تاریخ معاصر واهمیت شناخت «پس پرده»ها |
فروپاشی امپراطوری استعمار بریتانیا و ورود امپریالیسم جوان ثروتمند آمریکایی به صحنه سیاسی ایران در سالهای پس از جنگ دوم جهانی ، تغییر چندانی در حاکمیت این «کاست اطلاعاتی» پدید نساخت و صرف نظر از تلاطم ها و تنازعات و افت و خیزهای سیاسی و جابه جایی نسل ها، ساخت اصلی حکومتگران ایران در دوران سلطنت محمد رضا پهلوی راهمان «خانواده» تشکیل می داد. در این دوران میراث شوم اردشیر ریپورتر به پسرش شاپور ریپورتر منتقل شد و بازماندگان نسل پیشین «اشرافیت اطلاعاتی ایران» سرنخ حکومت را به دست گرفتند. تلاش «دمکرات»های آمریکا در دوران کندی برای ایجاد یک دگرگونی در کاست حکومتگر ایران و جایگزینی آن با «نخبگان جدید» به جایی نرسید و«اشرافیت اطلاعاتی ایران» با مهارتی خارق العاده – که شاید در کشورهای جهان سوم بی نظیر بود – خود را با مقتضیات زمانه و تحولات جهانی و جابه جایی مراکز قدرت در دنیای غرب همگام ساخت و تطبیق داد. پیوند استوار این کاست با امپراطوری جهانی صهیونیسم سهم قابل اعتنایی در این بقاء داشت.
تاریخ معاصر ایران – از مشروطه تا انقلاب اسلامی – تاریخی ناشناخته و غریب است. پژوهشهایی که توسط محققین ایرانی انجام گرفته یا به دلیل فقدان دستمایه و عدم آشنایی با اسرار پس پرده در سطح لغزیده و یا به قالب برداری از پژوهش های محققین بیگانه پرداخته است. در این صحنه، سطحی نگری ها و اغراض کم نیست. این حکم هرچند مطلق نیست و تلاشهای موشکافانه برخی محققین را در بر نمیگیرد ولی باز باید اذعان کرد که عدم دسترسی به اسناد اطلاعاتی سدی غیر قابل نفوذ در راه این تلاشها بوده است. در مقابل این ناتوانی و ناآگاهی، تاریخ ما توسط کسانی نوشته میشد که یا با بسیاری از مسائل پس پرده آشنایی داشتند ولی مغرض بودند و یا به اسنادی دستچین شده دسترسی داشتند و باید گفت که همیشه نیز این کنکاش، بی غرض و مرض و ناشی از تعلق به نفس تحقیق و یا شیفتگی به سرزمین و مردم ما نبوده ولذا آنچه را که خود میخواسته اند مینوشتهاند و نه آنچه که در واقع بوده است.
در سالهای اخیر در میان بخشی از جامعه روشنفکری ایران افسانهای رواج یافته که گویا اسناد دولتی قدرتهای بزرگ در رابطه با ایران، که طبق مقررات خاصی پس از دورة معینی علنی میگردد، معتبرترین و موثقترین دستمایة تاریخنگاری معاصر ایران است. این دیدگاه، کارایی معین و محدود این اسناد را مطلق میکند و در پویش اغراقآمیز خود، میکوشد تا تاریخ معاصر ایران را تنها از زاویه اسناد وزارت خارجه قدرتهای بزرگ ـ و با چشم پوشیدن بر انبوه اسناد ایرانی و تجربه یک ملت ـ تبیین کند. در رابطه با این نگرش نادرست و گاه مغرضانه و هدفمند باید گفت، این تصور که گویا اسناد علنیشدة دولتهای معظم غربی دربرگیرندة همة مکاتبات این قدرتها در رابطه با ایران است بهکلی افسانه است. اسناد علنی شده تنها حاوی مکاتبات رسمی دولتی است و مکاتبات «غیررسمی« و «ویژه«، یعنی اسناد سازمانهای اطلاعاتی را در بر نمیگیرد و بنابراین آنچه در دسترس محققین قرار میگیرد تنها حاوی دیدگاههای رسمی دیپلماسی این قدرتهاست و لاغیر. این از بدیهیات تاریخنگاری معاصر ایران است که کشور ما، به دلیل وضع خاص ژئوپولیتیک آن، طی دو قرن اخیر میلادی از اهداف درجه اول کانونهای مرموز و پسِ پردة اطلاعاتی و توطئهگر غرب بوده و در زمینة تأثیر دولتهای بزرگ بر تاریخ معاصر ایران نقش تعیین کننده به عهده این کانونها بوده است و نه دیپلماسی رسمی. طبیعی است که این «بعد پنهان« از شمول رویه متعارف مستثنی باشد. اصولاً قدرتهای بزرگ، بهجز در موارد خاصی که به بحرانها و یا تنازعات سیاسی و یا مصالح معین مربوط است، در جهت استتار اسناد اطلاعاتی خود تلاش جدی مبذول میدارند. این استتار تا بدانجاست که حتی رژیم جدید شوروی پس از انقلاب 1917م. از انتشار اسناد سازمان اطلاعاتی تزاری اجتناب ورزید و در رابطه با اسناد اطلاعاتی پس از انقلاب نیز چنین رویهای را ادامه داد، تا بدانجا که برخی از اطلاعات مربوط به فعالیتهای «زیگموند رزنبلوم« سر جاسوس یهودی اینتلیجنس سرویس انگلیس را، که با نام «سیدنی رایلی« شهرت افسانهای یافته، تنها در سال 1982، یعنی 57 سال پس از تیرباران وی توسط بلشویکها، منتشر ساخت.
منبع : ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ج 2، بخش مقدمه
|
|
|