خیانت به تمامیت ارضی
در سحرگاه روز سوم شهريور 1320، تنها 11 روز بعد از انتشار «منشور آتلانتيك» كه طي آن «چرچيل» نخستوزير انگليس و «روزولت» رئيس جمهور آمريكا، آزادي، استقلال و حق تعيين سرنوشت را براي كليه ملل جهان به رسمیت شناخته بودند(1)، روسیه و انگلیس مرزهاي كشور بيطرف ايران را از شمال و جنوب به طور همزمان مورد تعرض و تجاوز قرار دادند و به شيوه صددرصد خصمانه، مردم، دولت و ارتش ايران را زير ضربات خردكننده نيروهاي نظامي خود قرار دادند. ساعاتی پس از این حمله، رضاشاه دست به دامن «روزولت» رئیس جمهور آمریکا شد و از وی برای متوقف ساختن حملات روس و انگلیس استمداد کرد.(2) وی فردای این حملات هیئت وزیران را به وزارت جنگ فراخواند تا از آنان و از نظامیان بپرسد که آیا در برابر متجاوزین به خاک ایران، باید مقاومتی صورت بگیرد یا خیر.(3)
دو روز پس از شروع تجاوزات متفقین، کابینه «رجبعلی منصور» سقوط کرد و رضاشاه، محمدعلی فروغی را به ریاست دولت منصوب نمود.(4) در همین روز رضاشاه تصمیم خود را برای استعفا به اطلاع هیئت وزیران رساند.(5)
سه روز پس از این حمله در حالی که رضاشاه به کمک سرپاس مختاری رئیس شهربانی کل کشور مشغول تهیه مقدمات فرار از کشور بود(6)، فروغی طی سخنانی در مجلس شورای ملی فرمان رسمی توقف هرگونه مقاومت در برابر متجاوزین را صادر کرد.(7)
این معدل عملکرد سه روزه رضاشاه در برابر تعرض بیگانگان به خاک ایران بود. معدل عملکرد کسی بود که به مدت ۲۰ سال بخش اعظم بودجه کشور را صرف تسلیح و تقویت ارتش و قوای نظمیه و امنیه سرکوبگر خود کرده بود. ولی ظاهراً این ارتش و این قوا جز قلع و قمع خونین عشایر کشور، کشتار مردم در مسجد گوهرشاد، تبعیدها و کوچدادنهای اجباری و جابجایی دهها هزار نفر از مردم به نقاط مختلف کشور، غصب بیش از ۲ هزار روستا و صدور اسناد جدید آنها به نام رضاشاه و سر به نیستکردن کسانی که از اهداء زمینهایشان سر باز میزدند، کشتن هزاران نفر از مخالفان با آمپول هوا، سرکوب زنان محجبه و ....(8)، دستاورد دیگری نداشته و در برابر تعرض قوای بیگانه، حتی یک روز نتوانست، یا نخواست و یا نگذاشتند که مقاومت کند.
این عملکرد و این شیوه رفتار در برابر یک ملت و در مقابل بیگانگان، مختص حکومتهایی است که به خاطر فقدان پایگاه مردمی و سرسپردگی به بیگانگان، نه تنها قدرت لازم برای مقاومت در برابر متجاوزان را در خود نمیبینند، بلکه حتی از این که خاک کشور را به راحتی در اختیار بیگانگان قرار دهند نیز ابایی ندارند. رضاشاه در سالهای حکومت خود ارتفاعات آرارات را به ترکیه، قسمتهایی از شرق ایران را به افغانستان و اروندرود را (منهای پنج کیلومتر از ساحل آبادان) به عراق ببخشید.(9) این بذل و بخششها ظاهراً نتیجه امضای قرارداد ننگین سعدآباد با کشورهای همسایه یعنی عراق، ترکیه و افغانستان بوده که با پافشاری و کارگردانی انگلیسیها منعقد گردید(تیر 1316).
البته فرزند رضا شاه نیز وضعیتی بهتر از پدرش نداشت. محمدرضا شاه در آذر 1333 و در دوران نخست وزیری فضلالله زاهدی شهرستان «فیروزه» در شمال استان خراسان شمالی را به روسها واگذار کرد(10) و در اردیبهشت ۱۳۴۹ سرزمین زرخیز و ثروتمند بحرین را که «استان چهاردهم ایران» لقب گرفته بود، بی هیچ دلیلی به عربها بخشید.(11)
بنابراین تعجبی ندارد که بشنویم یا بخوانیم که رضاشاه در شهریور ۱۳۲۰ کمترین قدمی برای حفظ و صیانت ایران برنداشت و استعفا و فرار زبونانه در برابر قوای متجاوز را بر هر راهحل دیگری ترجیح داد. حتی تعجبی ندارد که بشنویم مردم ایران علیرغم نفرت از بیگانگان، و ستمی که از هجوم آنان به خاک کشورشان تحمل کردهاند، از سقوط حکومت رضاشاه شادمان شدند.(12)
قاجارها هم البته اراضی زیادی از ایران را از دست دادند ولی فرق آنان با پهلویها در این بود که قاجارها با متجاوزان جنگیدند، کشته دادند، از آنان شکست خوردند و سپس اراضی ایران را از دست دادند. ولی پهلویها بدون جنگ و فقط برای خوشآمد دیگران خاک کشور را بخشش میکردند؛ بخششی که در صفحات تاریخ به عنوان خیانت اینگونه حکومتها به حاکمیت ملی و تمامیت ارضی ایران ثبت و ضبط شده است.
|