حاشیهای بر یک اظهارنظر
روز ۸ مهر ۱۳۲۴ «چرچیل» نخستوزیر انگلیس، یک ماه پس از تهاجم زمینی و هوایی قوای کشورش به خاک ایران که با همدستی و مشارکت نیروهای روسی صورت گرفت، طی نطقی در مجلس عوام انگلیس به توجیه این مداخله نظامی پرداخت. وی در سخنان خود که دو هفته پس از تبعید رضاشاه از ایران صورت گرفت، اظهار داشت:
«ماجرای ایران تا بدین مرحله یکی از موفقترین و بهترین نمونههای کاردانی بریتانیا در اموری بوده که وزارت خارجه ما تاکنون عهدهدار آن بوده است.»(1)
مقصود چرچیل از «کاردانی وزارت خارجه بریتانیا» اشاره به مجموعه رفتار مملو از خدعه و نیرنگ آن وزارتخانه برای فراهمسازی زمینههای اشغال نظامی ایران بوده است. خدعه از این جهت که هدف اعلام نشده انگلیسیها از اشغال خاک ایران، دستیابی به مناسبترین راه برای ارسال کمکهای نظامی به روسها بود که دو ماه پیش از آن مورد حمله گسترده آلمان هیتلری قرار گرفته بودند. در آن زمان از بد حادثه ایران به عنوان راه مورد نظر انتخاب شده بود. ولی با بقای حکومت رضاشاه که در آن زمان دل به آستان نازیها سپرده بود و به پیروزی آنان در جنگ امید بسته بود، این عملیات ممکن بود دچار دردسر شود. از این رو در شرایطی که وزارت خارجه تحت فرمان چرچیل میدانست آلمانیهای مقیم ایران نه جاسوسند و نه ستون پنجم، با طرح این دو اتهام، رژیم رضاشاه را برای اخراج همه آنها تحت فشار گذاشت. این فشارها و حملات علیه دولت ایران نیز دقیقا از زمانی آغاز شد که مقامات انگلیسی از میان راههای مختلف برای رساندن تجهیزات به شوروی راه ایران را انتخاب کرده بودند. گویی تا پیش از آن، آلمانیهای مقیم ایران، جاسوس یا ستون پنجم به شمار نمیآمدند.
با وجود آنکه اکثر آلمانیهای مقیم ایران مهندسان و تکنسینهای شاغل در صنایع مختلف ایران بودند حمله نظامی انگلیسیها به ایران علیرغم شروع اخراج آلمانیها از تهران و دیگر شهرهای ایران، به سرعت به اجرا گذاشته شد. انگلیسیها در آستانه اشغال ایران، و در خلال این اشغالگری، و همچنین در روزهای پس از اشغال، یک خط خاص تبلیغاتی را دنبال میکردند و آن اینکه خود را در پشت باور عموم مردم که رضاشاه را دیکتاتور و ایران تحت مدیریت وی را کشوری فقرزده و مصیبتدیده میدانستند پنهان کردند و دائماً بر طبل دیکتاتوری و اختناق رضاشاهی کوبیدند و از سوی دیگر تلاش کردند به دنیا بفهمانند که رضاشاه ایران را به پایگاهی برای جاسوسی و دست اندازیهای هیتلر تبدیل کرده بود. این خط تبلیغاتی در شرایطی دنبال میشد که انگلیسیها از یک سو کمترین ارزشی برای جان و هستی مردم فقرزده ایران قائل نبودند و از سوی دیگر به خوبی میدانستند چندصد تکنسین آلمانی فعال در صنایع ایران خطری برای دست اندازیهای استعماری انگلیس ندارند.
در نتیجه پیگیری این خط تبلیغاتی، از ۲۳ تیر ۱۳۲۰ که چرچیل در دیدار با روزولت رئیس جمهوری آمریکا، حمایت وی را برای حمله مشترک انگلیس و روسیه به خاک ایران به دست آورد، مطبوعات پرتیراژ اروپای غربی حملات هماهنگ و سازمانیافتهای را علیه رژیم حاکم بر ایران آغاز کردند و افکار عمومی را به جایی رساندند که تعرض این دو کشور به خاک ایران در شهریور ۱۳۲۰ مورد حمایت اکثر محافل سیاسی و خبری جهان قرار گرفت و صد البته نفرت عمیق و ریشهدار مردم ایران از رضاشاه و دودمانش، عاملی بود که اشغالگران را در دستیابی به اهدافشان در ایران یاری میداد.
هنر وزارت خارجه انگلیس که مورد ستایش چرچیل قرار گرفت در این بود که توانست چهره سالوسی و مملو از مکر و ریای بریتانیا را در پشت یک رشته شعارهای تبلیغاتی پنهان کند تا بتواند اشغال ایران را در افکار عمومی جهانیان اقدامی موجه جلوه دهد. چهرههایی مانند «آنتونی ایدن» وزیر خارجه انگلیس، «استافورد کریپس» سفیر انگلیس در مسکو و «ریدر بولارد» سفیر انگلیس در تهران، مهرههای اصلی این مثلث شیطانی در وزارت خارجه انگلیس بودند که توانستند این سیاست مملو از نیرنگ و دروغ را مدیریت کنند.
جا داشت چرچیل در سخنان خود به تجلیل از کاردانی ماموران وزارت خارجه کشورش در جنگ جهانی اول نیز میپرداخت. چون در آن جنگ نیز وزارت خارجه انگلیس، اتهام جاسوس بودن آلمانیها در ایران را مطرح کرده بود. در آن جنگ نیز مانند جنگ دوم جهانی، ایران بیطرف بود و بیطرفی خود را اعلام نیز کرده بود. در آن جنگ نیز مانند جنگ دوم، انگلیسیها به خاک ایران طمع داشتند. به خاطر همین طمع بود که به فاصله ۸۰ روز پس از اعلام بیطرفی ایران در جنگ، با امضای پیمان معروف ۱۹۱۵ با روسها، حوزه نفوذ خود در ایران را رسماً توسعه دادند و به خاطر همین طمعورزی بود که در پایان جنگ، پیمان استعماری ۱۹۱۹ را بر دولت رو به احتضار قاجار تحمیل کردند و امور مالی و نظامی و سیاسی ایران را زیر سلطه
|