ریشه های برآمدن رضاخان
نهضت ناتمام مشروطيت داراى نتايج و پيامدهاى زير بود:
1 ـ استبداد قاجارى در برابر اراده عمومى در هم شكست.
2 ـ نهضت مشروطه بنياد مشاركت مردم در اداره كشور و تأسيس مجلس را موجب گشت.
3 ـ قاعده نفى سبيل يا دكترين عدم سلطه، تحتالشعاع آرمان سرنگونى استبداد قرار گرفت و نفوذ و سلطه بيگانگان با صورت موجه و به اشكال پيچيدهترى برقرار گرديد.
4 ـ به دليل انحراف و ضعف مديريت وارثان مشروطيت، پس از پيروزى نه تنها مشكلى از كشور حل نشد، بلكه بر مشكلات آن افزوده شد. ناامنى، عدم اقتدار حكومت و ناكارآمدى، چنان بر جامعه مستولى شد كه زمينه ظهور ديكتاتورى نوين فراهم آمد.
5 ـ برخلاف نهضت ضداستعمارى و ضداستبدادى تنباكو كه مرجعيت و روحانيت رهبرى آنرا به عهده داشت، در مشروطيت ابتدا رهبرى با روحانيت بود، اما به سرعت رهبرى از دست آنان ربوده شد و روحانيت به شكل حامى و دنبالهرو نهضت و يا منتقد و مخالف آن درآمد و در مواردى برخى علما ابزار دست روشنفكران سكولار و غربگرا قرار گرفتند.
6 ـ روحانيت به دليل فقدان رهبرى واحد دچار اختلاف شد و پايگاه اجتماعى آن تضعيف گرديد. عدم استقرار يك حكومت مشروطه واقعى مردمى و ناكارآمدى و بحرانهاى پى در پى در عرصه سياسى كشور و قدرتيابى مجدد مستبدين قديمى در لباس مشروطهخواهان، آخرين رمقهاى سلسله رو به اضمحلال قاجار را در خود مستحيل كرد. هر چند تجارب ارزندهاى در اولين گامهاى برقرارى دورههاى اوليه مجلس شورا فراهم آمد اما تداوم مداخلات روس و انگليس و خيانت و بىكفايتى اغلب رجال سياسى، كشور را به سراشيبى سقوط و انحطاط كشانده بود. آثار جنگ جهانى اول مقارن با سومين دوره مجلس مشروطه و وقوع انقلاب اكتبر روسيه، انگلستان را در ايران به يك قدرت بىرقيب مبدل ساخت كه به تحميل قرارداد 1919 منجر گشت و استقلال ايران عملاً محو گرديد. مخالفت سيدحسن مدرس و گروهى از رجال وطنخواه با اتكاء به حمايت افكار عمومى در كنار تحولاتى كه در درون هيئت حاكمه انگلستان رخ داده بود، بريتانيا را وادار به تغيير استراتژى نمود و در بستر از هم پاشيدگى دستگاههاى حكومتى و ناامنى و بحرانهاى فزاينده اقتصادى و اجتماعى، زمينهها و مقدمات كودتاى انگليسى 1299 و ظهور ديكتاتورى رضاخان ميرپنج پديد آمد.
بررسى صورت مذاكرات و فعل و انفعالات مجالس چهارم تا ششم، معماى به قدرت رسيدن رضاخان را، تا آنجا كه به مجلس و نهاد قانونگذارى كشور مربوط مىشود، حل مىكند. مخالفتها از حدود اشخاص فراتر نمىرود و جامعه نيز سردرگم است. قدرت يافتن رضاخان ميرپنج يك شبه صورت نگرفت؛ از سوم اسفند 1299 تا سوم آبان 1302 اين فرد در يك كابينه سيد ضياءالدين طباطبايى، سه كابينه قوامالسلطنه، دو كابينه مشيرالدوله و يك كابينه مستوفى، وزير جنگ بود. دوران صدارتش، با حكم احمدشاه، از آبانماه 1302 آغاز شد و در بهمن 1303 «رياست عاليه كل قواى دفاعيّه و تأمينيّه مملكتى با اختيارات تامه» از سوى مجلس شوراى ملى به او تفويض شد. رضاخان، در دوران اقتدار چندسالهاش بر نيروهاى مسلح، «نظميّه» را نيز بدان ضميمه ساخت و آن را، جهت سركوب مخالفان خويش، به يك سازمان تروريستى تبديل كرد.
در كنار حمايت گسترده انگلستان و رجال وابسته و نيز همراهى و همفكرى مؤثر برخى روشنفكران عرفى و غربگرا و پشتيبانى محافل ماسونى و گروه كثيرى از مطبوعات، يكى از مهمترين حربههاى رضاخان در رسيدن به قدرت، سوءاستفاده از احساسات مذهبى مردم و تظاهر به ظواهر مذهب بود. او در ابتدا چنان رفتار مىكرد كه حتى برخى علما نيز نسبت به وى حسنظن پيدا كرده بودند. پس از كودتا به دستور رضاخان در تمام قزاقخانهها مراسم عزادارى محرم برپا مىشد. احمدشاه در يكى از همين مجالس در كنار رضاخان حضور يافت.
|