صهيونيسم = نژادپرستي | تفاوتهاي صوري و اختلاف رنگ در نژادهاي مختلف، اغلب سبب شده است تا برخي نژادها خود را برتر از ديگر نژادها بدانند و اين امر اغلب صحنههاي خونيني را در تاريخ جهان آفريده است. صهيونيستها از جمله نژادهايي هستند كه قوم خود را برتر از اقوام ديگر تلقي ميكنند و به همين دليل در رعايت اصول ملي و نژادي خود پافشاري ميكنند.
پافشاري صهيونيستها بر اصول ملي و نژادي خود، در حالي صورت ميگيرد كه آنها فاقد نژادي مشتركاند؛ زيرا بنا به گواهي «تورات» هبرونها كه صهيونيستها خود را از اعقاب آنها ميدانند، تنها كساني نبودهاند كه در فلسطين ميزيستهاند. فنيقيها، حتيها، كنعانيها... از جمله اقوامي بودند كه در اين سرزمين زندگي كردهاند. روميها بعد از تسلط بر سرزمين فلسطين، به دليل حضور طولاني مدت خود و اختلافهايي كه با هبرونها داشتند، به تدريج باعث پراكندگي هبرونها در سرزمينهاي اطراف مديترانه و آميختگي اين نژاد با نژادهاي ديگر شدند. ويل دورانت ضمن اين كه ميان خون و نژاد تفاوت قائل است. اعتقاد دارد:
«خون را نبايد با جنس و نژاد يكي دانست. خون ميتواند بر روي تمدن معيني تأثيري بسزا بر جاي بگذارد؛ زيرا در نتيجهي اختلاف خونها ممكن است تمايلات اساسي يك ملت به شكل زيستي (بيولوژيكي) و نه به شكل نژادي، تغيير كرده و به شكل عاليتر يا پستتر درآيد.» 1
يهوديها، به سبب زندگي چندهزار ساله در سرزمينهاي افريقايي، و پراكندگي در جهان فاقد زندگي اقتصادي مشترك، فرهنگ، سرزمين، تاريخ و حتي زبان مشترك هستند و به احتمال زياد حتي فاقد اعتقادات متافيزكي مشترك هستند. آن چه اكنون به عنوان زبان عبري در اسرائيل رواج داده ميشود، در حقيقت زبان «ييديش» است كه آميزهاي از زبان لهستاني و واژههاي اسلاوي است و زبان مشترك تمامي يهوديان نبوده و نيست. تاريخ ادعايي مشترك آنها نيز فاقد اعتبار علمي است؛ زيرا زندگي چند هزار ساله در جوامع مختلف، بيش از پديدهي فرضي و ذهني تورات و تفكرات ناشي از آن، موجبات ساخت و پاخت تاريخ را براي يهودي مذهبان فراهم آورده است.
به لحاظ اعتقادات نيز بايد گفت يهوديها از اعتقادات مذهبي مستحكمي برخوردار نيستند و به ويژه روشنفكران آنها بعضي اعتقادات و وقايع ماوراءطبيعي را در مقولهي خرافات ميگنجانند.
از جهت تفاوتهاي فيزيكي و اناتوميكي نيز تفاوتهاي فاحشي در يهوديان شاهد هستيم. بعضي سياه پوستاند و بعضي سفيدپوست، و بعضي نيز ظاهري كاملاً شرقي دارند.
نكتهي شايان ذكر آن است كه در ظهور و توسعهي پديدهي صهيونيسم، تمايلات شديد يهوديها به اموري چون بازرگاني، صنعت، ايجاد سرمايه و برداشت سود بيشتركه به سلطه بر انسانها و لذت از اين امر منجر ميشود، تأثيري بسزا داشته است.
ايمان به تمدن جديد كه در آن اقتصاد سخن اول را ميگويد و رنگ پوست، نشان شايستگي و لياقت انسانهاست، باعث شد تا همانند آپارتايد در آفريقاي جنوبي، نژادپرستي نيز در فلسطين اشغالي توسط صهيونيستها رشد و توسعه يابد و فلسطينيها چون رمههاي گوسفند زندگي دوزخي خود را زير سلطهي شوم نژادپرستان صهيونيسم سپري كنند.
در واقع صهيونيسم، فلسفهي نژادپرستانهي آشكاري دارد و به حكم سرشت پيدايي خويش، نژادپرستي را اساس انديشهي بنيادي خود قرار داده است. صهيونيسم در ميان اكثر يهوديان جهان كه يهوديگري را ديني آسماني و معنوي، و نه پيوند سياسي ـ قومي به شمار ميآورند، سر برآورد و انديشهي ميهن قومي يهودي را مطرح كرد. اين امر هيچ تكيهگاهي جز نژادپرستي نداشت.
نژادپرستي صهيونيستي در سرزمينهاي اشغالي فلسطين، آن چنان نمود چشمگيري داشته است كه سازمان ملل متحد، در سال 1975 م، ضمن قطعنامهاي، صهيونيسم را نوعي نژادپرستي خواند.
مجمع عمومي سازمان ملل متحد در سيامين دورهي خود (سپتامبر تا دسامبر 1975) قطعنامه شماره 3379 (د ـ 30) را در تاريخ 10/11/1975 صادر كرد. در اين قطعنامه آمده است.
شوراي عمومي «مقرر ميكند صهيونيسم نوعي از انواع نژادپرستي و تبعيض نژادي است.»
صدور اين قطعنامه از سوي مجمع عمومي براساس «اعلاميه سازمان ملل مبني بر پايان دادن به هر نوع تبعيض نژادي» بوده است: به ويژه كه در قسمتي از آن اعلاميه آمده است؛
«هر مكتبي كه براساس نژادپرستي و برتري نژادي بنا شده باشد، مكتبي است كه از نظر علمي، ادبي و اجتماعي، نادرست و محكوم و ظالم است».
پرفسور روژه گارودي ـ انديشمند مسلمان فرانسوي در اين رابطه معقد است:
نژادگرايي، سرآغاز و زمينهي مناسبي براي سياست توسعه طلبانه رژيم صهيونيستي به شمار ميرود.
صهيونيستها خود را مردمي منتخب و جداي از ديگر اقوام و ملل به شمار ميآورند و معتقدند كه ديگر ملتها بايد در خدمت آنها باشند. در همين راستاست كه سياست غيرانساني رژيم صهيونيستي در مورد حقوق عربها و محروم كردن آنها از حقوق سياسي، اقتصادي، اجتماعي و بهرهبرداري از سرزمينهاي اشغالي، توجيه ميشود. به اين لحاظ، نژادپرستي صهيونيسم، نظامي كاملاً هماهنگ است كه الهام بخش قانونگذاران و دولتمردان اسرائيل ميباشد. اين نژادپرستي، از همان اول تجسم طرح تئودور هرتزل (بنا به گفتهي خود او در كتابش) به شمار ميرفت. 2
عليرغم تمام محكوميتهاي جهاني، رژيم صهيونيستي بدون اعتنا از سال 1948 م. قوانيني را در سرزمينهاي اشغالي فلسطين و سپس در كرانهي غربي و نوار غزه و جولان به اجرا گذاشت كه در هيچ يك از كشورها دردوران معاصر، نظير آن ديده نشده است. مجموعهي اين قوانين از ايدئولوژي ويژهاي سرچشمه ميگيرد كه نژاد يهود را ـ براساس فلسفهي صهيونيسم ـ مستحق داشتن سرزمين، بدون ساكنان اصلي آن ميداند. در اين زمينه يشيعاهون بن فورات عضو اسبق كنيست (پارلمان رژيم صهيونيسيتي) ميگويد:
«حقيقت اول اين كه صهيونيسم بدون موطن مفهومي ندارد و كشور صهيونيستي، بدون كوچاندن اعراب و مصادرهي زمينها و محصور كردن آنها، بيمعناست.»
قوانين پيش گفته در سه زمينه مطرح شده است: قوانين مربوط به امنيت اسرائيل، كه تحت اين عنوان، پايه و اساس حكمراني صهيونيستها را در بر ميگيرد، قوانين مربوط به زمين و مسائل ساختمانسازي، و قوانين مربوط به محدود كردن آزاديهاي دموكراتيك و فعاليتهاي سياسي. 3
روژه گارودي، در كتاب خود به جنبهي آشكاري از سياست نژادپرستي صهيونيستها اشاره ميكند:
«ما در كتاب پرفسور كلودكلاين»4 ـ صهيونيست پرشورو استاد دانشگاه اورشليم عليرغم انكارهاي وي، خصلت نژادپرستانهي اين كشور را در مييابيم. مسلك صهيونيستي رسماً از سوي دولت تبليغ ميشود.
پروفسور كلاين با نقل سه قانون كه به تشكيلات صهيونيستي، وضع ويژهاي در كشور اعطا مينمايد، آن را ثابت كرده است. اولين قانون (1952 م.) دربارهي تشكيلات صهيونيستي جهاني و آژانس يهود است. مؤلف به اين امر تأكيد ميورزد كه اين قانون، رابطهاي ـ از جهت حقوقي ميان دولت و يهودياني كه در اسرائيل زندگي نميكنند، برقرار نميسازد. رابطهي حقوقي جز از طريق عمل ارادي به وجود نميآيد، عملي كه، فيالمثل استقرار در اسرائيل مبين آن است.
در واقع كاملاً آشكار است كه نميتوان يهودياني را كه در اسرائيل زندگي نميكنند، در كشور اسرائيل محاكمه كرد؛ ولي اين حقوقدان بلندپايه، دست خود را رو نميكند كه تشكيلات صهيونيسم جهاني و آژانس يهود، از جهت حقوقي و سازماني با وجودي كه در تمام كشورهاي جهان فعاليت دارند، با كشور اسرائيل مربوط نيستند. 5
بانو شولاميت آلوني ـ وكيل پارلمان و رهبر جنبش براي حفظ حقوق مدني ـ فرياد نفرت خود را از تبعيضنژادي صهيونيسم، در مقالهاي تحت عنوان «يهوديت» به گوش جهانيان رسانده است. در اين مقاله كه به تاريخ 25 ژوئن 1978 م. در روزنامهي اسرائيلي آهارنوت چاپ شده بود، انحراف ايدئولوژيكي و مخرب صهيونيسم سياسي، افشا شده است. وي ميگويد:
«همه چيز برآن دلالت دارد كه گويي در پي آن هستند تا اين فكر را در مغز يهوديان اسرائيل فروكنند كه اختلاف كيفي و اصولي ميان يهوديان و غيريهوديان وجود دارد... بدين گونه است اصلي كه الهام بخش تمام قوانين و مقررات كشور اسرائيل در خصوص سياست داخلي، وضع اشخاص و خانوادهها و اصول شهروندي است. همين اصل است كه رفتار ما را در مقابل عربهاي اسرائيلي، بدويان و ساكنان ساحل غربي رود اردن و نوار غزه، و شيوههاي پاسخ ما را به درخواستهاي آنان القاء ميكند.
هيچگونه استفادهي نامشروع و يا نامناسب از قانون يهود، نخواهد توانست كساني را كه ابداعات خاخام ها را از بينش پيامبران تميز ميدهند، وادار به سكوت سازد. ما به هيچ كس اجازه نخواهيم داد تا اسرائيل را تبديل به محلهي جهودان با ادعاي پيامبري نمايد كه قوانين جهاني بشريت و حقوق بينالمللي را زير پا ميگذارد و به تمسخر ميگيرد. 6
در واقع ميتوان گفت كه سياست داخلي رژيم صهيونيستي با منطقي بيرحمانه كه همانا نژادرپرستي است، شكل گرفته است؛ ولي با بزكي خاص كه همان اسطورهي مذهبي دروغين است آرايش شده، و اين جنايتي براي يهود محسوب ميشود. جنايتي كه در آن يهوديان نيز پس از اعراب، و ديگر قوميتها، قرباني آن شدهاند.
پانوشتها:
1. ويل دورانت، تاريخ تمدن، ج اول، ترجمهي احمد آرام، ص 6.
2. گارودي، روژه، ماجراي اسرائيل صهيونيسم سياسي، ترجمه منوچهر بيات مختاري، انتشارات آستان قدس رضوي، 1364 ش، ص 109.
3. جريس، صبري، الحريات الايذيموقراطيه فياسرائيل، بيروت، 1971 م.
4. Cloude Klein
5. گارودي روژه، همان،صص 116 ـ 117.
6. پيشين، ص 108.
منبع:نژادپرستي صهيونيسم، نشريه فلسطين وابسته به جمعيت دفاع از ملت فلسطين، مجيد صفاتاج این مطلب تاکنون 4153 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|