از سياستهاي اوليه دولت اسرائيل از همان زمان تشكيل اين دولت، سياست واداشتن يهوديان سراسر جهان به مهاجرت به سرزمين فلسطين بود. مقامات اسرائيلي دليل واقعي تمايل دولت به مهاجرت يهوديان را اين ميدانستند كه «جمعيت اسرائيل كمتر از حد مناسب است و به وسيلة دشمنان واقعي و بالقوه محاصره شده است. اسرائيل بايد هر چه زودتر از جمعيت يهودي پر شود.» «بنگوريون» عقيده داشت كه هدف از مهاجرت، «نجات يهوديان از نابودي است». او همچنين دلايل امنيتي را براي مهاجرت يهوديان ذكر كرد: «ما اراضي را به تصرف درآوردهايم؛ اما بدون اسكان يهوديان، آنها هيچ ارزش واقعي نخواهند داشت، اسكان... فتح واقعي است.»(1)
موضوع انتقال يهوديان از مسير ايران، داشتن روابط سياسي با ايران را به منزلة هدف اساسي سياستمداران اسرائيلي برجسته نمود. اصولاً جوامع يهودي خارج از اسرائيل آثار مهمي بر سياست خارجي اسرائيل دارند و اسرائيل به اين جوامع از جهات مختلف اتكا داشته، به دقت اوضاع و احوال اين جوامع را زيرنظر دارد. بنگوريون ميگفت: «تنها همپيمان شايان اعتماد اسرائيل، يهوديت جهاني است».
بخش شايان توجهي از جمعيت اسرائيل به وسيلة يهوديان مهاجر از خاورميانه تأمين شده است. انگيزههاي مذهبي و جنبشهاي صهيونيستي، موجبات اين مهاجرتها را فراهم مينمود و اما وضعيت خاص كشورهاي مسقطالرأس نيز اين انگيزهها را تشديد ميكرد. در عراق اعمال خشونت و تبعيض نسبت به يهوديان از دهة سي شدت گرفته بود؛ اما بعد از تشكيل دولت اسرائيل و اعمال فشار بيشتر به آنها، فرار يهوديان عراق شروع و مناسب بودن مسير ايران موجبات گريز آنها را بيشتر فراهم كرد.(2)
با شروع جنگ اعراب و اسرائيل در ماه مه 1948م دولتهاي عربي از جمله عراق به طور فعال در سركوب اتباع يهودي خود شركت نمودند؛ گرچه رسماً آنها مداخله خود در فلسطين يا تحريم سازمانهاي صهيونيستي را منعكسكننده يك سياست ضديهودي نميدانستند، در تعقيب اين سياست صدها نفر از يهوديان در عراق مورد تعقيب، دستگيري، محاكمه و مجازات (بعضاً محكوم به مرگ) قرار گرفتند يا به اتهام صهيونيست بودن به زندانهاي طولاني محكوم و به اردوگاهها فرستاده شدند.(3)
البته نبايد اقدامات صهيونيستها را در اين زمينه ناديده گرفت. در عراق، اسرائيل گروهي زيرزميني به نام نهضت مهاجرت يهوديان عراقي به اسرائيل را سازماندهي كرد. به منظور ارعاب يهوديان عراقي و ترغيب آنان به خروج از آن كشور، اين نهضت اقدام به يك رشته بمبگذاري از جمله در يك كنيسه نمود كه منجر به كشته شدن چند يهودي شد. براي گريز از اين وضعيت، ايران به منزلة يكي از راههاي فرار، مناسب تشخيص داده شد.(4) دولت ايران، از سال 1334ش/1955م با آژانس يهود همكاري ميكرد تا زمينه و تسهيلات مناسبي براي مهاجرت يهوديان به فلسطين فراهم شود؛(5) بر اين اساس به دليل اين سياست مساعد ايران و وجود جوّ رأفت، تساهل، مدارا و تحمل در مقابل يهوديان ايران، انتخاب راه ايران براي يهوديان عراق اهميت محوري پيدا كرده بود.
گفته ميشود كه با اعدام يك تاجر معتبر يهودي، خروج اكثريت جامعة يهوديان عراق شدت گرفت و حدود 120 هزار يهودي عراقي بين سالهاي 1948 و 1952م به اسرائيل مهاجرت كردند كه عمدة اين مهاجرتها از طريق ايران صورت گرفت. در اين نقل و انتقال، بخشي از اين يهوديان فراري در ايران ماندند و شبكة حمايت از دولت جديد يهود را تشكيل دادند.(6)
يهوديان ايران در ابتدا نسبت به آرزوهاي صهيونيستي بيتفاوت بودند؛ اما بعدها در اثر فشار همكيشان يهودي عراقي خود به جنبش طرفداري از اسرائيل پيوستند.(7) سازمانهاي موساد و لمان، عمليات اطلاعاتي عليه عراق و پشتيباني و حمايت از خروج مخفيانة يهوديان عراق به اسرائيل را از طريق ايران هماهنگي ميكردند. ضمناً لازم است يادآوري شود كه آنها مسئول جنبش مخفيانه خروج يهوديان ايران نيز بودند. گفته ميشود كه دولت عراق در ماه مارس 1950م رسماً اجازة مهاجرت يهوديان را صادر نموده بود كه تقريباً در عرض يكي دو سال تمام جامعه يهودي عراق ناپديد شدند و بيشتر آنها در اسرائيل مستقر گرديدند.(8)
البته مهاجرت يهوديان به اسرائيل از طريق خاك ايران تنها مختص يهوديان عراق نبود، بلكه يهوديان، از سراسر خاورميانه و حتي اروپاي شرقي و اتحاد جماهير شوروي، ايران را راه مناسبي براي مهاجرت به اسرائيل تشخيص داده بودند و اين امر نيز به نوبة خود به سياست دولت ايران راجع به يهوديان مربوط ميشد كه مبتني بر تساهل و تسامح، مدارا و سياست خشن رژيم عراق در مقابل يهوديان و نيز سياست مداراي ايران با يهوديان چشمگير بود.
در جمعبندي ميتوان گفت فقدان پايگاه مردمي و عدم مشروعيت رژيم شاه و وابستگي به خارج، مقابله با اعراب تندرو و ناسيوناليستهاي عرب عليه كشور و استفاده و بهرهجويي از اسرائيل و لابي يهودي به منظور نفوذ به دستگاه سياستگذاري خارجي ايالات متحده براي به دست آوردن كمكهاي نظامي و غيرنظامي به منظور تحقق ژاندارمي و برتري نظامي در منطقه خليج فارس از جمله ملاحظات عمده ايران در سطح خاص ملي بودند كه رژيم محمدرضاشاه را واداشت تا با برقراري و تحكيم مناسبات خود با اسرائيل به آنها دست يابد.
دربارة اسرائيل، خروج از انزواي سياسي – امنيتي و اقتصادي، به رسميت شناخته شدن اسرائيل به صورت رسمي و دوژور از جانب ايران به منظور به دست آوردن هويت خاورميانهاي و انتقال يهوديان از طريق خاك ايران، دلايل عمدهاي بودند كه در سطح ملي، اين كشور را وادار به تلاش براي برقراري و گسترش مناسبات خود با ايران مينمود.
پينوشتها:
1- جان كوئيگلي، فلسطين و اسرائيل، رويارويي با عدالت، ترجمه سهيلا ناصري، تهران، دفتر مطالعات سياسي و بينالمللي، 1372، ص 138.
2- محمدرضا ملكي، روابط راهبردي ايران و دولت يهود تا پيروزي انقلاب اسلامي، مجله سياست خارجي، سال سيزدهم، ش 4، زمستان 1378، صص 1077-1076.
3- همان، ص 1077.
4- جان كوئيگلي، پيشين، صص 143-142.
5- روابط ايران و اسرائيل (1357-1327ش) به روايت اسناد نخستوزيري، تهران مركز اسناد رياست جمهوري، 1377، ص 12.
6- محمدرضا ملكي، پيشين، ص 1077.
7- Amir Taheri, The Unknown life of the Shah, (Hutchinson, 1991), p. 105.
8- محمدرضا ملكي، پيشين، ص 1078.
علي فلاحنژاد
مناسبات ايران و اسرائيل در دوره پهلوي دوم
مركز اسناد انقلاب اسلامي
صص 118-114 این مطلب تاکنون 4043 بار نمایش داده شده است. |
|