علم تاریخ، پویاترین دانش
برخلاف نگرش رايج در کشورهاي در حال توسعه و توسعه نيافته در خصوص ناکارآمدي و غيرکاربردي بودن علوم انساني خصوصاً تاريخ، بايد گفت که در کشورهاي توسعه يافته يکي از پوياترين دانشها، علم تاريخ است. اهميت تاريخ در اين کشورها به حدي است که تقريباً در همه دانشها محل رجوع قرار ميگيرد. به رغم اهميت دانش تاريخ در غرب، ريشههاي نگاه کاربردي به تاريخ را بايد در قرون نخستين اسلامي و در آثار مورخاني مانند بيهقي، ابن مسکويه و... جستجو کرد. اين نگاه کاربردي به تاريخ باعث شده بود تا بخشي از ديوانسالاري ايران بنا به اغراض خاص به نگارش تاريخ اقدام کنند. متاسفانه اين سنت ريشهدار در سدههاي اخير به شدت تضعيف شده و کمتر مورخي از اين زاويه به نگارش تاريخ پرداخته است.
اصولاً نسلهاي بشري بنا بر مقتضيات زماني و با توجه به سوالاتي که با آن مواجه هستند در هر دوره به بازخواني متون تاريخي پرداخته و سئوالات نسل خود را پاسخ ميدهند. در برخي کشورهاي منطقه، علم تاريخ از چنان اهميتي برخوردار شده است که بسياري ازمباني هويتي و حتي سياسي بر پايه آن شکل گرفتهاند. جمهوري آذربايجان، ترکيه و رژيم اشغالگر قدس از کشورهايي هستند که سرمايهگذاري زيادي بر روي تاريخ به عنوان سلاحي کاربردي در جنگ نرم عليه کشورهاي ديگر انجام دادهاند.
متاسفانه در کشور ما به رغم تاکيدات فراوان قرآني و توصيههاي مقام معظم رهبري بر نگاه کاربردي به تاريخ و علوم تاريخي، هنوز بسياري از مسئولين ارشد کشور اين موضوع را جدي نگرفته و در سياستهاي کلان کشور براي تاريخ جايگاه ويژهاي قايل نشدهاند. در سالهاي اخير مراکز اسنادی کشور براي کاربردي کردن علم تاريخ در حوزههاي امنيتي و هويتي تلاشهايي انجام داده اند که خوشبختانه با نگاه مثبت کارشناسان امنيتي و تاريخي مواجه شده است. ولی این اقدامات هنوز به نتیجه مورد انتظار نرسیده است.
تاريخ يك ملت و امت نيز كه بيانگر ويژگيها و سرگذشت نياكان آنهاست به منزله شناسنامه ايشان است. همانگونه كه براي هر انساني شناسنامهاي صادر ميكنند و خصوصيات اصلي او مانند نام، شهرت، نام پدر، نام مادر و... در آن ثبت ميشود، زمان پيدايش و ظهور و چگونگي رشد، توسعه و حيات، بالندگي و بالاخره حوادثي كه بر يك قوم و یک ملت ميگذرد، فراز و فرودها، شكست و پيروزيها، سقوط و از دست رفتن عزت و افتخار هر قوم و ملت و در نهايت اضمحلال كامل آنها تاريخ آن ملت را ميسازد. به بيان ديگر براي شناخت هر قوم و ملت ميبايد به بررسي و جستجو در تاريخ آنها پرداخت.
از سوي ديگر شرط پايداري و ماندگاري اقوام و ملل آنست كه نسلهاي آينده، گذشته خويش را نيك بشناسند و با ديده عبرت به سير تاريخي گذشتگان خود نظر كنند و با تأمل، دقت و هوشياري كامل و عميق، موجوديت، استقلال و افتخارات خويش را پاسداري كنند و با درسآموزي از آنچه در بخشهايي از تاريخ موجب ضعف و شكستشان شده است از تكرار آنها جلوگيري نمايند.
لذا براي هر مجموعه از انسانهايي كه داراي پيشينه و تاريخ مشترك هستند اطلاع دقيق از گذشته بسيار حائز اهميت است. زيرا اين شناخت مقدمهاي است براي آگاهي از هويتي كه يكپارچگي، وحدت و انسجام را در پي خواهد داشت و رشتههاي پيوند و تعلقات جمعي آنها را مستحكم ساخته و در نهايت تلاش جمعي آنها را براي رسيدن به اهداف مشترك به دنبال خواهد داشت. اگر اين شناخت نباشد آحاد يك مجموعه انساني كه ممكن است در كنار هم نيز زندگي كنند احساس تعلقي به يكديگر نخواهند داشت و هيچ يگانگي، وحدت و انسجامي در ميانشان وجود نخواهد داشت.
|