تاملی در «اعلامیه جهانی حقوق بشر» | اساسی کشورهای مختلف جهان داشته است. اصول اعلامیه مزبور که مرجع استناد بسیاری از قوانین و تصویب نامههای گوناگون، آرای دیوان بینالمللی دادگستری (دیوان لاهه) و دادگاههای ملی جهان گردیده غالباً معیاری برای سنجش احترام به اصول انسانها و قشرهای مختلف بشری به کار برده شده و عرف و عادت تا اندازهای بر آن شده است که به این اعلامیه به عنوان مجموعهای از قواعد بنگرند که برای دولتها حکم قانون را دارند.
با این حال پدیده زشتی که در سالهای پس از جنگ دوم جهانی در ارتباط با موضوع حقوق بشر همواره در کشورهای غربی خودنمایی کرده است، تلقی دولتهای غربی از مخاطبین «اعلامیه جهانی حقوق بشر» بوده است.
در بسیاری از این سالها سازمان عفو بینالملل در گزارشهای مستند خود تصریح داشته که حقوق بشر در آمریكا و بسیاری از كشورهای اروپائی به شكل گستردهای نقض میشود. نقض حقوق ملیتها، نقض حقوق اقلیتهای نژادی و دینی، نقض حقوق پناهندگان، وضعیت اسفبار زندانها، رواج خشونت علیه زنان بویژه زنان مهاجر، وضعیت اسفبار دادرسی و قضائی، طفره رفتن از عضویت در دادگاه بینالمللی جنایات جنگی و بازداشتها و بازجوئیهای بی دلیل، نمونه هائی از اتهاماتی است كه سازمان عفو بینالملل طی دهههای گذشته به كشورهای یاد شده وارد كرده و تصریح كرده كه اهانت این كشورها به موازین حقوق بشر بیش از سایر كشورها و دولتهای خاطی جهان بوده است.
دولتهای غربی با برداشتی خطا و یکسویه از اعلامیه جهانی حقوق بشر، نسخههای این اعلامیه را فقط برای دیگران پیچیدهاند و خود در روابط داخلی و خارجی خود كمترین اعتنائی به آن نشان ندادهاند. دولتهای غربی در نادیده گرفتن موازینی كه پس از جنگ دوم جهانی زیربنای صلح بینالمللی را تشكیل داده از جمله آنچه كه سبب تشكیل سازمان ملل و دیگر مجامع بینالمللی شده، گوی سبقت را از سایر جهانیان ربودهاند. آنها به صدها مورد تعرض به خاك كشورهای مستقل جهان مبادرت ورزیدهاند. آنها از خشنترین حكومتهای دیكتاتوری و بریده از مردم حمایت كردهاند، خونینترین كودتاها و جنگهای داخلی را در كشورهای دیگر بهراه انداختهاند و همه این اقدامات نامشروع و جنایتبار را در پوشش تامین منافع خود انجام دادهاند.
بزرگترین جرم دولتهای غربی این بوده كه منافع خود را نه در داخل كشورهای خود، بلكه در فراسوی مرزهای خویش جستجو كردهاند. این تفكر منشاء اصلی بسیاری از مداخلات، تعرضات و فتنه انگیزیها بوده است كه بحران عراق، بحران افغانستان، بحران شبه جزیره كره و ... نمونههائی از آنهاست. این مداخلات و ماجراجوئیها به مرحلهای رسیده كه دولتهای مداخلهگر آنقدر كه در بیرون از مرزهای خود و در كانونهای بحرانی جهان برای خود حق تصاحب «منافع» را قائل هستند برای كشورهای بومی این مناطق چنین حقی را قائل نمیباشند. برای مثال، آمریکاییها برای دیگران از حق آزادی سخن به میان میآورند ولی صدها انسان بی دفاع از ملیتها و کشورهای مختلف را سالها در گوانتانامو تحت آزار و شکنجه قرار دادند. آنها برای مستند كردن دروغهای خود در مورد وجود شكنجه در بعضی كشورها حتی به گزارشهای مغرضانه گروههای ناراضی و تروریستی كه مغضوب ملتها هستند استناد کردهاند ولی خود در بازداشتگاه «ابوغریب» مرتكب شنیعترین رفتار ضد انسانی و وحشیانه ترین شكنجهها شده و این رفتار كثیف را هرگز به حساب بی اعتنائی و توهین خود به موازین حقوق بشر نگذاردهاند.
آمریکاییها و انگلیسیها نهتنها اصل منشور جهانی حقوق بشر و بندهای آن را فراموش کردهاند بلکه تلاش دارند فرهنگ و تلقی و ایدئولوژی و برداشت خاص خود را از «بشر» و محدوده «حقوق» آن، به عنوان «قانون» بر دیگر کشورها، ملتها و فرهنگها تحمیل کنند. چنین دولتهایی امروزه در عرصه بینالمللی به عنوان داعیه داران «حقوق بشر» شناخته شدهاند.
از این رو برای تمامی ملتها، حقوق بشر و آزادی و دمكراسی، پدیدههایی معنوی و با ارزش هستند ولی دولتهای بدسابقهای مانند آمریكا و انگلیس که خود را مبلغ و مدافع این ارزشها میدانند، فراموش کردهاند که تدوین اعلامیه جهانی حقوق بشر حاصل فریاد ملتهایی بوده که قرنها تحت آزار و ظلم و جنایت آنان در کشورها مختلف و در مستعمراتشان بودهاند.
سردبیر
|
|
|