رزمآرا را من كشتم |
خلیل طهماسبی از اعضاي جنبش فدائيان اسلام که در اسفند سال 1329 سپهبد حاج علي رزم آرا نخست وزیر وقت را در مسجد سلطانی (مسجد شاه واقع در منطقه بازار تهران) ترور کرده بود پس از تصویب قانون معاف شدنش از مجازات، در 27 آبان سال 1331 در مصاحبه با مطبوعات چگونگي اين حادثه را تشريح كرد . وي گفت:
«خیانت رزم آرا به وطن، بر ما (جمعیت فدائیان اسلام) محرز شده بود و من برانداختن او را برعهده گرفتم. پیش از انجام ترور، به منزل رفتم ، ابتدا شناسنامه ، كارت پايان خدمت و ديگر مدارك شخصي خودم را در گوشه اي آتش زدم تا بعد از من چيزي به دست ماموران نيفتد سپس خانواده ام را از محل سکونتشان نقل مکان دادم تا آن بيچاره ها را آزار ندهند . شب قبل از وقوع حادثه به خانه نرفتم . صبح زود تپانچه خود را در جيب بغلم گذاشتم . اسلحه را جوري جاسازي كردم كه جيبم برآمده نباشد . سپس به سوي مسجدي رفتم که قرار بود رزم آرا برای شرکت در مراسم ترحیم آیت الله فیض به آنجا بیاید. در آن صبح زود در مسجد خبري نبود و مستخدمان در حال آب و جاروي مسجد بودند . ابتدا به طرف بازار صحاف ها براه افتادم و قدري نان خريدم و روي سكويي كه مستقيما به مسجد منتهي مي شد نشستم و قدري از آن را خوردم . بقيه نان را هم به بچه گدايي كه در آنجا نشسته و به نان خوردن من نگاه ميكرد دادم و سپس به آرامي به طرف مسجد حركت كردم . قرائت قرآن و برنامه هاي خاص سوگواري در مسجد آغاز شده بود . كم كم مسجد شلوغ ميشد و بعضي برادراني كه در مسجد بوده و مرا ميشناختند جلو آمده و سلام و عليكي كرديم ولي من ترجيح ميدادم در آن شرايط حساس از ديگران دوري كنم تا خللي به روند انجام ماموريتم وارد نشود. البته هيچكس در آن روز نمي دانست من چه ماموريتي دارم . در ساعت ده و چهل دقيقه در ميان مردم پچ پچ افتاد كه نخست وزير ميآيد . من جابجا شدم و در حالي كه ماموران مشغول باز كردن راهي براي عبور نخست وزير بودند من خود را به صف اول اين گذرگاه رساندم . هنگام ورود رزم آرا به مسجد، ماموران انتظامی مردم را از مسیر او دور ساختند. یک مامور پلیس مرا برای دور شدن هل داد و دستش را بر سینه ام گذاشت. دستش از روي لباس من به سلاح کمری که در جیب بغلم بود خورد حتي نگاه مشكوكي هم به من كرد ولی بحمدالله متوجه نشد. من همچنان در صف اول بودم که رزم آرا به سه قدمی ام رسید و رد شد . او از پشت سر توسط سه مامور كه وي را در محاصره گرفته بودند مراقبت مي شد . فورا دستم را به جيب بغل بردم و اسلحه را در حالت آماده شليك قرار دادم . سپس آن را ناگهان بيرون كشيدم و از لابلاي ماموران ، سر رزم آرا را هدف قرار دادم و گلوله اول را شليك كردم . پس از شليك اول مشاهده كردم كه رزم آرا با دست خود ميخواهد عكس العملي نشان دهد . اين بود كه مجال ندادم و گلوله هاي بعدي را شليك كردم . جمعا سه گلوله پياپي به سر او شليك كردم ولي گلوله چهارم در لوله اسلحه گير كرد و عمل نكرد. ماموران بر سرم ریختند و مرا که قصد مقاومت نداشتم زیر مشت و لگد قرار دادند که از حال رفتم و تا دو روز چیزی نفهمیدم. همين قدر يادم هست كه وقتي به هوش آمدم متوجه شدم سرم شكسته است . پس از بهوش آمدن، نگرانی من این بود که رزم آرا زنده مانده باشد . تا يكي دو روز از داخل زندان نميدانستم كه بيرون چه خبر است . اما روز بعد با اخباری که به گوشم رسید این نگرانی ام رفع شد. من خودم را آماده مردن کرده بودم و باکی از اعدام نداشتم. زيرا وظيفه مقدس ديني و وجداني خود را انجام داده بودم .
( ياد آوري ميشود خليل طهماسبي از روز ترور رزم آرا در 16 اسفند 1329 تا 25 آبان 1331 به مدت 20 ماه در زندان بود و مصاحبه فوق در 27 آبان ، دو روز پس از آزادي وي از زندان به وقوع پيوست . آزادي طهماسبي در كابينه محمد مصدق رخ داد اما بعد از ترور ناموفق حسین علاء٬ طهماسبی در ۶ آذر ۱۳۳۴ دستگیر و در ۲۷ دی ۱۳۳۴ به همراه چند تن ديگر از رهبران جنبش فدائيان اسلام از جمله نواب صفوی٬ مظفر ذوالقدر و محمد واحدی اعدام شد.)
منبع:روزنامه اطلاعات ، سه شنبه 27 آبان 1331
این مطلب تاکنون 3374 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|