ماهنامه الکترونيکي دوران شماره 74   دي ماه 1390
 

 
 

 
 
   شماره 74   دي ماه 1390


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
تمارض براي فرار

يكي از روديدادهاي مهم دوره حكومت پهلوي اول، ماجراي فريب خوردن رضاشاه و فرار حيرت‌انگيز رئيس شهرباني وي سرلشكر محمد حسين آيرم از كشور بود. فراري كه به گفته برخي مورخين، رضاخان را تا زمان مرگش آزار مي‌داد. آيرم خان كه بخشي از پرونده سياه دوران حاكميت رضا‌شاه پهلوي را به خود اختصاص داده است دست‌پرورده خود وي بود و رضاخان مغلوب كسي شد كه خود، او را براي ايجاد اختناق و رعب و وحشت در كشور و سركوب مردم، رشد داده بود.
مقاله زير شرح زندگي‌نامه سرلشكر آيرم و ماجراي فرار او از چنگ حكومت پليس رضاخان پهلوي است:
سر لشكر محمد حسين آيرم، از رجال سياسي و نظامي اوايل دوره رضاشاه و از ايرانيان مهاجر قفقازي (ايروان) است. وي در تهران به دنيا آمد و در اين شهر و نيز قفقاز و روسيه تحصيلات خود را به پايان رسانيد. پس از فراغت از تحصيل، به خدمت نظاميگري درآمد؛ براي انجام اين خدمت، نيروي قزاق را انتخاب كرد و در 1280 ش در نوزده سالگي وارد رستة پياده شد. به نظر مي‌رسد اين انتخاب بي‌ارتباط با تحصيلات او در روسيه و آشنايي با تشكيلات نظامي روس نبوده است.
آيرم،‌ قبل از انقلاب بلشويكي، يك سال در ارتش تزاري نيز به عنوان افسر خدمت كرد وي از جمله افسراني بود كه براي تكميل دورة آموزش خود به دفعات به مؤسسات نظامي روسيه در مسكو و سن‌پترزبورگ رفته بودند ده سال پس از خدمت به درجة سرهنگي رسيد. پس از آن نيز مدارج ترقي را به سرعت طي كرد، تا در 1312 ش به بالاترين درجة نظامي آن دوره، سرلشكري،‌ رسيد؛ يعني به ازاي هر يك سال خدمت، يك درجة نظامي دريافت داشته است.
در همان اوان خدمت به آجوداني كلنل لياخوف، فرماندة كل نيروي قزاق در ايران منصوب شد و در 1294 ش به مقام رياست ستاد نيروي قزاق نايل آمد آيرم در 1300 ش سمت فرماندهي تيپ مستقل شمال با درجة سرهنگي يافت و در اين مدت براي جلب رضايت رضاخان، در رشت دست به اقداماتي عمراني زد؛ از جمله به دستور او، احداث خيابان وسيعي را در مقابل فرمانداري آغاز كردند و آن را خيابان پهلوي ناميدند. اما اجحافات فراوان او به حقوق صاحبان املاك و خانه‌ها براي ساختن آن خيابان، اعتراض بسياري از مردم را برانگيخت؛ تا آنجا كه آيرم ناچار دستور داد كار احداث خيابان را نيمه‌كاره رها كنند. برپايي چندين ساختمان بزرگ نيز به دستور او انجام گرفت، كه از قبال آن به ثروت قابل توجهي رسيد.
در اين دوران، در كشور حادثه‌اي اتفاق افتاد و موقعيت آيرم را سخت متزلزل ساخت و آن تجاوزها و راهزني‌هاي تركمانان در استرآباد بود. تركمن‌ها راه‌ها را مسدود ساخته، دست به قتل و غارت مردم گشاده بودند و زنان را مي‌ربودند. هر روز خون‌هاي بي‌شماري بر زمين ريخته مي‌شد و اموال و نواميس بسياري به يغما مي‌رفت. چون خبر به پايتخت رسيد، رضاخان،‌ آيرم را مأمور ختم غائله ساخت. آيرم كه از جنگ و درگيري و دشواري‌هاي نظاميگري پرهيز داشت، در آغاز كوشيد تا با دادن باج، سران تركمن را رام ساخته، غائله را فرو نشاند، ولي موفقيتي به دست نياورد و تركمن‌ها استرآباد را چپاول كردند و حتي وسايل شخصي و اثاث خانة آيرم را به غارت بردند شكست آيرم در اين مأموريت موجب عزل او در 1304 ش شد و به پايتخت احضار گرديد و به سمتي نه چندان مهم گماشته شد.
رياست املاك سلطنتي به سرتيپ آيرم داده شد، و او براي شاه به مصادرة زمين‌هاي مرغوب پرداخت. در خدمت جديد نيز، اعمال خلاف عفت عمومي وي مردم را وادار به شورش كرد. خبر شراب خوردن او با روسپيان، در استخر قمباغي تبريز، خشم آيت‌الله انگجي تبريزي و مردم تبريز را برانگيخت علاوه بر آن، مبادرت نظاميان زير دست وي به اخاذي از مردم، از ديگر موجبات نارضايي و شورش عمومي بود. رضاخان پس از خبر يافتن از ماجرا، سپهبد امير احمدي را براي فرو خواباندن شورش، روانة آذربايجان كرد امير احمدي در ظاهر براي عزل فرماندة لشكر و در باطن،‌ براي حفظ جان او و آرام‌ كردن اوضاع، آيرم را تحت‌الحفظ به تهران فرستاد و رضايت آيت‌الله انگجي را به دست آورد. آيرم، تنزل رتبه يافت و در تهران جزو افسران احتياط درآمد و مدتي بي‌كار ماند تا اين‌كه از طرف شاه، به عنوان رئيس دژباني مركز انتخاب شد. در سِمت تازه، آيرم كوشيد تا خود را به رضا‌خان بيشتر نزديك كند. در اين سال‌ها، يعني در فاصلة سال‌هاي 1306 تا 1308 ش رياست بازرسي ارتش و رياست بازرسي پليس را عهده‌دار بود. او در تعقيب مقصود خود، دوستان قديمي خويش را، يعني كساني چون سرتيپ مرتضي‌خان يزدان‌پناه و فرج‌الله بهرامي، كه او را بركشيده بودند، نزد شاه متهم مي‌ساخت. سعايت‌هاي پي در پي او مؤثر واقع شد و توانست خود را بيشتر به رضاخان نزديك سازد، و از نتايج آن نيز رسيدن به پست مهم رياست شهرباني در 1310 ش بود از آن پس، آيرم حاكم بلامنازع و مقتدر عرصة نظامي گرديد. سپس خواهر زن رضا‌خان را به ازدواج پسرش درآورد ـ آيرم پس از آن كه صاحب فرزند شد، در روسيه تحت عمل جراحي قرار گرفت و براي هميشه مقطوع‌النسل گرديد ـ
او براي تحكيم مباني حكومت رضاخان و از بين بردن مخالفان، اقدامات بسياري كرد. در آغاز تصدي جديد روزنامه‌ها را به چاپلوسي در مورد شاه واداشت و مردم را به چاپلوسي و خبرچيني برانگيخت؛ حتي رفتار وزيران و دولت‌مردان سرشناس نيز تحت نظارت مخفيانة او بود به گفته بهار، او دسته‌دسته جوانان ايران را به اتهام عقيدة بلشويكي داشتن، به پاي جوخة اعدام مي‌فرستاد.
در دوران رياست او بر نظميه، بسياري از رجال قدرتمند كه مغضوب شاه بودند، توسط آيرم حبس و به قتل و يا تبعيد محكوم شدند. تيمورتاش، داور و سردار اسعد از اين شماره بودند.
آيرم دربارة تيمورتاش به شاه گفته بود كه در راه بازگشت به ايران، در مسكو با بعضي مقامات روسي ملاقات‌ها و مذاكراتي در مورد نفت شمال كرده است. اين اتهام، خشم رضا‌خان را نسبت به تيمورتاش برانگيخت و آيرم در همان موقع به عنوان رئيس نظميه، شخصاً به خانة تيمور تاش رفت و اسناد و اموال او را توقيف و خود وي را به زندان قصر روانه ساخت.
از اقدامات مهم آيرم در دوران تصدي رياست نظميه، تأسيس پليس سياسي در 1312 ش بود، كه در دل دولت‌مردان و مقامات كشوري و نظامي، رعب افكند. آيرم براي برقراري حكومت پليسي، به تقليد از گشتاپوي رژيم نازي آلمان، اين سازمان را بنيان نهاده بود. او سه سال پيش از آن، در 1309 ش در ديداري از آلمان، با اين‌ گونه سازمان‌ها آشنا شد. تشكيلات اين سازمان نيز، از لباس مأموران و نشان‌ها و مراتب مختلف، از گشتاپو تقليد شده بود.
آيرم رئيس پليس سياسي، براي هر يك از وزيران،‌ نمايندگان مجلس، صاحبان نفوذ،‌ مديران شركت‌ها، و مؤسسات بازرگاني، پروندة جداگانه افتتاح كرده و برگه‌ها و مداركي عليه آنان جمع‌آورده بود. وي، با آن مدارك مي‌توانست هر كسي را به زندان افكند.
آيرم گاه نيز به معاملات سودآور دست مي‌زد و يا براي خريد مايحتاج نظميه وارد معاملاتي مي‌شد كه سود كلاني عايد وي مي‌ساخت. از جمله در 1312 ش براي تأمين ده‌ هزار خروار گندم نظميه، با يكي از تجار قراردادي منعقد ساخت و گندمي را كه خرواري بيست ريال بها داشت،‌ به هر خروار پنج ريال خريداري و آن را به قيمت واقعي گزارش كرد. بعدها اين معاملات مورد بازرسي و محاسبه قرار گرفت و اسناد اين سوءاستفاده‌ها برملا شد. آيرم عوايد سرشاري نيز از املاكي كه در شمال تصاحب كرده بود، داشت و مبالغ هنگفتي به حساب‌هاي خود در خارج از كشور مي‌فرستاد.
او كه سرنوشت رجال وقت، كساني چون تيمورتاش، سردار اسعد، داور، سرهنگ پولادين، را به چشم خود ديده بود، قصد تأمين آيندة خود را در خارج از ايران داشت. از اين رو پس از چندي وانمود ساخت قدرت تكلم را از دست داده و خود را در بستر بيماري افكند. پزشكان از مداواي وي درماندند و چاره را در اين ديدند كه براي معالجه به خارج برود آيرم روز به روز حال خود را وخيم‌تر نشان مي‌داد. ظاهراً يكي از دوستان پزشك او، به درخواست وي با آمپول‌هاي مخصوصي كه به او تزريق مي‌كرد رنگ چهرة او را زرد و جسم او را لاغر و نحيف ساخته بود از سويي، در اين هنگام مداركي به دست آمده بود كه جعلي بودن گزارش‌هاي نظميه را ضد سردار اسعد و رؤساي ايل بختياري داير بر توطئه سوءقصد آنان به جان شاه، برملا مي‌ساخت و آيرم از اين تحقيقات خبر يافته بود و براي گريختن از ايران دقيقه‌شماري مي‌كرد. رضاشاه كه گمان داشت آيرم هيچ‌گاه از املاك و خانه‌هاي فراوان خود در ايران چشم نخواهد پوشيد، با سفر او موافقت كرد و در غياب او، سرپاس مختاري را موقتاً كفيل و جانشين وي ساخت.
در 1314 ش آيرم از بندر انزلي با كشتي راهي باكو گرديد و چند كيلومتر آن‌سوتر از مرزهاي ايران به كلي از بيماري‌ خود شفا يافت!
سرانجام،‌ پس از تحقيقات فراوان در پرونده‌هاي او و گزارش و نامه‌هاي شاكيان، اسرار ساليان دراز خيانت او بر شاه آشكار گشت. شاه دستور رسيدگي و محاكمه داده بود،‌ ولي مجرم گريخته بود.
رضاشاه براي بازگرداندن او، هزار ليره به اسم مخارج مداواي وي فرستاد و از او خواست پس از معالجة خود، فوراً به ايران بازگردد آيرم نيز، كه از قصد وي آگاه شده بود، ضمن تشكر از تفقدات اعليحضرت به عرض رسانيد كه كسالتش برطرف‌ نشده و پزشكان اجازة بازگشت نمي‌دهند. شاه كه تير خود را به سنگ خورده مي‌ديد، دستور داد املاك و مستغلات و خانه‌ها و دارايي آيرم را در ايران توقيف كنند و اندك‌اندك، با نظارت نظميه، كه اكنون سرپاس مختاري رياست آن را بر عهده داشت، به فروش برسانند.
آيرم كه در آلمان به سر مي‌برد، به تابعيت«ليختن اشتاين» يا كشور كوچكي واقع‌ بين اتريش و سوئيس درآمد وي براي پذيرفته ‌شدن درخواست تابعيت خود، مجبور شد مبلغ گزافي به دولت آلمان بپردازد. او بعدها در همين ايالت عنوان «كنت» دريافت كرد.
آيرام در آلمان به فعاليت‌هاي سياسي روي آورد، و با همكاري گوبلز عضو گشتاپو، لژيون ايراني را در آلمان تشكيل داد. اعضاي لژيون او برخي آلماني و برخي ايراني بودند. هدف افراد لژيون اين بود كه پس از پيروزي آلمان نازي، مناصب كشوري را در اختيار بگيرند.
در 1940 م / 1319 ش در برلن شعار حكومت ايران آزاد داده مي‌شد و برخي از ايرانيان مقيم برلن، ستادي نيز براي آن تشكيل داده بودند. آلمان‌ها به فكر افتادند ستادي مشابه آن در فرانسه تشكيل دهند. آنان آيرم را كه در اواخر سال 1942 م / 1321 ش به پاريس سفر كرده بود، به اجراي آن مأمور ساختند. وي در ميهمان‌خانة مشهوري،‌ ايرانيان را جمع مي‌آورد و براي آنان سخن‌راني مي‌كرد و از آنان مي‌خواست تا زير پرچم هيتلر جمع شوند و نجات ايران را از پيشواي آلمان بخواهند. پول هنگفتي براي اين فعاليت‌ها در اختيار وي قرار گرفته بود و او همچون زمان رياست خود بر نظميه، در كار ايرانيان آنجا تحقيق مي‌كرد؛ از آنان وجوهي مي‌گرفت و در حكومت آيندة ايران آزاد به آنان وعده‌هاي پست و مقام مي‌داد.
سرانجام، آلمان‌ها دريافتند كه از آيرم كاري جز اتلاف پول دولت آنان ساخته نيست. از اين رو،‌ او را به اتهام ارتكاب قاچاق، به زندان انداختند. اما به زودي با مداخلة سوئيسي‌ها آزاد گرديد پس از آن، مدتي نيز در زندان امريكايي‌ها در سالامنده، به سر برد. وي سال‌هاي پاياني عمر را با دخترش در اميرنشين ليختن‌اشتاين، گذراند و در 1327 ش / 1948 م درگذشت.
گفته مي‌شود «ايران» دختر تيمورتاش در خاطرات خود نوشته است كه وي به قصد گرفتن انتقام خون پدر خود، شخصي را اجير كرده و مأموريت داده بود كه آيرم را در منزلش به قتل برساند.

منبع:فرهنگ ناموران، دفتر ادبيات انقلاب اسلامي، ج اول، ص 394 تا 396.

این مطلب تاکنون 7986 بار نمایش داده شده است.
 
     استفاده از مطالب با ذکر منبع مجاز مي باشد.                                                                                                    Design: Niknami.ir