قيام سيدمرتضي در بوشهر | محمدحسين حبيبي بيهيچ گفتگو، انقلاب مشروطيت ايران نقطه عطفي در تاريخ معاصر ماست و از نظر نمود تاريخي، «حادثه برجسته»اي به شمار ميآيد. ولي متأسفانه نه تنها هنوز تحليل علمي و دقيقي از آن نداشتهايم، بلكه گزارش جامعي نيز از آن در دست نيست، از اين رو جاي شگفتي نيست اگر بسياري از نامداران اين نهضت را نشناسيم و بسياري از قهرمانان آن گمنام مانده باشند در حالي كه اين امر، قطع نظر از ضرورت تاريخي، از نظر زندهسازي و تقويت نهادها و ارزشهاي متعالي اجتماعي هم بسيار پراهميت بوده است.
در اينجا از سر اشاره و يادآوري و شايد زندهكردن بعضي از ارزشها و بعضي آدمها و قهرماناني كه در اين راه بودهاند گوشهاي از ماجراها و رخدادهاي مربوط به انقلاب مشروطيت در جنوب ايران را كه تاكنون «مسكوت» بوده منحصراً از نظر ميگذرانيم و ميگذريم. ابتدا بايد اين نكته را بگويم كه در اينجا، جنوب، جنوب كامل جغرافيايي نيست، بلكه اين جنوب، يا جنوب من، جنوبي خاصي است كه به خطه محدود بوشهر، تنگستان، دشتي و دشتستان محدود و منحصر ميشود.
در آستانة مشروطيت، اين جنوب به جهاتي چند از موقعيت سياسي ويژهاي برخوردار بود كه قبل از هر تحليل و اشارهاي بايد به توضيح اين موقعيت پرداخت.
در آن زمان براي دولتهاي استعمارگر مسلط بر ايران تنها جاي لذيذ اين گوسفند دريدة عزيز «گمرك» بود و گمرك بوشهر هم به لحاظ موقعيت خاصي كه از نظر «ارتباط و درآمد» داشت، نابترين قسمت اين لقمة لذيذ بود. بدين دليل طبيعي است كه استعمار هواي بوشهر را بيش از هر جاي ديگر دارد و اگر چه ممكن است به قول بعضيها، به جهات و مصالح مشخصي براي جاهاي ديگر طالب شورش و آشوب بوده، اما قطعاً براي بوشهر نميتواند چنين چيزي را بخواهد و از هيچ نظر مصلحت و با صرفه نيست اگر بوشهر هم مثل جاهاي ديگر آشوبزده و ناآرام گردد.
از سوي ديگر موقعيت جغرافيايي بوشهر به دليل دورافتادگي زياد از مركز و وجود راههاي صعبالعبور ارتباطي همه در مجموع «عوامل منفي» در راه اشاعه و گسترش هدفهاي آزاديخواهي و آرمان مشروطيت در بوشهر و كلاً در جنوب به شمار ميآيد و قاعدتاً بايد دامنه تأثير مشروطيت در اينجا كمتر از هر جاي ديگر در ايران باشد. ولي در عين حال به لطف بعضي از زمينههاي مساعد و عوامل انساني و قهرماني آن، جنوب نيز در مشروطيت شركت داشت و در جنبش و حركت آن سهيم بود زيرا در همين زمانها رقم فروش نشريات و روزنامهها در بوشهر بعد از پايتخت (تهران) در ايران مقام اول را حائز است و اين خود دليل روشني است بر وجود قشري روشنفكر در اين منطقة دورافتاده. به هر صورت همان طور كه ميدانيم موقعي كه نيروهاي ارتجاعي دستآورد انقلابيون را بر باد داده و اين حركت تاريخي را متوقف ساخته بودند، نيروهاي مترقي ايران و روحانيون پيشرو به پا خاستند و حركت را به مقطع كامل تاريخي و هويت اصيل آن هدايت كردند. در چنين موقعيتي است كه در پاسخ تلگراف و پيام «ملامحمدكاظم خراساني» مجتهد اعلم شيعه به سيدمرتضي علمالهداي اهرمي مجتهد بوشهر، پرچم اين جنبش در جنوب هم به دست اين مجتهد عاليقدر بالا رفت و مردانه طبل مخالفت با حكومت مركزي مستبد و مرتجع در برج امپراطوري انگلستان در جنوب به صدا درآمد.
اين كار در آن زمانها با توجه به موقعيت فرهنگي جنوب و نبود نيروهاي متمركز و آگاه و پاكباخته، جز قشر روشنفكري كه بدان اشاره رفت، امري بس خطير و پرخطر است زيرا تنها «قشري» كه ممكن بود به نداي اين مجتهد شجاع و آزاده پاسخ گويد همان قشر روشنفكر بود كه آنها نيز از آن جا كه بيشتر متعلق به گروههاي تجار بودند و اين كار را به هيچوجه در جهت منافع خود نميديدند پيام سيد را بيجواب گذاشتند. ديگر نيروهاي اجتماعي نيز در موقعيتي نبودند كه بتوان آنها را آگاه و يكپارچه كرد ثانياً نميشد آثار تبليغات منفي دولت استعماري انگليس و عمال آن و همچنين نماينده دولت مركزي كه در اين زمان دريابيگي است از ذهن ساده آنها زدود.
بدين دليل، هم دولت استعمارگر انگليس و هم نمايندة دولت مركزي قيام سيد در بوشهر را جدي نميگيرند و با شناختي كه از زمينه اجتماعي و فرهنگي منطقه دارند پيروزي را از آن خود دانسته و حركت سيد را بينتيجه ميپندارند. اما با وجود اين براي محكمكاري و احتياط، محمد عليشاه در اين زمان لقب (نظامالعلماء) را به سيدمرتضي علمالهدي داد و حاضر شد ماهانه مبلغ گزافي نيز به او بپردازد. ولي سيد به خاطر ايمان پاك و آگاهي عميق ديني و سياسي خود به هيچوجه اين عطايا را نپذيرفت.
به هر روي، سيد مؤمن و جدي است و پاك و بيباك بر سر تصميم آگاهانه خويش از هيچ اقدامي فروگذار نميكند. به همين دليل فتوي جهاد ميدهد. و از سران محلي اطراف بوشهر دعوت عام ميكند، سيد در اين كار به لطف موقعيت برجسته مذهبي و اجتماعي خود در تبليغ و آگاهانيدن اهداف و جهات انگيزشهاي قيام پيروز ميشود ولي بوشهر كاملاً در دست نماينده دولت مركزي و زير سلطه قدرت جبروتي دولت استعمارگر انگليس است. به همين جهت تا پيروزي، مشكلات و دشواريهاي بسياري در راه وجود دارد.
سيد اصلاً «اهرمي» و تنگستاني است و محبوبيت و اعتبار خاصي در منطقه دارد و از همه بالاتر مريد دلاور و پاكباختهاي دارد كه بيدرنگ قبل از هر كس در اين لحظه تاريخي دعوت سيد را لبيك ميگويد و يك تنه به كمك او ميشتابد و اين همان قهرمان هميشه دلير تنگستان، رئيسعلي دلواري است كه هميشه با شخصيتي پاك در راه هدفهاي مقدس مردمي جهتگيريهاي قاطع و مردانهاي دارد. از اين رو رئيسعلي به جاي همه، سيدمرتضي علمالهداي را ياري ميدهد و شبانه با تعدادي قايق از راه دريا با گروه كوچكي از تفنگچيهاي تنگستاني (تنگسير) گمرك بوشهر را با نقشه قبلي، اشغال ميكنند. صبحگاهان وقتي خبر به گوش دريابيگي و نيروهاي استعماري ميرسد، ديگر جز دريغ و يقيناً بهت زياد اقدام ديگري از دستشان برنميآيد.
در پي اين پيروزي ديگر نيروهاي سران دشتي و دشتستان و تنگستان به دنبال ميرسند و بدين ترتيب بوشهر و جنوب به دست سيدمرتضي ميافتد و به زير سلطه نيروهاي محلي درميآيد. چرا كه اشغال گمرك در واقع فتح بوشهر و فتح بوشهر در واقع فتح جنوب است.
پيداست مسئله بدينجا خاتمه نمييابد و حكومت مركزي و به خصوص نيروهاي استعماري انگليس كه متحمل ضربهاي مهلك شدهاند راحت نمينشينند و در پي تلافي برميآيند در اين زمان حكومت مركزي، خود گرفتار قيام آزاديخواهان مركز است و از اين جهت كاري از دستش ساخته نيست. انگلستان هم كه به دلائل زياد نميتواند در اين موقعيت با نيروي نظامي، بوشهر را از دست سيد و ياران تنگستاني و دشتستانياش بيرون آورد، در نتيجه در پي يافتن راه ديگري است كه پيروزي قطعيتر و راحتتري همراه داشته باشد، از اين رو دست به توطئه و عوامفريبي ميزند و شديداً تبليغ ميكند كه سيد چرا اين همه نيرو در بوشهر جمع كرده است. اينها هزينه ميخواهد و درآمد گمرك كه بايد صرف آزاديخواهان شود، سيد براي خود خرج ميكند و...
فريبكاري و تبليغات بالا ميگيرد و به خصوص با تأكيدات و مذاكرات دريابيگي اين شايعات همهگير ميشود در اين موقعيت وقتي سيد ميبيند نزديك است در معرض اتهامات ناروائي قرار گيرد به ناچار تسليم «توطئه» مي شود و حرف صادقانه يكي از ياوران دشتي خود را كه ميگويد «تخم اين حرفها را انگليسيها پاشيدهاند و ميخواهند با اين ترتيب حمله كنند». به جان نميپذيرد.
بدين ترتيب سيد توطئه را با دست خود اجرا ميكند و اجازه بازگشت و مرخصي نيروهاي مسلح محلي را صادر ميكند...
سرانجام ديري نميگذرد كه زمان انجام توطئه فراميآيد و در يكي از شبها كه در منزل سيد جز تعدادي مريدان پاكباخته تنگستاني با مقداري مهمات چيز ديگري نيست، انگليسيها با كمك دريابيگي و يكي از سران فريبخورده و خودفروخته محلي خانه او را محاصره ميكنند و به تلافي و به همان ترتيب سيد را در برابر كار انجام شدهاي قرار ميدهند.
سحرگاه وقتي سيد متوجه واقعه ميشود بيآنكه كاري از دستش ساخته باشد، آرام منتظر پيآمدهاي اتفاق ميماند و زن و بچههاي صغيرش را به امان خدا بيرون ميفرستد و خود در خانه باقي ميماند. مسئله به قدري اسفناك ميشود كه تمام درها به روي عيال و بچههاي سيد بسته ميگردد و آنها بر حسب اتفاق به خانه يك مسيحي پناه ميبرند.
صبحگاه از دو سو خانه سيد به توپ بسته ميشود و مريدان معدود با شليك گلوله تفنگها سرسختانه با آتش توپها به مقابله برميخيزند. اما مقاومت كاري از پيش نميبرد و از هيچ سو به سيد و مريدان پاكباخته ياوري و مددي نميرسد. چرا كه در بوشهر نيروهاي ياريدهنده متمركزي وجود ندارد، سران محلي هم به خصوص رئيسعلي دلواري مريد هميشه وفادار سيد هم آنقدر نزديك نيست كه در اين فرصت خبر را بفهمد و دست به كار تهيه نيرو و حمله شود.
بدين جهت سيد تصميم ميگيرد از خانه بيرون بيايد ولي به او ميگويند در كوچه به او تيراندازي خواهد شد. چارهاي جز اين نيست و سيد پا در راه ميگذارد و مريدان مؤمن و پاكباخته او را در ميان ميگيرند و از كوچه عبور ميدهند از هر سو گلوله ميآيد و نتيجتاً بعضي از ياران كشته يا زخمي ميشوند و منزل به غارت ميرود. بالاخره سيد به منزل يكي از مريدان اهرميالاصل خود، كه در كنسولگري فرانسه كار ميكند ميرود. مريد اهرمي جوانمردانه او را به خانه ميپذيرد ولي به او ميگويد من با تو هستم ولي اگر مخالفان بدانند حتماً به اينجا خواهند ريخت و هم من و هم تو را خواهند كشت و پيشنهاد رفتن به كنسولگري فرانسه را ميدهد ولي سيد شديداً از رفتن امتناع ميورزد. منتهي بعداً با اصرار زياد اين مرد و توضيحات منطقي و معقولانه، سيد پيشنهاد را ميپذيرد. با اين ترتيب سيد با پناه بردن به كنسولگري فرانسه زنده ميماند. پس از آن مذاكرات زيادي بين سيد و فرانسويها و انگليسيها ميشود تا اينكه بالاخره او را به مقر نماينده دولت مركزي ميبرند ولي هم آنها و هم انگليسيها خوب ميدانند كه احتمال حمله از جانب سران محلي بخصوص رئيسعلي دلواري براي كمك و نجات سيد زياد است. به همين جهت سيد را به دريا و درون يكي از كشتيها و دور از ساحل زنداني ميكنند تا از دسترس حمله سران محلي خارج باشد.
سيد پس از هجده روز و پس از آنكه بيحرمتيها و تألمات زيادي ميبيند به دستور امپراطوري انگليس و با تأييد دولت مركزي به بينالنهرين آن روز (عراق فعلي) تبعيد ميشود. ورود او مقارن ورود سيدعبدالله بهبهاني به آنجا است.
سيدمرتضي علمالهدي در حدود دو سال در بينالنهرين ميماند و براي بازگشت محترمانه او از طرف ديگر رهبران مشروطيت و علماي طراز اول شيعه مكاتبات و مذاكرات زيادي انجام ميشود.
در اين اثنا بر حسب اتفاقات بعدي كار دريابيگي نيز در بوشهر خراب ميشود و بيحرمتي به سيد آن را تشديد ميكند به حدي كه مجبور ميشود براي اعاده حيثيت و عذرخواهي به عراق برود و در يكي از روزهاي غافلگيرانه در بصره خود را به درشكه سيد مياندازد و پولهاي فراواني هديه ميكند و عذرخواهيهاي زيادي ميكند كه سيد نميپذيرد.
در اين زمان قهرمان دلير تنگستان رئيسعلي دلواري به فكر برگشت سيد ميافتد و با ترتيب هوشيارانه و دقيقي سيد را به دلوار برميگرداند و استقبال ميكند. بدينصورت كه تعدادي كشتي در ظاهر به بهانه آوردن گچ و مصالح ساختماني و در واقع براي آوردن سيد به بصره ميفرستد. سيدنيز اين ترتيب را ميپسندد و به دلوار برميگردد و مورد استقبال گرم سران محلي و تنگسيريها قرار ميگيرد.
سيدمرتضي چندي بعد به دعوت گوركيها (دهستاني در تنگستان نزديكي دلوار) كه منطقهاي آبادتر و بزرگتر بود ميرود و اين امر ادامه دارد تا آنكه ماجراي مبارزه رئيسعلي و انگليسيها پيش ميآيد. رئيسعلي كه در تجربه پيشين خود نسبت به هدفها مؤمنتر شده و در مكتب سيد بصيرت سياسي و ديني عميقي يافته است در برابر امپراطور قدرتمند انگليس پايداري ميكند كه خود موضوع و مقوله ديگري است.
سرانجام در سال 1316 اين مجتهد عاليقدر و مبارز، چشم از جهان فروبست.
منبع:روزنامه اطلاعات، 14 تير 1357 این مطلب تاکنون 3973 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|