اسناد مشروطه را گاريچيها فروختند ! | ترجمه مجموعه مقالات و گزارشهاي روزنامه انگليسي تايمز در مورد جنبش مشروطهخواهي در ايران و ادامه اين مطالب تا زمان پيروزي انقلاب اسلامي بخشي از فعاليتهايي است كه آقاي عبدالمجيد معاديخواه رئيس بنياد تاريخ انقلاب اسلامي و همكارانش در سالهاي اخير آن را به انجام رسانده اند . آقاي معاديخواه ميگويد بخشي از نانوشتههاي تاريخ مشروطه را بايد لابهلاي صفحههاي روزنامههايي جستوجو كرد كه سالها پيش از اين روزها در جايي دورتر از خاستگاه جنبش مشروطهخواهي منتشر شدند و آنچه به نام جنبش آزاديخواهي در ايران گذشت را از نگاه خود ثبت كردند. گفتوگو با معاديخواه كه قصد دارد مجموعه مقالات مجله اشپيگل و روزنامههاي لوموند و پراودا در مورد ايران طي يكصد سال اخير را هم ترجمه كرده و به عنوان بخشي از ناگفتههاي تاريخ ثبت كند، حاوي ناگفتههايي است كه شايد در هيچ يك از منابع تاريخي پيش از اين به آنها اشاره نشده باشد. با هم ميخوانيم :
* آقاي معاديخواه مروري بر مجموعه فعاليتهاي فرهنگي شما در سالهاي اخير نشان ميدهد كه بخش عمدهاي از مطالعات آن بر تاريخ اسلام و ساير مباحث ديني متمركز است. با اين همه ترجمه مجموعه مقالات روزنامه تايمز در مورد رويدادهاي يكصد سال اخير تاريخ ايران را به مراحل پاياني نزديك ميكنيد. دليل چنين گرايشي را در چه ميدانيد؟ آيا اين مطالعات نشاندهنده ورود شما در عرصه جديدي از مطالعات تاريخ معاصر است؟
- البته كارهاي پژوهشي و فرهنگي اغلب فرآيند بلندمدتي را شامل ميشوند و طبيعي است كه بين زمان آغاز يك كار و پايان آن فاصلهاي ده ساله يا بيشتر وجود داشته باشد. مانند بذري كه افشانده ميشود و زماني ميگذرد تا به بالندگي برسد.كارهاي تحقيقاتي در حوزه تاريخ و فرهنگ با توجه به ماهيتي كه دارند زمان بيشتري را طلب مي كنند و توجه من به مطالعات مربوط به تاريخ و رويدادهاي مربوط به يكصد سال اخير نيز ريشه در سال هاي دور دارد. جدا از اين كه كارها و مطالعات پژوهشي امري زمانبر است، طبيعت كار فرهنگ نيز به گونهاي تعريف شده كه به انجام رساندن آن نيازمند صرف زمان طولاني است. اين شرايط طبيعي با در نظر گرفتن ويژگيها و موانع موجود در كشور ما افزايش مييابد. به اين معنا كه اگر فرآيند انجام يك كار تحقيقاتي به طور متوسط پنج سال باشد اين پروسه در كشور ما ممكن است به صرف زماني معادل 10 تا 15 و حتي بيشتر سال نياز داشته باشد. در مورد ترجمه مجموعه مطالب روزنامه تايمز نيز بايد گفت آن چه امروز خود را نشان داده، سالها پيش آغاز شده است.در واقع من از سال 1360 تا كنون مجموع فرصتي كه در اختيار داشتم را به دو بخش تقسيم كردم. بخش صرف رسيدگي به امور شخصي شد و بخش ديگر در بنياد تاريخ انقلاب اسلامي گذشت.
*يعني در واقع اين مجموعه مقالات روزنامه تايمز را بايد دستاورد بخش دوم و ماحصل فعاليتهاي شما در بنياد تاريخ انقلاب اسلامي دانست؟
ـ همين طور است، اما روند فعاليتها در بنياد تاريخ ايران، خلاف آنچه بايد باشد به دلايل مختلف حركتي كند داشته است. نميخواهم بگويم برنامههايي كه در اين بنياد تعريف شده بود يا اكنون در حال انجام است به آن نتيجهاي كه بايد نرسيده، اما اقداماتي كه در اين بنياد انجام شده در مقايسه با فعاليتهايي كه به طور شخصي در زمينه تاريخ دنبال كردهام آهنگ كندتري داشته است. در حالي كه قاعده بر اين است كه مجموعه فعاليتهاي يك موسسه شامل كارها و آثار ارزشمندتري نسبت به آثار شخصي باشد، اما برآيند كار در اين سالها به گونهاي بود كه همواره احساس رضايتم نسبت به فعاليتهايي كه به طور شخصي داشتم، بيشتر بوده است. در عين حال شايد مجموعه فعاليتهاي بنياد در سالهاي بعد به نقطهاي برسد كه اين احساس زيان و غبن را جبران كند. زماني كه بنياد تاريخ كار خود را شروع كرد، با يك مشكل اساسي مواجه شد و آن وضع موجود تاريخ در ايران بود. ما وارد حوزهاي شده بوديم كه كشور در آن حوزه مشكل اساسي داشت و هنوز هم اين مشكل به قوت خود باقي است. به اين معنا كه وضعيت تاريخ در حوزهها و دانشگاههاي ما به هيچ وجه قابل قبول نيست. فرآيند پژوهشي در اين رشته خيلي كند است. در آن مقطع زماني دو مشكل اساسي وجود داشت كه هنوز هم به نوعي ادامه دارد. اين دو مساله تاريخ پژوهشي را در ايران طلسم كرده است. مشكل سادهتر مساله اطلاعرساني است. به اين معنا كه اگر فردي بخواهد در يك موضوع تاريخ تحقيق كند، براي تشكيل پرونده علمي اين كار از نفس ميافتد. در سال 1360 البته شرايط خيلي بدتر از امروز بود. براي مثال اكنون اگر كسي بخواهد در مورد زندگي مرحوم مستوفي مطالعه كند، اطلاعاتي به دست ميآورد، اما در آن مقطع زماني واقعا چنين امكاني وجود نداشت. اكنون كتابخانههاي مجلس و ملي يا مركز تاريخ معاصر ايران و ساير مراكز فعال در حوزه تاريخ، اغلب همگي به اين نتيجه رسيدهاند كه بايد اسنادشان را وارد يك آرشيو مكانيزه كنند و به همين دليل همه آنها وارد فعاليتهاي مرتبط با اين بخش شدند. شايد باور اين موضوع براي بسياري از افراد دشوار باشد، اما نخستين اقدامات براي ايجاد يك آرشيو مكانيزه در بنياد تاريخ ايران با استفاده از قابليتها و امكانات محدود در شركت ايزايران آغاز شد و طي يك فرآيند طولاني ادامه يافت تا با تغيير و تحولات سالهاي بعد به اطلاعات كامپيوتري تبديل شد و بهنوعي يك آرشيو مكانيزه و بانك اطلاعاتي را شكل داد. نخستين پروژهاي كه آغاز كرديم نمايهسازي مذاكرات مجلس شوراي ملي بود و اكنون 24 دوره مذاكرات مجلس تدوين شده كه هر دوره كمتر از 10 جلد نيست.
* چرا در بدو كار نمايهسازي مذاكرات مجلس شوراي ملي را انتخاب كرديد؟
ـ به اين دليل كه معتقد بوديم تعريف سند تاريخي نيازمند بازنگري است. در آن مقطع بر سر مداركي كه هر يك ميتوانستند به عنوان يك سند تعريف شوند، دعوا بود. اين اسناد به صورت پراكنده در اختيار سازمانها و نهادهاي مختلف قرار داشت. بخشي از اسناد در اختيار وزارت اطلاعات بود، بخشي در بايگانيهاي شهرباني به صورت راكد درآمده بود و عمده سازمانها با فرض اين كه اين اسناد سرمايهاي است كه بايد در اختيار خودشان باشد از تحويل دادن آنها ممانعت ميكردند. در صورتي كه اين اسناد بيش از آنچه تصور ميشود ارزش تاريخي دارند و ميتوانند دستمايهاي براي پژوهشهاي بعدي قرار گيرند. با اين همه مجموعه مطالعات تاريخي در ايران به گونهاي پيش رفته كه بخشي از مدارك كه هر كدام ميتوانند به عنوان يك سند كاربرد داشته باشند، مورد توجه قرار نگرفتند. بخشي از اين اسناد، همان مذاكرات مجلس شوراي ملي بود كه هيچگاه به عنوان يك مجموعه از اسناد تاريخي مورد توجه واقع نشده نبود و كسي به چشم سند به آنها نگاه نكرد. در حالي كه مجموعه آنها براي رژيمي كه از بين رفته و رژيمي كه پس از آن روي كار آمده، حاوي مستندات تاريخي است. به هر حال اين كار تدوين شد و شايد انگيزه حركتي كه بعدها براي ايجاد آرشيوهاي مكانيزه كه در ساير مراكز مطالعات تاريخي ايران آغاز شد از همين نقطه نشأت گرفته بود.
* فكر ترجمه مطالب روزنامه تايمز در مورد رويداد مشروطه چه زماني آغاز شد؟
- در يك مقطع زماني بنياد تاريخ ايران مطالعات خود را بر اسنادي متمركز كرد كه سند تاريخي بودند، اما پيش از اين به چشم سند به آنها نگاه نميشد. همان طور كه گفتم يكي از مهمترين آنها همين مذاكرات مجلس بود و مورد ديگري كه توجه ما را جلب كرد، توجه به بازتاب مسايل ايران در روزنامههاي چاپ خارج بود. با مطالعاتي كه در ابتداي كار انجام شد، به اين جمعبندي رسيديم كه نگاه بروننگر از ديدگاه مطبوعات داخلي متفاوت است و اسنادي كه نگاه بروننگر را بازتاب ميدهد، اطلاعات متفاوتي را ميتواند در اختيار ما قرار دهد. با همين ديدگاه موضوع ترجمه مطالب چندين روزنامه خارجي با گرايشهاي مختلف در دستور كار قرار گرفت و با توجه به اينكه نقش انگليس در تاريخ ايران با نقش همه قدرتهاي ديگر متفاوت بوده، اولويت ترجمه به مطالب روزنامههاي انگليسي اختصاص يافت. در اين ميان روزنامه تايمز را انتخاب كرديم، زيرا اين روزنامه مادر تمام روزنامههاست و عمر آن بيش از 220 سال است، آنچه پيش از اين بوده تا جايي كه من اطلاع دارم، بولتن بوده است. در واقع پيش از انتشار روزنامه تايمز چندين بولتن به طور مشخص با گرايشهاي خاص فرهنگي، اقتصادي، سياسي منتشر ميشدند و تايمز براي نخستين بار همه اين موارد را كه به طور جداگانه صرفا به رويدادهاي فرهنگي، اقتصادي يا سياسي ميپرداختند يك جا گردهم آورده و به يك روزنامه تبديل كرده است. نخستين بار بنياد تاريخ ايران در يكي از شمارههاي ياد (نشريه داخلي بنياد تاريخ انقلاب اسلامي ايران) اولين سرمقاله منتشر شده درباره ايران در روزنامه تايمز را منتشر كرد. اين مطلب زماني به چاپ رسيد كه ما تازه ميكروفيلمها و فهرست مطالب روزنامه تايمز را تهيه كرده بوديم و در واقع از همان زمان مجموعه فعاليتها براي ترجمه مطالب اين روزنامه آغاز شد.
*گفتيد كه نقش قدرت انگليس در تاريخ ايران بيش از ساير قدرتها تاثيرگذار بوده، روسيه نيز نقش مشابهي داشته، آيا به ترجمه مطالب و مقالات منتشر شده در روزنامههاي روسي نيز فكر كردهايد؟
- البته برنامه ما همين بود. يعني زماني كه موضوع ترجمه مطالب مربوط به ايران كه در روزنامههاي خارجي چاپ شده بود در دستور كار ما قرار گرفت مقرر شد مطالب چهار روزنامه خارجي ترجمه شود: تايمز، لوموند، پراودا و اشپيگل كه البته آخري روزنامه نيست، اما به دليل اهميت مطالب منتشر شده در آن ترجمه اخبارش ميتواند اطلاعات موثق و قابل توجهي را در اختيار ما بگذارد. در حال حاضر مطالب مربوط به لوموند و اشپيگل آماده است و البته دوره لوموند هنوز تكميل نشده كه تلاشهايي براي دريافت نقايص اين روزنامه و كامل كردن مجموعه مطالب آن در جريان است. اما اطلاعات لازم در مورد اشپيگل وجود دارد و اين دو نيز بعدها به صورت مجموعهاي مجزا منتشر ميشوند.
* در مورد پراودا چه طور؟
- ترجمه مطالب مربوط به ايران در روزنامه روسي پراودا يكي از برنامههاي اصلي ما بود، اما متاسفانه به دليل وضع خاصي كه آنها دارند موفق به تهيه آن نشديم.
* يعني همكاري نكردند؟
- نه اينكه نخواهند، نميتوانند همكاري كنند، چرا كه آرشيو درستي از اين روزنامه ندارند. حتي آرشيو سنتي آنها نيز قابل استفاده نيست و بر اساس اطلاعاتي كه در اختيار ما قرار گرفته بخشهايي از روزنامه اصلا در دسترس نيست و اطلاعات طبقهبندي شدهاي نيز در مورد مجموعه مطالبي كه در اين روزنامه به چاپ رسيده، وجود ندارد. در واقع ما بايد يك گروه را براي يك سال به روسيه اعزام ميكرديم كه مطالب را جستوجو كنند و مقالههاي مربوط به ايران را درآوردند كه چنين امكاني براي بنياد تاريخ ايران وجود ندارد. البته اگر اين امكان را داشتيم حتما اين كار را انجام ميداديم.
* اقداماتي كه براي ترجمه مطالب روزنامه تايمز از سالها پيش آغاز شده بود، اكنون در چه مرحلهاي است؟
- كار رو به اتمام است و فكر ميكنم مطالب در يك مجموعه سه جلدي منتشر شود. جلد نخست شامل خبرها و گزارشهاي خبري از آغاز روزنامه تا پيروزي مشروطه و جلد دوم مقالهها و سرمقالهها از انقلاب مشروطه تا پيروزي انقلاب اسلامي است كه اين دو جلد سريعتر منتشر ميشود و جلد سوم نيز به فاصله چند ماه به چاپ خواهد رسيد.
* جلد سوم دقيقا شامل چه مطالبي است و چه مقطع زماني را پوشش ميدهد؟
- جلد سوم شامل خبرها و گزارشهاي خبري در صد سال اخير است. اگر اين سه جلد منتشر شود، بعدها ميتوان تجربه آن را به ساير كشورها تعميم داد كه البته اين امر منوط به همكاري ساير موسسهها و دستگاههاست. براي مثال ميتوان همين مجموعه را براي كشورهاي عراق، هند، تركيه و كشورهاي عربي تهيه كرد و همه اينها براي ايران مفيد است و ميتوان چيزي در حدود 200 جلد كتاب شامل مقالات و خبرهاي چاپ و خارج تهيه كرد كه از بسياري از توليدات فرهنگي ارزشمندتر است، چرا كه نگاه جديدي را به مورخان و محققان ميدهد و ميتواند فرازهايي از تاريخ ايران را بگشايد كه پيش از اين كاملا ناشناخته بوده است. براي نمونه در مورد مشروطه اطلاعاتي از مقالات، روزنامه تايمز به دست آورديم كه من تاكنون در همين منابع تاريخي ديگري مشابه آن را نديده بودم. پيش از اين بارها در محافل مختلف شاهد طرح اين پرسش بودم كه چرا بخشي از اسناد متعلق به رويدادهاي مشروطه مفقود شده است. مثلا نسخه قانون اساسي مشروطه كه به امضاي مظفرالدين شاه رسيده يا نظام نامه مجلس و قانون انتخابات در آن دوره در اختيار ما نيست. اين پرسش بارها مطرح شده اما ما اغلب جوابي براي آن نداشتيم كه اين اسناد كجاست و چرا ما به آن دسترسي نداريم. در يكي از مقالات تايمز مجموعه مطالبي را ديدم كه اين معما را تا اندازه زيادي براي من حل كرد. زماني كه اين روزنامه گزارش به توپ بستن مجلس را منتشر ميكند در بخشهايي از آن به گاريهايي ميپردازد كه اسناد مجلس را حمل ميكردند و به قيمت ارزان ميفروختند.اين مساله زماني به طور قطعي مورد پذيرش قرار گرفت كه ما به دنبال اعتبارنامههاي نمايندگان مجلس بوديم كه پس از هشت سال پيگيري سرانجام موفق به دريافت آنها از كتابخانه مجلس شديم. در بررسي اعتبارنامههاي نمايندگان مشخص شد، اعتبارنامههاي نمايندگان در دوره اول وجود ندارد. علت را جويا شديم و پاسخ دادند كه اعتبارنامهها از زمان مجلس دوم موجود است، آن مقاله تايمز در واقع اين مساله را نيز براي ما حل كرد و مشخص شد كه اين اعتبارنامهها كجا رفته است. در حالي كه در هيچ منبع تاريخي به اين اتفاق اشاره نشده بود و مقالات تايمز توانست پاسخ يك معماي تاريخي را فرا روي ما بگذارد.
* در واقع شما بحث ترجمه مقالات مطبوعات جهان درباره ايران را به عنوان بخشي از مستندات تاريخي دنبال كرديد. روشي كه در ايران كمتر سابقه داشته است ؟
- بله الان در بحث روششناسي تاريخ اين رويكرد جزو اصول شده است و امروز سند خيلي فراتر از چيزي است كه در گذشته مطرح بود براي ما يك ضرورت است كه به اين سمت برويم. نمونه ديگري را كه ميتوانم مثال بزنم و ضرورت حركت و پژوهش در اين عرصه را نشان ميدهد مربوط به يكي ديگر از رويدادهاي مشروطه و دو شخصيت تاريخي ستارخان و باقرخان است. ما در مقالات تايمز اسنادي پيدا كرديم كه نشان ميدهد اين دو نفر تادو هفته قبل از جنگ تبريز در دو ارودگاه مقابل هم بودند. ستارخان در راس نيروهاي طرفدار مشروطيت بوده و باقرخان در راس نيروهاي سلطنت طلب فعاليت ميكرده است. يك اتفاق افتاد كه ممكن است ناشي از اشتباه سلطنتطلبان يا رندي مشروطهخواهان بوده كه اين فرآيند را به كلي تغيير ميدهد. به اين شكل كه در يك روز گروهي به نام سلطنتطلبان ريختند در حمام زنانه و اين امر تبريز را منفجر كرد و تبعات ناشي از آن اين دو اردوگاه را يكي كرد. اگر اين اتفاق نميافتاد شايد قيام تبريز پيروز نميشد چون اين دو اردوگاه هموزن يكديگر بودند.
*آقاي معاديخواه اين اطلاعات چقدر مورد اعتماد است، ممكن نيست تحريف شده باشد يا به نوعي ديدگاه نويسنده در گزارشگر يا تحليل خاصي در آن لحاظ شده باشد؟
- يك گزارشگر تايمز آن روز مشاهدات عيني خود را از تبريز نوشته است و ديدار خود را از اردوگاههاي ستارخان و باقرخان به تحرير درآورده است.
* ميخواهم بدانم اين برداشتها با آن واقعيتهاي تاريخي ما انطباق دارد؟
- ما اطلاعاتي نداريم كه با آن انطباق دهيم. ببينيد مثل اين كه امروز اتفاقي در تهران ميافتد و گزارشگر فلان روزنامه دريافتهاي عيني خود از آن حادثه را به گزارشي تبديل ميكند كه روز بعد منتشر ميشود ما غير از اين گزارش مستنداتي نداريم كه اطلاعات موجود در آن را تطبيق دهيم.
* به هر حال اين احتمال وجود دارد كه گزارشگر روزنامه اشتباه برداشت كرده باشد و به همان اندازه اشتباه بنويسد.
- بله اين احتمال وجود دارد اما زماني اين احتمال پذيرفتني است كه انگيزه قابل قبولي براي جعل يك مطلب وجود داشته باشد اما به طور متعارف انگيزهاي براي جعل اين مطلب تصور نميشود. ضمن اين كه مسالهاي كه جلوي چشم همه مردم اتفاق افتاده را نميتوان تحريف كرد از ديگر سو روزنامههاي خارجي به اعتماد مخاطبشان بها ميدهند و بعيد است كه اين اطلاعات را جمع كرده باشند و گزارش هاي آنها تا اين حد مخدوش باشد. به هر حال وقتي ما 200 سال تاريخ ايران را از اين نظر نگاه كنيم سئوالات و پرسشهاي تازهاي براي ما ايجاد ميشود كه ما را وادار به رمزگشايي آن بخشهايي از تاريخ كشور ميكند كه طي سالهاي طولاني ناگفته مانده است و در واقع به نوعي مسير تحقيقهاي جديد را ميگشايد.
* در ابتداي صحبتان گفتند دو مشكل اساسي وجود دارد كه تاريخ پژوهي در ايران را طلسم كرده است. اما در خلال گفت و گو تنها به يك مشكل سادهتر پرداختيد كه آن بحث اطلاعرساني بود، دومين مسالهاي كه فرآيند پژوهش و تحقيق در تاريخ ايران را به زعم شما طلسم كرده است، چيست؟
- مشكل اساسيتر بحث روش مطالعه در تاريخ است. در حوزه مطالعات تاريخي در ايران اساسا مساله روششناسي در حاشيه قرار گرفته و كمتر كسي به آن توجه ميكند. روش تحقيقي كه در تاريخشناسي به كار گرفته ميشود تناسبي با واقعيتها و مقتضيات اين رشته ندارد. من معتقدم روششناسي در فرآيند تحقيق تاريخي نقش بسيار تعيينكننده اي دارد. در حال حاضر دستكم بالاي 600 نسخه كتاب مربوط به روششناسي طي 5 قرن اخير منتشر شده كه فرآيند انتشار آنها در دو قرن اخير شتاب پيشتري گرفته است. از اين تعداد 3 نسخه عبري و 3 نسخه عربي است اما به زبان فارسي حتي يك نسخه هم ترجمه نشده است. الان تحقيق متداول در رشتههاي ديگر در تحقيقات تاريخي مورد استفاده قرار ميگيرد در حالي كه روش تحقيق به طور كلي ارزشي ندارد ما بايد نگاه تخصصي داشته باشيم. روش تحقيق جامعهشناسي با روش تحقيق تاريخي سنخيتي ندارد اما از همان روش در مطالعات تاريخي استفاده ميشود كه آسيبزاست. شايد تا حدود 30 سال قبل خاطرات را جزو منابع دست اول محسوب نميكردند و خاطرات افراد جزو شواهد و قراين قرار ميگرفت تقريبا سه دهه است كه توجه به خاطرات جدي شده و به ويژه پست مدرنها اين بحث را مورد توجه ويژه قرار دادند تا جايي كه ميتوان گفت ديگر جا افتاده است.الان به افراد به شكل متن نگاه ميكنند و از همين رو تاريخ شفاهي امروز در دنيا به عنوان منابع دست اول مطرح است و اين همزمان با موجي است كه در ايران به عنوان خاطرهنويسي و تاريخ شفاهي متداول شده است. اين به بحث روش برميگردد. يعني ما الان سر سفره تاريخ شفاهي نشستهايم اما هيچ كار ويژهاي نكرديم. اگر ما بخواهيم طلسم تاريخ پژوهشي شكسته شود از يك سو بايد به مساله اطلاعرساني توجه كنيم و از سوي ديگر موضوع روش شناسي جديتر از گذشته تلقي شده و محور برنامهريزيهاي جديد قرار گيرد. امروز گام اساسي براي بازخواني جنبش مشروطيت برداشته نشده و هنوز به دليل كاستيهاي موجود نيز نميتوانيم گامي برداريم.
* چرا نميتوانيم گامي برداريم؟
- بحث پژوهشي در حوزه مشروطه با يك مشكل اساسي مواجه است. مروري بر مجموعه آثار مكتوب مربوط به مشروطه نشان ميدهد سايهاي از ستايش و ستيز بر همه اين آثار سنگيني ميكند. عمده آثار مكتوب يا بر محور مشروطهستيزي است يا بر پايه مشروطه سرايي متمركز شده است و اين تاريخ نيست. شرط اساسي پژوهشي اين است كه يك نگاه محققانه پشتوانه يك رخداد باشد. البته نميتوان عواطف و گرايش هاي انساني را ناديده گرفت اما شرط اصلي يك تحقيق تاريخي اين است كه در مدار ستيز و ستايش قرار نگيرد. به طور كلي گفتماني كه از مشروطه شكل گرفته دو طرف اصلي داشته است. گروهي با گرايش به تكفير از مشروطه ياد كردند و گروهي با نگاه تقديس آميز رويدادها را انعكاس دادند. نگاهها به اين گفتمانسازي كلي بوده و تمايل درستي از آن نشده است. بيشتر گفتمان با گرايش به تقديس مورد توجه قرار گرفته است. به هر حال اين دو گفتمان در طول مشروطه كنار هم حضور داشتند از پيروزي مشروطه يكي از دو گفتمان كه گفتمان تكفيري است قطع ميشود، آن چه به عنوان تاريخ مشروطه نوشته شده ادامه گفتمان سازي تقديس شده است. طرفدار دو آتشه مشروطه متولي تاريخ شد و بخش ديگري كه مخالف مشروطه بود با پيروزي مشروطه كنار رفت. بخشي از اين گفتمان مخالف را حتي ميتوان از زبان مطبوعات داخلي بازخواني كرد اما همين اقدام هم انجام نشده است. از ديگر سو در بخش شفاهي كه در اختيار سخنرانان بوده هيچ اطلاعاتي در دست نيست و تنها يك سند از گفتمان شفاهي آن موقع باقي مانده که آن مجموعه سخنرانيهاي سيد جمال واعظ است كه در روزنامه الجمال منتشر شده است و تنها سند باقي مانده از گفتمان شفاهي طرفدار مشروطه محسوب ميشود. به دليل اين كه متولي تاريخ مشروطه آن گفتمان ستايش بوده بايد فرآيند مطالعاتمان را به سمتي سوق دهيم كه ناديدهها را نيز در نظر بگيريم. بررسي اعتبارنامهها نشان ميدهد كه حداكثر مشاركت مردم تهران در انتخابات مجلس دوم تنها 5 هزار نفر است. اين با ذهنيتهاي ما نميخواند با فرض جمعيت 200 هزار نفري تهران و حق براي نداشتن زنان هم حداقل 50 هزار نفر براي رايگيري واجد شرايط بودند و مشاركت 10 درصدي مردم در انتخابات مجلس مردم درصد ناچيزي است. اين مسايل پرسشهاي تازهاي را ايجاد ميكند كه بايد به آنها پاسخ داده شود و در واقع ما نياز داريم تاريخ مشروطه را يك بار ديگر با نگاهي فارغ از ستيز و ستايش ، سطر به سطر بازخواني كنيم.
مصاحبه از : شيده لالمي
منبع:خبرگزاري ميراث فرهنگي ، بخش سياست و فرهنگ این مطلب تاکنون 4061 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|