تاملی در قیام 19 دی قم
19 دی 1356 در فرهنگ اسلامی ما به عنوان نقطه شروع انقلاب اسلامی شناخته شده است. روزی که مردم در اعتراض به توهین حکومت پهلوی به مرجعیت دینی به میدان آمدند، زبان به اعتراض گشودند، خون دادند و در مجالسی که در خلال «چهلم»های پیدرپی شهدا در شهرهای مختلف ایجاد شد جریان انقلاب را به راه انداختند و آن را تا مرحله پیروزی در 22 بهمن 1357 ادامه دادند.
قیام 19 دی قم متعاقب نگارش مقالهای با نام مستعار «احمد رشیدی مطلق» توسط دربار پهلوی و واداشتن روزنامه اطلاعات به چاپ آن (1356/10/17) به وقوع پیوست. در این مقاله پس از توهین به قیام اسلامی 15 خرداد 1342، روحانیت شیعه با حزب توده همسو و متحد خوانده شد، امام خمینی با فئودالها و «مالکان غارتگر» در یک جبهه قرار داده شد، و زشتترین اهانتها علیه امام منعکس گردید. این مقاله که به فاصله پنج روز پس از پایان سفر جیمیکارتر رئیس جمهور وقت آمریکا به تهران انتشار یافت، نهضتی را به راه انداخت که توانست به فاصله یک سال پرونده حکومت 57 ساله پهلویها را در هم بپیچید.
با این حال، این صورت ظاهری مسئله بود. یعنی توهینی به مرجعیت دینی صورت گرفت، اعتراضی به راه افتاد، این اعتراض به یک انقلاب تبدیل شد و انقلاب توانست ظرف یک سال به عمر رژیم پهلوی و سلسله 2500 ساله شاهی در ایران خاتمه دهد. اما سئوال این است که آیا همه چیز از آن نامه کذایی آغاز شد و آیا این انقلاب دلیل دیگری نداشت؟ ماهیت آنچه که در دی 1356 رخ داد چه بود؟
درباره چرایی شکلگیری انقلاب و شروع آن از مبداء قیام 19 دی قم، تاکنون دیدگاههای مختلفی ابراز شده است. جمشید آموزگار که نامه توهینآمیز در دوران نخستوزیری او به چاپ رسیده بود، معتقد است حوادث دی 1356 بخشی از کارشکنیها و اقدامات مخرب هویدا بوده که در مرداد آن سال از منصب 13 ساله نخستوزیریش برکنار شده بود. آموزگار و اعضای کابینهاش معتقد بودند نامه مذکور از طرف وزارت دربار و توسط هویدا وزیر دربار تهیه شده بود(1) و مقصود از آن ایجاد هرج و مرج با هدف زمین زدن آموزگار بوده است. جهانگیر آموزگار برادر جمشید آموزگار حتی پا را از این فراتر گذارده، موضوع نامه را توطئه مشترک دربار، هویدا و ساواک علیه سیاست نخستوزیر در ایجاد «فضای باز سیاسی» میداند.(2)
البته بعدها جمشید آموزگار دیدگاه متفاوت دیگری را مطرح کرد و گفت واقعه روز 17 دی و سپس حادثه 19 دی 1356 منشاء بیرونی دارد و تحریک اولیه آن از بیرون از مرزها بوده است. بر اساس این تحلیل، موضوع «فضای باز سیاسی» در سال 1356 از سوی آمریکا بر رژیم شاه تحمیل شد و شاه و همفکرانش در دربار معتقد بودند که باید به ترتیبی خود را از این تحمیل برهانند. آنان قصد داشتند که آمریکا را متقاعد کنند که جامعه ایران هنوز به بلوغ سیاسی کامل نرسیده تا بتواند آزادی سیاسی را درک کند و اگر اختناق و استبداد تعدیل یابد، متعصبین مرتجع، جامعه را به هرج و مرج میکشانند و کمونیستهای ضد غرب جان دوباره خواهند گرفت. بر اساس این باور نامه توهین به امام تهیه شد و به چاپ رسید و حوادث بعدی آن رخ داد تا آمریکاییها بتوانند عواقب «فضای باز سیاسی» را مشاهده کنند.(3) اما البته خشم مردم گستردهتر از آن بود که حامیان این باور بتوانند آن را تحت کنترل درآورده و مهار سازند.
جبهه ملی و هوادارانش معتقدند حوادث سال 1356 حرکتی ملیگرایانه بود که با استفاده از «فضای باز سیاسی» اعلامشده از سوی دربار به وقوع پیوست. بخشی از طرفداران این طرز تفکر را پیروان دکتر محمد مصدق تشکیل میدهند. آنان معتقدند نام مصدق و آرمان او از چنان اعتباری برخوردار بوده که شاه در ماههای آخر حکومت خود به رغم کینه دیرینهاش از مصدق، از آنان یاری طلبید و از دکتر غلامحسین صدیقی عضو جبهه ملی و عضو کابیه مصدق خواست عهدهدار مقام نخستوزیری شود. طبق این باور حضور بیش از یک میلیون نفر از اقشار مختلف مردم بر مزار مصدق در 14 اسفند 1357 به مناسبت دوازدهمین سالروز درگذشتش دلیلی بر صدق این مدعا و نشانگر جایگاه و منزلت ملیگرایان در جامعه آن روز است.(4)
|