بازنگري تحولات 37 ساله عصر پهلوي دوم | دكتر سيدجلالالدين مدني سرنوشت نظام سياسي ايران پس از انقلاب مشروطه با پريشانيهاي بسياري رقم خورد و در فاصله كوتاهي به تغيير خاندان سلطنت و برقراري حكومت استبداد پهلوي انجاميد. مردم ايران هنوز طعم حكومت مشروطه را نچشيده بودند كه ناخواسته درگير مشكلات و عوارض جنگ جهاني شدند. فقر عمومي، ناامني گسترده، مداخلات بيگانگان، تهديد استقلال و تماميت ارضي كشور، اختلاف و دو دستگي نخبگان سياسي، تحولات جهاني و زمينههاي نابساماني داخلي، سرانجام قدرت را از احمد شاه قاجار گرفت و به دست رضاخان ميرپنچ سپرد. رضاخان نه تنها نظام مشروطه سلطنتي را استحكام و قوام نبخشيد، بلكه بيسابقهترين ديكتاتوري تاريخ ايران را عملي ساخت. پس از اشغال ايران در شهريور 1320، حكومت رضاخاني نيز به پايان رسيد و پسر ارشد او ـ البته پس از رضايت اشغالگران ـ بر تخت پادشاهي تكيه زد.
حكومت محمدرضا، از سال 1320 تا 1357، كه يك دوره طولاني سيو هفت ساله را شامل ميشود، در نوسانات و التهابات بسياري غوطهور گشت. هر چند در ابتداي سلطنت او تا حدودي فضاي باز سياسي در كشور ايجاد شد و فراكسيونهاي متعدد مجلس و احزاب گوناگون در سطح جامعه پديد آمدند اما هر چه پايههاي قدرت او بيشتر تثبيت مييافت، فضاي باز سياسي نيز تنگتر ميشد. جز آيتالله كاشاني(ره) و دكتر مصدق، معارض عمدهاي براي محمدرضا شاه وجود نداشت و او بيست سال اول حكومت خود را با ملايمت سپري كرد. اما از سالهاي 1340 به بعد، هم شاه در رويه حكومتي خود گستاختر و مستبدتر شده بود و هم مخالفان او جديتر در عرصه سياست نمود و حضور يافتند. گروهها و جريانات سياسي بسياري هر روز بيش از پيش درتشكلهاي ساختارمند گوناگون ظهور ميكردند، كه طيفي از مذهبي تا ماركسيستي را شامل ميشد؛ اما دشمن عمده و سرسخت و خستگيناپذير شاه كسي نبود جز امام خميني (ره)، بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران، كه سرانجام حكومت پادشاهي را در ايران منقرض و جمهوري اسلامي را برپا ساخت.
در مقاله حاضر رويدادهاي سياسي عمده در دوران پهلوي دوم و بازيگران دوران حكومت سي و هفت ساله او مورد مطالعه و بازگويي تاريخي قرار گرفته است.
با استعفاي رضاخان در شهريور 1320،1 محمدرضا، وليعهد بيست ساله، بر طبق قولي كه متفقين جنگ جهاني دوم به فروغي داده بودند، به سلطنت رسيد. شاه جديد در شرايطي كه كشور توسط قواي نظامي بيگانه اشغال شده بود، در مجلس دوازدهم سوگند ياد نمود. ملت پس از بيست سال ديكتاتوري طعم آزادي را ميچشيد، اما شرايط به گونهاي بود كه مردم ايران سقوط ديكتاتوري را ضمن آثار شوم جنگ و حضور قواي نظامي بيگانه تجربه ميكردند. 2 مردم فرياد انتقام از عاملان فجايع دوره گذشته را سردادند. به آنان قول داده شد حقوقهاي ضايع شده جبران خواهد گرديد و همچنين وعده محاكمه جنايتكاران، استرداد املاك غصب شده و نيز رعايت قانون اساسي داده شد و بدينسان فضاي پرتلاطم كشور را براي پذيرش سلطنت جديد مهيا ساختند. 3 زمامداران جديد گرچه خود را دلسوز ملت نشان ميدادند، در واقع همان دستنشاندگان سياست انگليس بودند؛ چنان كه با امضاي پيمان سه جانبهاي كه به امضاي اسميرنوف سفير شوروي، بولارد وزير مختار انگليس و علي سهيلي وزير خارجه ايران رسيد، 4 اين زمامداران عملاً به متفقين جنگ پيوستند و با اين تعامل خود، باعث شدند اشغالگران كشور، دوست، هم پيمان و متحد كشور معرفي شوند.در مقابل، روس و انگليس متعهد شدند استقلال و تماميت ارضي ايران را محترم بدارند. فروغي كه در اين بين نقش واسطه را بر عهده داشت، پس از انجام مأموريت استعفا داد و با نخستوزيري وداع نمود و در هيجدهم اسفند 1320 علي سهيلي جاي او را گرفت.
قحطي و گرسنگي، شيوع انواع بيماريها ـ از جمله تيفوس ـ و ناامني، مردم را به ستوه آورده بود. ارتش شاهنشاهي، عليرغم تمهيداتي كه رضاخان براي آن تدارك ديده بود، فرو ريخت. دولت اجازه يافت اسكناس منتشر كند؛ اما آن را در اختياج متفقين قرار داد تا به جاي غارت آشكار مايحتاج مردم، هر چه را كه ميخواهند با پرداخت پول در اختيار گيرند. محافظت راهها و وسايل نقليه را اشغالگران متفق به عهده گرفتند. تنها راه خشكي كه شوروي را به متفقين غربي پيوند ميداد، ايران بود؛ اما استالين و مولوتف از حضور ارتش سرخ در ايران منظور ديگري نيز داشتند و آن راهيابي به اقيانوس هند بود.
آزادي نسبي كه به وجود آمده بود، شكلگيري احزاب متعددي را در پي داشت، شوروي، با بهرهگيري از اين وضعيت، حزب توده را راهاندازي كرد. هيأت حاكمه نيز، به نوبه خود، از آنجا كه مطيع انگليس بود، احزابي را براي مقابله با حزب توده به راه انداخت. مختاري و پزشك احمدي تحت محاكمه قرار گرفتند و در جريان محاكمه آنان اسرار دوران ديكتاتوري فاش ميشد. قوام، پس از بيست سال بركناري از سياست، دوباره به زمامداري رسيد تا نفوذ امريكا را نيز همچون انگليس پايدار سازد. بار ديگر ميلسپو و هيأتهاي مستشاري نظامي و مالي وارد ايران شدند. 5 اما انگليس از اين سياست ناخشنود بود؛ تا آنكه در اين رقابت، بار ديگر سهيلي بر كرسي صدارت نشست6 و او بود كه در بيست و دوم شهريور 1322 به آلمان اعلان جنگ داد تا قطعاً و رسماً در رديف فاتحان جنگ (متفقين) و نيز جزو امضا كنندگان اعلاميه ملل متحد قرار گيرد.
در آذر 1323، كنفرانس تهران با شركت استالين، روزولت و چرچيل تصميمات مهمي را در مورد جنگ اتخاذ كرد و ايران پل پيروزي ناميده شد. 7
انتخابات مجلس چهاردهم در محيطي برگزار شد كه احزاب با يكديگر مبارزهاي بيسابقه به راه انداخته بودند و اين در حالي بود كه قواي بيگانه در كشور حضور داشتند و در انتخابات اعمال نفوذ ميكردند. مردم تهران آيتالله كاشاني را كه در بازداشت متجاوزان انگليسي بود، به نمايندگي انتخاب كردند تا بدين وسيله موجبات آزادي وي فراهم شود، اما او همچنان تا پايان دوره مجلس در بازداشت آنان باقي ماند و مجلس شورا نيز، با تمام هياهويي كه داشت، عكسالعملي نشان نداد. 8
مجلس چهاردهم محل برخورد سياستهاي مختلف و افشاگري سوابق برخي از منتخبان بود و اعتراض به اعتبارنامه نمايندگان مدنظر، وسيله مناسبي براي اين هدف بود؛ چنانكه اعتبارنامه پيشهوري رد شد9 و اعتبارنامه سيدضياءالدين نيز از سوي دكتر مصدق مورد اعتراض قرار گرفت. مصدق بدينوسيله سعي داشت وابستگي وي و سلطنت رضاخان به نيروي خارجي را برملا سازد. مصدق، به اتفاق جمعي از نمايندگان، اختيارات ميلسپو را لغوو اورا از ايران اخراج نمودند. آنان همچنين اعطاي هرگونه امتياز به بيگانگان را در دوران اشغال كشور ممنوع اعلام كردند.
ساعد در هشتم فروردين 1323 جانشين سهيلي شد. 10 رضاشاه كه به تبعيد محكوم شده بود، در مرداد همين سال در ژوهانسبورگ درگذشت. اما اوضاع كشور به گونهاي بودكه شاه جديد توانايي تجليل از پدرش را نداشت. زمامداراني كه وابسته بودند. پس از چند ماه صدارت مجبور به استعفا ميشدند. سهامالسلطان بيات، حكيمالملك و صدرالاشراف از جمله حكومتگران ديگري بودند كه دولتهاي كوتاه مدتي را در زمان دو ساله مجلس چهاردهم تشكيل دادند.
با شكست آلمان و تسليم اين كشور، منشور ملل متحد تهيه گرديد. ايران از جمله پنجاه كشور اوليه امضا كننده منشور محسوب ميگرديد. دولت بيات از چهارم آذر 1323 تا دوازدهم ارديبهشت 1324 زمامدار بود11 و به دنبال او يك ماه نيز حكيمالملك رياست دولت را برعهده داشت. 12 مسأله تخليه ايران از قواي بيگانه در كنفرانس پوتسدام در هفدهم ژوئيه 1945 / مرداد 1324 مطرح شد. استالين و چرچيل موافقت كردند كه ايران را بلافاصله تخليه نمايند. پس از بمباران اتمي هيروشيما و ناكازاكي و تسليم بيقيد و شرط ژاپن، ايران مجدداً طي يادداشتي خواهان خروج قواي بيگانه شد. وزراي خارجه سه كشور اشغالگر توافق كردند تا دوازدهم اسفند 1324 خاك ايران را تخليه كنند. در همين زمان، پيشهورزي كه به مجلس راه نيافته بود و از طريق روزنامه «آژير» هيأت حاكمه را مورد حمله قرار ميداد، در پناه قواي شوروي و نيروي مسلحي كه تدارك ديده بود، آذربايجان را در اختيار گرفت. دولت مركزي كه به تازگي و به رياست صدرالاشراف معرفي شده بود13 در مقابل شورش آذربايجان اقدامي نكرد. دولت بعدي كه باز هم به رياست حكيمي (حكيمالملك) شكل يافته بود، اقدام شوروي را در حمايت از فرقه دموكرات مورد اعتراض قرار داد و از انگليس و امريكا درخواست حمايت نمود. 14
در سيام آبان 1324 ارتش سرخ از رسيدن قواي دولت مركزي به آذربايجان ممانعت كرد. شهرهاي آذربايجان در اشغال فرقه دموكرات قرار گرفته بود. انگليس و امريكا كه حضور شوروي در ايران را به زيان خود ميديدند، با نگراني تمام در برابر شوروي عكسالعمل نشان دادند. در همين احوال، حزب كومله كردستان در بهمن ماه سال 1324 تأسيس دولت جمهوري كردستان به رياست قاضي محمد را اعلام كرد. سه ماه بعد، در سوم ارديبهشت 1325 حكومتهاي خودمختار آذربايجان وكردستان در پناه ارتش سرخ قرار داد موافقت و اتحاد منعقد نمودند. اندكي پس از آن، در خوزستان و فارس نيز گروههايي تحت حمايت انگلستان سر به شورش برداشتند تا به نوعي با سياست شوروي در آذربايجان و كردستان عملاً مقابله كرده باشند.
در اولين اجلاس مجمع عمومي سازمان ملل، شكايت دولت ايران عليه اتحاد شوروي طبق ماده سي و پنجم منشور ملل متحد به شوراي امنيت ارائه شد. ويپمينسكي، نماينده شوروي، اتهامات وارده از جانب ايران را رد كرد. مسأله آذربايجان ايران، اولين موضوعي بود كه در دستور كار سازمان ملل نوبنياد قرار ميگرفت و لذا توجه افكار عمومي، مطبوعات و نمايندگان كليه دول را به خود جلب نمود. شوروي كه خود مدعي طرفداري از آزادي ملل بود، نميخواست كه به عنوان اولين متجاوز در سازمان ملل مطرح شود. قوامالسلطنه از اين وضعيت بهره برد و با توافقهاي پشت پرده قدرتهاي بزرگ و تمكين شاه بياطلاع، بار ديگر قوام در ششم بهمن ماه 1324، با اتخاد ظاهري دوستانه در قبال احزاب چپ و شوروي، به منصب صدارت رسيد؛ اما باطناً هوادار غرب بود. وي با ادعاي دوستي با اتحاد شوروي، مذاكره مستقيم با استالين و مولوتف را تقاضا كرد و با هواپيمايي كه از شوروي فرستاده شد، فوراً به مسكو رفت. پيشنهادات اوليه استالين سنگين بود. لذا قوام فقط قول بهرهبرداري مشترك از نفت شمال را داد كه به امضاي قرارداد معروف به قوام ـ سادچيكف انجاميد. امريكا و انگليس نميخواستند كه چنين قراردادي هرگز به مورد اجرا درآيد. به همين خاطر، شوراي اميت طرفين را به مذاكره دعوت كرد. اما غرب طبعاً مايل نبود كه ايران منافعي را براي شوروي لحاظ كند.
در راستاي تحقق اين نيت بود كه امريكا شوروي را به بهانه ادامه اشغال شمال ايران مورد تهديد قرار داد.شوروي با ملاحظه تهديد امريكا و نيز به اميد دستيازي به نفت شمال و همچنين متوقف ماندن شكايت ايران درسازمان ملل، پذيرفت كه خاك ايران را ترك كند تا بدينشكل با امريكا نيز مقابله نكرده باشد. با خروج شوروي از ايران، دولتهاي خودمختار آذربايجان و كردستان بدون پشتيبان ماندند و با شروع حمله ارتش ايران در آذر 1325، خطر تجزيه كشور از بين رفت. قدرت مركزي با حمايت غرب تثبيت شد و كردستان نيز در اسفند 1325، پس از شكست جمهوري كردستان و اعدام سران آن، دوباره به دامان كشور بازگشت.
انتخابات مجلس پانزدهم در زمان قدرت حزب دموكرات قوام انجام گرفت و اكثريت نمايندگان از اين حزب انتخاب شدند. اما همين مجلس در بيست و نهم مهر ماه سال 1326 موافقتنامه قوام ـ سادچيكف را باطل اعلام نمود و نيز دولت را به استيفاي حقوق ملت از شركت نفت انگليس و ايران مكلف ساخت. اين تصميم باعث عصبانيت شوروي، مسرت امريكا و نگراني انگليس گرديد و آثاري را به دنبال داشت. قوام در اوج قدرت و برخلاف انتظار، به وسيله همان مجلس كه ساخته خود او بود، كنار گذاشته شد.
در سالهاي 1326 تا 1330 كابينههاي حكيمي (حكيمالملك)، هژير، ساعد، منصور، رزمآرا و علاء، با هدف استحكام دربار و مقابله با نهضتي كه خواهان حاكميت و تأمين منافع ملت بود، بر سر كار آمدند اما هيچكدام در جايگاهي نبودند كه حقوق ملت ايران را تثبيت كنند و ايران را از طمع قدرتهاي بيگانه محفوظ دارند.
واقعه پانزدهم بهمن 1327 و تيراندازي به شاه در دانشگاه تهران، براي دستنشاندگان استعمار انگليس فصتي فراهم آورد تا براي اجراي مقاصد خود و برقراري يك ديكتاتوري جديد دست به كار شوند. آنان ابتدا در تهران حكومت نظامي اعلام كردند و سپس حزب توده را كه تبليغات گستردهاي را در راستاي تمايلات همسايه شمالي به راه انداخته بود، غير قانوني اعلام كرده، اعضاي فعال و كارگزاران آن را تار و مار كردند. آنان همچنين آيتالله كاشاني را كه مخالف هرگونه نفوذ بيگانه و مدافع حقوق ملت بود، دستگير و در قلعه فلكالافلاك بازداشت كردند؛ اما وقتي بازداشت او نيز چاره نكرد، وي را به لبنان تبعيد نمودند. به اين ترتيب، راه براي تشكيل مجلس مؤسسان و پارهاي تغييرات در قانون اساسي باز شد و در نتيجه شاه قدرت انحلال يك يا هر دو مجلس را پيدا كرد و بدينسان قدرت دربار در برابر ملت افزايش يافت و از اين پس بود كه مجلس سنا نيز، كه نيمي از اعضاي آن را شاه منصوب ميكرد، شكل گرفت.
در دوره نخستوزيري ساعد، پس از مذاكرات مفصل ميان نمايندگان انگلستان و ايران (گس ـ گلشائيان)، قراردادي الحاقي به قرارداد 1933 (1312) ايران و انگليس ضميمه شد تا براي مدتي طولاني مردم را از تقاضاي ملي شدن نفت منصرف سازد. ساعد قرارداد الحاقي را در پايان دوره پانزدهم به مجلس برد و انتظار داشت با تصويب آن، انگلستان همچون ساليان گذشته، بدون رقيب و با تجويز مجلس ايران، بر نفت مسلط باشد، اما اقليت برجسته آن روز مجلس مقاومت شاياني كرد و درنتيجه قرارداد مذكور به تصويب نرسيد. مذاكرات انجام شده در مجلس پيرامون اين قرارداد الحاقي، باعث شد مردم آگاه شوند و ماهيت استعماري قرارداد افشا گرديد. در برابر افشاگريها و مبارزات مردم، دولت ساعد هم نتوانست دوام آورد و به ناچار استعفا كرد. پس از او، علي منصور عهدهدار نخستوزيري شد. از جمله تقاضاهاي مردم، بازگشت كاشاني از تبعيد بود و دولت در وضعيتي نبود كه در برابر اين خواسته مقاومت كند. آيتالله كاشاني در ميان استقبال بيسابقه مردم به كشور بازگشت و از همان لحظه ورود، مبارزه عليه هيأت حاكم وابسته و استعمار انگليس را با شدتي بيش از پيش ادامه داد. قرارداد الحاقي، ديگر از جانب هيچ مجلسي قابل تصويب نبود. مجلس شانزدهم در يك انتخابات جنجالي، كه احزاب گوناگوني آراء مردم را در ميان خودتقسيم كرده بودند، شكل گرفت؛ در حالي كه اقليت مجلس پانزدهم اينك در رأس قرار گرفته بودند. رزمآرا، رئيس ستاد ارتش كه پلههاي ترقي را با سرعت طي كرده بود، براي ايفاي نقش مهمي به صحنه سياست آمد و با اخذ فرمان نخستوزيري و رأي اعتماد از مجلس، خواهان تصويب قرارداد الحاقي شد. اين قرارداد به كميسيون مخصوصي كه رياست آن را مصدق بر عهده داشت واگذار شد. آيتالله كاشاني كه در اين تاريخ پيشاپيش از پشتوانه حمايت و تأييد عامه مردم برخوردار بود، خواهان ملي شدن صنعت نفت و رد كامل قرارداد الحاقي گرديد. ديگر علماي كشور و مراجع تقليد نيز از ملي شدن نفت حمايت كردند و شعار ملي شدن فراگير شد.
انگلستان براي مقابله با اين نهضت، ابتدا مسأله دول مستقل عربي جديد در منطقه خليج فارس را مطرح كرد كه خوزستان ايران را نيز شامل ميشد. علاوه بر اين، دولت بريتانيا براي در مضيقه قرار دادن ايران از لحاظ اقتصادي، دو شعبه بانك انگليس و ايران را تعطيل كرد و خواهان استرداد يك ميليون ليره وديعه بانك و استرداد وامهاي پرداختي به بازرگانان ايران شد. همچنين كمپاني نفت انگليس صدو پنجاه ميليون تومان پول خود را از گردش اقتصادي ايران خارج ساخت. همراه با اين اقدامات، رزمآرا نيز اعلام كرد كه ايران عملاً توانايي اداره نفت را ندارد و اينچنين، در راستاي مقابله با نهضت و خاموش كردن اين مبارزات گام برداشت.
با ترور رزمآرا به وسيله خليل طهماسبي (عضو فدائيان اسلام) نهضت ملي قدرت گرفت و پايه نفوذ بيگانگان متزلزل شد و قرارداد گس ـ گلشائيان كه رزمآرا آخرين مدافع آن بود، مردود اعلام گرديد. در آخرين روزهاي سال 1329، اصل ملي شدن صنعت نفت در سراسر كشور از تصويب مجلس گذشت و پس از سقوط دولت دو ماهه علاء دكتر محمد مصدق مأمور اجراي اصل ملي شدن نفت گرديد. طي يكسال ونيم دوره اول زمامداري مصدق، ميان ملت، سران نهضت و دولت هماهنگي كامل وجود داشت و لذا همه ترفندهاي انگليس بياثر شد؛ به گونهاي كه تهديد نظامي با طرح مسأله جهاد، محاصره اقتصادي با انتشار اوراق قرضه ملي و كمكهاي مردمي و نيز شكايت به شوراي امنيت و ديوان لاهه عليه ايران با ارائه دفاعيه مناسب از سوي ايران با شكست مواجه شد. براي رفع مشكل، مسأله هيأتهاي جاسكن و استوكس و نيز وساطتهاي امريكا پيش آمد، ما توافق حاصل نگرديد؛ زيرا انگلستان جز به الغاي ملي شدن صنعت نفت رضايت نميداد. دكتر مصدق پس از تشكيل مجلس هفدهم، به هنگام معرفي كابينه جديد بر سر وزير جنگ با شاه به توافق نرسيد و بدون اطلاع سران نهضت و از جمله آيتالله كاشاني استعفا داد و قوامالسلطنه، ديكتاتورمآبانه و با صدور اعلاميهاي تهديدآميز عليه مخالفان خود مبني برمحكوم به مرگ كردن آنان به شيوه دادگاههاي صحرايي، در رأس دولت قرار گرفت؛ اما با پيروزي بزرگ قيام سيام تير 1331 به رهبري آيتالله كاشاني، حكومت چهار روزه او ساقط گرديد و بار ديگر مصدق از منزل به كاخ نخستوزيري بازگشت. قطع رابطه سياسي ايران با انگليس را ميتوان آخرين اقدام صورت گرفته در اين دوره دانست. با وجود پيروزي پرافتخار قيام سيام تير، مرحله دوم نخستوزيري مصدق با شكستهاي پي در پي توأم بود. حوادث روزها و ماههاي پس از قيام، تأسفانگيز و عبرتآميز بود؛بدين معنا كه عاملان سابق سياست انگليس، به همراهي مصدق، رهبران اصلي نهضت را يكي پس از ديگري از صحنه خارج ساختند و اشخاص مشكوك و با سابقه فراماسونري پستهاي كليدي را در دست گرفتند. مصدق اختيار قانونگذاري را از مجلس گرفت و اختلاف ميان مصدق و اقليت مجلس، كه غالباً همان اقليت دوره پانزده بودند، افزايش يافت. مصدق كار را بدانجا رساند كه با وجود داشتن اكثريت در مجلس، با اعلام رفراندوم مجلس را منحل كرد. شاه، طي توطئهاي كه از قبل تدارك ديده شده بود، فرمان عزل مصدق را صادر كرد. امريكا و انگليس و عوامل آنها با حوادثي كه از بيست و پنجم تا بيست و هشتم مرداد 1332 شكل گرفت، نهضت را با شكست مواجه ساختند. گرچه آيتالله كاشاني، عليرغم جو موجود، در بيست و هفتم مرداد طي نامهاي مصدق را از وقوع كودتايي كه توسط زاهدي در جريان بود آگاه ساخت و راه چاره را نيز اعلام نمود، متأسفانه مصدق حاضر به همكاري نشد. فرداي آن روز (بيست و هشتم مرداد) سرلشكر زاهدي با حمايت مستقيم دولت امريكا و تلاش سازمان سيا و همراهي همه جانبه انگليس، با هزينهاي اندك و به آساني حكومت را به عنوان قيام ملت تصاحب كرد و سپس در جايگاه نخستوزير كودتا قرار گرفت. شاه كه از كشور فرار كرده بود، به خانه بازگشت و دولت امريكا كه در كودتا نقش اصلي را داشت، با وجود آن كه سلطه بريتانيا هنوز هم كارآيي خودرا از دست نداده بود، براي نخستين بار فعالانه در صحنه سياسي ايران ظاهر گرديد و كمكم به جاي استعمارگر ريشهدار سابق، گرداننده امور شد. امريكا ضمن بهرهمندي از وضعيت حاصله در نتيجه استيلاي سابق انگليس، روشهاي جديدي را در سلطهگري و سركوب تحركات مردمي در پيش گرفت و دولت زاهدي نيز با حمايت امريكا و حكومت نظامي تيمور بختيار، از تمام مبارزان نهضت ملي انتقام گرفت.
در محيط خفقان، حبس، تبعيد، شكنجه و تعطيل مطبوعات، نفت ايران كه به پشتوانه آن همه مبارزاتي كه تمام جهان را تحت تأثير قرارداد، ملي شده بود، پس از يك سال مقدمه چيني، طي قرارداد كنسرسيوم اميني ـ پيج ـ تسليم كارتلهاي نفتي شد و امريكا نيز به سهمي برابر با انگليس دست يافت.
در همان محيط سلب آزادي شده در اثر تسلط امريكا، انتخابات مجلس دوره هيجدهم برگزار گرديد. گرچه در اين انتخابات نيز مبارزان فداكاريها كردند و امكان انجام انتخابات را در برخي نقاط به خيانتكاران ندادند، معالوصف مجلس شكل گرفت و قراردادي را تصويب كرد كه با اصل ملي شدن صنعت نفت مغايرت داشت و بدين وسيله كوشش چند ساله مردم ايران را به باد داد. پس از آن، باز هم غارتگري نفت شروع شد و حتي سير صعودي يافت. تقريباًً دو سالي از اين ماجرا ميگذشت كه حسين علاء، كه وزير دربار شده بود ـ در سال 1334 به جاي زاهدي بر مسند نخستوزيري نشست. در همين زمان، پيمان بغداد براي مقابله با نهضت جمال عبدالناصر، رئيسجمهوري مصر، و تكميل حلقه محاصره عليه شوروي در خاورميانه شكل گرفته بود و سرپرستي آن را در درجه اول انگليس بر عهده داشت و لازم بود ايران نيز به آن بپيوندد. فدائيان اسلام در راستاي اهداف خود تصميم گرفتند حسين علاء را در مسير اعزام به بغداد براي پيوستن به اين پيمان، از ميان بردارند؛ اما ضارب در هدفگيري موفق نشد. پس از اين واقعه، اعضاي فدائيان اسلام دستگير و همگي براساس حكم دادگاه نظامي تيرباران شدند. شهادت آنان نشان داد كه نه تنها مبارزه ملت خاموش نشده، بلكه همچنان سرسختانه ادامه دارد. ايران به خاطرموقعيت حساس جغرافيايي خود، براي غرب حائز اهميت بود و شوروي نميتوانست از اين وضع پيش آمده راضي باشد؛ ضمن آن كه حزب توده نيز كه وابسته آن بود، در هم كوبيده شد و بسياري از اعضاي مخفي آن شناسايي و اعدام شدند. همزمان با اين وقايع، ضربات سهمگيني نيز به حقوق ملت ايران وارد ميشد. در همين زمان بود كه اتحاد شوروي تصميم گرفت يازده تن طلاي ايران را كه از زمان جنگ جهاني دوم به ايران مقروض بود و از تسليم آن در دوران ملي شدن نفت و محاصره ايران مضايقه كرده بود به دولت زاهدي پرداخت نمايد.
از سال 1336 تا 1339 دكتر اقبال در رأس دولت قرار داشت. سازمان اطلاعات و امنيت كشور (ساواك) تشكيل شد تا از شكلگيري شرايطي كه به اعلام حكومت نظامي نياز باشد جلوگيري كند. احزاب و مطبوعات، كه قبلاً به حال تعطيل درآمده بودند، بيشتر تحت سانسور و نظارت قرار گرفتند. شاه كه از داشتن وليعهد محروم بود، با ازدواج سوم به اين آرزو دست يافت و در اين راه تبليغات بسيار و شادمانيهاي فراوان صورت گرفت. در همين زمان، رژيم سلطنتي عراق در تيرماه سال 1337 سقوط كرد و حكومت متمايل به چپ عبدالكريم قاسم تأسيس شد. اين امر، دستگاه سلطنت ايران را نيز متزلزل كرد. با خروج عراق از پيمان بغداد، اين پيمان به پيمان سنتو (پيمان مركزي) تبديل گرديد.
فساد هيأت حاكم به ويژه در زمينه امور مالي، دستگاه اداري ناكارآمد، تورم و نيز اوضاع بد اقتصادي، عدم رضايت عمومي را گسترش ميداد، سلب آزادي از منتقدان حكومت، اقدامات غيرانساني مأموران امنيتي در شكل مراقبتها، محدوديتها، تفتيش منازل، دستگيري عناصر ناراضي حقطلب و نيز محيط نامساعد داخلي، در خارج از كشور انعكاس گستردهاي يافته بود. از سوي ديگر، انتخاب كندي به رياست جمهوري امريكا در هفدهم آبان 1339 و اعلام عدم حمايت از سلطنتهاي فاسد و پوسيده، براي شاه ايران در حكم يك ضربه بود كه به مخالفان او مجال ابراز وجود ميداد.
انتخابات دوره بيستم مجلس و مبارزه ساختگي و نمايش دو حزب مليون و مردم، چنان افتضاح و رسوايي به بار آورد كه اقبال را ناگزير كرد كه استعفا بدهد و در پنجم شهريور 1339 از ايران خارج شود. شاه به اميد كسب وجهه و نيز براي تظاهر به آزاديخواهي و حمايت از مردم، عدم رضايت خود را از انتخابات اعلام نمود و در نتيجه انتخابات ابطال شد.
شريف امامي، فراماسونر معروف، با ظاهري ملي و به خاطر سابقه مخالفت با قرارداد كنسرسيوم نفت، مأمور ترميم بحران و خرابيهاي گذشته شد و خود را به روحانيت نزديك ساخت و از اجداد خود نام برد و تلاش گستردهاي كرد تا رضايت مردم را جلب كند. اما انتخاباتي كه او برگزار كرد نيز بهتر از انتخابات قبل نبود؛ چرا كه در نهايت كساني انتخاب شدند كه با مردم و برگزيده ملت نبودند. پرواضح است كه چنين انتخاباتي فاقد اعتبار بود.
در سال 1340، براي محافل داخل و خارج كشور ثابت شد كه روحانيت از يك پايگاه محكم مردمي برخوردار ميباشد كه سالها بدان توجه نشده است. آيتالله بروجردي، مرجع جهان تشيع، در فروردين همين سال (1340) درگذشت. تجليلي كه از ايشان در سراسر كشور به عمل آمد و ماهها ادامه داشت، نمايانگر عظمت و قدرت مرجعيت و روحانيت بود. درگذشت آيتالله كاشاني نيز ـكه آن همه سابقه مبارزات طولاني عليه متجاوزان بيگانه و هيأت حاكمه داشت در اسفند همان سال مردم را يكبار ديگر به هيجان آورد؛ كه به نوبه خود، نموداري از عظمت پيشوايان مبارز روحاني بود و نشان ميداد كه آنان تا چه در ميان تودههاي مردم نفوذ دارند و اگر بنا باشد تحولي در كشور صورت پذيرد از پايگاه روحانيت امكانپذير خواهد بود.
در فضاي آزادي نسبي كه هيأت حاكمه ايران، تحت نفوذ امريكا به رياست جمهوري كندي، بالاجبار به آن تن داده بود، ساواك قدري ملايم شد و امريكا، براي علاج بحران و آتشي كه در زير خاكستر بود و هر لحظه امكان داشت شعلهور شود، نخستوزيري علي اميني را لازم دانست و شاه اين پيشنهاد را در نهايت اكراه پذيرفت؛ چون اميني را بدان خاطر كه از خاندان قاجار و در كار خود ورزيده بود براي سلطنت خود خطرناك ميدانست.
اميني براي فريب مردم و برافراشتن پرچم اصلاحات دروغين، مجلس و بياعتبار و ساخته دست دولت شريف امامي را منحل كرد و به عنوان مبارزه با فساد محاكماتي را به راه انداخت و چند تن از نزديكان شاه و امراي ارتش را به اتهام تجاوز به حقوق و تصاحب اموال عمومي بازداشت نمود و همچنين اصلاحات ارضي را مطرح ساخت. اين اقدامات او، علاوه بر اين كه مطلوب شاه نبود، از جانب شاه محمل خطراتي نيز محسوب ميشد. در فروردين 1341، شاه در مسافرت به امريكا، با دادن تعهد مبني بر وابستگي كامل، رضايت واشنگتن را جلب كرد تا اقدامات به اصطلاح مردمي اميني را خود او ادامه دهد، بيآنكه به اميني نيازي باشد. بنابراين، پس از بازگشت از اين سفر، طرفداران او با راهنمايي امريكا شرايطي را در كشور پيش آوردند كه اميني ناچار از استعفا شد.
علي اميني در بيست و هفتم تيرماه سال 1341، ضمن تصريح به كوتاهي امريكا در ياري رساندن به وي و ابراز نگراني از اين بابت، استعفا داد. پس از كنارهگيري اميني، اسدالله علم مأمور تشكيل كابينه شد. دولت علم، به يك معنا، دولت شخص شاه بود؛ چرا كه علم خود را نوكر و چاكر و خانزاد شاه ميدانست و بدون خواست شاه ارادهاي براي خود قائل نبود. علم كه ميخواست اصلاحات اميني را ادامه دهد، با مجموع وزرايش بهتر ديدند كه براي جلب رضايت امريكا، محدوديتهايي را كه قانون اساسي و عرف جامعه به تأثير از اسلام و روحانيت براي آنان ايجاد ميكرد و آنان را از اتخاذ پارهاي تصميمات محروم ميداشت از ميان بردارند.
دولت، مصوبه جديدي را در خصوص شرايط اعضاي انجمنهاي ايالتي به تصويب رساند كه با موازين اسلامي تطبيق نداشت و هدف از آن، گذشتن از سد روحانيت بود. مبارزهاي با محوريت آيتالله روحالله خميني (ره) از قم شروع شد و گسترش يافت و طي دو ماه به پيروزي دست يافت. دولت با تمام سرسختي كه نشان داد، مجبور شد ضمن پذيرش شكست، عقبنشيني كند. اما اندكي بعد، باز هم در راستاي همان هدف، هيأت حاكمه با پيشوايي شخص شاه تصويب لوايح ششگانه انقلاب سفيد از طريق رفراندوم را پيش كشيد تا علما و روحانيت نتوانند به نفوذ و قدرت مردمي متوسل شوند؛ غافل از آنكه، با اقدامات تصنعي نميتوان وضع ملت را تغيير داد. اين بار نيز مخالفت علما و مراجع و خصوصاً آيتالله خميني كه زعامت مبارزه را عهدهدار بودند، به اعتراضات سامان داد. اعلاميه علما و آيتالله خميني در خصوص تحريم رفراندوم در سراسر كشور منتشر شد و دولت را به موضعگيري خصمانه وارد ساخت. بسياري از روحانيون، علماي مذهبي، طلاب، دانشجويان و مردم، در جريان مخالفت با اين رفراندوم زنداني و تبعيد شدند و شاه با رفتن به قم و ايراد سخنراني براي گروهي كه از تهران اعزام شده بودند، خود را عملاً روياروي روحانيت قرار داد و با اعمال خشونت و قدرت، سرانجام رفراندوم نمايشي به اجرا درآمد.
در فروردين 1342، در پي يورش به مدارس علميه فيضيه قم و طالبيه تبريز، گروهي از طلاب و جوانان مذهبي و مبارز كشته و مجروح شدند. اين مسأله در عاشوراي همان سال با سخنراني وحمله شديداللحن آيتالله خميني (ره) به شاه و دستگاه حاكمه، ناآراميهايي را موجب شد كه به دستگيري ايشان انجاميد و متعاقب آن قيام تاريخي پانزدهم خرداد 1342 در اعتراض به بازداشت رهبر مذهبي نهضت شكل گرفت.
اسدالله علم پس از انتخابات مجلس بيست و يكم، كرسي صدارت را رها كرد و حسنعلي منصور جانشين او شد. منصور از پيش با حمايت ايالات متحده تعدادي از اشرافزادگان تحصيل كرده امريكا رادر كانوني تحت عنوان «كانون مترقي» گرد هم آورده بود و منتظر بود تا كرسي نخستوزيري را تصاحب كند. كانون مذكور بعداً به حزب ايران نوين تغيير نام يافت. در آبان ماه سال 1343 آيتالله خميني در مخالفت با كاپيتولاسيون جديد كه به نفع امريكا طراحي شده بود، سخنراني كوبنده اي عليه شاه، امريكا و اسرائيل ايراد كرد كه به تبعيد ايشان به تركيه انجاميد و به دنبال آن منصور به وسيله مبارزان اسلامي هيأتهاي مؤتلفه، در اول بهمن آن سال به قتل رسيد. بلافاصله هويدا كه در آن زمان وزير دارايي كابينه بود، به جاي دوست مقتول خود نخستوزير شد. در فروردين 1344 شاه از يك حمله مسلحانه در كاخ مرمر جان سالم به در برد و اين اقدام نشان داد كه در شرايط پيش آمده، وي حتي در كاخ سلطنتي نيز در امان نيست و نيروهاي خودجوش اسلامي هر لحظه ممكن است در بين مخاطبان او حضور داشته باشند.
هويدا با سيزده سال نخستوزيري، طولاني ترين دوره نخستوزيري از مشروطه تا پايان حكومت پهلوي را به خود اختصاص داد. اين در حالي بود كه گروههاي مسلح مختلفي راه مبارزه را در پيش گرفته بودند و در مقابل، سازمان امنيت نيز محيط وحشت و خفقان بيسابقهاي را ايجاد كرده بود.
آخرين تغيير در قانون اساسي در سال 1346 صورت گرفت كه مادر وليعهد را نايبالسلطنه اعلام ميكرد؛ بدين معنا كه وي پس از شاه، طي مراسم تاجگذاري رسماً صاحب تاج شود.
در سال 1349 ش. بحرين كه استان چهاردهم كشور بود و سالها سياست انگليس اداره مالي آن را عملاً به وسيله حاكمان محلي انجام ميداد، ظاهراً به ابتكار شاه اما تحت فشار انگليس، با پيشنهاد مشترك انگليس و ايران و مداخله شوراي امنيت و از طريق نظرخواهي غيرواقعي نماينده سازمان ملل، از پيكره كشور جدا شده و تجزيه و استقلال بحرين در مجلس ايران به تصويب رسيد. البته جزاير سهگانه تنببزرگ، تنب كوچك و ابوموسي، كه هميشه متعلق به ايران بودهاند، عليرغم دستيابي بحرين به استقلال، پس از يك نمايش نظامي همچنان در حاكميت ايران باقي ماند. اعتراض ايرانيان به جدايي بحرين با خشونت پاسخ داده شد و افرادي تحت تعقيب و بازداشت قرار گرفتند.
در سالهاي 1350 تا 1354 كه دوره مجلس بيست و سوم بود، دادگاههاي نظامي شديداً درگير پروندههاي مخالفان حكومت بودند و رسيدگي به اقدامات مسلحانه عليه دولت را دادگاههاي ارتش بر عهده داشتند. در اين دوره بود كه گروههاي مختلفي با اهداف مبارزاتي تشكيل شدند. برخوردها، تعقيبها و محاكماتي صورت گرفت. ساواك به سرعت با كمك سازمانهاي سياسي امريكا و موساد اسرائيل تقويت شد و به انواع وسايل و ابزار شكنجه و روشهاي جاسوسي و اطلاعاتي مجهز گرديد و زندانيان سياسي تحت شكنجه و آزار بيشتر قرار گرفتند.
شعار اصلي حكومت در زمينه فرهنگي، اسلامزدايي و جايگزين كردن فرهنگ شاهنشاهي بود؛ كه محتواي آن را غربگرايي به تقليد از اربابان امريكايي و اروپايي، فرهنگ قبل از اسلام و ترويج بيبند وباري تشكيل ميداد. اشاعه فساد و ايجاد مراكزي با نام كاخ جوانان در سراسر كشور، كابارهها، ارائه فيلمهاي مبتذل، قمارخانهها و مراكز فساد، همگي طبق يك برنامه حساب شده توسعه مييافت. رژيم از اين راه ميخواست نيروي انديشه جوانان كشور را در منجلاب فساد و شهوت نابود سازد تا نتوانند به سرنوشت كشور و ملت بينديشند.
درآمد حاصل از نفت در سال 1352 افزايش يافت و اعلام شد كه ايران حاكميت بر نفت خود را به دست آورده است. در همين زمان، در افغانستان طي كودتايي عليه ظاهر شاه، حكومت جمهوري اعلام شد كه براي شاه ايران، پس از سقوط سلطنت در عراق، هشدار ديگري بود. به دنبال چهارمين جنگ اعراب و اسرائيل و اعلام تحريم نفتي غرب از جانب اعراب، بهاي هر بشكه نفت تا چهار برابر افزايش يافت؛ به گونهاي كه خرج كردن اين همه پول براي رژيم شاه به يك مسأله تبديل شد و لذا شاه سخاوتمندانه به بسياري از كشورها وام يا كمك بلاعوض داد و به خريد تسليحات انبوه مدرن اقدام كرد تا به عنوان يك كشور قدرتمند وابسته، نقش ژاندارم منطقه را به خود اختصاص دهد. در راستاي ايفاي اين نقش، ارتش ايران، در پيروي از سياست امريكا، مبارزان مخالف سلطان عمان رادر جبهه ظفار سركوب كرد. همچنين اختلافات مرزي ايران و عراق شدت يافت و تا برخورد مسلحانه پيش رفت؛ تا اين كه سرانجام در اسفند 1353، با وساطت الجزاير،شاه و صدام با يكديگر ملاقات كردند و صلح بر قرار شد و مرز ثابت و دائمي دو كشور مشخص گرديد.
شاه كه در دهه پنجاه،بيش از هر زمان ديگر خود را در موضع مستحكم و مسلط بر اوضاع ميديد، از بازي دموكراتيك مآبانه دو حزب مليون و مردم كه هيچ عضوي هم نداشتند و فقط براي آن كه كشوررا دو حزبي نشان دهند نمايش ميدادند، خسته شده بود. او احساس ميكرد كه بايد صاحب قدرت مطلقه باشد؛ لذادر يك مانور سياسي جديد، احزاب كشور و از جمله دو حزب خودساخته را منحل كرد و از تأسيس حزب جديدي خبر داد كه تمام اتباع كشور بايد عضو آن ميشدند و آن حزب رستاخيز بود.
شاه كه گويا جنون قدرت پيدا كرده بود، به يكباره مبدأ تاريخ را كه بر مبناي روز هجرت پيامبر (ص) از مكه به مدينه بود عوض كرد. گويا مشاورانش به او فهمانده بودند كه سلطنت، خود بايد مبدأ تاريخ داشته باشد. به همين علت، تاريخي را براي جلوس اولين شاه در تاريخ ايران جعل نمودند تا سلطنت او با يك عدد تاريخي به يادماندني تطبيق كند. اين اقدامات شرايطي را فراهم كرد كه تقابل مردم با رژيم وضع آشتيناپذيري پيدا كرد. شاه از اين پس و حتي از سالهاي قبل، به بسياري از كشورها مسافرت ميكرد و يا خود، سران و زمامداران ممالك مختلف را به ميهمانيهاي مجلل و پرهزينهاي دعوت ميكرد كه در تاريخ شاهان قبلي سابقه نداشت و اين امر هزينه سنگيني را بر كشور تحميل مينمود.
در انتخابات رياست جمهوري امريكا در سال 1355. ش / 1976 م بر خلاف انتظار شاه، جيمي كارتر پيروز شد كه شعار انتخاباتي او، رعايت حقوق بشر بود. اين تحول در سياست امريكا، شاه را مجبور كرد كه فضاي باز سياسي اعلام كند، فضاي بازي كه عليرغم تمام تمهيدات داخلي و خارجي، ديگر هرگز فرصت بستن آن را پيدا نكرد. از سوي ديگر، حملات سازمانهاي مختلف بينالمللي به رژيم شاه و سابقه خشونتهاي اين رژيم براي شاه خوشايند نبود.
تحريكات و تحركات مبارزان شدت گرفته و چهره ظالمانه و خشن رژيم شاه و دولت هويدا و سازمان امنيت براي كشورهاي مختلف ـ از بزرگ و كوچك ـ افشا شده بود؛ بنابراين براي نجات شاه بايد عدهاي قرباني ميشدند. هويدا اولين قربانياي بود كه مجبور شد در پانزدهم مرداد 1356 استعفا كند. جمشيد آموزگار، پس از سالها انتظار، در بدترين شرايط فرمان نخستوزيري يافت و هويدا در سمت وزير دربار قرار گرفت. اما اين اقدام به تنهايي نميتوانست در جهتآرامسازي اوضاع مؤثر باشد و لذا براي فريب مردم، هويدا از وزارت دربار به زندان قصر منتقل گرديد. تصنعي بودن اين اقدام فريبكارانه به حدي آشكار بود كه همچنان با حفظ تشريفات براي هويدا انجام ميشد.
تظاهرات و اعتصابات در داخل كشور روندي رو به تزايد يافت. شاه به گمان اين كه ميتواند همچون سفر پيشين خود در زمان كندي، به دستآوردهايي نائل شود، براي جلب نظر كارتر در بيست و سوم آبان 1356 به امريكا رفت؛ اما در مراسم استقبال، به خاطر استفاده از گاز اشكآور در متفرق كردن تظاهر كنندگان ايراني مخالف شاه كه در برابر كاخ سفيد اجتماع كرده بودند، تصوير شاه با چشماني اشكآلود به نمايش گذاشته شد.
در سال 1356 فعاليتهاي مبارزاتي آيتالله خميني، عليرغم تبعيد، در نجف همچنان ادامه داشت و در داخل كشور نيز تدابير سازمان امنيت ديگر كارساز نبود. در گذشت مشكوك حاج سيدمصطفي خميني در نجف، عكسالعمل گستردهاي را در ايران در پي داشت. انتشار مقاله روزنامه اطلاعات در هفدهم دي 1356 عليه امام، موج تظاهرات خونيني را در قم به راه انداخت و همچنين در مراسم چهلم در تبريز و ديگر شهرها به حركتهاي پرخروشي دامن زد كه تا پايان بخشيدن به عمر رژيم تداوم يافت. امام (ره) از نجف پيغام داد كه هدف نهضت دستيابي به انقلاب ميباشد و لذا بغداد از سوي ايران تحت فشار قرار گرفت وزير خارجه وقت، فوراً براي چارهجويي به نزد حسنالبكر و صدام شافت. درباريان و خانواده سلطنتي داراييهاي خود را به خارج منتقل كردند.ديگر اميد آنان به ماندن در ايران ضعيف شده بود. نوروز 1357، از جانب رهبر عزاي عمومي اعلام شد. زندانيان سياسي اعتصاب غذا كردند. پيامهاي امام به سرعت در سراسر كشور پخش ميشد. اعتصاب در صنايع نفت و عدم توليد و توزيع آن، دولت را فلج كرد. كم كم شعار مرگ بر شاه، به يك شعار عمومي تبديل گرديد. در اصفهان و ده شهر ديگر حكومت نظامي اعلام شد. مردم در اول رمضان، فرياد الله اكبر را بر فراز بامها سردادند. سوليوان و پارسونز، سفراي امريكا و انگليس، با مراكز خود و با دربار شاه در تماس روزانه بودند. شاه انتظار حمايت جدي، به ويژه از امريكا داشت. فاجعه سينما ركس آبادان تير خلاصي بر كابينه آموزگار بود (در اين فاجعه، چهارصد تماشاچي در آتش سوختند). شريف امامي با شعار دولت آشتي ملي از مجلس رأي اعتماد گرفت، در حالي كه خود، سيزده سال در رأس مجلس سنا و از اركان هيأت حاكمه بود. تمام تدابير او در فريب رهبر و مردم فايده نكرد و سرانجام، تظاهرات گسترده و ميليوني و سپس برقراري حكومت نظامي ناگهاني و كشتار هفدهم شهريور ميدان ژاله او را به استفعا مجبور كرد. كشتار هفدهم شهريور در صحنه بينالمللي انعكاس بسيار نامطلوبي براي رژيم داشت. شاه از اين كه امريكا او را رها كرده، به وحشت افتاد و همين امر، روحيهاش را سخت تضعيف كرده بود. شاه هراسان، به تصور اين كه شايدبتواند با روي كارآوردن نظاميان در عرصه حكومت، بحران را خاتمه دهد، اعلام كرد كه «صداي انقلاب را شنيده و ميخواهد جبران مافات كند» و دولت نظامي ازهاري را با هدف انجام وظيفه تا برقراري امنيت، در چهاردهم آبان 1357 روي كار آورد. با استقرار رهبري انقلاب در نوفل لوشاتو پاريس، تحركات نهضت ابعاد جهاني پيدا كرد. اعتصابات، تظاهرات و برخوردهاي مردم با دولت نظامي تشديد شد و به راديو و تلويزيون نيز سرايت كرد. فرار نظاميان از پادگانها آغاز شد. باقيمانده حاميان شاه به او تشكيل يك دولت مردمي و فرماندهان نظامي طرح يك كودتا و قتل عام را به او پيشنهاد كردند. اما بيماري شاه كه پنهان نگهداشته شده بود، در اين ايام مزيد بر علت شده و هرگونه تصميمگيري را براي او ترديدآميز و دشوار ميساخت؛ تا اين كه سرانجام از بين رهبران جبهه ملي سابق، شاپور بختيار را مناسب تشخيص داده، او را براي تشكيل دولت نامزد كرد.
بختيار در مقابل طوفاني از خون و آتش كه مردم در آن غوطهور بودند، در هفدهم دي 1357 اعلام زمامداري كرد و از مجلس رأي اعتماد گرفت. شوراي سلطنت تشكيل شد تا شاه به بقاي سلطنت خود اطمينان پيدا كند. وي در بيست و ششم دي با چشمان گريان براي هميشه از كشور خارج شد و مردم با شادي بسيار خروج او را جشن گرفتند. شوراي انقلاب توسط امام ـدر حالي كه در خارج بودند ـ پايهگذاري شد و رهبري، كه همه جريانات را از دور هدايت ميكرد،براي بازگشت به كشور مهيا شد. حاميان خارجي بختيار تلاش ميكردند اين بازگشت را به تأخير اندازند،فرودگاه بسته شد تا اين بازگشت صورت نگيرد اما با اراده عمومي و اجتماعات ميليوني، امام خميني در دوازدهم بهمن سال 1357 به كشور بازگشت. استقبال بزرگ تاريخ انجام گرفت و هيچ راهي جز سقوط سلطنت و تشكيل حكومت اسلامي باقي نماند.
مدرسه رفاه محل اقامت رهبر، نقطه توجه سراسر جهان قرار گرفت. مهندس بازرگان از جانب امام به نخستوزيري موقت منصوب شد. بختيار همچنان براي حفظ سلطنت تلاش ميكرد و تنها نقطه اميد او ارتش بود كه بدنه آن نيز به سوي انقلاب متمايل بود . در بيست و يكم بهمن، همافران نيروي هوايي در مقابل گارد شاهنشاهي قرار گرفتند. رژيم به منظور نابودي نهضت، از ساعت چهار بعد از ظهر حكومت نظامي اعلام كرد تا به عنوان آخرين علاج ضربه لازم را بر انقلاب وارد سازد. اما پيام سرنوشت ساز امام كه با قاطعيت خاصي به مردم ابلاغ شد و ميگفت كه اعتنا نكنيد، در خيابانها باقي بمانيد، توطئه را بلااثر كرد و كودتا ناممكن شد. اينچنين بودكه سرانجام نهضت اسلامي مردم به رهبري امام خميني در روز بيست و دوم بهمن 1357 به پيروزي رسيد و 2500 سال شاهنشاهي در كشور به تاريخ سپرده شد.
پينوشتها:
1. «نظر به اين كه من همه قواي خود را در اين چند ساله مصروف امور كشور كرده و ناتوان شدهام، حس ميكنم كه اينك وقت آن رسيده است كه يك قوه و بنيه جوانتري به كارهاي كشور كه مراقبت دائم لازم دارد بپردازدكه اسباب سعادت ملت را فراهم آورد. بنابراين امور سلطنت را به وليعهد و جانشين خود تفويض كرده و از كار كناره نمودم. از امروز كه روز بيست و پنجم شهريور 1320 است مجموعه ملت، از كشوري و لشكري، وليعهد و جانشين قانوني مرا به سلطنت بشناسند و آنچه از پيروي مصالح كشور نسبت به من ميكردند نسبت به ايشان منظور دارند. كاخ مرمر ـ تهران ـ25 شهريور 1320 رضا پهلوي». متن استعفا طوري تنظيم شده كه گويا هيچ اتفاق غير معمولي نبوده و صرفاً قرار گرفتن اراده شاه بر سلطنت وليعهد باعث شده است كه وي استعفا دهد.
2. در شهريور 1320، نيروهاي شوروي پس از بيست سال مجدداً وارد خاك ايران شدند، تجاوز آنها به سوي مركز ايران حتي از سال 1300 هم وسيعتر و سريعتر بود. آنها پس از عبور از كوههاي البرز، در قزوين با نيروهاي انگليسي كه از سمت جنوب پيش ميآمدند ارتباط برقرار كردند. محافظت راهها و وسايل نقليه از طرف نيروهاي متفقين به عهده گرفته شد. چون تنها راه خشكي كه شوروي را به متفقين غرب مربوط ميساخت، راه ايران بود (راه مورماسك راه دريايي بود كه مخصوصاً در زمستان غير قابل استفاده بود). با وجود اين، استالين و مولوتف از دخول ارتش سرخ به ايران مقاصد مستمر ديگري نيز داشتند كه از جمله رسيدن به خليج فارس و درياي عمان بود و اين نظر را با تشكيل جمهوري خودمختار آذربايجان و كردستان باكمك كمونيستهاي ايران گام به گام پيش ميبردند. حزب توده با همين هدف در مهر 1320 رسماًَ موجوديت خود را اعلام داشت. پايهگذاران اين حزب بقاياي كمونيستهاي ايران بودند كه افكار كمونيستي را رواج ميدادند و دين اسلام را بزرگترين مانع خود ميدانستند. قانون مجازات مقدمين عليه امنيت كشور مصوب خرداد 1310 براي مقابله با همين گروه تصويب گرديد و در شهريور 1320، حدود صد نفر از كمونيستها در زندان و يا تبعيد به سر ميبردند كه با فرمان عفو آزاد شدند و اولين جلسه هيأت مؤسس حزب توده، در مهر 1320 در منزل سليمانميرزا اسكندري تشكيل شد. علياوف، كاردار سفارت شوروي كه فارسي را به خوبي صحبت ميكرد. در اين جلسه حاضر شد و هم او بود كه توصيه و استدلال كرد كه با توجه به شرايط ايران، به جاي عنوان «حزب كمونيست» نامي معتدل انتخاب نمايند كه در نهايت نام حزب توده انتخاب گرديد (ر ك. به تاريخ فعاليت كمونيستها در ايران)
3. تمام تلاش فروغي، نخستوزير، و همكارانش بر اين بود كه نظام سلطنت با سقوط رضاخان از هم نپاشد. زندانيان زندان قصر با شنيدن خبر استعفا دست به شورش برداشتند و تصميم داشتند با كشتن نگهبانان و زندانبانان فرار كنند. نگهبانان با شليك هوايي آنان را از فرار بازداشتند اما در راهروهاي زندان قصر خون جاري بود. آنهايي كه سالها زجر و شكنجه و سياهچال را تحمل كرده بودند، نمي توانستند بپذيرند كه عليرغم سقوط ديكتاتور، همچنان در حبس باشند. چهارتن در زندان به قتل رسيدند و بالاخره در زندان گشوده شد و به توصيه فروغي فوراً عفو عمومي اعلام گرديد. در همين احوال، هزاران شكايت و اعلام جرم به وزارت دادگستري رسيد. فرزندان و بازماندگان اشخاصي كه به دست رضاخان كشته شده بودند مورد مرحمت شاه جوان جديد قرار گرفتند. برخي از اين افراد سرشناس عبارت بودند از مظفر و ديگر فرزندان نصرتالدوله، فرزندان تيمورتاش (منوچهر، مهرپور، هوشنگ و ايرانداخت)، سهراب فرزند سردار اسعد، محمدحسين و ناصر و خسرو فرزندان صولتالدوله، بازماندگان مدرس، عبدالحسين ديبا، محمدولي اسدي، اقبالالسلطنه ماكويي، سردار معزز بجنوردي، شيخ خزعل و ... .
خانوادههاي همه مشاهيري كه به قتل رسيده بودند، به ابتكار فروغي پيام مهر و محبت از شاه جديد دريافت كردند. كساني كه در خارج از كشور بودند از سوي فروغي به كشور دعوت شدند؛ چون حكيمالملك، تقيزاده، تجدد، عدلالملك، دادگر، رهنما و دبير اعظم بهرامي. همچنين از تمامي كساني كه انزوا و خاموشي پيشه كرده بودند، از جمله از دكتر مصدق، قوامالسلطنه، مؤتمنالملك، ملكالشعرا، و سليمانميرزا، براي فعاليت سياسي دعوت به عمل آمد. علاوه بر اين، فروغي براي ايجاد آرامش بيشتر، از يك شوراي مشورتي متشكل از تمام بزرگان و رجال قاجار كه زنده مانده بودند، براي دلجويي به كاخ سلطنتي دعوت كرد. معالوصف، چه در مجلس و چه در خارج از مجلس، شكايت عليه رضاخان فراوان بود، به طوري كه گويا مملكت به حركت درآمده بود. هزاران تلگراف و عريضه و شكايت و اعلام جرم به مجلس سرازير شد. مفاسد بيست ساله بيش از پيش برملا شد. زد و خورد دائمي مردم گرسنه با پاسبانان و مأموران دولت، نشان از ناآرامي داشت. كارهاي دولتي فلج شده بود. انبارهاي خالي از برنج و گندم خبر از قحطي و گرسنگي ميداد. متفقين مشغول خريد گندم بودند و با اين كار خود قحطي را هر چه بيشتر تشديد ميكردند و خزانه خالي و غارت شده بود.
4. سهيلي فرزند ، غلامعلي تبريزي، موصوف به گوش بريده، از رجال مورد پسند رضاشاه بود. وي از بابت اطاعت و نوكري و علاقمندي به فرهنگ غرب و ارتباط با رجال انگليس مورد رضايت بود. سهيلي با اشغالگران كه عنوان متفقين را پيدا كرده بودند يك قرارداد مالي بست كه اولين ضربه را بر ارزش پول كشور وارد كرد و ارزش يك ليره طلا را از 68 ريال به 155 ريال رساند. دولت تعهد كرد كه متفقين به هر ميزان ريال براي خريد اجناس نياز داشته باشند در اختيار آنان گذاشته خواهد شد تا پس از جنگ مسترد دارند. اين مسأله باعث شد كه بر حجم پول در جريان افزوده شود. هفتصد ميليون لير اسكناس انتشار يافت كه در واقع، ترفندي بود كه ملت ايران را مشمول پرداخت مخارج جنگي متفقين در ايران ميكرد. سهيلي مژده (!) داد كه امريكا ايران را مشمول قانون وام و اجاره شناخته است؛ در حالي كه اين مسأله به معني نوعي وابستگي به امريكا بود. كشورهايي مشمول قانون وام و اجاره ميشدند كه در تقسيمبندي آن زمان در سهم ابرقدرت امريكا قرار ميگرفتند. محاكمه نمايشي عوامل شكنجه و سلب آزادي دوران ديكتاتوري در جريان بود كه داوطلب سرسختي براي نخستوزيري قدم به صحنه گذاشت و دولت سهيلي سقوط كرد. سهيلي هفده سال بعد، يعني در 1337 كه سفير ايران در لندن بود، درگذشت. انگليسيها خدمتگزار خود را همچون يك مرد انگليسي تشييع كردند.
5. قوامالسلطنه كه قبلاً در سالهاي 1300 و 1301 نخستوزير شده بود و در تمام دوران رضاشاه بركنار بود. اينك در هيجدهم مرداد 1321 با حالتي طلبكارانه در پي اظهار تمايل مجلس براي تحركدادن به اوضاع نابسامان به صحنه آمد. قوام علاقمند بود امريكا را هم به صحنه، سياسي ايران وارد سازد. وي براي تشكيل كابينه تمام رجال علاقمند به امريكا را جمع كرد. همچنين ميلسپو را براي بار ديگر دعوت كرد و تمام امور مالي و اقتصادي كشور را به او سپرد. ميلسپو با يك تيم نظامي وارد ايران شد و علاوه بر امور مالي، ژاندارمري، شهرباني و ثبت راهها و رمرزها را نيز به عهده گرفت. قوام، بدون اعتنا به شاه جوان، ابتكارات خود را كه به نفع شاه هم نبود به جريان ميگذاشت. در عين حال، رجال قديمي هواخواه انگليس در دربار تمركز پيدا كرده بودند و در واقع اتحادي ميان دربار و سفارت انگليس شكل گرفته بود كه رقيب دولت محسوب ميشد. قوام براي مقابله با اين هسته، از مجلس اختيارات ويژه را درخواست كرد. اما اين تقاضاي او، تمايل به ديكتاتوري محسوب شد. غائله هفدهم آذر 1321 عليه قوام شكل گرفت و خانه قوام غارت شد. روزنامه اطلاعات در اين جريان نقش داشت و لذا قوام تمام روزنامههاي كشور را توقيف كرد. همچنين قوام زمينه حضور مستقل سربازان امريكايي را در كشور فراهم نمود، در حالي كه امريكاييها قبل از آن، به عنوان مهمان انگليسيها وارد كشور شده بودند. زمامداري قوام تا بهمن 1321 ادامه يافت.
6. با شكست قوام، مجدداً سهيلي فراخوانده شد و اين به معني پيروزي دربار در صحنه سياست بود.نزديك شدن تاريخ انتخابات مجلس چهاردهم، سقوط قوام را تسريع كرد. هر كدام از قدرتهاي خارجي حاضر در ايران مايل بودند در مجلس آينده صاحب نفوذ و قدرت باشند و سهيلي صحنه انتخابات را براي انگلستان مطلوب ساخت. اين در شرايطي بود كه ايران هنوز در اشغال قواي سه دولت بود. ارتش انگليس در اراك براي خود زنداني تأسيس كرده بود و ارتش شوروي نيز در رشت ساختمان بزرگي را به منظور زندان در انگليس اختيار گرفته بود و در آستانه انتخابات دوره چهاردهم، جمع بسياري از رجال ايراني به اتهام ارتباط با آلمان در زندان اراك يا رشت زنداني شدند و بعضي از كانديداها نيز كه مطلوب اين دو قدرت نبودند با همين اتهام به زندان رفتند. انتخابات پر دسيسه دوره چهاردهم، به كارگرداني سهيلي و تدين انجام پذيرفت. اينبار، دولت سهيلي، بيش از يكسال، يعني تا هفتم فروردين 1323 دوام پيدا كرد. سهيلي در شهريور 1322 رسماً به دول محور اعلان جنگ داد و طي اعلاميهاي مقررات زمان جنگ را بر كشور حاكم ساخت. حفظ و ثبت راهها، راهآهن، خطوط تلگراف و تلفن به ارتش سپرده شد و نخستوزير تهديد كرد كه هرنوع تحريك يا عمل به تعطيل يا خرابكاري در كارخانجات دولتي و ملي و معادن و ساير منابع اقتصادي مشمول مقررات زمان جنگ خواهد بود. علاوه بر اين از روزنامهها و احزاب خواست كه از مخالفت بامتفقين و اهانت به مقامات رسمي آنان كه با ايران روابط دوستانه دارند (همان اشغالگران) بپرهيزند. سهيلي در انتخابات از روشهاي ديكتاتوري رضاخان استفاده كرد و وزراي خارجه انگليس و امريكا كه در زمان او از تهران ديدن كردند، از اقدامات او به نفع متفقين اظهار خوشوقتي نمودند و او را مورد تشويق قرار دادند! در انتخابات تحت امر سهيلي، هشت نماينده از حزب توده به مجلس راه يافتند كه تمامي آنان از شهرهاي شمالي تحت اشغال شوروي بودند.
7. سران متفقين در آذر 1322 در تهران جمع شدند و شاه توانست هر كدام از آنان را به مدت چند دقيقه ملاقات كند.روزولت در صندلي چرخدار در پارك اتابك اقامت داشت و استالين نيز در همان پارك محافظت ميشد و چرچيل در سفارت انگليس هفتاد سا لگي خود را جشن گرفته بود. در ملاقات با روزولت، حسين علاء و در ملاقات با استالين، ساعد شاه را همراهي ميكرد و از آن ميان، فقط استالين بود كه فرداي آن روز به بازديد شاه رفت.
8. ر.ك. سيدجلالالدين مدني، تاريخ سياسي معاصر ايران، ج 1.
9. پيشهوري يكي از افراد گروه پنجاه و سه نفري بودكه در آبان 1317 به دنبال پناهندگي اتابكف، رئيس گ ـ پ ـ او، به غرب و سقوط تيمورتاش، به زندان افتاده بودند و به زندانهاي طولاني مدت محكوم شده بودند. وي نيز پس از سقوط رضاشاه مانند ديگر زندانيان سياسي از زندان قصر آزاد شد. او قبلاً در جمهوري سرخ گيلان وزير كشور شده بود و به همين دليل اعتبار نامه او در مجلس چهاردهم رد شد. وي پس از رد اعتبارنامهاش، به تبريز بازگشت و از آن جا به آن سوي مرز، يعني به روسها پناه برد. وي با رئيسجمهور آذربايجان شوروي بر سر آذربايجان ايران به توافقاتي رسيد و لذا مترصد بود تا در زمان مناسب مقاصد خود را در آذربايجان به اجرا درآورد، تا اين كه در زمان دولت بيات، به دستور استالين سعي كرد آذربايجان را از ايران جدا سازد.
10. جنگ جهاني دوم، در اين زمان مراحل پاياني را طي ميكرد. ايران تحت اشغال قواي سه كشور بود اما نام اشغالگران به متفقين تغيير يافته بود. ايران به دليل موقعيت جغرافيايي و منافع نفتي براي هر سه كشور از اهميت حياتي برخوردار بود. انگلستان با تمام نيرو تلاش ميكرد تا ايران را از چنگ اين دو رقيب به دور بدارد. دولت قوام از ميلسپو و ژنرال ريدلي دعوت نمود و سپس اقتصاد، ژاندارمري و ارتش ايران را به آنان سپرد؛ به اين شرط كه به نفت كاري نداشته باشند. سهيلي توانست تا پايان سال 1322 دولت خود را حفظ كند و گمان ميكرد مجلس را به گونهاي تشكيل داده كه خواهد توانست پس از استعفاي سنتي و قانوني دوباره به نخستوزيري برسد، اما پس از استعفا متوجه شد كه شانس انتخاب مجدد را ندارد. نارضايي عمومي، فقر، قحطي، گراني، حضور سربازان بيگانه در كشور و ناامني گسترده همه را به ستوه آورده بود. سه كشور متفق روسيه و انگليس و امريكا بر سر جانشيني ساعد اتفاق نظر داشتند. ساعد از ابتداي 1323 تا آبان آن سال، به مدت هشت ماه نخستوزير بود. وي در شرايطي استعفا داد كه تمام نمايندگان، غير از يك نفر كه عضو حزب توده بود، با او موافق بودند. علت استعفاي او، همان گونه كه سيد ضياءالدين در همان تاريخ افشا نمود، فشار شديد از سوي اتحاد شوروي، به گونهاي كه جز استعفا چارهاي نداشت. شوروي دريافته بود كه وي بر خلاف نمايشهاي ابتدايياش، عنصري ضد شوروي است.
11. سهامالسلطان بيات كه از مالكين بزرگ به حساب ميآمد و ده دوره پيوسته نماينده مجلس و اغلب نير نايبرئيس مجلس بود، در داخل و خارج كشور هيچ دشمني نداشت. به دنبال رد پيشنهاد روسها از سوي ساعد، پيشنهاد نخستوزيري به دكتر مصدق داده شد. اما چون مصدق اين سمت را نپذيرفت، سهامالسلطان بيات كه خواهرزاده او بود براي اين سمت انتخاب شد. وي در روز اول صدارت با كافتارادزه، نماينده استالين، كه هنوز در تهران بود، ديدار كرد و از وضعي كه پيش آمده بود (رد پيشنهاد شوروي در خصوص امتياز نفت) ابراز تأسف نموده و درصدد برآمد پيشنهاد اعطاي امتياز را به مشاركت تبديل نمايد. اما كافتارادزه نپذيرفت. در اين زمان، مصدق در مجلس در مخالفت با برنامه دولت سخن ميگفت و موافقت خود را به تصويب يك پيشنهاد موكول نمود مبني بر آن كه دولت حق نداشته باشد در خصوص امتياز نفت در دوران اشغال و جنگ كشور با هيچ كشوري مذاكره كند؛ كه اين پيشنهاد در مجلس تصويب شد.
12. بهار و تابستان 1324، دنيا در وضع تازهاي قرار داشت. پس از شش سال جنگ و ميليونها تلفات، به تدريج آرامش حاكم ميشد. بسياري از كشورها و مردم جهان باور نميكردندكه جنگ روزي به پايان برسد. در ايران مردم نگران تصميمات متفقين بودند كه آيا از ايران خارج خواهند شد يا نه. در چنين اوضاع و احوالي، حكيم الملك، از اعضاي پايدار فراماسونري، با تمايل آشكار به انگلستان و با نظر به آن كه سابقه بدنامي در كارنامه خود نداشت، مأمور تشكيل كابينه شد. وي اصالتاً آذربايجاني بود و تصور ميشد كه خواهد توانست به غائله آذربايجان خاتمه بدهد؛ اما پشتوانه مردمي او به اندازهاي نبود كه از پس چنين امر مهمي برآيد. بنابراين. در اين دوران حساس به كسي نياز بودكه حمايت كامل يك ملت بيدار را به همراه داشته باشد و چنين امري را هيچ كدام از دول فاتح نميخواستند. حكيمالملك پس از يك ماه كه مجلس به برنامه او رأي نداد، كنار رفت و صدرالاشراف قدم به صحنه گذاشت.
13. محسن صدر (صدرالاشراف) كه از رجال كهنسال قاجار وپهلوي بود از جانب دربار مناسب تشخيص داده شد. وي سابقه قضاوت داشت و لذا عدهاي به خاطر شركت در محاكمات باغشاه دوره محمدعليشاه به او لقب جلاد باغشاه داده بودند. وي در زماني از مجلس رأي اعتماد ميگرفت كه در انگليس اتلي جانشين چرچيل و در امريكا ترومن جانشين روزولت شده بودند؛ هيروشيما و ناكازاكي با بمب اتم نابود شده بود؛ صحنه جهان به لحاظ آرايش مردان سياسي وضع جديدي پيدا كرده بود، بدين صورت كه در صف بازندگان جنگ ديگر اثري از موسوليني و هيتلر نبود اما استالين همچنان در شوروي بر سر قدرت بود و به همين خاطر ماجراي آذربايجان همچنان مشكل پيچيدهاي مينمود، چون فرقه دموكرات در آذربايجان وضع خود را از حزب توده كه در سراسر كشور پايگاه داشت جدا كرد و پيشهوري طي تلگرافي به وزراي خارجه دول پيروز خواهان آزادي براي ملت ايران و خودمختاري براي آذربايجان شد. اين شرايط باعث شد كه صدر پس از پنج ماه مقاومت سرانجام به استعفا رضايت داد تا مجدداً حكيمالملك صحنه را آزمايش كند.
14. اين بار حكيمالملك از هفتم آبان تا سيام دي ماه 1324 كرسي صدارات را مطابق درخواست دربار عهدهدار شد. مردم انگليس با كنار گذاشتن چرچيل و حزب او نشان دادند كه گرچه خواهان نابودي هيتلر در جنگ بودند اما هيچ علاقهاي نداشتند كه اين كار با طلبيدن كمك از ايالات متحده و پذيرش سلطه آمريكا ـ كه چرچيل مسئول آن بود ـ انجام شود. در واقع، مردم انگليس نميخواستند قبول كنند كه امريكا قدرت پيدا كرده و سالم از جنگ به در آمده و وضعيت به گونهاي است كه انگليس براي حفظ خود مجبور است از آن پيروي كند. دربار ايران با حمايت انگليس حكيمالملك را پس از آزمودن وي، به صحنه آورد و در همان زمان قوايي را براي سركوبي ياغيان آذربايجان اعزام نمود كه از جانب نيروي شوروي در شريفآباد قزوين متوقف گرديد. تكليف حكمران اين بود كه از امريكا و انگليس استمداد بگيرد تا شوروي را متقاعد سازند كشور را ترك كند و از دولتسازي در شمال ايران خودداري نمايد كه سرانجام قضيه به سازمان ملل كشيده شد.منبع:زمانه، ماهنامه انديشه و تاريخ سياسي ايران معاصر، سال سوم، شماره 19، بهمن 1383 این مطلب تاکنون 7365 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|