تاملی در قیام 19 دی قم | جمع بزرگ دیگری که اکثریت قریب به اتفاق جامعه را تشکیل میدهند معتقدند که ماجرای 17 دی 1356 تنها جرقهای بود که آتش خشم فروخفته و چندین ساله مردم ایران را شعلهور ساخت. بر اساس این باور ریشههای انقلاب اسلامی را باید در تحولات سالهای آغازین دهه 1340 جستوجو کرد. بیگانگی مردم با حکومت خودکامه شاه که هر صدای آزادیخواهانهای را در گلو خفه میکرد، شکست برنامههای پرهزینه موسوم به «اصلاحات ارضی» که دستاوردی جز انهدام کشاورزی و سرازیر شدن سیل روستائیان بیکار به شهرها نداشت، چهار برابر شدن قیمت نفت و تقسیم غیر عادلانه آن که کلیه طبقات اجتماع از صدر تا ذیل را ناراضی ساخته بود، گسترش ظلم و بی قانونی در اداره کشور، حاکمیت پدیده منحوس کاپیتولاسیون به نفع بیگانگان، بذل و بخشش خاک ایران به دیگران بدون اعتنا به افکار عمومی جامعه(بحرین و ...)، ترویج مفاسد اخلاقی و اجتماعی، قدرت گرفتن بهائیان و سرمایهداران وابسته به صهیونیسم و آمریکا در مدیریت جامعه، تضعیف روزافزون اسلام و ارزشهای اسلامی، نبود انتخابات در کشور و موروثی شدن حکومت در دست یک خاندان ناصالح و .... پدیدههایی بودند که نیاز به یک دگرگونی عمیق اجتماعی را به وجود آورده بود. به موجب این باور، موضوع توهین به امام خمینی در 17 دی 1356 به منزله جرقهای بود که باروت انقلاب را مشتعل کرد والا زمینه انقلاب در متن جامعه وجود داشت.
در کنار تمامی تحلیلهای ارائه شده راجع به چرایی شکلگیری انقلاب از 17 دی 1356 به بعد، یک دیدگاه دیگر را نیز میتوان در فهرست انگیزههای مردم برای به راه انداختن انقلاب گنجاند و آن اینکه مردم ایران ملتی دینمدار هستند و نسل در نسل آنان با فرهنگ اسلامی رشد کردهاند. این ملت هرکجا به مرجعیت دینی آنان و به مقدساتشان توهین شود، به پا میخیزند، خون میدهند و از اعتقادات و ارزشهای الهی خود دفاع میکنند. به پا خاستن مردم در 19 دی 1357 که در اعتراض به وهن مرجعیت صورت گرفت درست مثل به پا خاستن مردم در 9 دی 1388 در اعتراض به وهن عاشورا بود. در حوادث اخیر کشور نیز قیام مردم اگرچه در دفاع از امنیت عمومی و تمامیت کشور صورت گرفت اما دستورات برونمرزی دشمنان جمهوری اسلامی مبنی بر تخریب اماکن دولتی و عمومی و خصوصی و از جمله مسجد سوزی و قرآن سوزی و اهانت به مقدسات مردم، انگیزه آحاد جامعه را برای به صحنه آمدن و سینه سپر کردن در برابر دشمنان قسم خورده دین و میهن مضاعف ساخته بود.
پی نوشت:
1 – احمدعلی منصور انصاری، پس از سقوط، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1385، ص 113 تا 115
2 – جهانگیر آموزگار، فراز و فرود دودمان پهلوی، بهار 1376، مرکز ترجمه و نشر کتاب، ص 527
3 – دکتر سید جلالالدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، دفتر انتشارات اسلامی، ج 2، ص 328
4 – عبدالرضا هوشنگ مهدوی، سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی، نشر پیکان، 1394، ص 501
سردبیر
|
|
|