فتنه كانونهاي صهيوني ماسوني؛ از مرگ اميركبير تا صعود رضاخان
با روي كار آمدن ميرزاتقيخان اميركبير به عنوان صدراعظم ناصرالدين شاه، در فاصلهاي بسيار كوتاه، تحولات اصلاحي بسيار اساسي و عمده در حوزه امنيت سياسي و اجتماعي ايران صورت پذيرفت. اين اصلاحات و تحولات در حوزههاي نظامي، صنايع، چاپارخانه، آموزشي... نيز بسيار جدي و چشمگير بود كه تأسيس مدرسه دارالفنون سرآمد آنها بود. براي نمونه تدابير و اقدامات منحصر به فرد در زمينه بهداشت و مبارزه با بيماريهاي مسري از طريق آبلهكوبي و... در دوران او، آنچنان قابل توجه بود كه بعضي از اروپائيان را در همان زمان به اعتراف و تحسين واداشته بود.
اميركبير توانسته بود فتنه ماسوني صهيوني باب را خاموش سازد؛ فتنه و توطئهاي كه عوامل و محافل يهودي براي برهم زدن ثبات سياسي، ساختار اجتماعي و هويت فرهنگي مردم ايران طراحي كرده و حتي بسياري را تحتتأثير قرار داده بودند. اين تدابير و اقدامات اميركبير در ايران، با برنامهاي كه از طريق قدرتهاي جهاني و تحت دسيسه همان كانونهاي يهودي طراحي و پياده ميشد، كاملاً ناسازگار بود. هوشمندي اميركبير در ساماندهي امور داخلي از يك سو و خنثي كردن توطئههاي فتنهانگيز دشمنان از سوي ديگر او را بسيار برجسته و مغضوب غرب كرده بود؛ آن چنان كه م. واتسون، تاريخنگار معروف انگليسي به صراحت اعتراف كرده كه اميركبير در ميان همه رجال مشرق زمين مقام بينظيري داشت. همه اينها دليل محكمي بود تا او از سر راه برداشته شود. اين چنين بود كه با برنامهريزي و طراحي كانونهاي صهيوني و لژهاي ماسوني و عوامل و ايادي داخلي آنها و به دستور ناصرالدينشاه قاجار اميركبير در حمام فين كاشان به قتل رسيد.
با حذف اميركبير از صحنه قدرت و سياست ايران، ميرزاآقاخان نوري به جاي او صدراعظم ايران شد. در دوران او نه فقط حضور و نفوذ بيگانگان در سياستگذاري و برنامهريزي كشور افزايش يافت، بلكه شيرازه امنيتي كه اميركبير برپا و برقرار ساخته بود از هم گسست و اوضاع مملكت دچار بينظمي و هرج و مرج گرديد. عوامل يهودي و بيگانه و عناصر وابستة انگليسي، ماسوني و صهيوني در اين زمان براي تضعيف ايران، علاوه بر ايجاد فتنه و نيز دامن زدن به هرج و مرج به وسيله عوامل داخلي خود، از جمله ميرزاآقاخان نوري و درباريان بيكفايت، زمينه جداسازي افغانستان از ايران را فراهم و سپس آن را عملي كردند
بدون شك رويدادها و تحولات ايران آن دوران را نميتوان با سير حوادث و رخدادهاي مشابه در امپراتوري عثماني بيارتباط و يا اتفاقي دانست. نمايندگان اعزامي از سوي كانونهاي يهودي از يك سو و نمايندگان سفارتخانههاي اروپايي مستقر در ايران از سوي ديگر، وضعيت داخلي ايران را كاملاً تحت نظر داشتند. علاوه بر اين، مستنداتي وجود دارد كه برخي رهبران و پيشوايان يهود ايران با سران و كانونهاي يهودي مستقر در اروپا ارتباط داشتند. مكاتبه رهبران يهودي همدان با موشه مونتفيوري در ماه مارس 1865م و نامههاي ارسالي ملاربي اسحق پيشواي يهوديان تهران به سازمان صهيونيستي «آليانس اسرائيليت اونيورسال» يعني همان اتحاديه جهاني يهود، مستقر در فرانسه، در سال 1865 از اين واقعيت حكايت ميكند. مذاكرات و گفت و گوهاي كميته مركزي آليانس در جلسه ماه مه 1865، در خصوص اوضاع داخلي و مسائل مربوط به يهود ايران و تصميمگيري اعضاي كميته جهت برپايي مراكز ويژه وابسته به آليانس در ايران، همه نشان از برنامههاي سازمانهاي صهيوني در ايران دارد. اين كانونها در همان دوران و به طور دقيقتر در سال 1862 در تتوان مراكش، در سال 1864 در طنجه مراكش، در سال 1865 در بغداد و در سال 1867 در آدرنه عثماني موفق شده بود، شعبههاي آليانس يا اتحاديه جهاني يهود را كه يك سازمان كاملاً صهيونيستي بود داير كنند. بر اين اساس آنها همزمان در ايران نيز دست به تكاپوي جدي و گسترده زدند و در اين راه از حمايت و پشتيباني جدي سفارتخانههاي انگلستان و فرانسه نيز برخوردار بودند. حتي نمايندگان سازمان ياد شده در قالب يك هيأت علمي انگليسي به تهران اعزام شدند.
|