بچههايم را آتش خواهم زد... | محمدرضا پهلوي توجه بيش از حدي به ارتش داشت. لذا بيشتر از هر جا سرمايههاي كشور را مصروف ارتش ميساخت. طبق اسناد موجود، ارتش يكي از جاهايي بود كه حيف و ميلها و سوء استفادههاي نجومي در آن فراوان بود. البته در ميان دست اندر كاران ارتش بودند افرادي كه با سوء استفاده سودجويان مخالفت ميكردند و پرواضح است كه مخالفتهاي آنها تبعاتي چون زندان و اخراج از ارتش را نيز، در پي داشت.
سرهنگ لطيف بيگلري افسر ركن 4 ستاد فرماندهي نيروي زميني، نمونهاي از مخالفان بود. بيگلري پس از تحقيقات فراوان و اطمينان از ميليونها تومان سوء استفاده و حيف و ميل توسط معاون وقت وزارت جنگ سرلشكر اسدالله صنيعي و بازرس ويژه آن وزارت سرلشكر علي شجاعي در ارسال گزارشي در ارديبهشت سال 1342 به محمدرضا پهلوي، وي را در جريان كار قرار ميدهد. بيشتر سوء استفاده افراد يادشده در تصرف اراضي عباسآباد و ساختمانهاي احداث شده در مركز شهر و خريدهاي انجامشده از طريق دايره خريد و متفرقه بوده است. علاوه بر آن اطلاع داده شده كه سرلشكر صنيعي تبليغ بهاييگري نيز ميكرده است.
پس از گذشت سه ماه ـ در 30 مرداد 1342 ـ وزير دربار شاهنشاهي در نامهاي به سرهنگ لطيف بيگلري به وي اطلاع ميدهد كه گزارش مشروح ايشان توسط شاه مورد مطالعه قرار گرفته و دستور داده تا ستاد بزرگ ارتشتاران و وزارت جنگ به اين گزارش رسيدگي كنند.
وليكن در پي دستور رسيدگي شاهانه، درجه سرلشكري صنيعي به سپهبدي و از پست معاونت به وزارت جنگ ارتقاء داده شد!
بيگلري با مشاهده وضع موجود با ارسال گزارشهايي، حسنعلي منصور نخستوزير وقت را مطلع ميكند. ليكن از آن هم نتيجهاي نميگيرد.
در پي اين گزارشها، رونوشت گزارش تاريخ 24 اسفند 1342 بيگلري به نخستوزير، به دست امام خميني(ره) رسيد. كه طبق ادعاي ساواك شميرانات اين رونوشت توسط خود بيگلري به قم ارسال شده است. در گزارش ساواك تهران به رياست ساواك در ارتباط با عكسالعمل امام ميخوانيم:
«آقاي روغني پيغامي از طرف امام خميني به آقاي دكتر صدر وزير كشور برده كه [وي] در تاريخ 1/2/43 در منزل شخصي معظم له [امام خميني] ملاقات خصوصي انجام داده است كه خلاصه آن مذاكرات به شرح زير بوده است.
حامل پيغام، نامهاي را كه سرهنگ بيگلري افسر ستاد نيروي زميني (مبني بر بهائي بودن آقايان وزير جنگ و وزير آب و برق) براي آقاي خميني فرستاد [فرستاده بود] عيناً از طرف آقاي خميني به وزير كشور داده و ميگويد آقاي خميني گفتند قرار بود جناب عالي درباره سپهبد صنيعي كه ميگويند بهائي است. بررسي بفرماييد نميدانم در اين باره چه اقدامي فرمودهايد. فعلاً هم طبق مندرجات اين نامه مجدداً به من ميگويند دو نفر از وزراي اين كابينه بهائي هستند.
آقاي وزير كشور در جواب ميگويد از قول من به آقا سلام برسانيد و بگوييد: اولاً انتظار نبود ملاقاتي كه با هم به طور محرمانه صورت داديم با نظر خاصي برملا كنيد و... به ايشان بفرماييد موضوع نبايستي حقيقت داشته باشد.»
در 9 ارديبهشت 1343 دستور ارسال پرونده بيگلري از ساواك به ضد اطلاعات ارتش داده شد و در آنجا گزارشي براي شاه تهيه شد:
«افسر نامبرده [لطيف بيگلري] به موجب نامههايي كه به مقامات مختلف اعم از لشكري و كشوري تقديم نموده است نسبتهايي به عدهاي از امراي ارتش و اهانتهايي به آنان كه مراتب از طريق اداره دوم ستاد بزرگ ارتشتاران به شرف عرض همايوني رسيد و اوامر مبارك ملوكانه [!] چنين شرف صدور يافته است:
«مگر حق دارد يك افسر اين اعمال را انجام دهد نامبرده تسليم دادگاه نظامي شود.» كه بدين ترتيب پرونده امر با شماره 2539/342 ـ 12/2/43 از وزارت جنگ به اداره دادرسي ارتش ارسال و براي رسيدگي به اين شعبه ارجاع شده است. افسر موصوف احضار و مورد تحقيق قرار گرفت ضمن تحقيقات معموله اعتراف به نوشتن نامههاي مورد بحث نمود و در مرحله بازپرسي نيز عين همان كلمات و جملات موهن را تكرار كرده است.»
دادگاه، لطيف بيگلري را مجرم شناخت و وي را به هجده ماه زندان و اخراج از ارتش محكوم كرد. بيگلري بيش از هر كس ميدانست كه گزارشهايش صحيح است لذا در زندان و بعد از آن نيز با ارسال نامه به جاهاي مختلف به افشاگري خود ادامه داد. نامههاي بيگلري حتي رياست ساواك را نيز كلافه كرد. ايشان در يكي از پينوشتهاي خود در 28 دي 1346 نوشت:
«اداره كل سوم تا كي بايد اين شخص به مكاتبات [خود] كه آبرو و حيثيت اشخاص را با هوچيگري و فحاشي ميريزد. ادامه بدهد با نصيحت يا راهنماييهاي ديگر كه او را قانع كند خاتمه داده شود.»
سال به سال وضع معيشتي بيگلري سختتر ميشود به گونهاي كه در 8 خرداد 1350 در يك صحبت خصوصي تهديد مينمايد كه، در صورت عدم رسيدگي، بچههايش را آتش خواهد زد. بيگلري در اين گفتگو اظهار ميدارد:
«مشغول مبارزه با فاسدين و اشخاصي كه وي را به اين روز انداختهاند ميباشد و چند روز است كه عريضه به شاهنشاه آريامهر نوشته و چند نفر از امراي ارتش را نيز ملاقات نموده تا بلكه عريضه مورد نظر را به حضور شاهنشاه تقديم كنند. چون آدم زنده بايد از حقوق خود دفاع نمايد من تا آخرين لحظه مبارزه خواهم كرد و اگر باز هم مثل سابق به عريضه من جواب ندهند اين دفعه بچههايم را كه گرسنه هستند آتش خواهم زد خودم را نيز از بين خواهم برد. و يا اينكه در سفارتخانههاي امريكا و يا انگليس متحصن خواهم شد تا تكليف مرا روشن كنند چون داراي هفت سر عائله بوده و در دو اتاق اجارهاي زندگي ميكنم مدتي است كه صاحبخانه نيز اجارهاي از من نگرفته است من بايد درد دل و گرفتاريهاي خود را به عرض شاه برسانم براي اين كه من به اعتماد ايشان (شاه) مبارزه كردهام و با تمام مدارك موجود دزدي نكردهام.»
جالب توجه اين كه نواب رئيس ساواك تهران در گزارشي به رياست ساواك در 20 آبان 1351، صريحاً صحت صحبتهاي بيگلري در مورد مبارزه ايشان با افراد سوء استفاده كننده را تأييد و پيشنهاد حل مشكل معيشتي وي را مطرح كرده است. نواب در اين گزارش نوشته است:
«سوابق موجود حاكي است كه مشاراليه از سال 42 شروع به تهيه و تقديم گزارشهايي به مقامات مختلف لشكري و كشوري در مورد سوء استفاده بعضي از افراد نموده كه سرانجام منجر به اخراج وي از ارتش و چندين بار زنداني شدن مشاراليه شده است. لطيف بيگلري روي ناراحتيهايي كه در سالهاي گذشته براي وي به وجود آمده و در نتيجه درگيري با افراد سوء استفاده كننده تمكن مالي و حقوق ماهيانه خود را از دست داده به نحوي كه در حال حاضر طبق محتويات پرونده از نظر گذران زندگي در وضع بسيار نامناسبي به سر ميبرد و حتي كمك به بعضي از عوامل مخالف را اجباراً قبول ميكند كه از جمله ميتوان مهندس مهدي بازرگان را نام برد و بديهي است براي اين كه مساعدت افراد را جلب كند و خود را وجيهالمله قلمداد كند. در بعضي موارد اعلاميههايي پلي كپي شده تهيه و پخش ميكند با توجه به موارد معروضه پيشنهاد ميشود كه از طرف يكي از مقامات ساواك مشاراليه احضار و ضمن تحبيب از وي در صورتيكه امكان باشد شغلي به نامبرده ارجاع كه ضمن اين كه درگير كار ميشود از نظر گذران زندگي خود و عايلهاش نيز محل درآمدي داشته باشد و به نظر ميرسد كه اين محبت و ارجاع شغل به وي در روحيهاش اثر خواهد گذاشت.»
تلاش ساواك به نتيجه رسيد. طبق اظهار بيگلري در 10 مرداد 1357 خانواده وي ماهانه مبلغ چهل هزار ريال از ارتش مستمري دريافت ميدارند. اشتباه بزرگ لطيف بيگلري اعتماد بيجاي وي به شاه بود. سخنان پر از دروغ محمدرضا پهلوي وي را فريفته بود. لذا به نيت شاه دوستي و خدمت اقدام به تهيه گزارش عليه دزديها و خيانتهاي سپهبد صنيعي كرده بود، غافل از آنكه سر منشأ تمام ظلمها، بيعدالتيها و فساد، زير سر شخص محمد رضا و خاندان وي ميباشد كه ساليان سال به همراه اربابان خارجي خود به ويژه آمريكا، سرمايههاي كشور ايران را به تاراج ميبردند.منبع:اتفاقات تاريخي به روايت اسناد ساواك، مركز بررسي اسناد تاريخي، ص 96 تا 99. این مطلب تاکنون 4129 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|