آفتي به نام «پانتركيسم» | تأسيس جمهوري تركيه براي بسياري از روشنفكران، نخبگان سياسي و دولتمردان ايراني نويدبخش آغاز عصري نوين در مناسبات ايران و جانشين امپراتوري عثماني بود. احساسات دوستانه توده مردم ايران نسبت به مصطفي كمالپاشا و نيروي نظامي تحت فرماندهي وي به عنوان مجموعهاي سياسي و نظامي كه براي نجات سرزمينهاي اسلامي در برابر يورش كافران يوناني و به ويژه در مقابل نقشههاي امپرياليستي انگليسها ايستاده بودند ، با نوعي خوشبيني نخبگان ايراني نسبت به ماهيت جمهوري تركيه پيوند خورده بود. نخبگان ايراني كه آشكارا شكست سياست توسعهطلبانه سلاطين سنيمذهب عثماني و به ويژه عبدالحميد دوم را در زير لواي اتحاد اسلام و ناكامي ناشي از سياست تركگرايي همراه با اتحاد اسلام «تركهاي جوان» و «كميته اتحاد و ترقي» و فروپاشي امپراتوري عثماني در نتيجه اين سياستها را نظارهگر بودند، اميد داشتند كه رهبران تركيه جديد با درك درست از اشتباهات گذشته از اتخاذ هرگونه سياست توسعهطلبانه و خصمانه عليه ايران پرهيز نمايند. در راستاي چنين ديدگاهي نخبگان سياسي و فكري ايران بر اين باور بودند كه دولت تركيه از تلاش براي اعمال نفوذ در ايران در زير عنوانهاي مذهبي و زباني و نژادي دست برداشته، از آلت دست قرار دادن عشاير مرزي و به ويژه كردها عليه ايران خودداري كرده و از تجاوز به خاك ايران كه رويه هميشگي عثمانيها به ويژه در سالهاي پاياني امپراتوري عثماني بود، برحذر باشد. اما اين خوشبينيها ديري نپاييد و سياستمداران ايراني خيلي زود دريافتند، نه تنها دولت تركيه سياستهاي توسعهطلبانه و ضدايراني امپراتوري عثماني را به ارث برده است، بلكه ابعاد اين سياستها را گسترش ميدهد. وجه بارز سياستهاي خصمانه دولت تركيه عليه ايران، تلاش براي ترويج انديشه «پانتركيسم» در ايران و به ويژه در آذربايجان بود. ترويج «پانتركيسم» در ايران، نشانهاي از تلاش تركيه براي تجزيه و انفكاك آذربايجان از ايران بود؛ و از سياست خصمانه دولت تركيه عليه ايران و برنامه اين دولت براي ايجاد آشوب و بلوا در ايران خبر ميداد؛ سياستي كه افزون بر وجه فرهنگي و تبليغياش، با ايجاد آشوب در مرزهاي ايران و نيز تجاوزهاي نظامي براي تصرف مناطق مرزي ايران همراه گرديد.
«پانتركيسم» پيش از اين كه به عنوان يك ابزار سياسي مورد استفاده دولتهاي عثماني و تركيه قرار بگيرد، به صورت پديدهاي براي دفاع از هويت تركها در مناطق تركنشين روسيه تزاري در مقابل نيروي مهاجم روسيه شكل گرفت. نطفه «پانتركيسم» در تاتارستان و سپس آسياي مركزي به وسيله روشنفكران تاتار كه در صدد دست يافتن به جايگاهي مناسب در روسيه البته نه با ادغام در هويت روسي بلكه با تأكيد بر هويت متمايز تركي بودند، شكل گرفت. در كنار اين رويداد، اروپاييها نيز دست به كار شدند و تلاش كردند ابعاد گوناگون هويت تركي را براي تركتبارها در عثماني و روسيه عرضه نمايند. يك انگليسي به نام «آرتور لوملي ديويد» در سال 1832 (1248 قمري) كتابي به عنوان «دستور زبان تركي» در لندن به چاپ ميرساند. اين كتاب تأثير چشمگيري در گسترش آگاهي به هويت تركي بر جاي گذاشت. در سال 1896 (1314 قمري) يك يهودي فرانسوي به نام «لئون كاهون» كتابي به عنوان مقدمهاي بر تاريخ آسيا در فرانسه منتشر كرد. اين كتاب با تأكيد بر تاريخ پيش از اسلام تركها، تأثير بسزايي در پديد آمدن پانتركيسم گذاشت. تأكيد بر هويت تركي در ميان تاتارهاي روسيه و تلاشهاي اروپاييها و به ويژه نوشته همان فرانسوي يهودي كه به آن اشاره شد در نظريهپردازي دربارة هويت تركي، به تدريج در عثماني نيز نفوذ كرد. البته عثمانيها تا آغاز سده بيستم ميلادي نسبتاً به اين موضوع كماعتنا بودند و مقامات دستگاه امپراتوري عثماني در نيمه سده نوزدهم حتي تلاش اروپاييهايي همچون آرمينوس و امبري مجارستاني را در تعريف از هويت تركي به ديده تعجب مينگريستند. در اين زمان برداشت از مفهوم «ترك» و هويت «تركي» در ميان نخبگان سياسي عثماني معنايي مترادف با وحشيگري داشت و آنان از چنين هويتي گريزان بوده و خود را صرفاً عثماني و مسلمان دانسته و استفاده از عنوان ترك را نسبت به خودشان موهن ميدانستند. اما به تدريج وجه فرهنگي هويت تركي در ميان عثمانيها نيرومند شد و در دهه اول سده بيستم با قدرت گرفتن كميته اتحاد و ترقي و تركهاي جوان در سال 1908 (1326 قمري) تأكيد بر ويژگي سياسي هويت تركي در عثماني اهميت زيادي پيدا كرد؛ اگر چه همچنان در برابر اسلام و تعلق خاطر به امپراتوري عثماني به عنوان يك دولت فراتُرك در درجه سوم اهميت قرار داشت. از نتايج نيرومند شدن هويت تركي در امپراتوري عثماني؛ فارسيزدايي در اين امپراتوري، زدودن هويت ايراني از مناطق مسلماننشين قفقاز و تلاش براي نفوذ در آذربايجان بود. در پيامد چنين شرايطي، با هر چيزي كه در عثماني نشاني از ايران و زبان فارسي داشت، مبارزه شد و نشانههاي فرهنگ ايراني همچون زردشت و نوروز ترك معرفي شدند. در مناطق مسلماننشين قفقاز نيز با زبان فارسي كه زبان فرهنگي اين ديار به ويژه در باكو، شروان و گنجه بود، مبارزه شد و هويت تركي به عنوان هويت اصلي مسلمانان قفقاز مطرح گرديد. موفقيتهاي تركگرايان در قفقاز بسيار گسترده بود. مناطق مسلماننشين قفقاز به ويژه مناطقي كه بعدها به نام «جمهوري آذربايجان» خوانده شد، پيوندهاي عميقي با ايران داشت. مدرسههاي فارسيزبان گوناگوني در قفقاز وجود داشت و روشنفكران و نخبگان فكري قفقاز از حس ايراندوستي بسيار زيادي برخوردار بودند. ايرانيها نيز به مردم آن سوي ارس به عنوان همميهن خود مينگريستند. اگر عملكرد افرادي همچون جليلمحمد قليزاده (روزنامهنگار مشهور و مدير نشريه معروف ملانصرالدين) ، نريمان نريماناُف (رئيسجمهوري آذربايجان در دوران پس از سقوط روسيه تزاري) ، عادلخان زيادخاناُف (سفير جمهوري آذربايجان در تهران) و محمدامين رسولزاده (روشنفكر مشهور آذربايجان) در دهه اول سده بيستم ميلادي بررسي شود، عمق پيوندهاي نخبگان فكري قفقاز با ايران به خوبي آشكار ميگردد. اين افراد به طور كامل با مسائل سياسي و فرهنگي ايران درگير و براي احياء عظمت باستاني ايران و حتي ستايش از مفاخر فرهنگي ايران در تكاپو بودند. درگير بودن قفقازيها در جنبش مشروطيت نيز نشانهاي از پيوند عميق آنها با ايران بود. اما اين وضعيت با نفوذ افكار پانتركيستي در قفقاز دگرگون شد. در دهه دوم سده بيستم ميلادي، نفوذ عثماني در قفقاز رو به افزايش گذاشت و به تدريج، انديشه پانتركي به انديشه حاكم بر مناطق مسلماننشين قفقاز تبديل گرديد. درگير شدن مسلمانان قفقاز در منازعه با روسها و ارمنيها، در شرايطي كه عثمانيها نيز در جنگ با روسيه تزاري به سر ميبردند و درصدد سركوب ارمنيهاي ساكن در قلمرو امپراتوري عثماني هم بودند نيز، به نزديكي و اتحاد سياسي عثمانيها با مسلمانان قفقاز منجر شد. نتايج چنين پيوندي، به دنبال سقوط امپراتوري روسيه تزاري به روشني آشكار شد. در مناطق باكو، شروان، گنجه و تالش كه به شروان و اَران مشهور بودند، حكومت نوپايي به نام «جمهوري آذربايجان» ايجاد گرديد. برپايي حكومتي با چنين نامي كه آشكارا جعلي و در راستاي سياستهاي «پان تركي» بود، دو معناي مهم داشت؛ يكي حاكم شدن پانتركيسم بر قفقاز؛ و ديگري سياست توسعهطلبانه پانتركها نسبت به ايران.
سياست ضدايراني پانتركها در خلال سالهاي جنگ اول جهاني (1918-1914/ 1297-1293 خورشيدي) براي روشنفكران و نخبگان ايراني آشكار شده بود ، اما با تأسيس جمهوري آذربايجان، ابعاد خطرناك چنين سياستي بيشتر براي ايرانيها روشن شد. در اين ميان، آذربايجانيها بيشتر از ساير ايرانيان، عمق خطر ناشي از پانتركيسم و تهديد اين انديشه براي مالكيت ايران بر آذربايجان را دريافتند و به مبارزه با نفوذ چنين طرز تفكري در ايران برخاستند. شاخه آذربايجان حزب دموكرات ايران و رهبر آن يعني: شيخمحمد خياباني به مبارزه سياسي و فرهنگي تمامعياري با پانتركها مبادرت ورزيدند. استفاده از زبان فارسي به عنوان تنها زبان رايج در جلسات شاخه آذربايجان حزب دموكرات و متوقف ساختن استفاده از زبان تركي در نشريات حزبي، مخالفت با ارمنيستيزي كه پانتركها تبليغ ميكردند و سرانجام مقاومت در برابر اشغال آذربايجان به وسيله عثماني در جريان جنگ اول جهاني، از مهمترين محورهاي مخالفت خياباني و همفكرانش با پانتركيسم بود. بر اثر همين مخالفتها، عثمانيها به دنبال اشغال تبريز در جريان جنگ اول جهاني، خياباني و ساير آزاديخواهان آذربايجان را بازداشت كرده و به قارص تبعيد كردند. با شكست قطعي عثماني در جنگ اول جهاني، خياباني به همراه دوستانش به تبريز بازگشت.
خياباني در تبريز به دليل مخالفت با قرارداد 1919 ايران و انگليس، خود زمام امور تبريز را به دست گرفت و در اين وهله نيز به مخالفت با سياستهاي پانتركي برخاست. خياباني براي بياثر ساختن اقدام پانتركها در نامگذاري باكو و شروان به جمهوري آذربايجان، نام ايالت آذربايجان را تغيير داده و به پاس نقش رهبريكننده آذربايجان در جنبش مشروطيت، عنوان «آزاديستان» را براي اين ايالت برگزيد. اگر چه خياباني به دليل مخالفت حكومت مركزي با وي، در شهريورماه 1299 كشته شد و جنبش سياسي و فرهنگي وي نيز سركوب گرديد، اما تضاد آذربايجانيها با پانتركيسم و واكنش همراه با نفرت آنان نسبت به اين پديده، پايان نيافت. در خلال سالهاي بعدي و به دنبال تشكيل جمهوري تركيه و پس از آن كه دوباره تبليغات پانتركي در تركيه از سر گرفته شد، اين آذربايجانيها بودند كه بار ديگر رهبري مخالفت با اين انديشه را به عهده گرفتند.منبع:محمدعلي بهمنيقاجار ، تماميت ارضي ايران ، سيري در تاريخ مرزهاي ايران ، موسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي ، ج اول ، بهار 1390 این مطلب تاکنون 5292 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|