ماهنامه الکترونيکي دوران شماره 56   تيرماه 1389
 

 
 

 
 
   شماره 56   تيرماه 1389


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
تحريف تاريخ

ابراهيم ذولفقاري ‏
نويسنده كتاب قصه هويدا

تحريف تاريخ انقلاب اسلامي، يكي از اهداف اساسي دشمنان است و كساني كه به طور مستقيم يا غيرمستقيم از ‏انقلاب ضربه خورده اند، از جمله عوامل اين تحريف هستند. اين‎گونه افراد با قرار گرفتن در جريان نقشه راهي ‏كه دشمنان انقلاب اسلامي براي مقابله با آن طراحي كرده اند، به خدمت بيگانگان در مي آيند تا با استفاده از ‏موقعيتي كه در آن قرار دارند و با بهره گرفتن از لحني كه مأنوس با قشرهاي متفاوتي از مردم است، پيمودن اين ‏مسير را براي آنان تسهيل كنند.‏
اين‎گونه نويسندگان، گاهي براي آن‎كه حتي يك نكته كليدي را به نفع دشمنان انقلاب اسلامي، تغيير دهند، آن ‏را لابه لاي يك نوشته چند صد صفحه اي، كه در برگيرنده بسياري از واقعيات هم هست، قرار مي دهند تا به ‏مرور زمان، اين مطلب را به نسل هايي كه در متن وقايع نبوده و شناخت كافي از زمان و زمانه آن ندارند، القا ‏كنند. به همين دليل است كه امام خميني(ره) چند ماه پيش از پيروزي انقلاب اسلامي، در پنجم مرداد سال ‏‏١٣٥٧، در پيامي به ملت ايران، بر اين نكته تأكيد مي كنندكه: «لازم است براي بيداري نسل هاي آينده و ‏جلوگيري از غلط‎‎نويسي مغرضان، نويسندگان متعهد، با دقت تمام، به بررسي دقيق تاريخ اين نهضت اسلامي ‏بپردازند و قيام ها و تظاهرات مسلمانان ايران را در شهرستان هاي مختلف، با تاريخ و انگيزه آن، ثبت كنند تا ‏مطالب اسلامي و نهضت روحانيت سرمشق جوامع و نسل هاي آينده شود. ما كه هنوز در قيد حيات هستيم و ‏مسائل جاري ايران را كه در پيش چشم همه ما به روشني اتفاق افتاده، دنبال مي كنيم، فرصت‎طلبان و ‏منفعت‎پيشگاني را مي بينيم كه با قلم و بيان، بدون هراس از هرگونه رسوايي، مسائل ديني و نهضت اسلامي را، ‏برخلاف واقع جلوه مي دهند... .‏
شكي نيست كه اين نوشتجات بي‎اساس، به اسم تاريخ، در نسل هاي آينده، آثار بسيار ناگواري دارد. از اين جهت، ‏روشن شدن مبارزات اصيل اسلامي در ايران از ابتداي انعقاد نطفه اش تاكنون و رويدادهايي كه در آينده اتفاق ‏مي افتد، از مسائل مهمي است كه بايد نويسندگان و علماي متفكر و متعهد، بدان بپردازند. درست آن‎چه را ‏امروز براي ما روشن و واضح است، براي نسل هاي آينده، مبهم است و تاريخ، روشنگر نسل هاي آينده است و ‏امروز قلم هاي مسموم، درصدد تحريف واقعيات هستند؛ بايد نويسندگان امين، اين قلم ها را بشكنند.» يكي از ‏كساني كه به رغم سابقه روشنش در وابستگي به گروهك هاي الحادي و زنداني شدن در دوران نخست‎وزيري ‏اميرعباس هويدا، به دليل همين وابستگي، پاي به عرصه تاريخ نگاري گذاشت و به شيوه تك نگاري، در اولين ‏نوشته خود، در مقوله تاريخ، به تطهير چهره هويدا پرداخت، دكتر عباس ميلاني است. نوشته اي كه از او، با ‏عنوان «معماي هويدا» به چاپ رسيده، هرچند در برگيرنده مطالب قابل‎توجهي از تاريخ حضور بيگانگان در ايران ‏است و به نقش هدايتگري آنان در اداره احزاب و گروه‎ها و افراد، اشارات قابل ملاحظه اي دارد، ولي در عين حال ‏با زيركي خاصي براي تحريف برخي از واقعيات مسلم تاريخي، تلاش كرده است. يكي از اين موارد، اثبات جدايي ‏اميرعباس هويدا، از تشكيلات بهائيت است. او، براي اين‎كه در نوشته خود، اين مطلب را به اثبات برساند، با ‏صراحت تمام، از بهائي بودن پدر هويدا – حبيب‏‎الله عين‎الملك - و پدر بزرگ او - ميرزا رضا قناد - سخن ‏مي‎گويد؛ ولي وقتي به هويدا مي رسد، در ابتدا، براي اثبات تاريخ ولادت او، به گونه اي ظريف، قرآن را - كه سال ‏ها پيش، بابيان و بهائيان، آن را منسوخ مي دانستند - شاهد مي گيرد و مي نويسد: «روز تولد اميرعباس، «برف ‏همه جا را فراگرفته بود.» البته درباره هيچ‎كدام از اين موارد، سند رسمي معتبري در اختيار نداريم. آن‎چه را مي ‏دانيم مديون اين واقعيت ايم كه مادربزرگ هويدا سال و فصل - و نه روز - تولد او را «پشت قرآن در صفحه ‏سفيد قبل از سوره فاتحه‎الكتاب» نوشته بود.» ( معماي هويدا – ص ٤٥)‏
نوشتن تاريخ تولد فرزندان در پشت قرآن، كاري بود كه تا سال هاي نه چندان دور، بين بسياري از خانواده‎هاي ‏مسلمان ايراني مرسوم بود و شنيدن اين مطلب براي هر فرد مسلماني كه يا شاهد اين سبك بوده يا از پدر و ‏مادرش شنيده، احياگر حس شيريني است كه يادآور رعايت آداب اسلامي، در زمان تولد است و همين حس ‏شيرين، كافي است تا در ارزيابي شخصي نسبت به كسي كه درباره او، اين آداب، صورت گرفته، تأثيرگذار باشد. ‏آن‎چه در اين نقل استنادي او جالب است، اين‎كه وي حتي در اين نقل، سويه پدري يا مادري اين «مادر بزرگ» ‏را مشخص نكرده است. براي روشن شدن اين تحريف تاريخي - كه براي تطهير چهره سراسر آلوده هويدا در باور ‏و اعتقاد و عمل صورت مي گيرد - مرور بخشي از تبار خانوادگي هويدا، كه در كتابي تحت عنوان «قصه هويدا» ‏به همين قلم، تحرير يافته را، يادآوري مي كنم و خوانندگان عزيز را، به مطالعه بخش «هويدا و بهائيت» اين ‏كتاب دلالت مي دهم: «بين دولتمردان رژيم پهلوي، اميرعباس هويدا از معدود افرادي است كه در حدود 30 ‏سال و اندي حضور در مصادر مختلف اداري و سياسي - كه مهم ترين آن نخست وزيري بود - هرگز از پيشينه ‏خانوادگي خود سخن نگفت. او تنها در دستنوشته‎هاي خاطره‎گونه اي كه در چند شماره سالنامه دنيا به چاپ ‏رسيد، به نقل گوشه اي از خصوصيات اخلاقي پدرش پرداخت و مشاهدات خويش را از سفر به همراه او به ‏شامات، برشمرد.»‏
بر همين اساس بود كه سابقه خانوادگي او، همواره در ابهام قرار داشت تا جايي كه مأموران ساواك، در گزارش ‏هاي خود، گاهي، حتي نام پدر او را به اشتباه، چيز ديگري ثبت مي كردند و كساني هم كه از سابقه او اطلاع ‏داشتند، به دلايل مختلف، يا فرصت نقل آن را نيافتند يا عمدا سكوت كردند. اولين‎باري كه از گذشته تاريخي ‏خاندان هويدا سخن به ميان آمد، زماني بود كه او در كابينه حسنعلي منصور، متصدي وزارت دارايي شد. در اين ‏زمان، اعلاميه اي با عنوان «هويدا كيست؟» انتشار يافت و در آن از سوابق خانوادگي او - البته به‏‎طور كاملا ‏ناقص - پرده برداشته شد: «پدر بزرگ هويدا، ميرزا رضا قناد از بهائيان مخلص و فداكار و مجذوب عباس افندي ‏بود. او به واسطه نزديكي با عباس افندي از غضب مردم مسلمان بيم و هراس داشت و از اقامت در ايران نگران ‏بود، لذا به عكا رفت و مستخدم و نوكر دستگاه عباس افندي شد و به‎لحاظ تعصب و علاقه اي كه به اين فرقه ‏داشت، مورد لطف و محبت خاص او قرار گرفت.» حبيب‎الله عين الملك، - پدر هويدا - اولين فرزند ميرزا رضا ‏قناد بود كه سه سال بعد از ورود كاروان ميرزا حسينعلي نوري - كه بهائيان او را بهاءالله مي دانند در عكا به دنيا ‏آمد و در مكتب بهائيت، رشد و نمو كرد: «عباس افندي، حبيب‎الله خان پسر ميرزا رضا قناد را كه پدر وزير فعلي ‏دارايي بود، مشغول تحصيل كرد و دو سال هم او را به هزينه خود براي ادامه تحصيل به اروپا فرستاد.» از حبيب ‏الله عين‎الملك دو فرزند پسر به نام هاي: اميرعباس و فريدون به جاي ماند كه حاصل ازدواج او با افسرالملوك ‏سرداري بود. نياي پدري افسرالملوك، سرداراني بودند كه در زمان حكومت بر ايروان، در جنگ هاي اول و دوم ‏ايران و روس، دست به خيانت آلودند و موجبات عهدنامه‎هاي گلستان و تركمانچاي را فراهم كردند. پدر بزرگ ‏افسرالملوك، عبدالحسينخان فخرالملك، مشهور به «كُفري» بود كه بعدها لقب ناصرالسلطنه گرفت. ‏عبدالحسين‎خان كفري، پسر محمدحسنخان سردار ايرواني بود كه در عياشي و بي فضلي شهرت داشت. ‏محمدحسنخان اعتمادالسلطنه، درباره او مي نويسد: «يكشنبه ٧ رمضان ١٣٠٢ ق: امروز شاه (ناصرالدين شاه) به ‏سياه‎چال مي‎روند. ديروز به من فرمودند حاضر باشم. صبح سوار شدم و رفتم. در بين راه به ولي‎خان سرتيپ ‏برخوردم. نزديك قلعه به مركب شاه رسيدم. در بين راه وسط دره چند درخت بيد داشت. عبدالحسين خان پسر ‏سردار ملقب به فخرالملك چادر زده بود، شاه فرستاد تحقيق كردند. ابوالحسن خان، پسر خاله فخرالملك رفت و ‏آمد گفت دو سال است كه اين بيدها را خريده، هر سال تابستان اين‎جا مي آيد و الان بچه خوشگلي داشت، ‏شراب خورده ومست بود.»‏
عبدالحسين خان، در سال ١٣٠٧ ق، پس از آن‏‎كه مغضوب ناصرالدين شاه واقع و لقب فخرالملكي از او گرفته ‏شد، به اروپا رفت و پس از دو سال اقامت در آن‎جا، به ايران بازگشت. آن‎چه باعث شد تا او، مجددا مقرب ‏ناصرالدين شاه شود، به اين شرح ثبت شده: «٨ شعبان ١٣٠٩ ق: عبدالحسين خان كه فرنگ رفته بود، دو سال ‏قبل مواجبش را قطع نمودند. لقبش را به ابوالحسن خان دادند. آن هم با ملكم (ميرزا ملكم خان ارمني) و ... ‏دست يكي كرده بود هرآن‎چه خواست در روزنامه‎ها نوشت و ديشب با دو زن فرنگي ورود نمود. صبح به توسط ‏وزير اعظم آمد. چند روز ديگر حتما از مشاورين دولت هم خواهد شد. هركس بيشتر خيانت كند، مقرب تر ‏خواهد شد... .‏
‏١٧ شعبان ١٣٠٩ ق: عبدالحسين خان فخرالملك سابق لقب ناصرالسلطنه گرفته، تيول خيلي معتبري از بلوكات ‏شيراز با سرداري شمسه مرصع خلعت گرفت. اين عبدالحسين خان به‎قدري در اين مدت دو سه سال فرنگ، به ‏شاه خيانت كرد كه اگر يك وقتي به دست مي آمد، بايد او را قطعه قطعه مي كردند، چون از روسپي هاي فرنگ ‏دو نفر زن همراه آورده و گويا پسند خاطر وزير اعظم مي باشند، تمام تقصيرات او عفو شد...» علت شهرت ‏عبدالحسين خان به «كُفري»، لامذهبي و كثيفي او بود؛ كما اين‎كه علت ارتباط تنگاتنگ او با يحيي خان ‏مشيرالدوله نيز همين مسئله و «قوه جذابيت و قوه هم جنسي» بيان شده است. يحيي خان مشيرالدوله، ‏چهارمين همسر عزت الدوله – خواهر ناصرالدين شاه- بود كه از او صاحب دو فرزند شد؛ يكي حسين خان ‏معتمدالملك و يكي هم افسرالسلطنه. ارتباط عبدالحسين خان با يحيي خان، منجر به ازدواج سليمان خان اديب ‏السلطنه – پسر عبدالحسين خان – با افسرالسلطنه شد.‏
سليمان خان اديب السلطنه نيز، همچون پدر، داراي مشربي عرفي بود و از ديگر سو، به ميزاني به فرهنگ ‏فرانسويان دل بسته بود، كه هر شب قبل از خواب، فرزندانش را وادار به خواندن سرود فرانسه مي كرد. حاصل ‏ازدواج افسرالسلطنه، با سليمان خان، فرزنداني بود كه يكي از آن‎ها، افسرالملوك بود كه با عين الملك ازدواج ‏كرد و مادر هويدا شد. حال كه عباس ميلاني، از يادداشت تاريخ تولد هويدا در صفحه سفيد پشت قرآن، خبر ‏داده، كاش براي خوانندگان نوشته اش، مشخص مي كرد كه منظور وي از اين «مادر بزرگ» افسرالسلطنه است ‏يا همسر آذربايجاني ميرزا رضا قناد، كه در عكا و در حلقه تشكيلات بهائيت قرار داشت! ‏

این مطلب تاکنون 3481 بار نمایش داده شده است.
 
     استفاده از مطالب با ذکر منبع مجاز مي باشد.                                                                                                    Design: Niknami.ir