فتنه كانونهاي صهيوني ماسوني؛ از مرگ اميركبير تا صعود رضاخان | اين تكاپو تا سفر اول ناصرالدينشاه به اروپا در سال 1873 به طور بيوقفه ادامه داشت. تا اين كه در سفر يادشده نمايندگان و رؤساي سازمانها و كانونهاي ذينفوذ يهودي اروپا با شاه ايران ملاقات و مطالبات خود را كه از جمله آنها ايجاد شعب مؤسسه صهيونيستي آليانس در ايران بود به او اعلام كردند. شاه و ميرزاحسينخان سپهسالار، صدراعظم، نيز ضمن اعلام موافقت، قول دادند كه در تهران خواستههاي آنها را دنبال و اجرا و عملي سازند.
در زمان مظفرالدينشاه قاجار و حدوداً در سال 1898م مراكز وابسته به آليانس در تهران و يكي پس از ديگري در نقاط مختلف ايران برپا شد تا اهداف و برنامه اين تشكيلات صهيونيستي را در سرزمين ايران تعقيب و دنبال كند. اين تكاپو تا زمان جنگ جهاني اول به طرز شگفتانگيز و خزنده در ايران استمرار و جريان داشت.
پس از جنگ جهاني اول با فروپاشي امپراتوري عثماني از يك سو و سقوط تزاريسم و روي كار آمدن بلشويكها در روسيه، زمينههاي لازم براي تعقيب استراتژي ايجاد دولت يهودي در فلسطين بيش از پيش فراهم و آماده شد. سقوط امپراتوري تزار در روسيه و روي كار آمدن ماركسيستها و تشكيل اتحاد جماهير سوسياليستي شوروي بستري بسيار مساعد و مناسب براي صهيونيسم بود.
از نظر رهبران صهيونيست، سرنگوني تزاريسم در روسيه يكي از بزرگترين رويدادهاي تاريخ جهان بود كه انگيزشي جديد به جنبش صهيونيستي اعطاء كرد. با روي كار آمدن بلشويكها در پوشش انقلاب اكتبر 1917، در سراسر اتحاد جماهير سوسياليستي شوروي پرچم صهيونيسم به اهتزاز درآمد. شهرهاي مختلف شوروي شاهد برپايي و برگزاري همايشها، گردهماييها و كنفرانسهايي از رهبران يهودي بود كه در تمام آنها قطعنامههاي مشترك و واحدي مبني بر ضرورت برپايي دولت يهودي در سرزمين فلسطين صادر ميشد. قدرت يافتن كمونيسم در شوروي نقطه عطفي در تاريخ صهيونيسم و در مسير تحقق آرمان صهيوني و برپايي دولت صهيوني بود.
اين رويدادها در شرايطي به نفع آرمانهاي صهيونيستي رقم ميخورد كه بر اثر فروپاشي امپراتوري عثماني، سرزمين فلسطين نيز از سوي ارتش انگلستان تحت فرماندهي يك ژنرال يهودي به نام ژنرال آلنبي اشغال شد.
هنوز جنگ جهاني اول خاتمه نيافته بود كه در دوم نوامبر 1917م/1296ش اعلاميه معروف بالفور وزير امور خارجه وقت انگلستان خطاب به روچيلد از سران خاندان يهودي روچيلد، مبني بر اعلان موافقت حكومت بريتانيا با ايجاد كانون ملي يهود در سرزمين فلسطين صادر شد. به بهانه اين اعلاميه، سران متفقين در كنفرانس سان ريمو در سال 1919م/1298ش، موافقت كردند كه به منظور تسهيل و تسريع در اجراي اعلاميه بالفور، قيمومت فلسطين به بريتانيا واگذار شود. بر اين اساس در سال 1922م/1301ش، جامعة تازه تأسيس اتفاق ملل، تحت كارگزاري برخي اشخاص ذينفوذ يهودي و بر اساس سناريوي از پيش تهيه شده سازمان جهاني صهيونيسم، لايحه قيمومت فلسطين را تصويب و دولت انگلستان را به عنوان قيم فلسطين به رسميت شناخت. بر اساس متن اين لايحه كه از سوي تعدادي از صهيونيستهاي سرشناس تهيه و تدوين شده بود، حكومت انگليس متعهد و موظف شده بود تا با اعزام كميسر عالي به فلسطين، سرپرستي و اداره امور آن سرزمين را به دست گرفته و زمينهها و شرايط لازم را براي برپايي كانون ملي يهود كه در واقع همان دولت يهودي بود در آن سرزمين آماده و مهيا كند.
به اين ترتيب، بر اساس تعامل و تباني ميان قدرتهاي جهاني وقت و سازمان جهاني صهيونيسم، دولت انگلستان هربرت سموئيل يهودي را كه تا پيش از اين وزير كشور انگلستان بود، به عنوان نماينده و كميسر عالي به سرزمين فلسطين اعزام كرد تا برنامه صهيونيستي تأسيس دولت يهودي در آن سرزمين را تعقيب و دنبال كند.
اشاره به اين مستندات تاريخي از آن جهت ضرور بود كه تحولات همزمان داخل كشور ايران با آن تطبيق داده و ارزيابي شود. دقيقاً در همين مقطع تاريخي بود كه كانونهاي جنگ سالار يهودي حاكم بر اروپا و آمريكا ضروري ديدند كه به موازات تحولات و تغييرات جهاني و منطقهاي در مسير برپايي دولت يهودي در فلسطين، در سرزمين ايران دگرگونيهايي متناسب و همسو و سازگار با راهبرد و برنامه ياد شده صورت پذيرد. بر همين اساس، همزمان با رويدادهاي يادشده، نهضت جنگل در ايران سركوب و تار و مار ميشود و سپس زمينهها براي كودتاي يك مهره مناسب و نشان شده به نام رضاخان در سوم اسفند 1299ش/1921م فراهم ميشود.
صدور بيانيه بالفور در نوامبر 1917، و نشست متفقين در ورساي در سال 1919، براي تعيين تكليف سرزمينها و مناطق مختلفي كه پس از فروپاشي امپراتوري عثماني به جا مانده بود و تصويب لايحه قيمومت فلسطين در سال 1922 و اعزام هربرت سموئيل به عنوان فرماندار كل به فلسطين در يك دوره زماني مشخص، دقيقاً داراي پيام و مفهوم سياسي قابل تأمل است. يعني پا به پاي تغييرات و تحولات در منطقه در راستاي برپايي دولت يهودي، ايران نيز دچار دگرگوني و تغييراتي مشابه و سازگار با همان روند ميشود. آن تعداد از افراد و كانونهايي كه در روي كار آمدن و به قدرت رسيدن رضاخان، نقش و مشاركت دارند، نيز عمدتاً همان وابستگان به مجامع و سازمانهاي اسرارآميز يهودي و ماسوني بودند. از سرويس اطلاعاتي انگلستان تا سفارتخانه بريتانيا در تهران، از ميرزاكريمخان رشتي و خاندان ريپورتر تا آيرون سايد انگليسي و ديگر اشخاص ماسوني يا مأموران انگليسي مستقر در تهران، تماماً در مسيري عمل كردند كه سازمانهاي يهودي مستقر در اروپا طراحي كرده بودند.
به هر حال، به قدرت رسيدن رضاخان يك حركت سازمان يافته و هدفمند بود كه از سوي مجامع قدرتمند يهودي مستقر در اروپا طراحي و توسط انگلستان و مأموران و نمايندگان انگليس در ايران اجرا و عملي شد. در دوران صعود رضاخان به سلطنت، انگلستان پايتخت واقعي و مركز فرماندهي امپراتوري جهاني صهيونيسم بود. انگلستان در دوران ياد شده كاملاً تحت سيطره و اراده صهيونيستها قرار داشت. عناصر ذينفوذ در كابينه انگلستان يا يهودي صهيونيست بودند مثل سر هربرت سموئيل يا پيوريتن شبه يهودي و صهيونيست مسيحي مثل لرد بالفور كه يهوديتبار يا يهودي مخفي نيز قلمداد شده است.
روي كار آمدن رضاخان در ايران، در شرايط و موقعيتي اتفاق افتاد كه جنگ جهاني اول به پايان رسيده و امپراتوري عثماني ساقط شده بود. متفقين در پوشش كنفرانس ورساي براي بسياري از ممالك اسلامي منطقه تعيين تكليف كرده بودند. براي اداره سرزمين فلسطين نيز حول محور اعلاميه صهيونيستي بالفور وزير امور خارجه وقت انگلستان، لايحه قيمومت تهيه و شرايط و زمينههاي لازم را تحت پوشش «كانون ملي يهود» و در واقع «دولت يهودي» در فلسطين كاملاً آماده و مهيا كرده بودند.
از نظر آنها براي ايجاد «دولت يهود» با همان راهبرد خاص و مورد نظر رهبران و كانونهاي قدرتمند يهودي و صهيوني در منطقه، بايد فضاي سياسي، اجتماعي و فرهنگي در مناطق پيراموني نيز كاملاً آماده و هماهنگ با استراتژي يادشده باشد. بر اين اساس، سرزمين ايران با توجه به موقعيت ويژه جغرافيايي، تاريخي، تمدني و فرهنگي نميتوانست از ديد دسيسهگران جهاني ناديده گرفته شود. زيرا برپايي دولت يهودي در فلسطين همة آرمان صهيونيسم نبود؛ بلكه حركت آغاز شده در پوشش ايجاد دولت يهودي اهداف گستردهتر و مطالبات فراگيرتري را تعقيب ميكردند كه جغرافيايي به پهنه ايران را نيز بايد دربر ميگرفت. اين مطالبات بخشي از آرمان عهد عتيقي مسيحايي بود. آن چنان كه يكي از نويسندگان يهودي اعتراف كرده است:
«هدف صهيونيسم تأسيس دولت يهود در فلسطين تحت حمايت قدرتهاي اروپايي [جهاني] است. صهيونيسم حتي در بعد سياسي خود تنها يك مرحله از آرمان مسيحايي را محقق خواهد ساخت و به همين علت در صورت توفيق ممكن است به سوي تحقق كامل آن آرمان گام بردارد. اين اقدام در صورت عدم توفيق نيز يهوديان را در مورد اصل آرمان دلسرد نخواهد كرد؛ زيرا آرمان مسيحايي از آزادي يهوديان گستردهتر و از تأسيس يك دولت يهودي مستقل فراگيرتر است.آرمان مسيحايي وعده ميدهد كه يهود يك قدرت جهاني در فلسطين تأسيس خواهد كرد و همه اقوام زمين در مقابل آن كرنش خواهند نمود. »
صرفنظر از ايده يا فرضيه ياد شده، از ديدگاه پارهاي تئوريسينها و نظريهپردازان و رهبران صهيوني، برپايي دولت يهودي در فلسطين مستلزم ايجاد فضا و شرايط لازم در مناطق پيراموني، قبل و بعد از تأسيس آن است.
بنابراين تهاجم قواي نظامي انگليس به ايران به خصوص از ناحيه غرب، شمال و شرق ايران و اشغال مناطقي وسيع از اين سرزمين در خلال جنگ جهاني اول كه اين كشور بيطرفي خود را در جنگ نيز اعلام كرده بود، گامي هماهنگ با رويدادهاي منطقه خاورميانه بود كه متفقين و به خصوص انگلستان تعقيب ميكردند. به بيان ديگر، اشغال ايران از سوي ارتش متفقين به خصوص انگلستان و اشغال فلسطين از سوي لشكر انگليسي – يهودي به فرماندهي ژنرال آلنبي يهودي، كاملاً در يك جهت قابل ارزيابي هستند. فلسطين پس از آن كه به كميسر عالي اعزامي بريتانيا يعني هربرت سموئيل يهودي تحويل داده شد و اين يهودي صهيونيست اداره آن منطقه را در مسير ايجاد برپايي دولت يهودي به دست گرفت، وارد مرحله تازهاي در چارچوب استراتژي صهيوني در منطقه گرديد.
سرزمين ايران نيز پس از حدود سه سال و نيم، از نيروهاي مهاجم نظامي انگلستان در شرايطي تخليه شد كه عمليات كودتاي سوم اسفند 1299ش/ فوريه 1921م، بر طبق برنامة كانونهاي يهودي پشت پرده با موفقيت به انجام رسيده بود. اشغالگران نظامي انگليس پس از اين كه كودتاي رضاخان با موفقيت به انجام رسيد دستور گرفتند كه ايران را تخليه كنند و چنين نيز شد. يادآوري اين نكته بسيار حائز اهميت و تاريخي نبايد مورد اغماض قرار گيرد كه در دوره تاريخي ياد شده، انگلستان كاملاً تحت سيطره اشخاص و كانونهاي قدرتمند يهودي قرار داشت. صرفنظر از سلطه بلامنازع اقتصادي و پولي، حتي كابينه انگلستان را نيز عمدتاً يهوديهاي صهيونيست يا پروتستانها و پيوريتنهاي صهيوني معتقد به اصول و مباني عهد عتيق و حاميان قدرتمند برپايي دولت يهودي، تحت اداره و كنترل خود داشتند كه لرد بالفور و هربرت سموئيل نمونه آنها هستند.
برگرفته از كتاب : ايران و اسرائيل در دوران سلطنت پهلوي ، محمدتقي تقي پور ، موسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي ، چاپ اول ، بهار 1390
|
|
|