روياروئي امام خميني با سلطهي صهيونيسم بر ايران شاهنشاهي | سلطه روز افزون يهوديان و دستپروردگان آنها بر ايران شاهنشاهي ـ كه روابط عميق سران پهلوي با رژيم صهيونيستي، از آن حكايت ميكرد، يكي از انگيزههاي قيام امام خميني در برابر حاكميت پهلوي بود. در ديدگاه امام، شاه از كارگزاران صهيونيستها بود كه مأموريت داشت تا زمينههاي گسترش نفوذ آنها را در كشورهاي اسلامي فراهم سازد.
«... اين جانب كراراً خطر اسرائيل و عمال آن را ـ كه در رأس آنها، شاه ايران است ـ گوشزد كردهام. ملت اسلام تا اين جرثومهي فساد را از بُن نكنند، روي خوش نميبينند؛ و ايران تا گرفتار اين دودمان ننگين است، روي آزادي نخواهد ديد. از خداوند متعال، نصرت مسلمين و خذلان اسرائيل و عمال سياه آن را خواستارم...». 1
بركسي پوشيده نيست كه ايران به لحاظ موقعيت خاص تاريخي ـ فرهنگي و نيز وضعيت ويژهي جغرافيايي ـاقتصادي، در قرون اخير، پيوسته دستخوش توطئهچيني يهود و دستپروردگان آن بوده است. در عصر پهلوي، نهادها و محافل مخفي و قدرتمند صهيونيسم جهاني در تمام شؤون اقتصادي، سياسي، فرهنگي، نظامي و اطلاعاتي ـ امنيتي دخالت داشتند. براساس مدارك موجود، يهوديها و مأمورانشان سمتهاي حساس كشور را بر عهده داشتند و در جنبههاي گوناگون، امور را در جهت برنامهها و اهداف خود سوق ميدادند. به عبارتي، آنان طراح و برنامهريز حكومت پهلوي نيز بودند. هشدارهاي عالمانهي حضرت امام نسبت به خطر گسترده و فزايندهي يهود در آن دوران سياه، در زمرهي معتبرترين مدارك تاريخي جاي دارند. اين گنجينهي گرانبها، همچنين نشانگر مبارزات حماسي بزرگمردي است كه با الهام از فرهنگ عاشورا، به نبرد با دشمن مهاجم برخاست.
امام خميني، زماني پرچم مبارزه را بر دوش گرفت كه خصم با تمام امكانات خويش، در ميدان حاضر بود و همهي اهرمهاي قدرت را در دست داشت. در حقيقت، «محمدرضا پهلوي»، به عنوان سركردهي مأموران اسرائيل، ايران شاهنشاهي را پايگاه نظامي و جاسوسي صهيونيسم جهاني ساخته بود. در چنين موقعيتي، حضرت امام برنامههاي شاه و حاميان بينالمللياش را افشا كرد؛ در حالي كه روشنفكرنماها و عالم مآبان، از شدت هراس، به مجيزگويي محمدرضا مشغول بودند و او را «شاه شيعه»، «يگانه قدرت ايرانزمين»، و حتي «سايهي خدا» خطاب ميكردند. در اين ميان، حضرت امام كه به حقانيت مبارزهاش يقين كامل داشت، لحظهاي از حركت پيامبرگونهاش باز نايستاد:
«... امروز به من اطلاع دادندكه بعضي اهل منبر را بردهاند در سازمان امنيت و گفتهاند: «شما با سه چيز كار نداشته باشيد؛ يكي، شاه را كار نداشته باشيد؛ يكي هم اسرائيل را كار نداشته باشيد؛ يكي هم نگوييد دين در خطر است. اين سه تا امر را كار نداشته باشيد؛ هر چه ميخواهيد بگوييد. خوب؛ اگر اين سه تا امر را كنار بگذاريم، ديگر چه بگوييم؟ ما هر چه گرفتاري داريم، از اين سه تاست؛ تمام گرفتاريهاي ما. اسرائيل مملكت را به باد ميدهد. اسرائيل سلطنت را ميبرد؛ عمال اسرائيلي، آقا! اسرائيل دوست اعليحضرت است؟ يك چيزهايي، يك حقايقي در كار است... ميگويند از شاه و اسرائيل حرف نزنيد. رابطهي بين شاه و اسرائيل چيست؟ شايد به نظر سازمان امنيت، شاه يهودي باشد. اين كه ادعاي اسلام ميكند و ميگويد «من مسلمانم» و بر حسب ظواهر هم مسلمان است، شايد سري در كار باشد...». 2
«... تأثرات ما زياد است. نه اين كه امروز «عاشورا» است و زياد است ـ آن هم بايد باشد ـ . لكن اين چيزي كه براي اين ملت دارد پيش ميآيد،اين چيزي كه در شرف تكوين است، از آن، ما تأثرمان زياد است؛ ميترسيم. روابط مابين شاه و اسرائيل چيست كه سازمان امنيت ميگويد: «از اسرائيل حرف نزنيد! از شاه هم حرف نزنيد!» اين دو تا تناسبشان چيست؟ مگر شاه اسرائيلي است؟ به نظر سازمان امنيت، شاه يهودي است؟....»3
افشاي نقشههاي پنهان و خزندهي يهود بر ضد دين و امت اسلام، آن هم در زمان اوج قدرت اين جماعت در ايران، نه تنها نشانگر بينش عميق و حكيمانهي امام راحل، بلكه بيانگر مردانگي و همت بلند آن حضرت بود:
«... اسرائيل نميخواهد در اين مملكت دانشمند باشد؛ اسرائيل نميخواهد در اين مملكت قرآن باشد، اسرائيل نميخواهد در اين مملكت علماي دين باشند؛ اسرائيل نميخواهد در اين مملكت احكام اسلام باشد. اسرائيل به دست عمال سياه، مدرسه [= فيضيه] را كوبيد، ما را ميكوبند؛ شما را ميكوبند؛ ميخواهند اقتصاد شما را قبضه كنند؛ ميخواهند زراعت و تجارت شما را از بين ببرند؛ ميخواهند در اين مملكت داراي ثروتي باشند، ثروتها را تصاحب كنند به دست عمال خود؛ اين چيزهايي كه مانع هستند، چيزهايي كه سد راه هستند، سدها را بشكنند، قرآن سد راه است، بايد شكسته شود؛ مدرسهي فيضيه سد راه است، بايد خراب شود؛ طلاب علوم دينيه ممكن است بعدها سد راه شوند، بايد از پشت بامها بيفتند؛ بايد سر و دست آنها شكسته شود. براي اين كه اسرائيل به منافع خودش برسد، دولت ما به تبعيت اسرائيل، ما را اهانت ميكند....». 4
از ديدگاه امام خميني،توطئه خزنده و خطرناك يهود براي تسلط بر اهرمهاي قدرت در ممالك اسلامي، از جمله ايران نه تنها در دورهي سلطنت پهلوي، بلكه در گسترهاي بس طولانيتر جريان داشته است.
به منظور شناخت بيشتر بينش ژرف و داهيانهي حضرت امام و مبارزات حسينوار آن مرد بزرگ با دشمن اصلي، به جاست تا به پارهاي اسناد تاريخي اشاره كنيم.
طبق مدارك موجود، در دوران حساس مشروطه تا كودتاي رضاخان رئيسالوزرا (نخستوزير)هاي دولتهاي مختلف از مأموران شبكهي جهاني يهود ـ و به عبارتي دقيقتر : سازمان جهاني «فراماسونري» ـ بودند. اين عده، هم از لحاظ فكري و هم از جنبهي تشكيلاتي، موظف به فرمانبرداري از كارفرمايان خود بودند و در اجراي برنامههاي سياسي، اقتصادي، و فرهنگي آنها از هيچ تلاشي فروگذار نكردند. صرفنظر از شخصيتهاي مورد اشاره وزراء و صاحب منصباني ديگر نيز داراي چنين ماهيت و وابستگيهايي بودند كه تشريح عملكرد خائنانهي آنان از عهدهي اين نوشتار خارج است.
اينك، به ماهيت يكي از اين گونه افراد، به طور گذرا ميپردازيم.
انديشهمندان و آگاهان از مسائل تاريخي و سياسي ميدانند كه با روي كار آمدن رضاخان، كفالت نخستوزيري به يكي از چهرهها و مهرههاي رمزآميز تاريخ معاصر ايران، «محمدعلي فروغي»، واگذر گرديد. او در دوران سلطنت رضاخان، چهار بار به نخستوزيري منصوب شد. پس از روي كار آمدن «محمدرضا پهلوي» و در دوران اول پادشاهي وي نيز فروغي سه بار به نخستوزيري رسيد. ناگفته نماند كه اين شخص در دورهي قاجار هم چندين بار وزير دارايي،وزير عدليه، وزير امور خارجه گشته. در برخي ديگر از وزارتخانهها و ادارات مهم آن زمان نيز سمتهايي حساس را دارا بوده است. جالب توجه است كه هم سلطنت رضاخان و هم سلطنت پسرش محمدرضا با نخستوزيري فروغي شروع شد. او علاوه بر عهدهداري مأموريتهاي خارجي، جمعاً پنج بار وزير امور خارجه، چهار بار وزير دارايي، سه بار وزير عدليه، چهار بار وزير جنگ، يك بار وزير اقتصاد ملي، و يك بار وزير دربار بود. 5
با اين حال، محمدعلي فروغي بيشتر به عنوان يك دانشمند به جامعه معرفي شده است. خوب است بدانيد كه جد بزرگ اين خانواده فروغي از يهوديان «بغداد» بوده است؛ و محمدعلي فروغي، خود از سركردگان و فعالان سازمان «فراماسونري»، بنيانگذار و استاد اعظم «لژ بيداري ايران» و از خادمان دانشمند مآب يهوديت جهاني در كشور ما بود. 6
به طور مختصر بايد به اين واقعيت اشاره نمود كه نقش و عملكرد چند بُعدي فروغي و امثال او در تاريخ معاصر ايران، بسيار وحشتناك و تكان دهنده است. به اين سان، جاي تأسف و تعجب است كه هنوز جوانان و دانشجويان و دانشپژوهان كشور ما، دربارهي چنين مهرههايي آگاهي كافي ندارند.
يهود، براي دستيابي به اهداف پنهان خود، به انتخاب مقامهاي درجهي اول كشور بسيار اهميت ميداد، در مورد روي كار آمدن رضاخان، همين اشاره كافي است كه صعود سلطنت رضاخان را گامي از سوي صهيونيسم، به منظور تأمين شرايط لازم براي تأسيس «تمدن يهود» در خاورميانه [و بلكه ايجاد و استقرار سلطنت جهاني يهود] ارزيابي كنيم. اين گام توسط «اردشير ريپورتر»، سرجاسوس انگليس در ايران، به فرجام رسيد و رژيمي ضد اسلامي و لائيك استقرار يافت كه وظيفه داشت با سركوب فرهنگ اسلامي مردم ايران، اين نيروي عظيم را از منطقهي خاورميانه بيگانه و منزوي سازد. 7
پس از رضاخان، فرزند و وليعهد او، محمدرضا، به سلطنت نشست و ادامهي نقش و مأموريت پدر به او تفويض شد. در مدت 37 سال سلطنت محمدرضا، سراسر كشور جولانگاه محافل و مأموران «يهوديـ ماسوني» گرديد. اكثر كساني كه در اين مدت به عنوان نخستوزير انتخاب شدند، يا از استادان و اعضاي بلندپايهي لژهاي فراماسونري بودند و يا از دستنشاندگان و مأموران يهود و ماسون؛ در اين زمينه نيز به نمونهاي اكتفا ميكنيم:
«اميرعباس هويدا» از نخستوزيران معروف دوران سلطنت محمدرضا پهلوي به شمار ميرفت. او از نوادگان «ميرزا يعقوب» يهودي و از بهائيان مشهور و عضو بلندپايهي فراماسونري ايران بود. وي از بهمن 1343 تا امرداد 1356، حدود سيزده سال سمت نخستوزيري را بر عهده داشت و در ميداني به پهنهي ايران زمين، يكهتازي ميكرد:
«... دردوران هويدا، پيوندهاي نهان و عيان دربار پهلوي با محافل قدرتمند و چپاولگر غرب و صهيونيسم جهاني، به مستحكمترين شكل خود رسيد...». 8
البته ميان كساني چون «فروغي»، «هويدا»، «منصور»، «زاهدي»، «عَلَم»، «اقبال» و «شريفامامي» ـ كه در دوران محمدرضا، نخستوزير بودند ـ و برخي از وزراء و اُمرا و اشرافزادگان ـ كه با محافل پشت پردهي يهودي ـ فراماسونري ارتباط پنهان و تشكيلاتي داشتند ـچندان نميتوان فرق نهاد. زيرا همهي اين افراد در حد توان و موقعيت خويش، خدمات شاياني به محافل جهاني يهود و خيانتهاي جبران ناپذيري به ملت ايران و فرهنگ اسلامي اين سرزمين كردند.
اين حقايق حساس، هيچگاه از ديد امام خميني دور نماند. او در دوران سياه سكوت و سكون با فريادها و پيامهاي حسينوار خود، چهرهي دشمنان را افشا نمود و لحظهاي در مبارزه با آنان سستي نورزيد:
«... تأسف بالاتر، تسلط اسرائيل و عمال اسرائيل است بر بسياري از شؤون حساس مملكت؛ و قبضه نمودن اقتصاديات آن، به كمك دولت و عمال دستگاه جبار...». 9
در ديدگاه امام خميني، هدف اصلي دشمن آن بود كه فرهنگ نوراني اسلام را از صحنهي اجتماع بزدايد و علماي راستين را در ميان مردم منزوي سازد. «سازمان اطلاعات و امنيت» رژيم شاهنشاهي نيز به دستور كارفرمايان جهاني خويش، با تمام توان در اين جهت تلاش ميكرد:
«... هدف اجانب، قرآن و روحانيت است. دستهاي ناپاك اجانب با دست اين قبيل دولتها قصد دارد قرآن را از ميان بردارد و روحانيت را پايمال كند. مابايد به نفع يهود آمريكا و فلسطين هتك شويم و به زندان برويم، معدوم گرديم، و فداي اغرض شوم اجانب بشويم.!...». 10
حضور كارشناسان و مشاوران يهودي در رأس دستگاه پهلوي و مراكز حساس تصميمگيري، از دربار گرفته تا سازمان امنيت و هيأت دولت و سازمان طرح و برنامه و راديو ـ تلويزيون و ...، از ديگر مسائل اسفناكي بود كه امام امت آن را افشا كرد:
مشاورين سلاطين سابق علما بودند: «عليبن يقطين» بوده است؛ گاهي ائمهي اطهار (ع) بودهاند. حالا مشاورين چه كساني هستند؟ اسرائيل! مشاورها از اسرائيل [ميآيند]...». 11
ايران عصر پهلوي نه تنها پايگاه نظامي ـ جاسوسي يهود و آمريكا بود، بلكه طرحها و برنامههاي مهم حكومت پهلوي به دست يهوديان و فراماسونها تدوين ميشد و براي اجرا به شاه و نخستوزير يا ديگر مقامهاي اجرايي ابلاغ ميگرديد. برنامهي انحرافي موسوم به «انقلاب سفيد» يا «انقلاب شاه و ملت» نمونهاي آشكار از همين برنامهها بود. اين طرح به نام محمدرضا پهلوي شهرت پيدا كرد؛ اما بر آگاهان پوشيده نيست كه اصول اين طرح، همسو با منافع كارفرمايان جهاني محمدرضا و سرمايهداران بزرگ بينالمللي، به سركردگي صهيونيسم جهاني طرحريزي گشت. طبق اسناد موجود اين پروژه به دست يكي از يهوديان سرشناس به نام «والت راستو»12طراحي گشت. او عضو فعال نهاد نيمهمخفي «شوراي روابط خارجي آمريكا»، رئيس «شوراي برنامهريزي وزارت امور خارجهي امريكا»، مشاور امنيت ملي آن كشور، و يكي از طراحان اصلي جنگ ويتنام بود. 13اين جامعهشناس امريكايي در خانوادهي يهودي «ويكتور هارون» به دنيا آمد و مدتي دراز مشاور كاخ سفيد بود. حدود يك دهه (1960 تا 1970 م. = 1339 تا 1349 ش.) نام اين فرد بر جامعهشناسي غرب سنگيني ميكرد. 14
در محافل مخفي جهاني «والت راستو»؛ و در دنياي پيداي سياست، محمدرضا پهلوي و برخي ديگر به عنوان طراحان «انقلاب سفيد شاه و ملت» معروف شدند. اما در حقيقت، نهادهاي نيمه پنهان يهودي ـ كه «راستو» عضوي از آن خانواده بود ـ كارگزاران اصلي اين فتنه بودند. چه انديشهمندانه و آگاهانه است اين سخن امام خميني:
«... اين اصلاحات ادعايي [انقلاب شاه] به نفع بازرگاني آمريكا و اسرائيل در ايران بود...». 15در اين مورد نيز حضرت امام با بينش عميق خويش، نوك پيكان مبارزه را به سوي محمدرضا و كارفرمايان يهودياش نشانه گرفت:
«... يك قدري تأمل كن! يك قدري عواقب امور را ملاحظه بكن! يك قدري عبرت ببر؛ عبرت از پدرت ببر! آقا؛ نكن اين طور ! بشنو از من؛ از روحانيون؛ بشنو از علماي مذهب. اينها صلاح مذهب را ميخواهند، اينها صلاح مملكت را ميخواهند. ما مرتجع هستيم؟ احكام اسلام ارتجاع هست؟ كدام «انقلاب سفيد» را كردي آقا؟ چرا مردم را اغفال ميكنيد؟ چرا نشر اكاذيب ميكنيد؟ چرا اغفال ميكني ملت را؟ والله؛ اسرائيل به درد تو نميخورد؛ قرآن به درد تو ميخورد...». 16
«... ما با كجاي تمدن مخالفت داريم؟ ما با فساد مخالفت داريم. ما ميگوييم كه برنامههاي اصلاحي شما را اسرائيل برايتان درست ميكند. شما وقتي ميخواهيد برنامهاي هم درست كنيد، دستتان را پيش اسرائيل دراز ميكنيد. شما كارشناس نظامي از اسرائيل به اين مملكت ميآوريد...»17
اين بزرگمرد مبارز كه مركز جهاني توطئه و فتنه را كاملاً شناخته بود، پس از عتابهاي مكرر به شاه و صاحبمنصبان درجهي اول كشور، با قدرت و صلابت، به آنان فرمود:
«... آقا مگر شما يهوديد؟ مگر مملكت ما، مملكت يهود است؟...»18
و آن گاه، علماي اسلام را به ميدان اين مبارزهي سرسختانه دعوت كرد:
«... خطر اسرائيل و عمال ننگين آن، اسلام و ايران را تهديد به زوال ميكند. من براي چند روز زندگي با عار و ننگ ارزشي قائل نيستم و از علماي اعلام و ساير طبقات مسلمين انتظار دارم كه با تشريك مساعي، قرآن و اسلام را از خطري كه در پيش است نجات دهند...». 19
در دوران سلطنت پهلوي، صهيونيستها با جديت تمام به فعاليتهاي خزندهي فرهنگي و اطلاعاتي پرداختند وكوشيدند تا انديشههاي غيراسلامي و يهوديگرانه را در ايران، خصوصاً در ميان قشر جوان، رواج دهند. اين خود حقيقي است قابل تأمل كه متأسفانه كمتر مورد بررسي قرار گرفته است.
پس از شهريور 1320، مجدداً و به تدريج، «يهودگرايي» به شكل مرموزي در ميان روشنفكران غربگراي ايران ترويج شد [...] طبق اسناد موجود، «يعقوب نيمرودي» در سال 1334 وارد ايران شد و هدايت شبكهي «موساد» در ايران را به عهده گرفت. در نتيجهي عملكرد اطلاعاتي و سياسي و فرهنگي سرويسهاي جاسوسي غرب بود كه رژيم پهلوي در دههي 1340 به نزديكترين متحد اسرائيل و بزرگترين پايگاه صهيونيسم در منطقه بدل گرديد. اين موفقيت تا حدود زيادي با نام يعقوب نيمرودي و شگردهاي زيركانهي او پيوند خورده است. يعقوب نيمرودي به عنوان رابط موساد (سرويس «زيتون») با ساواك، نقش تبديل ساواك به زائدهي سازمان اطلاعاتي اسرائيل را ايفا كرد. معهذا فعاليتهاي او در عرصههاي جاسوسي و اطلاعاتي محدود نبود و وي با هدايت «لرد ويكتورروچيلد» [يهودي] و در همكاري با «شاپو.ر ريپورتر» مجري طرحهاي پيچيدهاي در عرصههاي فرهنگي و اقتصادي، نيز بود از جملهي اين طرحها بايد به تبليغ پيشرفتهاي «ملت ستمديدهي يهود» در ميانهي «درياي توحش عرب» و بهرهگيري از «ناسيوناليسم ايراني» به منظور القاي پيوندهاي باستاني ايرانيان و يهود، همزمان با ترويج «عربستيزي» اشاره كرد. [... از سوي آنان،] چنين القا شد كه گويا بين آيين كهن ايرانيان و دين يهود، وجوه اشتراك فراوان بوده است؛ و همان گونه كه «كورش» منجي «قوم يهود» بود، ايران كنوني نيز بايد حامي و نجاتبخش قوم يهود باشد. روشن است كه اين تبليغات، حرفي جز جدايي مردم ايران از مردم مسلمان منطقه و ايجاد همدردي با مهاجرين يهودي در فلسطين و يا حداقل بيتفاوتي را پي نميگرفت. اين مشي تبليغاتي، نقش پس پرده «روچيلد»هاي بريتانيا را در هدايت عوامل ايراني «اينتليجنس سرويس» نشان ميدهد. [در ضمن، بايد] توجه داشته باشيم كه برخي از متنفذترين عوامل ايراني بريتانيا چون «قوامالملك شيرازي» و «ذكاءالملك فروغي» طبق روايت يهودي بودهاند. 20
حضرت امام با آگاهي از همين واقعيتها، پيامبر وار هشدار داد:
«... اسرائيل در تمام شؤون سياسي و نظامي ايران دخالت دارد و ايران به صورت پايگاه نظامي اسرائيل درآمده و كشور زير چكمهي يهود پايمال ميشود...».. 21
همچنين، امام يك خطر بزرگ فرهنگي را نيز گوشزد فرمود:
«... ذخاير ما اين جوانها هستند. جوانهاي ما را دارند اغفال ميكنند؛ دارند به آنها تزريق ميكند كه هر بدبختي شما داريد از اسلام است...». 22
وي در ادامهي همين سخنراني، دربارهي تبليغات انحرافي و نيات پليد يهود در ايران، فرمود: در دو روز پيش از اين، سه روز پيش از اين، در شانزده شهريور، در تهران، «دروازدهي دولت»، يك بساطي يهوديها درست كردند. چهارصد پانصد نفر يهودي دزد دور هم جمع شدند و غايت حرفشان اين بوده است؛ يكي شعاري براي يكي دادند و يك فحش به يكي دادند. آن وقت گفتهاند: «مجد مال يهود است. يهود برگزيدهي خداست. ما ملتي هستيم كه بايد ماحكومت كنيم.»23
اين، نشان ميدهد كه در عصر پهلوي، يهوديان بسيار بيشتر از ديگر اقليتها و حتي مسلمانان، داراي آزادي و اختيار بودهاند. بيفايده نيست كه به اعتراف يكي از نويسندگان يهودي در اين باره اشاره شود. «حبيب لوي» نوشته است:
سلطنت اين پادشاه بزرگ [رضاخان] انقلابي عظيمي در بهبود وضع آزادي و آسايش يهوديان ايران پديد آورد. و اگر گفته شود كه زمان «رضاشاه كبير» براي يهوديان ايران نظير زمان «كورش كبير» و عصر فرزند او «محمدرضا شاه» نظير عصر «داريوش اول» گرديد، راه اغراق نپيمودهايم. آزادي يهوديان ايران و اجراي اعلاميهي «بالفور» كه ـ در زمان رضاشاه كبير بود ـ و اجتماع پراكندگان در زمان محمدرضا شاه، اين دو نظر را تقويت و تأييد ميكند. 24
يكي از برنامههاي بسيار مفتضحانه كه با طراحي يهوديان و صرف هزينههاي هنگفت، در زمان سلطهي محمدرضا پهلوي، اجرا شد، «جشن دوهزار و پانصدسالهي شيراز» بود:
«... اطراف مملكت ايران را در اين مصيبت گرفتار هستند؛ و ميليونها تومان خرج جشن شاهنشاهي ميشود. از قراري كه يك جايي نوشته بود، براي جشن خود تهران، هشتاد ميليون تومان اختصاص داده شده است. اين راجع به خود شهر است. كارشناسان اسرائيلي مشغول به پا داشتن اين جشن هستند؛ و اين تشريفات را آنها دارند درست ميكند: اين اسرائيل كه دشمن اسلام است و الان در حال جنگ با سلام است؛ اين اسرائيل كه مسجدالاقصي را خراب كرد ـ و ديگران ميخواستند ترميم كنند و روپوشي كنند جرم اسرائيل را، نفت از ايران رفته است و در راديوهاي بزرگ دنيا گفته شده است كشتي نفت ايران براي اسرائيل كه در حال جنگ با مسلمين است رفته است. اينها كارهايي است كه برايشان بايد جشن گرفت...». 25
بزرگ پرچمدار اسلام پابرهنگان و مستضعفان، هرگونه حركت مرموز يهود در كشورهاي اسلامي را توطئهاي در مسير تحقق استراتژي توسعه طلبانهي صهيونيسم و ترويج فرهنگ يهودي ـ بنياسرائيلي ميدانست. از اين رو، بهانههاي بني اسرائيلي عافيتطلبان و دنياخواهان خاموش را ناموجه شمرد و فرمود:
كفايت ميكند كه ما جمع بشويم در مسجدِ كذا و كذا و فقه بخوانيم و اصول بخوانيم، لكن غافل باشيم از همه جهات مسلمين؟ غافل باشيم از اين كه يهود ميخواهد ممالك اسلامي را قبضه كند؟ تا اين جا برسد؛ تا همه جا برسد؛ اين امور را ميخواهد خراب كند . ما بايد غافل باشيم از اين؟26
پانوشتها:
1. صحيفهي نور، ج 1، ص 207.
2. همان، ص 56 ، 13 خرداد 42 (روز عاشورا)
3. همان، ص 57، 13 خرداد 42 (روز عاشورا)
4. همان، ص 54، 13 خرداد 42 (روز عاشورا).
5. شمسالدين رحماني،«فرهنگ و زبان»، صص 129ـ130.
6. رجوع كنيد به: «فرهنگ و زبان» از نويسنده و محقق گرانقدر «شمسالدين رحماني»؛ ص 125 تا 170 / فصل ويژه «محمدنعلي خان فروغي». همچنين بنيگريد به: كتاب «ظهور و سقوط سلطنت پهلوي»، ج 2.
7. «ظهور و سقوط سلطنت پهلوي» (جستارهايي از تاريخ معاصر ايران)، ج 2؛ ص 124.
8. همان، ص 367.
9. صحيفه نور، ج 1، ص 62، 18 فروردين 1343.
10. همان، ص 27، 1341.
11. همان، ص 11، 10 فروردين 1341.
12. Walt Rostow
13. جهت آشنايي بيشتر با اين يهودي، بنگيريد به: «سايههاي قدرت» از «جيمز پرلاف».
14. ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، ج 2، ص 302.
15. امام خميني: «راه امام، كلام امام» مصاحبه با روزنامهي «السفير»، 1 بهمن 1357.
16. صحيفه نور، ج 1، ص 56، خرداد 1342.
17. همان، ص 77، 25 ارديبهشت 43.
18. همان، ص 12، 10 فروردين 41.
19. همان، ص 50، 16 ارديبهشت 42.
20. ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، ج 2، ص 126 تا 128.
21. صحيفه نور، ج 1، ص 157، 19 بهن 49 و همان، ص 46، 12 ارديبهشت 42.
22. همان، ص 91 تا 92، 18 شهريور 43.
23. همان.
24. حبيب لوي، «تاريخ يهود ايران»، ج 3، 1339، ص 959.
25. صحيفهنور، ج 1، ص 168، 6 خرداد 50.
26. همان، ص 170، 6 خرداد 1350.
منبع:«پژوهه صهيونيت» مؤسسه فرهنگي پژوهشي ضياءانديشه این مطلب تاکنون 3904 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|