سرلشکر عراقی موفق عزیز: ما تاب مقاومت در برابر بسيج را نداشتيم
| سرلشکر خلبان «موفق عزيز» از افسران بلند پايه ارتش عراق است كه از ابتدا تا پايان جنگ در ردهها و سمتهاي مختلف حضور داشته است. اين گفت و گو توسط سردار باقرزاده انجام شده است. با هم ميخوانيم:
□ در آستانه جنگ ميزان آمادگي عراق و ايران هر يك چند درصد برآورد شده بود؟
■قبل از انقلاب ايران برداشت نظاميان عراق اين بود كه نميتوانند حريف شاه بشوند، چرا كه آمريكا پشتيبان او بود. هنگام پيروزي انقلاب من يك نظامي رده پايين بودم، اما از ردهبالاييها ميشنيدم كه قدرت نظامي ايران 45 تا 50 درصد افت كرده است. آنها ميگفتند اكثر نظاميهاي رده بالاي ایران اعدام شدهاند و ارتش ايران به هم خورده است.
يك سال قبل از آغاز جنگ دستور آمده بود كه نيروي هوايي عراق بايد تقويت شود و تا آن جا كه ميتواند آموزش انبوه داشته باشد.
□ تصويري كه فرماندهان ارشد عراقي پس از شروع جنگ با ايران داشتند چه بود؟ واقعا فكر ميكردند جنگ چند روزه تمام ميشود؟
■ برداشتها مختلف بود. بعضي ميگفتند سه روز، بعضي 10 روز. بعضيها ميگفتند حداكثر يك ماه.
آنها كه ردهپايينتر بودند ميگفتند سه ماه. وقتي يكي از ردهپايينترها گفت سه ماه فرمانده ردهبالايش عصباني شد و با فرياد گفت: سه ماه؟ چه خبر است؟ نخير، همان يك ماه. ديد اكثر نظاميها اين بود كه بيش از يك ماه طول نميكشد.
□ قبل از شروع جنگ توان اصلي صدام صرف چه مسائلي ميشد؟
■ قبل از آغاز جنگ رفاه اقتصادي و اجتماعي را بالا برده بودند. معتقد بودند اقتصاد با امور نظامي مكمل هم هستند. جامعه عراقي را از لحاظ رفاه اقتصادي اشباع كرده بودند. يعني قبل از شروع جنگ بر روي اقتصاد عمل كردند.
□ آيا در بدنه نيروهاي مسلح و يا حزب بعث افراد قابل توجهي بودند كه با جنگ عليه ايران مخالف بوده باشند؟ چه كساني بودند و چه اقدامي كردند؟
■ همه كساني كه درباره جنگ صحبت مخالف كردند، چه بعثي چه غير بعثي، در همان آغاز جنگ اعدام شدند. در آن موقع قانوني بود كه اگر كسي به قوانين كشور، مخصوصاً دفاعي لطمه بزند به اعدام محكوم ميشد.
مخالف با جنگ مشمول همين قانون بود.
□ نقش مستشاران روسي در شروع جنگ چه بود؟
■ من قبل از جنگ توسط آنها آموزش خلباني ديدهام. مدت زيادي با آنها بودم. تا آغاز جنگ هم بودند. قراردادهايي كه در مورد سلاحها با آنها بسته بوديم اكثراً زماندار بود. طولي نكشيد كه تعدادشان كم شد. جنگ كه شروع شد به كلي رفتند. بعدها جايشان را يوگسلاوها گرفتند.
□ مهمترين واكنشي كه احتمال ميداديد ايران بعد از شروع جنگ از خود نشان دهد چه بود؟
■ من آن زمان افسر ردهپايين بودم. در ارتش عراق افراد ردهپايين تحليل نداشتند. اگر هم حرف و فكري بود در سر رده بالاييها بود و ما از افكار آنها آگاهي نداشتيم. در نظام عراق اين است كه اول دستور را اجرا بكن، بعد بگو چرا؟ و دليلش چيست؟ ما فقط قسمت اول را اجرا ميكرديم.
□ سن نظام وظيفه قبل از جنگ در عراق چند سال بود و بعد از شروع جنگ چه تغييري كرد؟ مدت سربازي چطور؟
■ سن سربازي قبل و بعد از جنگ تغيير نكرد و 18 سال بود. آنهايي كه داوطلب بودند ميتوانستند در 16 سالگي به سربازي بروند. قبل از جنگ براي افراد بيسواد تا ششم ابتدايي سه سال و براي آنها كه دانشگاه گذرانده بودند 5/1 سال خدمت اجباري وجود داشت. اما آنها كه در جنگ به سربازي رفتند تا آخر جنگ بودند، چون به آنها پايان خدمت نميدادند.
□ مهمترين مليتهايي كه از طريق دولتهايشان در شروع جنگ به كمك شما آمدند از چه كشورهايي و با چه استعدادي بودند؟
■ در اول جنگ هيچ نيروي غير عراقي نبود. اما بعدها مصريهايي كه در عراق كارمند بودند و تعدادي يمني، سوداني و... به كمك آمدند و به طور داوطلب در جنگ وارد شدند. اردنيهايي كه در بخش ضد هوايي كار ميكردند داوطلب نبودند، آنها مطابق قرارداد بين دولت اردن با وزارت دفاع عراق در جنگ حضور داشتند.
□ ميدانيم كه تمام جنگها در دنيا براي تحميل اراده يك طرف به سمت طرف مقابل است. اراده اصلي رژيم عراق در تحميل اين جنگ چه بود؟
■ من نميتوانم در اين باره نظر بدهم چون مسلماً هدف جنگ، سياسي بود. قبل از جنگ انفجاراتي در عراق روي داد و وزير خارجه عراق آن را به ايران نسبت داد. در آغاز جنگ آن چه از ردهبالاييها ميشنيديم اين بود كه اين قدرت [انقلاب اسلامي] جهانگير است. اگر جلوي آن گرفته نشود از عراق هم عبور خواهد كرد همه خاورميانه را هم خواهد گرفت. هدفشان جلوگيري از اين نفوذ بود.
□ صدام از نظر شخصيتي بيشتر تابع كدام الگوي تاريخي بود؟
■ او به تاريخ خيلي علاقه داشت و دوست داشت شخصيتي مثل استالين يا هيتلر داشته باشد. ميخواست قهرمان بازي درآورد. اما نفهميد و خود را به مشكل انداخت.
□ آيا عراق در آغاز جنگ تلاشي براي همسوسازي سوريه يا عراق به خرج داد؟
■ حكومتهاي سوريه و عراق هر دو از حزب بعث هستند. آنها در زمان حسنالبكر پيماني درباره وحدت دو كشور داشتند. صدام كاري كرد اين رابطه به هم بخورد.
چون اگر دو كشور يكي ميشد حافظ اسد ميخواست روي كار بيايد و زمام امور را به دست بگيرد. اينها مثلاً روابط بسيار گرمي با هم داشتند. اما سياست پدر و مادر ندارد. صدام براي حفظ منافع خود ارتباط با سوريه را قطع كرد.
□ چگونه شد كه سران رژيم عراق در شروع جنگ از خطر اسرائيل غفلت كردند؟ و چه چيز موجب اطمينان و اعتماد آنها شد؟
■ همه سياستها زير سر قدرتهاي بزرگ است. آن روز در عراق از 1960 قدرت بزرگ شورويها بودند. آنها با هم پيمان نظامي داشتند. به نظر من خواسته شورويها هم حمله به جمهوري اسلامي بود و اين خواسته را به عراق تحميل كردند. قدرتهاي بزرگ صدام را وادار به شروع جنگ كردند. و خودشان هم نظارهگر بودند. در جنگ هم كسي برنده ميشود كه نظارهگر باشد.
□ آيا از جزئيات ملاقات صدام با رامسفلد خبر داريد؟
■ من از جزئيات مذاكرات سياسي صدام با رامسفلد خبر ندارم. شما ميدانيد كه تلويزيون فقط تصويري نشان ميداد، و ما نميدانستيم آنها چه ميگويند اما در همان روزها شنيديم كه رامفسلد به عراق براي حمله به ايران تسليحات سري داده است. آن ملاقات مقدمهاي براي حمله شيميايي بود.
□ چند درصد نظاميان ارشد عراقي موافق حمله عراق به كويت بودند؟
■ اولاً چه كسي ميدانست ما ميخواهيم به كويت حمله كنيم. راننده وزير دفاع براي من نقل كرد وقتي كرد وقتي وزير سوار ماشين شد راديو را روشن كرد، مارش نظامي ميزدند.
گفت اين ديگر چيست؟ مگر جنگ با ايران تمام نشد؟ راننده به او گفته بود مگر خبر نداريد؟ما به كويت رفتهايم! و او بسيار تعجب كرده بود. يعني وزير دفاع هم نميدانست چه برسد به ما. در عراق فقط 6 نفر تصميم ميگرفتند: صدام، عدي(پسر صدام)، علي حسن مجيد (پسر عموي صدام)، حسين كامل (داماد صدام)، طاها ياسين رمضان (نائب اول) و عزتالدوري (نائب صدام). غير از اينها كسي حق دخالت نداشت. آنها عليه كويت فحش ميدادند. به ملك فهد هم فحش ميدادند. كويت پولش را ميخواست. وزیر خارجه کویت آمده بود در این مورد با صدام صحبت کند. صدام با زیر سیگاری زده بود توی صورت وزير خارجه كويت و فرياد زده بود اگر من نبودم ايران كويتي باقي نميگذاشت.
□ از نظر سران ارتش عراق پس از جنگ چه ارزيابي از اشتباهاتي كه در طول جنگ مرتكب شده بودند، وجود داشت؟
■ اولاً همه آرزو ميكرديم اي كاش اين جنگ رخ نميداد و جلوي آن گرفته ميشد. يكي از ضعفهاي ما اين بود كه نظاميهاي رده متوسط اطلاعات نادرست به فرماندهان ردهبالا ميدادند و آنها هم تصميم غلط ميگرفتند و منجر به شكست ما ميشد.
مساله ديگر اين بود كه ما بسيجيها را ناوارد ميدانستيم. اما آنها جاهايي را براي حمله انتخاب ميكردند كه در ذهن نظاميان ما نميآمد. من يك روز پرواز داشتم، متوجه تغييراتي در زمين حاشيه شرق دجله شدم. در آن نقطه بسيجيهاي ايراني مستقر بودند. متوجه نوارهاي فسفري شدم كه راه را در شب نشان ميدهد. آمدم به فرمانده سپاه پنجم گفتم ايرانيها امروز و فردا حمله ميكنند. اما او حرف مرا باور نكرد. نقشه جلويش بود و نميتوانست باور كند ايرانيها از منطقه باتلاقي عبور كنند. اما آنها عبور كردند و ما غافلگير شديم. يعني ما با بسيجيهايي كه ناوارد ميدانستيم نميتوانستيم مقابله كنيم. منبع:فصلنامه فرهنگ پايداري، سال اول، شماره چهارم، تابستان 1384، ص 12 تا 16. این مطلب تاکنون 7524 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|