سوارکاران بی رحم به روایت جمالزاده | تلفات قحطي و بيماريهاي همراه آن در استان جنوبي فارس به اندازه هولناكي گسترش يافته بود. محمدعلي جمالزاده تلفات وحشتناك شيراز را اينطور روايت ميكند:
جنگ اول جهاني در آستانه اتمام بود [پاييز 1918] كه در دل شبي تاريك و هولناك سه سوار ترسناك كه هر كدام شمشير و شلاقي به بر داشتند به آرامي از ديوارهاي شهر عبور كردند و به آن وارد شدند. يك سوار نامش «قحطي»، ديگري «آنفلوآنزاي اسپانيايي» و آخري «وبا» بود. طبقات فقير، پير و جوان، همچون برگ پاييزي در برابر حمله اين سواران بيرحم فرو ميريختند. هيچ غذايي پيدا نميشد، مردم مجبور بودند هر چه را كه ميتوانستند بجوند، بخورند - شيء يا حيوان. به زودي گربه و سگ و كلاغ را نميشد يافت. حتي موشها نسلشان برافتاده بود. برگ، علف و ريشه گياه را مانند نان و گوشت معامله ميكردند. در هر گوشه و كنار اجساد مردگان بيكس و كار پراكنده بود. بعد از مدتي مردم به خوردن گوشت مردگان روي آوردند. گاهگاه اجساد را جمع كرده و با گاريها رها كرده و به بيرون شهر ميبردند تا در چالههايي ريخته و رويشان خاك بريزند. بازارها و دكانها خالي و تعطيل بودند و هيچ پزشك و پرستار و درماني پيدا نميشد.
گزارش جمالزاده را سرپرسی سايكس تأييد ميكند. او اشاره ميكند كه تنها در يك ماه- اكتبر 1918- يك پنجم جمعيت شيراز از بين رفت. او چنين روايت ميكند: «جنگ با قشقاييها به سختي به پيروزي انجاميد، زيرا برنده و بازنده هر دو به يك نسبت مغلوب حمله هولناك آنفولانزا در 1918 بودند كه به نظر ميرسيد وخيمترين شكل آن بوده است. در آغاز درنيافتيم كه بيماري قرار است يك پنجم جمعيت را قتلعام كند و با همان شدت نفرات قواي حاضر در شيراز و فيروزآباد راهم دربر بگيرد». او آمار مرگ و مير را شرح ميدهد: «شيراز، 000/10 نفر از جمعيت 000/50 نفري خود را از دست داده است. ذكر اين نكته شرمآور است كه مقامات مسئول ايراني حتي كفن را هم احتكار ميكردند؛ و ما نيز آن قدر گرفتار مراقبت و پرستاري از افراد خودمان بوديم كه نميتوانستيم كاري براي مردم شهر انجام دهيم؛ مردمي كه صدها تن از آنها از فرط بيچارگي و نوميدي، افتان و خيزان خود را به مسجد رساندهاند تا در آنجا بميرند. تلفات ما نيز تكاندهنده بود. بيش از ششصد تن از نفرات ما، اعم از انگليسي و هندي، قرباني موج بيماري فراگيري شدند كه در نوع خود هولناكترين بود. فرمانفرما به تازگي از مرگ جان به در برده است. وقتي كه پس از بهبودي به عيادتش رفتيم با فرانسه ويژه خودش گفت: «Le – demi – mond de Chiraz est mort» سايكس پس از ذكر آنچه در بالا گفته شد، درست در يك صفحه بعد با ذكر اين نكته كه نوع آنفولانزاي شايع در ميان نيروهاي انگليسي متفاوت از نوع شايع آن در ميان مردم محلي بود، به تناقضگويي ميافتد و مينويسد نرخ مرگ و مير انگليسيها رقم ناچيز دو درصد بوده است: «بيماري واگير آنفولانزا در آغاز ماه اكتبر در ميان نيروهاي انگليسي شايع شد، اما نوع آن ملايم بود و مرگ و مير نيروها تنها 2 درصد بود. اين در حالي بود كه در شيراز اين ميزان 18 درصد بود. در عين حال همه كساني كه دچار بيماري شده بودند، بسيار ضعيف شده و براي كار سخت تا زمان بهبودي كامل آمادگي نداشتند. ميزان مرگ و مير در نواحي اطراف بسيار بالاتر بود. اين امر خطر هر نوع مخالفت جدي را كاهش ميداد». بر حسب اتفاق، نقطه ديگري كه در آن آنفولانزا همهگير شده بود، قزوين بود كه در اكتبر 1918 ستاد نيروهاي نورپرفورس بريتانيا بود.
كاملاً آشكار است كه «توضيح» سايكس براي توجيه تلفات بسيار كمتر در ميان نيروهاي انگليسي- مبني بر اينكه نوع بيماري ميان انگليسيها با آنچه كه در ميان ايرانيان شايع بوده تفاوت داشته است (و به عبارتي ويروس آنفلوآنزا دچار تبعيض بوده) - بياساس است. دليل واقعي بالاتر بودن تلفات ايرانيان آن بود كه قربانيان در اثر قحطي ضعيف شده بودند، در حالي كه نيروهاي انگليسي از تغذيه خوب برخوردار بودند؛ بنابراين ايرانيان در اثر قحطي به سهولت جان ميباختند. اين 000/10 قرباني «آنفلوآنزا» در واقع قرباني قحطي بودند. بنابراين اگر يك پنجم جمعيت فارس ظرف يك ماه از صحنه روزگار محو شدند، شگفتانگيز نيست، زيرا تقريباً نيمي از جمعيت ايران در سالهاي 1917 تا 1919 دچار قحطي بودند. به علاوه، قضيه قحطي در فارس به طور خاص حائز اهميت است، زيرا نميتوان ادعا كرد كه اين قحطي ناشي از حضور روسها و تركهاي عثماني بوده است. در آن زمان جنوب غرب ايران از نوامبر 1914 در اشغال نظامي انگليسيها بود، فارس از اوايل 1916 اشغال شده و هيچ نيروي روس يا ترك در جنوب ايران حضور نداشت. همه آنها انگليسي بودند.منبع:قحطی بزرگ ، دکتر محمدقلی مجد ، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی ، ص 76 تا 79 این مطلب تاکنون 3536 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|