهچی. چاپ چهارم. تهران، نشر مرکز، 1380.
- آذری شهرضائی، رضا. سیدضیاءالدین طباطبائی و فلسطین. تهران، شیرازه، 1381.
- آوری، پیتر. تاریخ معاصر ایران. ترجمۀ محمد رفیعی مهرآبادی. چاپ دوم. تهران، عطائی، 1369. ج1و2.
- اتحادیه، منصوره. احزاب سیاسی در مجلس سوم. تهران، نشر تاریخ ایران، 1371.
- بهار، ملکالشعرا. تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران. امیرکبیر، 1371. ج1، (چاپ چهارم) و ج2 (چاپ دوم).
- پهلوی، محمدرضا. پاسخ به تاریخ. چاپ نهم. تهران، البرز، 1387.
- تبریزی شیرازی، محمدرضا. زندگانی سیاسی، اجتماعی سیدضیاءالدین طباطبائی و کودتای سوم اسفند 1299 شمسی. تهران، شرکت سهامی انتشار، 1383.
- جمشیدی، اسماعیل. حسن مقدم و جعفرخان از فرنگ آمده. تهران، زرّین، 1373.
- حکیمالهی فریدنی، هدایتالله. اسرار سیاسی کودتا و زندگانی آقای سیدضیاءالدین طباطبائی. تهران، شرکت سهامی چاپ، 1322.
- ذوقی، ایرج. تاریخ روابط سیاسی ایران و قدرتهای بزرگ. تهران، پاژنگ، 1368.
- زبده، حسین. مقالات آقاسیدضیاءالدین طباطبائی [مجموعه مقالات]. تهران، شرکت سهامی چاپ، 1322.
- زرگر، علياصغر. تاريخ روابط سياسي ايران و انگليس در دوره رضا شاه. ترجمۀ كاوه بيات. پروين - معين، 1372.
- شجیعی، زهرا. نخبگان سیاسی ایران از انقلاب مشروطیت تا انقلاب اسلامی. تهران، سخن، ج3، 1372.
- صباحی، هوشنگ. سیاست انگلیس و پادشاهی رضاشاه. ترجمۀ پروانه ستاری. تهران، گفتار، 1379.
- صدر هاشمی، محمد. تاریخ جراید و مجلات ایران. چاپ دوم. اصفهان، کمال، ج 4 -3، 1363.
- صفائی، ابراهیم. زمینههای اجتماعی کودتای 1299. بيجا، بینا، 1353.
- عاقلی، باقر. شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران. تهران، گفتار و علم، ج2، 1380.
- غني، سيروس. ايران برآمدن رضاخان برافتادن قاجار و نقش انگليسيها. ترجمۀ حسن كامشاد. نيلوفر، 1377.
- فوران، جان. مقاومت شکننده تاریخ تحولات اجتماعی ایران از صفویه تا سالهای پس از انقلاب اسلامی. ترجمۀ احمد تدین. تهران، رسا، 1377.
- کی استوان، حسین. سیاست موازنۀ منفی در مجلس چهاردهم. روزنامۀ مظفر، 1327 (ج1) و 1329 (ج 2).
- لوسوئور، امیل. زمینهچینیهای انگلیس برای کودتای 1299. ترجمۀ ولیالله شادان. تهران، اساطیر، 1373.
- متولی حقیقی، یوسف. از تبریز تا مشهد پژوهشی پیرامون زندگی و قیام کلنل محمدتقیخان پسیان. مشهد، بانک قلم، 1380.
- محبوبی اردکانی، حسین. تاریخ مؤسسات تمدنی جدید در ایران. چاپ دوم. تهران، دانشگاه تهران، ج2، 1376.
- مکی، حسین. تاریخ بیست سالۀ ایران. چاپ پنجم. تهران، علمی، ج1، 1374.
- مليكف، ا.س. استقرار ديكتاتوري رضاخان در ايران. ترجمۀ سيروس ايزدي. تهران، شركت سهامي كتابهاي جيبي، 1358.
- مهدینیا، جعفر. زندگی سیاسی سیدضیاءالدین طباطبائی. تهران، امید فردا، 1380.
- مهرین، مهرداد. فرزند انقلاب ایران یا ترجمۀ حال آقای سیدضیاءالدین طباطبایی [روز]نامهنگار شهیر و رئیسالوزرای اسبق ایران. تهران، نشر حزب وطن، بیتا.
- نيازمند، رضا. رضاشاه از تولد تا سلطنت. تهران، جامعۀ ايرانيان، 1381.
- همايون كاتوزيان، محمدعلي. دولت و جامعه در ایران، انقراض قاجار و استقرار پهلوی. ترجمۀ حسن افشار. چاپ چهارم. تهران، نشر مرکز، 1386.
- دیوان بهار (ملکالشعراء محمدتقی بهار). به اهتمام چهرزاد بهار. تهران، توس، 1380.
- دیوان عارف قزوینی (مجموعه آثار). تدوین محمدعلی سپانلو و مهدی اخوت. تهران، نگاه، 1381.
- بهزادی، علی. شبه خاطرات. تهران، زرّین، ج1، 1375.
- دولتآبادی، یحیی. حیات یحیی. چاپ ششم. تهران، عطار و فردوس، ج 2 و 4، 1371.
- سعیدی، خسرو. اللهیار صالح. تهران، طلایه، ج1، 1367.
- مستوفی، عبدالله. شرح زندگانی من یا تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه. چاپ سوم. زوّار، ج 2 و 3، 1371.
- هدایت، مهدیقلی (مخبرالسلطنه). خاطرات و خطرات. چاپ ششم. تهران، زوّار، 1385.
- خاطرات بالفور. ترجمۀ اسدالله علوي. تهران، زند، 1380.
- خاطرات و تألمات دكتر محمد مصدق. چاپ چهارم. تهران، علمي، 1365.
- نامههای دکتر مصدق. گردآورنده: محمد ترکمان. چاپ دوم. تهران، هزاران، ج1، 1375.
- روزنامۀ خاطرات سیدمحمد کمرهای. به کوشش محمدجواد مرادینیا. تهران، شیرازه، ج 2، 1382.
- اسناد کابینه کودتای سوم اسفند 1299. گردآورندگان: حسن مرسلوند. تهران، نشر تاریخ ایران، 1374.
- اسناد محرمانۀ وزارت خارجۀ بریتانیا دربارۀ قرارداد 1919 ایران و انگلیس. ترجمۀ جواد شیخالاسلامی. تهران، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشاری، ج 1 و 3، 1373.
- سیدضیاءالدین طباطبائی به روایت اسناد ساواک. تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1381.
- هیأت فوقالعادۀ قفقازیه. به کوشش رضا آذری شهرضائی. تهران، وزارت امور خارجه، 1379.
- پرتوی، کتایون. «سیاست خارجی منطقهای کرملین در ایران (18-1917)». فصلنامۀ تاریخ روابط خارجی، سال سوم، ش12، پائیز 1381.
- جمالزاده، سيدمحمدعلی. «تقریرات سیدضیاء و «کتاب سیاه» او»، آینده، سال ششم، ش12- 9، آذر و اسفند 1359. سال هفتم، ش 3، خرداد 1360. سال هفتم، ش 4، تیر 1360.
- شیخالاسلامی، جواد. «نقدی بر تقریرات سیدضیاء». آینده، سال هفتم، ش 12-11 و بهمن و اسفند 1360.
- هاشمزاده محمدیه، عباس: «اسنادی نویافته از زندگانی سیدضیاءالدین طباطبائی یزدی». گنجینۀ اسناد، سال دوم، دفتر سوم و چهارم، پائیز و زمستان 1371.
- «مرد دوم». تهران مصور، ش 1122، 14 اسفند 1343.
از : حميد خرمي كارشناس ارشد تاريخ، دانشگاه آزاد اسلامي، واحد بجنورد منبع:مجموعه مقالات ایران و استعمار انگلیس ، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی ، همایش دوم ، ج دوم ، بهار 1391 ص 494 تا519 این مطلب تاکنون 3776 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|