سهم ساواك در پيروزي انقلاب | حيطه مخالفتها به بخشهاي مهم و اثرگذار حتي در بدنه مجموعه حكومت و دواير دولتي و حكومتي هم گسترش چشمگير و انكارناپذيري يافته بود و آشكار بود كه روشهاي پليسي و خشن ساواك طي حدود 20 سال فعاليت فقط دامنه مخالفتخواني و دشمنيها با نظام سياسي حاكم بر كشور را گسترش داده است؛ به طوري كه ترميم آن جز با سقوط نهايي رژيم پهلوي امكان نداشت.
ساواك نه فقط قادر نشد به ارزيابي دقيق و منطقيتر از دلايل بروز انقلاب دست يابد، بلكه تلاشهاي آن نيز كه اساساً پيروي از همان شيوههاي خشن پيشين بود نتوانست به عنوان حربهاي كارآمد براي مهار انقلاب به كار آيد. تا مدتها ساواك ميكوشيد تحركات انقلابي را توطئهاي از سوي شوروي و كمونيستها ارزيابي كند و نتوانست دريابد كه عمق بحران، بسيار فراتر از آن است كه بتوان با اظهارات بياساسي از اين نوع، بر آن فايق آمد. بههمين دليل در سراسر دوران انقلاب ساواك برنامهاي انسجام يافته و كارآمد براي برخورد با انقلابيون نداشت و اقدامات رهبران آن نيز اثرات بسيار ناچيزي در جلوگيري از روند انقلاب برجاي نهاد. حتي شاه كه نظارت مستقيمي بر فعاليتهاي ساواك داشت، قادر نشد فعاليتهاي ساواك را به گونهاي درخور هدايت كند. تنها هنر شاه اين بود كه هر از چندگاه مسئولان ساواك را به باد انتقاد و فحش و ناسزا بگيرد كه نتوانستهاند در شناسايي به موقع بحران انقلابي و مهار آن كمكي به او بكنند. به زعم برخي از پژوهشگران، ساواك به خاطر بهرهگيري غيراصولي از منطق زور و خشونت هيچگاه به ارزيابي دقيقي از جامعه ايراني نرسيد و مجموعه اطلاعات غلطي كه از سوي آن در اختيار شاه و مراجع مسئول نهاده ميشد مشكلات پيش روي حكومت را مضاعف ميساخت. بسياري ديگر معتقد بودند كه ساواك چنانكه بايد شاه را از حقايق امور كشور آگاه نكرد و اين روند اطلاعرساني غلط كه از همان نخستين سالهاي فعاليت ساواك آغاز شده بود تا ناآراميهاي سياسي دوران انقلاب تداوم يافت و نتيجه آن دورماندن شاه از بطن جامعه و مردمي بود كه بر آنان به ناروا حكومت ميكرد. هم ساواك و هم شاه با آغاز تحركات انقلابي غافلگير شده و گيج و حيران ماندند، بدون اينكه براي برونرفت از بحران راهي بيابند. ساواك حتي در همان دوران گسترش بحران انقلابي هم هنوز متقاعد نشده بود كه روحانيون و علماي مذهبي در رأس مخالفان جاي دارند و رهبري جنبش برعهده آنان است و چنين تصور ميشد كه به ويژه پس از سركوبهاي دوران انقلاب سفيد و قيام 15 خرداد 42 و سركوبگريهاي سالهاي بعد، روحانيون ديگر پايگاهي در ميان جامعه ايراني ندارند. به همين دليل وقتي انقلاب به پيروزي نهايي رسيد، سلطنتطلبان و برخي اعضاي خانواده پهلوي ساواك را متهم ميكردند كه به خاطر ارزيابي نادرست از موقعيت روحانيون در كشور موجبات فروپاشي نهايي نظام شاهنشاهي و سلسله پهلوي را فراهم آورده است. برخي معتقدند كه اعلام فضاي باز سياسي و تلاش حكومت براي كاهش خشونتهاي ساواك موجبات غافل ماندن ساواك از تحولات پيش رو را فراهم آورد. چنان كه، مسئولان ساواك احساس ميكردند در تحولات جاري كشور در حاشيه قرار گرفتهاند. اين عقيده تا حدي هم درست است، زيرا ساواك طي حدود بيست سال فعاليت هيچگاه به طور جدي درصدد برنيامده بود جهت كنترل مخالفان حكومت از روشهاي منطقيتري پيروي كند. هنگامي كه در فضاي باز سياسي، گستره مخالفتها فزوني يافت، ديگر كنترل اوضاع از اختيار ساواك خارج شده بود.
ناتواني ساواك در مهار انقلاب به حدي آشكار بود كه حتي انقلابيون و مخالفان سياسي حكومت هم از آن بيبرنامگي و ناتواني حيرت ميكردند و برايشان «باور كردني نبود كه ساواك با آنهمه تجهيزات و امكانات و تسليحات» در مقابله با مخالفان دچار مشكلاتي عديده باشد. ساواك چنانكه خود شاه هم بيميل نبود ترجيح ميداد با دادن آدرسهاي غلط منشأ بحران را به خارج از مرزهاي ايران پيوند دهد و اين تصور واهي را تبليغ ميكرد كه گويي مخالفان از سوي قدرتها و كشورهاي خارجي تغذيه ميشوند. حماقت و ناتواني ساواك در ارزيابي درست و مقابله منطقي با بحران انقلابي حد و حصري نميشناخت. رقابت ساواك با ديگر نيروهاي نظامي و امنيتي انقلاب از ديگر عوامل ناكارآمدي آن در جلوگيري از گسترش بحران بود. ضمن اينكه درباره شيوههاي برخورد با مخالفان هم، پيوسته ميان رهبران ساواك با فرماندهان ارتش، شهرباني و غيره اختلافنظر وجود داشت.
در چنين شرايطي بود كه بالاخص تا هنگام حضور نصيري در رأس ساواك (در خرداد 1357) جز كاربرد خشونت و دهشتآفريني راه ديگري جهت مهار انقلاب جستجو نشد. ساواك علاوه بر سركوب تظاهرات و اعتراضات مردمي بهويژه رهبران و اعضاي مهم گروههاي سياسي ـ مذهبي مخالف را تهديد به قتل، زندان و غيره ميكرد تا بلكه با ايجاد هراس در جامعه اوضاع بحراني پيش آمده را كنترل كند. اين روند تهديدآميز كه البته كمتر كارآمدي داشت تا واپسين ماههاي عمر رژيم پهلوي كماكان ادامه يافت، در آبان 1357 خبرگزاريها گزارش دادند كه طي همان زمان حدود 300 تن از فعالان سياسي از سوي ساواك تهديد به مرگ يا بازداشت و زندان شدهاند. ساير مردم هم از تهديداتي مشابه در امان نماندند. تماسهاي تلفني ناشناس بسياري با مردم برقرار ميشد كه تهديدآميز بود و آنان را نسبت به تداوم مخالفت با حكومت پهلوي هشدار ميداد. اين تهديدات عمدتاً از سوي ساواك صورت ميگرفت. اما نتايج حاصله از اينگونه اقدامات بسيار ناچيز بود.
درحالي كه اقدامات سبعانه ساواك كمك چنداني به مهار بحران نميكرد، مخالفان پرشمار حكومت از هر فرصتي جهت افشاي ساواك بهعنوان سازماني مخوف و رعبانگيز كه به هيچ قاعده انساني گردن نمينهد، بهره ميبردند. علاوه بر ايرانيان، محافل سياسي جهاني، گروههاي مختلف حقوق بشر و برخي راديوها و رسانههاي گروهي جهاني هم در افشاي سبعيتهاي ساواك نقش قابل اعتنايي ايفا ميكردند. اما ساواك همچنان ترجيح ميداد راه خود را برود. براساس گزارشات موجود ساواك در بسياري از آتشسوزيها و تخريب اماكن و دواير دولتي و غيره دست داشت و موارد متعددي بروز كرد كه نشان ميداد ساواك در ايجاد درگيريهاي تصنعي و گسترش هرچه بيشتر برخوردهاي خشونتآميز با مخالفان نقش دارد. تاجايي كه برخي نخستوزيران دوران انقلاب سخت به رفتارها و اقدامات ساواك مظنون بودند و آن را عاملي براي خارج شدن هرچه بيشتر اوضاع از دست حكومت ارزيابي ميكردند. همچنين گزارشاتي وجود داشت كه حاكي از دست داشتن ساواك در آتش زدن منازل و محل كار مردم بود تا مسير تحولات انقلابي كشور را منحرف سازد و با ايــجاد وحشت و رعب آفريني مردم را از ادامه مخالفت با حكومت باز دارد.
ساواك كه تا واپسين روزهاي عمر رژيم پهلوي كماكان بر ضرورت سركوب قهرآميز انقلابيون پاي ميفشرد از هر راهي جهت به كرسي نشاندن اين هدف بهره ميبرد. حتي جهت متقاعد كردن شاه به انتصاب نخستوزيري سركوبگر در مناطق بسياري از تهران آتشسوزيهاي تصنعي به راه انداخت و گويا ارتشبد ازهاري در پي چنين اقداماتي به نخستوزيري منصوب شد. اخبار و شايعات مربوط به دستداشتن ساواك در آتشسوزيها و تخريبهاي دوران انقلاب خشم مردم انقلابي از حكومت و ساواك را گسترش ميداد و آنان را در مقابله با حكومت مصمم ميساخت. از مهمترين حوادثي كه در آن روزگار به ساواك نسبت دادهاند و نقطه عطفي در گسترش مخالفتها با حكومت شد آتشسوزي سينما ركس آبادان در واپسين روزهاي مرداد ماه 1357 بود كه در جريان آن بيش از 400 تن جان خود را از دست دادند. نفرت عمومي از ساواك در دوران انقلاب به نهايت رسيد. از شعارهايي كه در دوران انقلاب درباره ساواك ساخته شده بود، ميتوان به عمق خشم و كين انقلابيون از ساواك پي برد. مخالفان در سراسر دوران انقلاب از هيچ تلاشي براي افشا و معرفي اعمال غيرانساني ساواك فروگذار نميكردند و اعتراضات و انتقادات از ساواك در سراسر كشور و نيز جهان خارج «به جد» تداوم يافت. اما ساواك به تمام اين اعتراضات و افشاگريها بيتوجه بود و از نخستين ماههاي شكلگيري تحركات انقلابي رفتار خشونتآميز و سركوبگرانهاش را با مخالفان تداوم داد. علاوه بر درگيريهاي مستقيم با مخالفان كه در بسياري موارد با قتل و خونريزي همراه بود، ساواك گروههاي پرشماري را دستگير و روانه زندان ميكرد كه غالباً با شكنجههاي غيرانساني هم توأم بود.
در دوران انقلاب بسياري از روحانيون به نقاط دورافتاده و بد آب و هواي كشور تبعيد شدند. بهرغم اينكه ساواك ادعا ميكرد گروههاي چپ و كمونيستها ميداندار تحركات انقلابي هستند، اما در آن ميان روحانيون و اسلامگرايان بيشترين درگيريها را با ساواك داشتند و به تبع آن بيش از ساير گروههاي سياسي مخالف هم دچار مشكلآفرينيهاي ساواك شدند. ساواك كه تصور ميكرد طي سالهاي تبعيد امامخميني توانسته است نام و ياد ايشان را از اذهان عموي بزدايد، پس از آنكه آشكار شد تمام آن تلاشها بي حاصل بوده، در سركوب طرفداران جدي ايشان در دوران انقلاب شدت عمل بسياري به كار برد و تمام مراكز و محافلي كه روحانيون مخالف حضور داشتند بيش از پيش تحت مراقبت و كنترل ساواك قرارگرفت. طي دوران انقلاب صدها تن از روحانيون مخالف در شهرهاي مختلف كشور دستگير، محاكمه، زنداني و يا تبعيد شدند. با اين حال، ساير گروههاي سياسي مخالف هم هيچگاه از آزاررسانيها و مشكلآفرينيهاي ساواك رهايي نيافتند. از جمله مهمترين اقدامات ساواك در دوران انقلاب جهت سركوب خشن مخالفان تشكيل گروههاي مختلف چماقدار و نيز كميتههاي اقدام و يا انتقام بود كه عليالظاهر از طرفداران قانون اساسي بودند، اما تحت هدايت مستقيم ساواك عمل ميكردند. كميتههاي اقدام و انتقام كه با مشاركت حزب رستاخيز و ساواك فعاليت ميكردند، مدتها در گوشه و كنار كشور به برخي اقدامات رعبانگيز روي آوردند، اما اقداماتي از اين نوع هم هرگز نتوانست بر اراده استوار انقلابيون خللي وارد سازد.
ازجمله اقداماتي كه جهت كاستن از بازتاب منفي فعاليتهاي ساواك نزد افكار صورت گرفت، عزل نصيري و انتصاب سپهبد ناصر مقدم به رياست ساواك (در خرداد 1357) بود. چنين شايع كردند كه بهزودي خشونتها و رعبآفرينيهاي ساواك كاهش خواهد يافت و از روشهاي معقولتر و مسالمتآميزي در برابر مخالفان بهره گرفته خواهد شد. اما اين جابجايي هم تغيير چنداني به بار نياورد. در شرايطي كه مخالفت عمومي با حكومت به طور روزافزوني گسترش مييافت، ساواك هم كه برخلاف ادعايش جز خشونت و سركوبگري مستقيم نظامي ابزار ديگري را نميشناخت؛ چارهاي جز تداوم راه در پيش گرفته نداشت. ضمن آنكه مقدم، رئيس جديد ساواك هم همزمان با سركوبگري ساواك تلاش كرد با برخي اقدامات سياسي و ملاقات با رهبران مخالفان ميانهرو، سفارت آمريكا و غيره گامي هر چند ناموفق در مهار انقلاب بردارد.
عزل نصيري از رياست ساواك مقدمهاي شد تا مسئولان حكومت به تدريج اقداماتي ايذايي و فريبكارانه براي به اصطلاح تصفيه ساواك از افراد بدنام انجام دهند و كساني را كه موجبات اقدامات خشونتآميز را فراهم آوردهاند دستگير و محاكمه و مجازات كنند. بهويژه، به دنبال آتشسوزي سينما ركس آبادان كه موجب شد خشم و نفرت عمومي بيش از پيش متوجه ساواك شود، جعفر شريفامامي نخستوزير جديد (كه در 5 شهريور 1357 جانشين دكتر جمشيد آموزگار شده بود)، وعده داد ساواك را از عناصر فاسد و بدنام تصفيه خواهدكرد. اين اقدامات تبليغاتي كه در راستاي اهداف آشتيجويانه شريفامامي با مخالفان صورت ميگرفت بر آن بود تا بقبولاند كه از آن پس خشونتها پايان خواهد يافت و ساواك از سركوبگريها دست برخواهد داشت. اما مخالفان كه در سقوط رژيم پهلوي ترديد نداشتند و شاهد كشتارهاي وسيعي بودند كه در دوران نخستوزيري شريفامامي ادامه داشت، هيچگاه اين ترفند او را جدي نگرفتند. بهويژه اينكه كشتار معروف روز جمعه 17 شهريور 1357 هم فقط دوازده روز پس از آغاز نخست وزيري شريفامامي صورت گرفته بود.
شريفامامي بهرغم همة ادعاهايش، هيچگاه بهطور عملي از دهشتآفرينيهاي ساواك ممانعتي بهعمل نياورد. وعدههاي حكومت در تصفيه ساواك و ممانعت از تداوم خشونتهاي آن تا واپسين روزهاي عمر رژيم پهلوي تمامي نداشت. بدون اينكه هيچگاه در حيطه عمل به اثبات برسد. در آذر 1357 گفته شد كه حدود 34 تن از مقامات ارشد ساواك از كار بركنار شدهاند. اما اين اقدام حكومت هم كه جهت مهار مخالفتها صورت گرفته بود در روند تحولات تغييري ايجاد نكرد. به زودي، نصيري كه به دنبال عزل شدن از رياست ساواك به سفارت ايران در پاكستان منصوب شده بود، به كشور فرا خوانده شد تا محاكمه و مجازات شود؛ بلكه اندكي خشم و نفرت مردم از ساواك و حكومت فرونشيند. اما اين اقدامات تبليغاتي بيش از هر چيز بر تضعيف روحيه كاركنان و پرسنل ريز و درشت ساواك اثر نهاد كه تصور ميكردند آينده و سرنوشتي مبهم در انتظارشان است و بدين ترتيب، موجب شد ساواك از همان ميزان اندك كارآمديهاي پيشين هم فاصله بگيرد. ساواك در گزارشات خود از شهرهاي مختلف نسبت به تضعيف روحيه ساواكيها و اثرات سوء آن در برخورد با انقلابيون هشدار ميداد و خواستار يافتن راهحلي مناسب براي غلبه بر اين پديده نوظهور شده بود. همزمان با اين رخدادها مصاحبه دير هنگام شاه كه طي آن اظهار كرد صداي انقلاب مردم ايران را شنيده است و وعده داد كاستيهاي پيشين را جبران كند، بازهم روحيه ساواكيها را تضعيف كرد. علاوه بر اين، حملات گسترده انقلابيون و مردم مخالف به ساواكيها و پايگاهها و مقرهاي آنان در تهران و ساير شهرهاي كشور نشان ميداد خشم و كين آنان از سفاكيهاي ساواك طي 22 سال فعاليت كه در تمام دوران انقلاب هم تداوم يافته بود، كاستي نيافته است. گزارشات موجود حاكي از حملات گسترده انقلابيون به مراكز ساواك و ساواكيهاي سرشناس در شهرهاي مختلف بهويژه طي ماههاي پاياني عمر رژيم (دي ـ بهمن 1357) است. در اين ميان ساواك هم بيكار ننشست و حملات گسترده آن بر انقلابيون كه با قتل بسياري از تظاهركنندگان همراه بود، تا پايان قطعي دوران سلطنت پهلوي تداوم يافت. حتي بركناري افرادي نظير پرويز ثابتي (مدير اداره كل سوم ساواك) هم نتوانست تأثير مثبتي به وجود آورد.
اقدامات ساواك سبب شده بود بسياري از مردم و خصوصا، برخي گروههاي ميانهرو سياسي كه علاقمند بودند فقط تغييراتي در روش نظام استبدادي حكومت پهلوي داده شده، اندك آزاديهاي سياسي و قانوني به آنها اعطا گردد، به تدريج سرنگوني رژيم پهلوي را پيش روي برنامههاي آتي خود قرار دهند. از جمله عوامل اينگونه تغيير رويهها، اقدام ساواك در حمله به رهبران برخي گروههاي ميانهرو سياسي (جبهه ملي و نهضت آزادي) و بمبگذاري در منازل و يا محل كار و فعاليت آنها بود كه بهويژه از اوايل سال 1357 آغاز شده و تا مدتها ادامه داشت.
هرگاه تعديلي در سبعيتها و روشهاي خشن ساواك پديد ميآمد بسياري از مخالفان ميانهرو و ناراضياني كه بعدها به صف انقلابيون پيوستند، در تصميم خود تجديدنظر ميكردند. البته فقط خشونتهاي ساواك نبود كه عمر رژيم را كوتاه ساخت، بلكه حافظه تاريخي مردم، بهويژه فعالان سياسي هوشيارتر از آن بودند كه رعبآفرينيها و سركوبگريها، شكنجهها و قتلهاي ساواك طي سالهاي گذشته را به زودي به دست فراموشي بسپارند و به عبارت ديگر، آغاز تحركات انقلابي واكنشي منطقي و قابل پيشبيني به تمامي رفتارهاي خلاف قاعده و غيرانساني ساواك و مجموعه حكومت بالاخص پس از كودتاي 28 مرداد 1332 بدان سو بود كه خشونتهاي باز هم پايانناپذير دوران انقلاب واكنشهاي موجود را مضاعف ساخت. اما ساواك به جاي آنكه تلاش كند آن سابقه ذهني را از اذهان عمومي پاك كند، با تداوم اقدامات هراسناكش در دوران انقلاب مخالفان را در هدفي كه دنبال ميكردند، مصممتر ساخت. بيدليل نبود كه يكي از فعالان سياسي مخالف در همان روزگار تصريح كرده بود انقلاب اسلامي دو رهبر كاملاً مخالف با يكديگر دارد كه اولين آن امام خميني و ديگري شخص شاه و ساواك است كه با اعمال ددمنشانه موجبات گسترش روزافزون نارضايتيهاي عمومي را فراهم آوردهاند. بدين ترتيب شاه كه دست ساواك را در سركوب وحشيانه مخالفان حكومت باز گذاشته بود؛ نقش كمي در سقوط نهايياش نداشت. شاه با بهرهگيري از دستگاه سركوبگر داخلي و حمايت و پشتيباني كشورهاي خارجي صراحتاً در مقابل آرمانهاي سياسي ـ اجتماعي يك ملت موضع گرفته ... مبارز طلبيده بود. اما نميدانست و يا نميخواست بپذيرد كه نظام استبدادي و خودكامانه او كه ملتي را در برابر داشت نميتواند براي زمان طولاني تداوم يابد. پس از همان آغاز، بدون توجه به عواقب سويي كه در انتظار حكومتش بود، ساواك را در سركوبگريهايش هدايت كرده بود و هرگز نميتوانست خود را مبرا و جداي از اقدامات ساواك بداند. حتي وفاداران به حكومت و شخص شاه هم نتوانستهاند اعمال ساواك را خلاف رأي و خواسته شاه ارزيابي كنند. شاه هيچگاه بيخبر از اعمالي كه ساواك انجام ميداد، نبود. شاه كه بهويژه به حمايتهاي عديده آمريكائيان مستحضر بود در عرصه داخلي هرآنچه خواست براي تحكيم نظام استبدادي حكومتش انجام داد و در اين ميان ساواك را چنان بر عرصه سياسي، اجتماعي و حتي فردي و زندگي خصوصي اتباعش حاكم كرد كه ديگر حد و حصري نميشناخت. شاه هيچگاه طي سالهاي حكومتش درصدد برنيامده بود تا به ناله ملت از اجحاف تمامناشدنياي كه از سوي ساواك و ساير مراجع حكومتي و دولتي صورت ميگيرد توجهي نشان داده، تغييري در وضع موجود بدهد. بنابراين، او جز خشم و نفرتي كه در دلها كاشته بود، كارنامه ديگري به جاي نگذاشت. هيچوقت درصدد برنيامد فسادي را كه در دستگاه سركوبش (ساواك ) بروز كرده و به طور روزافزوني گسترش مييافت از ميان بردارد و بر اقدامات خلاف رويه مسئولان و اعضاي ساواك لگام بزند. او حتي حاضر نشد به اعتراضات وسيعي كه در عرصه جهاني برخشونتهاي ساواك بالاخص از نقض صريح حقوق بشر (شكنجه ـ قتل ـ اعدام زندان و ...) صورت ميگرفت، توجهي نشان دهد. وقتي تحركات انقلابي مردم ايران وارد مرحله اي جدي شد، شاه هنوز روش قديم سركوب خشونتآميز را تنها راه حل فايق آمدن بر مخالفان پرشمارش جستجو ميكرد. به تبع اين نگرش غير منطقي شاه بود كه دستگاه سركوب ساواك هم در تمام دوران انقلاب به تنها حربه شناختهشدهاش (خشونت و دهشتآفريني) متوسل شد تا بلكه مخالفتها را از پيش رو بردارد. درگيريهاي خشن و سركوبگرانه ساواك در دوران انقلاب فصلي غمانگيز از تمام دوران فعاليت اين سازمان را تشكيل ميدهد. ساواك از معدود حاميان شاه بود كه تا واپسين روزهاي عمر رژيم پهلوي وفاداري عميقي نسبت به او نشان داد. خشونت ساواك به حدي بود كه حتي مجروحان دوران انقلاب هم كه در بيمارستانها بستري بودند از شر مأموران آن خلاصي نداشتند. گفته شده است كه ساواك در مواردي متعدد موجبات مرگ و قتل مجروحان را نيز فراهم ميكرد و پزشكان و پرستاران را از درمان زخميها منع مينمود. به تبع چنين سياستهايي بود كه وقتي رژيم به برخي اقدامات نمايشي و ايذايي نظير فراخواني و دستگيري نصيري رئيس سابق ساواك دست زد، مردم انقلابي اعتنايي بدان نكردند و ناآراميهاي انقلابي بيش از پيش گسترش يافت. ضمن اينكه، انتقادات تصنعي و نمايشي برخي مراجع حكومتي نظير مجلسين شوراي ملي و سنا از عملكرد سوء ساواك نيز بسيار دير صورت گرفت. مبارزات چنانكه عزم ملي و خواسته رهبري انقلاب بود همچنان بيمحابا و بهرغم فشارهاي سنگين ساواك و ساير دستگاههاي سركوبكننده با قدرت تمام پيش ميرفت. گسترش مخالفتها و نارضايتيهاي عمومي (چنانكه حتي وفادارترين افراد و رجال به حكومت هم اذعان داشتهاند) بسيار فراتر از آن بود كه حكومت بتواند آب رفته را بار ديگر به جوي بازگرداند.
آخرين اقدام بيحاصلي كه جهت مهار انقلاب صورت گرفت، طرح انحلال ساواك بود كه شاپور بختيار آخرين نخستوزير شاه مطرح كرد. طرح انحلال ساواك از مهمترين برنامههاي اعلام شده دولت بختيار به مجلس شوراي ملي بود. او تصور ميكرد با انحلال ساواك كه مردم خشم و نفرت زايدالوصفي از عملكرد آن داشتند، خواهد توانست بر مخالفتها پايان داده نظام شاهنشاهي پهلوي را حفظ كند. لايحه قانوني انحلال ساواك در واپسين روزهاي عمر رژيم پهلوي از سوي مجلسين شوراي ملي و سنا به تصويب نهايي رسيد. اما اين اقدام بختيار هم كه البته خيلي دير صورت گرفته بود، مورد توجه انقلابيون واقع نشد و با استهزا و ريشخند مواجه گرديد. در مقابل ساواك را كه آخرين سنگر دفاع از حكومت رو به زوال پهلوي بود بيش از پيش تضعيف كرده، روحيه ساواكيها را درهمشكست. چرا كه آشكار شده بود آيندة مبهم و غمانگيزي در انتظار است. وضعيت ساواك چنان وخيم بود كه حتي توصيهها و دستورالعملهاي رياست ساواك جهت تقويت روحيه ازدسترفته ساواكيها تأثيري نداشت. نوميدي اعضاي ساواك از آيندهاي كه اكنون ديگر مشخص بود به چه سمت و سويي در حركت است، آنها را چنان هراسان كرده بود كه برخي از آنان با انتشار نامههاي مخفيانه كوشيدند تا ضمن ابراز برائت از عملكرد ننگين ساواك، و معرفي چهرههاي اصلي و گردانندة سركوب، مفري براي خود جستجو كنند. راز ناكارآمدي اقدامات نمايشي و ايذايي حكومت در مهار انقلاب در نقش رهبري بلامنازع و آشتيناپذير انقلاب حضرت امام خميني نهفته بود. ايشان كه طي سالها مخالفت پيگيرانه با حاكميت پهلوي، سقوط آن را تنها راه رهايي كشور تشخيص داده بودند، آگاهانه با موانعي كه رژيم بر سر راه حركت انقلابي مردم كشور قرار داده بود، برخورد كردند. چنانكه وقتي حكومت جهت كاستن از مخالفتها نصيري را از سفارت فراخواند تا با ترتيب دادن محاكمه او و شايد مجازاتش از فشار مخالفان بكاهد، تصريح كرد كه «اين دستگيريها [و از جمله دستگيري نصيري] براي تبرئه شاه از يك عمر خيانت است. ملت آگاه ايران ديگر فريب اين خيمهشببازيها را نميخورد.»
ايشان در جمع گروهي از مردم ايران در پاريس در 24 دي 1357 طرح حكومت براي دستگيري و محاكمه نصيري را توطئهاي بيش ندانست كه صرفاً جهت فريب مردم اجرا كرده است. با اين حال اضافه كردند كه حتي اگر رژيم چنين قصدي را هم داشته باشد ديگر بسيار دير است. وقتي شاه براي جلوگيري از بحران، در آبان ماه 57 اظهار داشت صداي انقلاب مردم ايران را شنيده و قول ميدهد آب رفته را به جوي بازگرداند، امام خميني بار ديگر در 16 آبان 1357 طي بياناتي اين اظهارات شاه را بياساس و مردود دانستند و تصريح كردند كه اشتباهات شاه بيشتر از آن است كه با چنين توبهاي ناديده گرفته شود و مردم ايران را به تداوم هرچه گستردهتر مخالفتها عليه حكومت فراخواندند. ايشان پيش از آن و در 15 آبان 1357 هم طي مصاحبهاي با مجله عرب زبان المستقبل اختناق و سركوبگري ساواك را از دلايل اصلي گسترش ناآراميهاي انقلابي مردم ايران دانسته و تصريح كردند كه آنچه روي داده، نتيجه مستقيم اعمال روشهاي استبدادي حكومت و سركوبگري غيرانساني شاه و ساواك اوست. امام خميني طي سخنرانيها و بيانات روزهاي 20 و 28 مهر 1357 خود هم دهشتآفرينيها و سركوبگريهاي ساواك را از دلايل عمده قيام ملت برضد حكومت برشمرده بودند. به همين جهت، هنگامي كه بختيار با طرح انحلال ساواك كوشيد تا روزنهاي تازه براي نجات شاه از سقوط حتمي بيابد، امام خميني اين اقدام را فريبي بيش ندانست تا با تأسي به آن «قدرت را به شاه جاني برگردانند تا در خدمت اجانب هستي كشور را به غارت دهند.»
بدين ترتيب با هشدارهاي داهيانه و به موقع ايشان كه در تمام دوران مبارزه با حكومت آشكارا نشان داده بود نقش رهبري بلامنازعش را به كمال رسانيده است؛ واپسين تلاشهاي ايذايي و فريبكارانه حاكميت رو به زوال هم، ره به جايي نبرد. مدتها پيش از آن رژيم پهلوي بهسان بيماري در حال احتضار محكوم به زوال و نابودي شده بود.
منبع : مظفر شاهدي ، سقوط ، موسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي ، ج 1
|
|
|