وزیر مختار آمریکا : مردم ایران آرزو دارند از شر انگلیس خلاص شوند | در پاییز و زمستان سال 1299 انگلیسی ها پس از آنکه قرارداد 1919 آنان با دولت بی کفایت قاجار با مخالفت عمومی مردم ایران مواجه شد ، زمینه کودتای رضاخان را فراهم ساختند و سپس برای گریز از اتهام دست داشتن در کودتا زمزمه خروج قوای خود از ایران را مطرح کردند . این اقدامات از یکسو و تبعات انقلاب کمونیستی در روسیه موجی از التهاب در داخل کشور ایجاد کرده بود . تلگرامهای جان لورنس کالدول وزیر مختار وقت آمریکا در تهران به وزارت خارجه کشورش به خوبی اوضاع آن زمان ایران را به تصویر می کشد .
تلگرام كالدول در پنجم ژانويه 1921 از اين قرار است: «وزيرمختار انگلستان به من خبر داد كه وزير امور خارجه اين كشور با در نظر گرفتن اوضاع فعلي ايران و خطر احتمالي دستور داده است تمام زنان و فرزندان هيأتهاي ديپلماتيك و نيز خارجيان مقيم، از ايران خارج شوند. وزيرمختار انگلستان نگران است با خروج نيروهاي اين كشور، ايران در خطر ناآرامي و حتي انقلاب قرار گيرد. با اين حال، نيروهاي انگليس قبل از ماه آوريل خاك ايران را ترك نميكنند. به نظر بنده اوضاع كنوني كشور چندان وخيم نيست... شاه در صدد حركت به سمت جنوب است و [حتي] اگر دولت و ديگر سفارتخانهها نيز تهران را ترك كنند، من ترجيح ميدهم اينجا بمانم. احساسات ضدانگليسي فروكش نكرده است.»
در 6 ژانويه: «محرمانه. بدون ترديد اوضاع خاورميانه به نقطه عطف خطرناك خود نزديك ميشود. با خروج نيروهاي انگليسي از شمال ايران، اجراي قرارداد ايران و انگليس غيرممكن شده است... وزيرمختار انگليس ميگويد حتي اگر مجلس فوراً تشكيل شود و قرارداد را تصويب كند، بسيار دير شده است، زيرا دولت وي ديگر در مقابل حمله محتمل بلشويكها، هيچ مسئوليتي در قبال دفاع از ايران قبول نميكند. با توجه به اين كه به نظر ميرسد مردم آمريكا توجه خاص به امكانات و منابع طبيعي ايران داشته باشند، به نظر من اكنون فرصتي بينظير پيش آمده كه به اين توجه و علاقه جامة عمل بپوشانيم. در حال حاضر ضروريترين نياز دولت ايران، تعدادي افسر نظامي است كه جاي افسران اخراجي روسي را بگيرند. افسران روس ديگر مايل به ادامه كار نيستند. هم روسها و هم انگليسيها ادعا ميكنند كه حتي اگر از آنها خواسته شود هم نخواهند پذيرفت كه كار كنند. اگر دولت ايران به صورت محرمانه با منعقد ساختن قراردادي، با به خدمت گرفتن حداقل سي نفر از فرماندهان كهنه كار نظامي آمريكا، نيروهاي نظامي ايران را مجدداً سازماندهي و فرماندهي نمايد، ميتواند از آشوبهاي محلي جلوگيري كند و مهمتر از آن ايران را از خطر حملة ارتش روسيه شوروي نجات دهد. آنها [روسها] پيش از ماه آوريل و به عبارت ديگر به محض خروج كامل انگليسيها، به تهران ميرسند. تأثير اخلاقي اعلام چنين تصميمي، كه البته ضرورتاً دولت آمريكا را درگير نميسازد، بسيار عظيم خواهد بود؛ چرا كه تمام اقشار مردم ايران همچنان به آمريكا اعتماد دارند و با كمال رضايت با افسران آمريكايي همكاري خواهند كرد و جان تازهاي به بدنه سياسي كشور ميدمند و در برابر تمام نقشههاي بلشويكها، به خوبي ايستادگي ميكنند. از طرفي با توجه به خطر فعلي بلشويكها، دنيا نميتواند اجازه دهد كه چنين ارزشهاي اخلاقياي بلااستفاده باقي بماند. علاوه بر اين، از آنجا كه دولت ايران در شرف رسيدن به توافقي با روسيه شوروي است، حضور آمريكاييها ميتواند خلوص نيت روسها را بسنجد؛ چرا كه روسها قول دادهاند كه با خروج نيروهاي انگليسي، در امور داخلي ايران مداخله نكنند. همچنين دولت ايران احتمالاً خواستار به كارگيري مستشاران اقتصادي و ديگر متخصصان فني آمريكايي خواهد شد. اما فوريترين خواسته آنها استخدام افسران نظامي خواهد بود تا به كمك آنها در روزهاي بحراني دوره گذار، نظم و آرامش را در كشور برقرار سازد. بدون اجراي چنين اقداماتي، مشكل بتوان ديد كه دولت چگونه از فروپاشي جان سالم بدر ميبرد. تصميماتي كه در چند هفته آينده اتخاذ خواهد شد، سرنوشت اين بخش از دنيا را براي يك نسل معين خواهد كرد، و اگر آمريكا قصد دارد در توسعه اقتصادي اين منطقه مشاركت كند، براي گذاشتن سنگ بناي مشاركت هيچ فرصتي بهتر از فرصت كنوني پيش نخواهد آمد. چون احتمالاً دولت ايران بدين منظور با سفارت وارد مذاكره خواهد شد، نظرات و ديدگاههاي وزارت خارجه بايد بسيار مساعد و تفاهمآميز باشد. با كمال احترام لازم ميدانم كه گوشزد كنم، در صورتي كه ايران از آمريكا درخواست مستشار كند، دولت انگلستان با توجه به نگرش خود موضعگيري خواهد كرد. وزيرمختار انگلستان به سفارت اطلاع داده كه انگلستان هيچ مخالفتي با تصميمات آمريكا ندارد چرا كه تصميم گرفته است ايران را به حال خود رها كند.»
از آنجا كه درست در همين زمان مراسلات و نامههاي فراواني در مورد ايران و عراق ميان وزارت امور خارجه آمريكا و انگلستان رد و بدل ميشد، موضع كالدول، وزيرمختار انگليس را به شدت نگران كرد. در 14 ژانويه 1921 نورمن به كالدول مينويسد: «همكار عزيز، بر اساس گزارشي كه به دست من رسيده است شما از طرف دولت خود به دولت ايران پيشنهاد كمك مالي داده و استخدام مستشاران و همچنين افسران آمريكايي را براي سازماندهي مجدد نيروهاي نظامي ايران، تضمين كردهايد. ممكن است صراحتاً از شما بخواهم كه صادقانه به من بگوييد كه آيا اين خبر صحت دارد؟ لطفاً به صداقت من اطمينان كنيد، همكار عزيز، ارادتمند شما، اچ. نورمن.» نورمن در 15 ژانويه در نامهاي ديگر چنين مينويسد: «همكار عزيز، بر من منت خواهيد گذاشت اگر پاسخ نامة مرا بدهيد. البته متوجه شدم كه در نظر داشتيد كه چنين پيشنهادي را به دولت ايران ارائه كنيد. از قراري كه آقاي انگرت چند هفته پيش به من خبر داد، وي پيشنهاد به كار گرفتن افسران آمريكايي در ارتش ايران را با يكي از اشخاص غير رسمي به بحث گذاشته و پيشنهادش با استقبال مواجه شده است. به نظر من شما ميتوانيد در اين فرصت پيش آمده با كسب اختيار از طرف دولت خود با طرح پيشنهادي رسمي كار را پيش ببريد. البته من نبايد به چيزهايي كه آقاي انگرت گفتند آنقدر اهميت ميدادم كه آنها را به شما خاطرنشان كنم. ارادتمند صديق شما اچ. نورمن»
كالدول خروج برنامه ريزي شده انگليسيها را اينگونه تشريح ميكند:
«....در روزهاي پاياني ماه نوامبر، در حالي كه انگليسيها تحركات روسها را به چشم خود ميديدند و در حالي كه ايران جز انگليس، پشتيبان ديگري نداشت (افسران گمرك بلژيكي و چندين نفر از افسران سوئدي ژاندارمري كاملاً تحت فرمان انگليسيها قرار داشتند) انگليس تصميم گرفت دست به حركتي عجيب و جسورانه بزند. انگلستان اعلام كرد كمكهاي خود را به ايران قطع و اين كشور را به حال خود رها خواهد كرد. روشن بود كه ايران هيچ تمايلي به عملي شدن قرارداد ايران و انگليس ندارد و بنابراين مستشاران انگليسي ميبايست ايران را ترك ميكردند؛ مشهد از نيروهاي انگليسي تخليه ميشد و نيروهاي مستقر در شرق به سيستان عقب نشيني ميكردند. همزمان، تمام نيروهاي انگليسي در شمال ايران (كه مركز فرماندهي آنها در قزوين قرار داشت) از خاك اين كشور خارج ميشدند - بنابراين مناطق شمالي ايران و تهران در برابر حمله بلشويكها كاملاً بيدفاع ميماند. (هيچ اشارهاي به خروج نيروهاي انگليسي از مناطق مرزي هند و خليج فارس نشد). شايعات حسابشدهاي دربارة حوادث ناگوار آينده بر سر زبانها افتاده است. وزارت خارجه انگلستان به سفارت خود اعلام كرد كه خروج زنان و كودكان ميبايست زودتر از مردان انجام شود، چرا كه مردان ميتوانستند در آينده به راحتي از ايران خارج شوند؛ همچنين انگلستان به اطلاع اتباع خارجي رساند چنانچه به موقع خاك ايران را ترك كنند، تسهيلات لازم را در اختيار آنها ميگذارد. گزارشها حاكي از آن بود كه نه تنها تمام كاركنان انگليسي اداراتي چون تلگراف، بانكداري و حمل و نقل ايران را ترك خواهند كرد، بلكه سفارت انگلستان نيز پيش از رسيدن نيروهاي بلشويك به تهران، خاك ايران را ترك ميكند. بانك شاهنشاهي ايران كه هيچ ارزشي براي مشتريان خود قائل نيست و تنها از يك سياست پيروي ميكند: «مردم بروند به جهنم»، از سرمايهگذاران درخواست كرده است پول خود را از بانك خارج كنند اما فقط به نقره پول آنها را پرداخت خواهد كرد (كه اين بدترين شيوه ممكن براي نگهداري مبالغ هنگفت پولي ميباشد). در همين اثنا از خريد يا فروش ارزهاي خارجي نيز سر باز زد... ايرانيان كه به صورت طبيعي مردمي بسيار حساس و تحريك پذيرند، احساس ميكنند كه انگلستان بسيار تلاش ميكند تا آنها را بترساند؛ آرام و منتظر نشستهاند تا «چه پيش آيد». افكار عمومي در ايران نيز تقريباً نسبت به خروج انگلستان و حصول توافق با روسها راضي ميباشد. به نظر ميرسد ايران همواره ميان برزخ و جهنم گرفتار بوده، با اين وجود به حيات خود ادامه داده است... اما مردم ايران به نقطهاي رسيدهاند كه از هر چيزي كه ايشان را از شر انگليسيها خلاص كند، استقبال ميكنند؛ و وخيم شدن اوضاع در آينده براي آنها اهميت ندارد. همچنين بيشتر آنها احساس ميكنند چيزي براي از دست دادن ندارند و ممكن است در نهايت چيزي هم عايد آنها شود... به محض اينكه معلوم شد روسها به ايران پيشنهاد توافقنامهاي دادهاند، كابينه دچار بحران شد و رئيسالوزرا استعفاي خود را اعلام كرد. با اين حال، تصميم بر اين شد كه با استعفاي او موافقت نشود و او همچنان بر مسند خود باقي است. رئيسالوزرا زماني كه دوباره زمام امور را در دست گرفت، به منظور پيشگيري از آشوب، اعلام حكومت نظامي كرد... كاملاً روشن است كه انگليسيها از هر ابزاري كه در اختيار دارند براي فشار آوردن به ايران استفاده ميكنند تا به ايرانيان ثابت كنند كه سعادت آنها در گروي حمايت انگلستان است... دولت ايران در حال حاضر در بدترين وضعيت ممكن قرار دارد؛ اين وضعيت از تغيير و تحولات سياسي فصل گذشته و نگراني در مورد آينده ناشي شده است. شاه كه با مشاهده كوچكترين آثار خطر، نگران جان خود ميشود، در بدو ورود به سال جديد، آماده فرار شده و اعلام كرده است كه براي معالجه بايد به اروپا سفر كند... اطرافيان، اعليحضرت را متقاعد كردهاند كه حداقل فعلاً ايران را ترك نكنند، اما چنانچه تهديدات جدي شود، بدون شك متزلزل شده و فرار ميكند؛ اگر چه از نظر سياسي شاه كاملاً بياثر و بيخاصيت است، اما به هرحال، با توجه به حيثيت و اعتبار جايگاهش [به عنوان پادشاه ايران]، فرار وي براي وخيمتر كردن اوضاع كافي است. چندي پيش به طور خصوصي با اعليحضرت به گفتگو نشستيم. در پايان اين گفتگوي طولاني مدت وي اذعان داشت كه اينجانب كاملاً او را متقاعد كردهام و قاطعانه تصميم گرفته است در تهران بماند. البته اين سخنان تنها چاپلوسي و رعايت تشريفات بود؛ چرا كه در گفتگو با هر كسي كه در آن به ملاقات او رفته بود، همين جملات را تكرار كرده بود؛ اما وي از طريق روزنامهها اعلان كرد كه سلامتي خود را بازيافته و تصميم گرفته است دوره درماني خود را در تهران ادامه دهد.....»منبع:دکتر محمد قلی مجد ، از قاجار به پهلوی ، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی ، ص 145 تا 153 این مطلب تاکنون 3747 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|