ماهنامه الکترونيکي دوران شماره 93   مرداد ماه 1392
 

 
 

 
 
   شماره 93   مرداد ماه 1392


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
شكايات اداري !

در سال 1317 « عبدالله مستوفي » استاندار آذربايجان غربي بود . وي نثري نمكين داشت و به رموز و لطايف ادب فارسي وارد بود . سه جلد كتابي كه تحت عنوان « شرح زندگي من يا تاريخ اجتماعي و اداري دوره قاجاريه » از او به يادگار مانده از نمونه هاي والاي نثر فارسي است .
مستوفي گاه به گاه طومارهايي به وزارت كشور مي‌نوشت و چون حساس و نازك طبع بود كمترين ناروايي كه از « مركز » مي‌ديد دل نازكش را مي‌رنجانيد و طوماري در گله و شكايت به وزارت متبوعه خود مي‌فرستاد و از اين راه تشفي و تسكيني حاصل مي‌كرد . او چون راست كردار و درست بود از كسي پروايي نداشت و هرچه دل تنگش مي‌خواست مي‌گفت و هيچ ترتيبي و آدابي هم نمي‌جست .
روزي يكي از آن طومارهاي كذايي از رضائيه به وزارت كشور رسيد . مستوفي طومار خود را در پاسخ به شكايتي دال بر بد بودن وضع نان و گوشت مردم در رضائيه نوشت . اين بار مستوفي بر نثر نمكين خود فلفل بيشتري در آميخت و گزارش خود را تيز و تند ساخته بود . مستوفي در نامه خود به آقاي فريدوني معاون وزارت كشور مستند خواست و مستند جز يك پيش نويس خيلي عادي و معمولي و يك خط گزارش روزانه تلگرافي از اداره پست و تلگراف رضائيه چيزي بيش نبود . گزارش تلگرافي اين بود : «وضع نان و گوشت در رضائيه رضايتبخش نيست »
اين را نيز بايد عرض كنم كه تمام ادارات پست و تلگراف در سراسر كشور موظف بودند كه روزانه گزارش مختصري از وضع عمومي محل خود به مركز تلگرام كنند . يك نسخه از اين گزارش هاي تلگرافي به وزارت كشور داده مي شد و وزارت كشور هم آنچه در چهارچوب وظايفش بود – بدون ذكر منبع كه گزارش دهنده كيست – به استانداران و فرمانداران ارجاع مي كرد . در مورد گزارش تلگرافي رضائيه هم نامه اي كه وزارت كشور به استانداري فرستاد اين بود :
« استانداري آذربايجان غربي طبق گزارش واصله وضع نان و گوشت در رضائيه رضايتبخش نيست مقرر فرمائيد با توجه به اهميت امر چگونگي و علت را معلوم و نسبت به موضوع رسيدگي و در واقع اشكال و بهبودي نان و گوشت اقدام مقتضي معمول و نتيجه را نيز اعلام دارند »
طوماري كه عرض كردم در پاسخ همين نامه عادي و جاري بود كه در موارد مشابه عده اي از استانداران و فرمانداران كهنه كار به سكوت برگزار مي‌كردند و جوابي نيز از آنها مطالبه نمي شد و موضوع از ميان مي‌رفت و يا پاسخي مختصر و مفيد مي‌دادند كه « گزارش واصله به وزارت متبوعه عاري از حقيقت بوده » . برخي از ماموران كه از زرنگي و كارداني بيشتري برخوردار بودند اين جمله را نيز اضافه مي‌كردند : « متمني است مقرر فرمائيد گزارش دهنده را معرفي كنند تا به عنوان افترا و نشر اكاذيب و ايجاد اختلال در نظم عمومي مورد تعقيب قانوني قرار گيرد » البته وزارت كشور هم هرگز منبع خبر را «لو» نمي‌دادتا روساي ادارات تلگراف دچار مانع و مشكلي نشوند و بدون ملاحظه و بيم گزارش‌هاي روزانه خود از وضع عمومي محل را به مركز مخابره كنند . اما پيش خودمان بماند كه خواجه حافظ شيرازي هم مي ‌دانست گزارش دهندگان چه كساني هستند و اين استتار بسيار ناشيانه و به شيوه كبكان بود !
باري مخلص طومار آتشين مرحوم مستوفي اين بود : « به من گفته بودند كه رئيس تلگرافخانه اينجا لوله آب شهر را كه از خانه او مي‌گذرد ( در آن زمان رضائيه لوله كشي آب شهري نداشت ) در چند جا سوراخ كرده و فواره ها و آب نماهاي بالابلندي ساخته و باغچه خود را از آن آب دزدي به چمن و رياحين آراسته . شبها در آن نزهتگاه بزمكي مي‌سازد و اين آب دزدي آسياب عشق او را به گردش در مي‌آورد. باور نداشتم كه رئيس تلگراف كه ظاهرا او را مرد معقول و جاافتاده‌اي مي‌ديدم چنين كار زشتي بكند . لذا خودم به خانه آن مرد رفتم و دق‌الباب كردم . اتفاقا خود صاحبخانه در را باز كرد ، داخل شدم . چشم بد دور ، خلوتي ديدم آراسته ، شمع و گل و پروانه و بلبل همه جمعند . گلها و رياحين به يمن فواره هاي آب دزدي رشك مينوي عنبر سرشت و چمن به تري و سرسبزي همانند باغ بهشت است . آب شهر را مي برد و از ريختن آبروي خود ابايي ندارد . طاقت نياوردم و او را سخت گوشمالي دادم و چون ابراز ندامت و اظهار پشيماني نمود و قول داد كه فواره ها را ببندد و ديگر گرد اين مناهي نگردد ، او را بخشيدم و گزارش آب دزدي او را ندادم ؛ غافل از اينكه اين مرد پيش دستي مي‌كند و اين گزارش دروغ را مي‌دهد و وزارت كشور هم بدون مطالعه و تعمق مرا تحت استيضاح و بازخواست مي‌كشد . اين بود علت بدي وضع نان و گوشت در رضائيه . به هر حال اگر وزارت كشور وزارت نان و گوشت است من استاندار نان و گوشت نيستم »
آقاي فريدوني بازرسي متين و پخته به رضائيه فرستاد تا محرمانه به موضوع رسيدگي كند . معلوم شد استاندار حق داشته و وضع نان و گوشت شهر بد نبوده است . پس وزارت كشور شرحي به وزارت پست و تلگراف نوشت و تقاضا كرد كه به ماموران خود در ولايات دستور دهند در گزارش هاي روزانه خود اغراض خصوصي و حب و بغض را دخالت ندهند . چون اين موضوع نظاير ديگري هم داشت . وزارت پست و تلگراف طي بخشنامه اي محرمانه به ماموران مسئول خود اخطار اكيد و تهديد شديد كرد كه اگر گزارشي بر خلاف واقع بفرستند از كار منفصل خواهند شد و مورد تعقيب قرار خواهند گرفت .
يك مورد ديگر كه بنده به خاطر دارم اين است كه گزارشي تلگرافي از شهرستاني رسيده بود مشعر بر اينكه « وضع اداره فرهنگ بسيار بد است و شاگردان مدارس در كوچه ها مشغول ولگردي هستند » اينجا نيز كاشف به عمل آمد كه وضع فرهنگ عيب خارق العاده اي نداشته و ولگردي بچه ها هم امر تازه و بي سابقه اي نبوده است ، الا اينكه آقازاده مقام رياست پست و تلگراف مرتب از مدرسه قاچاق مي‌شده و در كوچه ها تيله بازي و سه قاب بازي مي‌كرده است و چون در امتحان آخر سال مردود شده و به كلاس بالاتر نرفته بود پدرش از رئيس مدرسه و رئيس اداره فرهنگ مي‌خواهد كه آقازاده را به كلاس بالا ببرند و چون آنان زير بار نمي‌روند آن گزارش را به مركز مي دهد!
وزارت پست و تلگراف هم براي آنكه ضرب شستي نشان دهد يكي دو مامور را كه گزارش غير واقع و غرض آلود بر ضد ديگر همكاران خود – كه با آنها خرده حساب داشتند – داده بودند از كار بركنار و پرونده آنان را به دادگاه اداري فرستاد . همگان از اين سختگيري آگاه و متنبه شدند و راه سلامت و كنار را در پيش گرفتند كه « اگر خواهي سلامت دركنار است ! » آنها اساسا ديگر چيزي گزارش نكردند مبادا به ناقه و جمل كسي بر بخورد .

نویسنده: عبدالحسين وجداني

منبع:مجله يغما ، شماره 10 ، دي 1348 ، سال 22 ، ص 587

این مطلب تاکنون 3650 بار نمایش داده شده است.
 
     استفاده از مطالب با ذکر منبع مجاز مي باشد.                                                                                                    Design: Niknami.ir