انگليس، ركورد دار تلاش براي جلوگيري از سقوط شاه | تحقيقات سياسي نشان ميدهد كه در سال 1357 كه سال پيروزي انقلاب اسلامي بود، هيچ دولتي به اندازه انگلستان هيأتهاي سياسي و نظامي براي تأكيد بر حمايت لندن از رژيم شاه به تهران گسيل نداشته است.
فهرست مهمترين هيأتهاي انگليسي كه در سال 1357 به ايران آمدند به قرار زير است:
ـ چهارم فروردين 1357: «فردريك مالي» وزير دفاع انگلستان در رأس هيأتي براي ابراز حمايت از رژيم شاه و گفتگو درباره امكان صدور اسلحه به ايران، وارد تهران شد.
ـ پنجم خرداد 1357: «هارولد ويلسون» نخستوزير سابق انگليس در رأس هيأتي وارد تهران شد و با شاه ديدار و گفتگو كرد.
ـ 15 خرداد 1357: در سالروز قيام 15 خرداد 1342، 10 عضو پارلمان انگليس به همراه 5 عضو حزب كارگر و 5 عضو حزب محافظهكار وارد تهران شدند و با شاه ديدار كردند.
ـ 22خرداد 1357: «ادوارد هيس» نخستوزير اسبق انگلستان در رأس هيأتي وارد ايران شد.
ـ چهارم تير 1357: وزير دفاع انگليس مجدداً در رأس يك هيأت نظامي وارد تهران شد و با شاه ايران دربارهي قراردادهاي تأسيسات نظامي اصفهان گفتگو كرد.
ـ بيست و ششم شهريور 1357: جيمز كالاهان نخستوزير وقت انگلستان و رهبر حزب كارگر آن كشور در رأس هيأتي وارد تهران شد و پشتيباني رسمي خود را از شاه اعلام داشت، وي اظهار اميدواري كرد كه برنامه گسترش «فضاي باز سياسي» شاه همچنان ادامه يابد. اين سفر تنها 9 روز پس از كشتار مردم در ميدان ژاله (شهدا) تهران در روز جمعه هفدهم شهريور انجام شد.
ـ 18 دي 1357: جورج براون وزير خارجه سابق انگليس در آستانه فرار شاه وارد تهران شد و حمايت لندن از رژيم شاه را اعلام كرد.
ميزان تلاش و تكاپوي انگليسيها براي حفظ رژيم شاه به مراتب بيشتر از آمريكائيها بود ولي هر دو دولت تا آخرين لحظات اميد به باقي ماندن رژيم شاه داشتند و در اين جهت تلاش ميكردند. نگاه هر دو دولت به انقلاب اسلامي نيز خصمانه بود. آنتوني پارسونز و ويليام سوليوان سفراي هر دو دولت بلافاصله پس از فاجعه 17 شهريور به ديدن شاه رفتند و به او گفتند كه «برخلاف آنچه در سال 1951 در زمان ملي شدن صنعت نفت گذشت اين بار كشورهاي ما در كنار شما قرار دارند و از شما پشتيباني ميكنند.»1
پارسونز پيام جيمز كالاهان نخستوزير انگليس را مبني بر پشتيباني از شاه به او تسليم كرد و اطمينانهاي لازم را به او داد و گفت: «ميتواند روي اين قول حساب كند كه انگلستان نه از انجام تعهدات خود طفره خواهد رفت و نه درصدد بيمه كردن منافع آيندهي خود با مخالفان برخواهد آمد.» 2
سه هفته بعد سفير انگليس مجدداً به شاه اطمينان داد كه وحدت نظر كامل بين لندن و واشنگتن در سطوح بالا دربارهي مسائل مربوط به ايران برقرار است و حتي ترديد دارد كه دولت شوروي هم از فعاليتهاي ضد رژيم ايران به طور جدي حمايت نمايد. او ضمن اشاره به نقش مهم ايران به عنوان بزرگترين بازار صادرات انگليس در قارهي آسيا، سياست شاه را مورد تأييد قرار داد و افزود «عزم جزم دولت ايران براي حفظ ثبات و امنيت كشور بريتانيا را دلگرم ساخته است.» 3
روز 10 آبان 1357 نيز ملكه انگلستان در مراسم افتتاح پارلمان آن كشور ضمن بياناتش گفت: بريتانيا آرزومند بقاي رژيم سلطنتي ايران است.» 4
شايد يكي از دلائل دلواپسي انگليسيها كه زمينهساز تلاش گسترده آنها براي جلوگيري از سقوط شاه بود، اطمينان آنها از پيروزي انقلاب و ناتواني رژيم شاه در برابر امواج انقلاب بود. زيرا چنين شناختي را آمريكائيها نداشتند. دولتمردان امريكائي در آستانه فرار شاه (دي 1357) و در شرائطي كه امريكائيها فوج فوج از ايران ميگريختند نيز ژنرال خود را براي تشويق ارتش ايران به حمايت جدي از بختيار به عنوان تنها راه اعاده رژيم سلطنتي شاه به تهران فرستادند و برژينسكي مشاور امنيت ملي كاخ سفيد روز 22 بهمن، به لزوم انجام كودتا در ايران اشاره كرده بود! 5
اگر ميزان رفت و آمدهاي ديپلماتيك به تهران و حجم اظهار نظرها و تفسيرها و تبليغات جانبدارانه منابع خبري و سياسي كشورها نشانگر ميزان تلاش آنها در حمايت از رژيم شاه باشد، انگليس، ركورددار اين تلاشهاست؛ تلاشهائي كه عموماً بياگر عدم شناخت نسبت به ماهيت انقلاب، رهبري، اراده مردم و پوشالي بودن حكومت پهلوي است. چنانكه پارسونز نيز به اين ناآگاهي و ضعف اطلاعاتي اعتراف دارد:
«آنچه ما را د چار اشتباه كرد و مانع از پيشبيني صحيح سير حوادث بعدي ايران شد، عدم توجه به اين مسئله بود كه يك حادثه ميتواند نيروهاي پراكنده مخالف و گروههاي ناراضي را كه تشكلي ندارند براي وصول به هدف مشتركي دور هم جمع كند و از اين جويبارها سيلي بوجود آيد كه سرانجام بنيان رژيم شاه را از زمين بركند. حتي اگر پيشبيني به هم پيوستن نيروهاي مخالف براي ما امكان پذير بود يك مشت مردم بياسلحه را در برابر نيروي مجهز و قوي ارتش، كه تصور ميشد متحد و نسبت به رژيم پهلوي وفادار هستند ناتوان ميديديم و از معنويت و ايمان آنان آگاهي نداشتيم. بنابراين من معتقدم كه ناتواني ما در پيشبيني آنچه روي داد از نداشتن اطلاعات كافي ناشي نميشود. بلكه نتيجه عدم توانائي ما در تجزيه و تحليل و تفسير صحيح اطلاعاتي است كه در دست داشتيم.» 6
پينوشتها:
1ـ آندره فونتن، يك بستر و دو دريا، ص 463.
2ـ پارسونز، غرور و سقوط، صفحه 126.
3ـ همانجا، ص 154.
4 ـ همانجا، ص 288.
5 ـ ويليام سوليوان، مأموريت در ايران، ص 177.
6 ـ روزنامه جمهوري اسلامي، 22 آذر 1363، تلاش انگليس براي حفظ رژيم شاه
این مطلب تاکنون 3547 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|