ماهنامه الکترونيکي دوران شماره 178   شهريور ماه 1399
 

 
 

 
 
   شماره 178   شهريور ماه 1399


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
«اتباع آلمان» فقط بهانه‌ای برای اشغال ایران بود

ميرزاجوادخان عامري در زمان اشغال ایران توسط متفقین در سوم شهريور 1320 كفيل وزارت امور خارجه بود. وی در مورد حوادث این روز و اطلاع از هجوم ارتش شوروي و انگليس طي يادداشتهاي خود در نوزدهمين سالنامه دنيا خاطرات خود را چنين نوشته است:
وقتی به اتفاق رجبعلی منصور نخست‌وزیر، در بامداد سوم شهريور 1320 خبر تهاجم قوای روس و انگلیس را به اطلاع رضاشاه رساندیم قرار شد من بلافاصله سفرای آن دو کشور را به دربار احضار کنم. ولی از همان صبح زود چندین بار به منزل «بولارد» و «اسميرنوف» تلفن كردم و هر بار از هر دو سفارتخانه جواب شنيدم كه سفرا خوابيده‌اند. بالاخره ساعت نه و نيم صبح موفق شدم كه با سفير شوروي صحبت كنم.
شاه با بي‌صبري منتظر سفراي روس و انگليس بود. به اتفاق بولارد و اسميرنوف وارد اتاق كار اعليحضرت شديم. شاه خطاب به من گفت: از اينها بپرس چرا قشونشان بيطرفي ايران را نقض كرده است؟
در حالي كه بولارد سعي داشت به شاه وانمود كند كه كار از كار گذشته و ديگر بحث در اين زمينه نتيجه‌اي نخواهد داشت، شاه از آنها قول گرفت كه ظرف كوتاه‌ترين فرصت با دولتهاي متبوع خود تماس گرفته و علت اقدام به نقض بي‌طرفي ايران را سئوال كنند. اما سفراي روس و انگليس از توضيح علت حمله به خاك ايران طفره مي‌رفتند.
چند روز پيش از اين، گزارش محرمانه‌اي به دولت ايران رسيده بود كه طرح حمله به خاك ايران در ابتدا از طرف وزارت خارجه انگلستان ريخته شده و روسها با اشكال حاضر به قبول و انجام آن شدند. روسها تا بيست روز قبل از سوم شهريور هنوز نمي‌دانستند كه بايد قشون آنها از مرزهاي شمالي ايران بگذرد و به طرف پايتخت ايران به حركت درآيد.
صبح روز پنجم شهريور در ملاقات با «اسميرنوف» سفير شوروي، به وی گفتم ما مي‌خواهيم كه شما علت حمله ناگهاني به خاك ايران را روشن نمائيد. او آهسته گفت: «چرا تاكنون شخصاً مرا ملاقات نكرديد تا در اين خصوص تصميمات بهتري اتخاذ كنيم؟»
جواب دادم: من زبان روسي نمي‌دانم و اكثراً با آقاي «بولارد» سفير انگليس هم به زبان فرانسه صحبت مي‌كنم.
«اسميرنوف» گفت:
«ما از دولت شما گله‌هايي داريم كه...» بعد، شروع به گله‌گذاري نمود و قريب يك ساعت از سياست دولت ايران شكوه كرد تا آنجا كه بالاخره اظهار داشت: « من حاضرم كارها را طوري ترتيب دهم كه سربازان شوروي عمليات نظامي را در مرزهاي ايران متوقف سازند به شرط آن كه دولت ايران نيز تعهد كند كه اهالي، مزاحم سربازان و افراد منتسب به نيروي سرخ نشوند و از مهرباني و كمك نسبت به آ‌لمانها خودداري كنند.»
این درخواست و دیدگاه مشابه «بولارد» سفيركبير انگلستان براي ما كه از جزئيات وضع آلمانيهاي مقيم ايران و فعاليتها، آمد و رفت‌ها و اشتغالات آنان مطلع بوديم تعجب‌آور بود. چطور مي‌شد با وجود مراقبت دقيقي كه دستگاههاي دول متفقين داشتند در كشوري بي‌طرف مثل ايران، وجود معدودي اتباع آلمان باعث اضطراب شود؟
گزارش اين مذاكره به اطلاع اعليحضرت فقيد رسيد و ايشان هم گرچه متعجب بودند لكن به منظور رعايت احتياط و با توجه به حساسيت وضع، مطلب را مورد توجه كامل قرار دادند و فرمودند: ترتيبي داده شود كه رفع نگراني از سفيران انگليس و شوروی به عمل آيد.
يك روز «بولارد» به من گفت: «ستون پنجم آلمان در ايران عليه متفقين فعاليت مي‌كند.» من با تعجب به او گفتم: «اطلاق چنين لغتي نسبت به اتباع آلمان در ايران در وضع حاضر كاملاً در حكم قياس مع‌الفارق است. زيرا كشور ما در موقعيتي قرار دارد كه سراسر مرزهاي شمالي آن تحت مراقبت دولت شوروي است و در شرق و غرب ما نيز كشورهاي عراق و افغانستان قرار دارند كه روابط دوستي آنها با دولت انگلستان اظهر من الشمس مي‌باشد. ناحيه جنوبي هم كه خليج فارس و بحر عمان مي‌باشد، در حقيقت يكي از پايگاه‌هاي مهم نيروي دريايي انگليس و هند است. بنابراين اگر ستون پنجمي در داخل ايران وجود داشته باشد چيزي غير از اتباع آلماني است. با این همه، اگر دولتين انگلستان و روسيه روي اين موضوع مُصر باشند ما تعهد مي‌كنيم كه ظرف مدت بسيار كوتاهي وسايلي فراهم سازيم كه عده اتباع آلمان در ايران به مقدار خيلي محدود تقليل يابد.»
«بولارد» رفت و من به حضور اعليحضرت شرفياب شدم و موضوع را با معظم‌له در ميان نهادم. اعليحضرت با مذاكرات ما موافقت نمودند و گفتند برويد هر طور مصلحت مي‌دانيد اقدام كنيد.
ما در انجام اين منظور با سفارت آلمان وارد مذاكره شديم و به خاطر دارم كه «اتل» سفيركبير آلمان وقتي موضوع را شنيد اظهار داشت: «ما حاضر نيستيم به خاطر چند نفر اتباع آلمان كشور شما در خطر بيفتد»
ما از اين اظهار سفير آلمان ممنون شديم و بالاخره صورت اسامي اتباع آلمان به طور دقيق تهيه شده و قرار گذاشتيم كه تقريباً دو ثلث آنها به چند دسته تقسيم و ظرف يكي دو هفته از خاك ايران خارج شوند.
در حالي كه ما مشغول تحقيق درباره علت تجاوز قواي متفقين به مرزهاي ايران بوديم با كمال تعجب دريافتيم كه سفراي روس و انگليس فعاليت اتباع آلماني را مستمسك و بهانه تجاوز به مرز ايران قرار مي‌دهند.
روز 30 شهريور 1320 چرچيل نطق مهمي در پارلمان انگلستان ايراد كرد و گفت: «مهم‌ترين وظيفه ما رساندن كمك به نيروي نظامي اتحاد جماهير شوروي بود و براي اين منظور نزديكترين راه، يعني راه ايران، را انتخاب كرديم.» بعد كه خاطرات چرچيل از جنگ جهاني دوم انتشار يافت هدف از حمله متفقين فاش گرديد.
واقعیت اين بود كه در 20 مرداد قرار يك ملاقات محرمانه بين روزولت و چرچيل گذارده شد و بلافاصله رئيس جمهور آمريكا و نخست‌وزير انگلستان در داخل يك ناو زيردريايي در زير آبهاي اقيانوس اطلس يكديگر را ملاقات كردند. در اين ملاقات مهم و سري، چرچيل و روزولت با حضور سران ستاد ارتشهاي دو كشور و متخصصين فني و نظامي، نقشه جهان‌نما را پيش روي گذاشتند و براي اولين بار يكي از حاضرين روي كلمه «ايران» انگشت نهاد. بعدها معلوم شد كه در همان جلسه، در همان رزمناو زيردريايي بين سران دو كشور قرار اشغال ايران گذاشته شد و پس از آن كه هيأت وزيران انگلستان نيز بدان رأي دادند در بامداد سوم شهريور اين نقشه شوم به مورد اجرا گذارده شد. چرچيل در فصلي از خاطرات خود به اين راز تاريخي اشاره کرده مي‌نويسد:
«روز پانزدهم ژوئيه 1941 (20 تير 1320) شوراي وزيران انگلستان با حضور رؤساي ستادهاي مشترك موضوع اقدام نظامي عليه ايران را مورد مطالعه قرار داد.»
این در واقع همان تصميمي بود كه بعداً در يك رزمناو و زيردريايي از طرف زمامداران آمريكا و انگليس اتخاذ شده بود.
منبع : تاريخ بيست ساله ايران، حسين مكي، جلد هفتم، صص 149- 133

این مطلب تاکنون 1197 بار نمایش داده شده است.
 
     استفاده از مطالب با ذکر منبع مجاز مي باشد.                                                                                                    Design: Niknami.ir