ماهنامه الکترونيکي دوران شماره 205   دي ماه 1401
 

 
 

 
 
   شماره 205   دي ماه 1401


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
 
آژير ميتران

بدينسان، به گفته برژينسكي :
«ايران مهمترين پايگاه استراتژيك ما در خليج فارس پس از خروج انگليس از «شرق سوئز» به شمار مي‌رفت. تخليه نيروهاي انگليسي از خليج فارس خلاء قدرتي در اين منطقه بوجود آورد و سياست آمريكا در آن زمان پركردن اين خلاء با افزايش قدرت نظامي ايران در وهلة اول، عربستان سعودي در مرحلة بعد بود... نقطة اوج اين سياست، تصميم پرزيدنت نيكسون و كيسينجر در بازگذاشتن دست شاه براي خريد انواع سلاح‌هاي آمريكائي بود كه منجر به سرازير شدن سيل اسلحه به ايران و تقويت و گسترش سريع نظامي ايران شد. »
اين سياست در زمان كارتر هم دنبال شد :
«ما با توجه به مركزيت استراتژيك ايران و اهميت حياتي آن براي آمريكا تصميم گرفتيم چنين سياستي را ادامه دهيم و بسياري از سفارشات خريد اسلحه ايران را در سال 1987 مورد تأييد قرار داديم.»
به اين ترتيب، در زمان پيروزي انقلاب اسلامي، به اعترافات سايروس ونس، وزير خارجه وقت آمريكا :
«در واقع ايران جانشين طبيعي و منطقي قدرت نظامي رو به زوال انگلستان در خليج فارس به شمار مي‌آمد.»
طوفان انقلاب اسلامي اين «جزيرة ثبات» را به لرزه انداخت و تلاش‌هاي مكرر و بي‌ثمر امپرياليسم غرب براي شكست انقلاب و جلوگيري از فرجام پيروزمند آن به جائي نرسيد. با پيروزي انقلاب و استقرار نظام نوپاي جمهوري اسلامي، استراتژيست‌هاي غرب به ارزيابي نشستند و در پي پاسخ به اين سئوال برآمدند :
«منافع واقعي ما در ايران چيست و آنچه به خطر افتاده كدام است و نخستين اولويت براي ما در اين ميان كدام مي‌باشد؟»
برژينسكي پاسخ داد :
«پاسخ من به اين سئوال بيسشتر بر مبناي ژئوپوليتيك و اهميت حياتي ايران براي حفظ و حراست منافع آمريكا و غرب در منطقه حساس نفتي خليج فارس بود.»
سايروس ونس، در تأييد اين ارزيابي، معتقد بود :
«ايران يك عامل عمدة ثبات در منطقه خليج فارس به شمار مي‌آمد. قدرت نظامي اين كشور همة امنيت گذرگاه حياتي خليج فارس را براي سفاين بازرگاني و كشتي‌هاي نفتكش غرب تأمين مي‌كرد و هم سدي در برابر مقاصد توسعه‌طلبانه شوروي به شمار مي‌رفت.»
بنابراين، در آستانه و آغاز پيروزي انقلاب، توجه استراتژيست‌هاي غربي در درجه اول معطوف به نكات زيرين بود:
1. اهميت ژئوپليتيك ايران، بعنوان «مهم‌ترين پايگاه استراتژيك غرب».
2. نقش ايران در تأمين نفت و تضمين امنيت خليج فارس بعنوان «انبار نفت جهان غرب».
هرچند اين دو محور واجد اهميت بسيار تعيين كننده در استراتژي بين‌المللي غرب محسوب مي‌گردد و به تنهائي براي اينكه ايران اسلامي را آماج سهمگين‌ترين توطئه‌ها قرار دهد كافي است، ولي هنوز انقلاب پيروزمند اسلامي فقط در اين چارچوب ارزيابي مي‌شد. براي مثال، اسحق رابين، سياست‌پرداز صهيونيسم، شكست غرب در ايران را تغيير تناسب نيروها به سود شوروي در منطقه مي‌پنداشت. او گفت :
«كشمكش بلوك شرق و غرب در خاورميانه، كه انبار نفت غرب به شمار مي‌رود، بر روي ايران و عربستان سعودي متمركز شده است. سقوط ايران بدان معنا است كه مقدار زيادي از انبار نفت غرب از دست رفته و نفوذ غرب جاي خود را به نفوذ شوروي خواهد داد.»
فرانسوا ميتران، دبيركل حزب سوسياليست فرانسه، بعنوان يكي از رهبران ايدئولوژيك دنياي غرب نخستين كسي بود كه به پديده‌اي نو توجه كرد و آژير را به صدا درآورد. او بلوك غرب و شرق را متوجه خطر اساسي و تعيين كننده‌اي ساخت، كه تاكنون از ارزيابي آن غفلت مي‌ورزيدند. او درست دو روز پس از پيروزي انقلاب، در 24 بهمن 1357، چنين هشدار داد :
«انقلاب‌هايي از نوع انقلاب ايران در كشورهاي همسايه نيز روي خواهد داد. شيعيان زيادي در عراق و در آسياي مركزي، در جمهوري‌هاي شوروي، زندگي مي‌كنند. انقلاب ايران رژيم‌هاي مرتجع منطقه را زير و رو خواهد كرد.»
ميتران بعنوان ايدئولوگ سوسياليسم ـ صهيونيسم و حلقة رابط ميان امپرياليسم غرب و كمونيسم شرق در اين «آژير» كوشيد تا با تأكيد بر وجود «شيعيان زياد» در آسياي مركزي، اتحاد شوروي را نيز به ژرفاي «خطر» انقلاب اسلامي متوجه كند.
«آژير ميتران» تصادفي نبود و برخاسته از توجه اكيد جناحي از رهبري فكري ـ سياسي بلوك غرب به يك واقعيت عميق فرهنگي ـ تمدني بود. ميتران بدرستي انقلاب ايران را يك «رستاخيز مذهبي»، و نه يك انقلاب سياسي صرف، مي‌ديد كه امواج آن پژواك جهاني خواهد يافت.
اين «آژير» در شرايطي بود كه استراتژيست‌هاي آمريكايي اسرائيلي در چارچوب محدود «ژئوپوليتيك منطقه‌اي» تنها به ابعاد سياسي اقتصادي شكست خود توجه داشتند و تئوريسين‌هاي شوروي، كه پيروزي انقلاب رؤياهاي از يادرفته‌شان را زنده كرده بود، در تلاش براي «تعميق انقلاب ضدامپرياليستي و مردمي ايران» به سوي وابستگي به بلوك شرق بودند! ميتران هر دو جناح را، كه فرماندهي ايدئولوژيك ـ سياسي، دو ابرقدرت را بدست داشتند، مخاطب قرار داده بود.
حوادث بعدي نشان داد كه، انقلاب اسلامي با ساير انقلاب‌هاي جهان سوم، مانند ويتنام و كوبا، تفاوت ماهوي دارد : اين انقلاب تنها يك انقلاب سياسي (برانداختن رژيم پيشين) و اجتماعي (استقرار نظم نوين اجتماعي اقتصادي) نيست، بالاتر از آن يك انقلاب مكتبي است. و اين ويژگي است كه آن را فراتر از انقلابهاي سياسي اجتماعي متعارف، به يك رستاخيز تمدن‌ساز بدل مي‌سازد. در جهان ماركسيسم، حزب كمونيست ايتاليا تنها جناحي بود كه خيلي زود به اين معنا توجه كرد. «اونيتا» ارگان مركزي اين حزب، دو روز پس از پيروزي انقلاب، نوشت:
«اين انقلاب با هيچ يك از ضابطه‌هاي عادي نمي‌خواند و ما را به بررسي و مطالعه بسيار دقيقي دعوت مي‌كند. پيشروي مثبت روابط بين‌المللي و حتي صلح آيندة جهان تا حدود زيادي در گرو درك اين واقعيت است.»
انقلاب اسلامي ايران سومين انقلابي است در جهان معاصر، كه منادي يك رستاخيز جديد جهاني است؛ نخست‌ انقلاب فرانسه، سپس انقلاب روسيه و اكنون انقلاب اسلامي ايران.
انقلاب فرانسه (1789ـ 1794 م.) چهرة دنياي غرب را دگرگون ساخت. «نقش تاريخي» اين انقلاب، فروپاشي ساخت‌هاي فرتوت فئودالي در غرب و پي‌ريزي تمدن جديدي بود كه تكنولوژي را محور موجوديت خود قرار داد. اين انقلاب، و امواج جهاني آن، در عرصه سياست، نهادهاي ليبرالي را جايگزين نهادهاي پوسيدة توتاليتر ساخت و در عرصة روانشناسي اجتماعي، فردگرائي بورژوائي را جايگزين ايستارهاي سنتي كرد و «انسان نوين غربي» را متولد ساخت؛ موجودي خودبين و يكه‌تاز پهنة ماده كه ارضاي غرائز را آرمان پويش فردي و اجتماعي خود قرار داده است. اين انقلاب منجر به پيدايش نظام سرمايه‌داري معاصر شد؛ كه زنجيره‌هاي سيطره و غارت استعماري و نواستعماري خود را بر سراسر گيتي استوار ساخت و به بهاي غارت ملتهاي آسيا و آفريقا و آمريكاي لاتين و با بهره‌كشي بيرحمانه از زحمتكشان خود اين كشورها، تمدن معاصر مغرب زمين را پديد آورد.
انقلاب روسيه(1917 م.) انفجاري عظيم در «ضعيف‌ترين حلقة» امپرياليسم جهاني بود. اين انقلاب، بر پايه ايدئولوژي ماركسيسم، كه «مولود نامشروع» و «فرزند ناخلف» تمدن معاصر غرب بود، پديد شد و به پيدايش نظام جهاني جديدي بنام سوسياليسم انجاميد؛ كه داعية رقابت با كاپيتاليسم را داشت. اين نظام‌نو، پايه‌هاي بنيادين فرهنگي ـ ايدئولوژيك خود را بر همان تمدني كه زائيده انقلاب فرانسه بود، استوار ساخت، و تنها در روساخت اقتصادي كوشيد تا «طرحي نو» درافكند. از آن پس، صحنه جهان به رقابت دو ابرقدرت «غرب» و «شرق» بدل شد.
نظام جهاني سوسياليسم، پس از هفت دهه تلاش و آزمون انواع «اتوپي»‌ها نتوانست به پيروزي رسد. تمدني كه او بر پاية الحاد و اصالت اقتصاد پديد آورده بود، پس از يك سير پرفراز و نشيب، هنوز نيز خود را نيازمند «درس آموزي» از كاپيتاليسم مي‌داند و دست نياز به سوي همزاد غربي خويش دراز مي‌كند. ظهور گورباچف، و تلاش‌هاي جسورانه او، بيانگر مرحله‌اي نو در بازنگري به درس‌هاي گذشته در ساختمان اين «اتوپي» است؛ بازنگري كه هنوز معلوم نيست تا چه حد بنيادين باشد و تا چه حد به شناخت ريشه‌هاي راستين اين «شكست تاريخي» بيانجامد!
انقلاب چين (1949م.) در پايان جنگ جهاني دوم، حادثه مهم ديگري بود كه بعنوان گونة آسيايي آزمون تاريخي سوسياليسم مطرح شد. بنيادهاي شرقي تمدن كهن چين، ايدئولوژي غربي ماركسيسم را به شدت تحت‌تأثير قرار داد و ثمرة آن نوعي ماركسيسم آميخته با فرهنگ و روانشناسي سنتي چين شد، كه مائوئيسم نام گرفت. مائوئيسم، به زودي جداسري و كينه‌توزي با اتحاد شوروي را پيشه كرد و كوشيد تا «اتوپي» سوسياليسم را بر بنيادهاي خود ويژة فرهنگي خويش بنا كند. در آخرين سالهاي زندگي مائو، نمودهاي اين شكست آشكار شد و سياست گرايش به غرب آغاز گرديد. پس از مرگ مائو، سوسياليسم چيني به چيزي بدل شد كه هيچ شباهتي به اتوپي‌هاي مائو و نسل اول رهبران انقلاب چين ندارد. انقلاب چين، عليرغم اهميت و انعكاس بزرگ بين‌المللي آن، يك انقلاب تمدن‌ساز نبود؛ با ماركسيسم آغاز كرد و در پايان نيز راه غرب را در پيش گرفت!
انقلاب اسلامي ايران (1979 م.) با انفجار نامنتظره خود، جهان معاصر را حيرت زده‌ ساخت. در قرني كه گمان مي‌رفت هرگونه انقلاب، و يا حتي هر حركت اجتماعي، بايد در چارچوب ايدئولوژي‌ها و الگوهاي متعارف غرب (كاپيتاليستي يا سوسياليستي) صورت گيرد، مردم ايران به رهبري يك مرجع بزرگ مذهبي، كه در عين حال يك انديشمند سياسي و اجتماعي بي‌همتا بود، بپاخاستند و با رفتارها و ايستارهاي فرهنگي و سياسي نويني، كه در جهان معاصر هنوز ناشناخته و غريب بود، نظام چندهزار ساله و ريشه‌دار شاهنشاهي را سرنگون كرده و موجوديت نظام نويني را بنام جمهوري اسلامي اعلام داشتند.

1 .ز. برژينسكي، اصول قدرت اخلاقي؛ بنقل از : توطئه در ايران، ص 105.
2. توطئه در ايران، ص 10.
3 .توطئه در ايران، ص 102.
4.همان مأخذ، ص 102.
5..همان مأخذ، ص 102.
6.همان مأخذ، ص 9.
7.كيهان، 25/11/1357.
8.اطلاعات، 24/11/1357.
9.كيهان، 25/11/1357.

 
     استفاده از مطالب با ذکر منبع مجاز مي باشد.                                                                                                    Design: Niknami.ir