روايت دختر تیمورتاش از مرگ پدرش | ایراندخت تیمورتاش فرزند اول عبدالحسین تیمورتاش (وزير دربار رضاشاه) بود . ایراندخت در سال ۱۲۹۵ زاده شد. وی در تهران رشد کرد و در دوران تحصیل از دانش آموزان ممتاز مدرسه «ناموس» بود . سپس برای ادامه تحصیل به فرانسه رفت و از دانشگاه سوربن این کشور دکترای فلسفه گرفت. او با پشتکار بسیار توانست دکتر احمدی، قاتل پدرش و دیگر فعالان زمان رضاشاه را به محاکمه بکشاند.
ایراندخت كه در 1355 به سمت وابسته فرهنگی و مطبوعاتی سفارت ایران در فرانسه منصوب شد ، از شاعران مشهور بجنورد محسوب میگردید . او سرانجام در سال ۱۳۷۰ ه.ش در پاریس درگذشت.
مهدي آذر وزير فرهنگ كابينه محمد مصدق در كتاب خاطرات خود ميگويد در نشستي با خانم ایراندخت تیمورتاش در روز 13 ژوئيه 1981 در پاريس و به هنگام صرف ناهار ، ايشان خاطرات خود را از مرگ پدرش اينگونه نقل كرد :
.... من سه يا چهار روز قبل از اينكه پدرم به زندان منتقل شود به اتفاق ميرزا هاشم خان افسر به ديدار پدر رفتم . او جسماً سالم به نظر ميرسيد ولي روحيهاي بس پژمرده داشت . در اين جلسه پدرم قيمومت و سرپرستي فرزندان خود را به آقاي افسر سپرد و گفت اميدوارم از آنها در نهايت مهرباني نگهداري كني . هاشم افسر تحت تاثير بيانات عبدالحسین تیمورتاش اشك در چشمانش حلقه زد ولي پدرم به او گفت اين اشكها را براي روزهاي بدتري ذخيره كن . من با آنكه دخترك معصوم و نوجواني بيشتر نبودم معني اين كنايه را فهميدم . معهذا از خود حركتي بروز ندادم . پس از آنكه وقت ملاقات تمام شد آخرين نگاه را به پدرم كه به اندازه يك دنيا او را دوست داشتم انداختم و بيرون آمدم . در يك شب ميهماني در باغ سردار اسعد ، تلفني به سرلشكر آيرم رئيس شهرباني اطلاع داده شد به زندان قصر برود . سرلشكر هنگام عزيمت از ميهمانان معذرت خواهي كرد و گفت ظاهراً بايد در زندان چند نفر سر به شورش گذارده باشند و اتفاقي افتاده باشد . او به هنگام خداحافظي اظهار ميدارد شام منتظر من نباشيد و سپس از باغ بيرون رفته يكسره به زندان قصر و به دخمه اي كه تیمورتاش در آنجا ماههاي آخر را در سلول انفرادي به سر ميبرد و بعدها به «دخمه تیمورتاش» معروف شد رفت . در آنجا سرهنگ پاشاخان باجناق رضاشاه كه رياست كل زندانها را برعهده داشت همراه با پزشك احمدي منتظر بودند تا دستور اجراي قتل صادر شود . آنها ابتدا بازوي تیمورتاش را گرفتند و در شرايطي كه او مقاومت ميكرد سم را به داخل رگهايش تزريق كردند . سم كارگر نگرديد و در نتيجه تلاش تیمورتاش براي پرهيز از مرگ و تلاش پزشك احمدي براي كشتن طعمه خود ، سر و بدن تیمورتاش خون آلود گرديد . سرانجام براي اينكه كار زودتر به پايان برسد با بالش وي را خفه كردند . اين بالش خون آلود تنها چيزي بود كه از زندان پدرم براي ما ارسال داشتند . سرلشكر آيرم در بازگشت از ماموريت خيلي كوتاه ولي با لحني موفقيت آميز ميگويد : «كار تمام شد ، كارش را تمام كردم» . اين واقعه در شب هشتم مهرماه 1312 ساعت 30/11 شب برابر 30 سپتامبر 1933 به وقوع پيوست .....منبع:قزاق ؛ عصر رضاشاه پهلوي به روايت اسناد وزارت خارجه فرانسه ، نويسنده و مترجم : محمود پورشالچي ، انتشارات مرواريد ، 1384 ، ص 573 این مطلب تاکنون 14795 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|