آوارگي، فرياد و درد 60 ساله ملت فلسطين | حسين اميري - عشرت مردي از 1947 كه گروههاي تروريستي وابسته به آژانسهاي صهيونيستي كار ترور و قتل عام و تاراندن ملت فلسطين را با هدف فراهم ساختن زمينههاي تأسيس اسرائيل تشديد كردند تا امروز، 60 سال از سابقه آوارگي اين ملت ستمديده ميگذرد.
از آغاز شكلگيري پديده آوارگي، فلسطينيان در كشورهاي مختلف به ويژه در بلاد همسايه در شرايط غربت توأم با رنج و سختي روزگار خود را سپري ميكنند. در اين بحث قبل از شرح ماجرا ابتدا بايد تعريفي از آواره فلسطيني ارائه دهيم. آنروا يا «آژانس امداد و اشتغال آوارگان فلسطيني سازمان ملل متحد» كه طي قطعنامه 302 مصوب 8 دسامبر 1949 تأسيس گرديد آواره فلسطيني را اينگونه تعريف ميكند:
آواره فلسطيني شخصي است كه دقيقاً قبل از سال 1948 براي مدتي بيش از دو سال، فلسطين محل اقامت مستمر وي بوده و طي منازعه صورت گرفته، از وطن خود رانده و محل كسب، روزي و درآمد خود را از دست داده باشد.
آوارگان در تاريخ سياسي فلسطين از اهميت بسيار بالايي برخوردار بودهاند. به طوري كه همه ساله در مذاكرات سياسي يكي از عوامل چالشزا براي تداوم گفتگوها تلقي ميشود. همچنين براي حل اين مسأله راهحلهاي مختلفي پيشنهاد ميشود كه بعضي از آنها معقول و منصفانه و بعضي نيز صرفاً يك مصلحت انديشي سياسي تلقي ميشود.
از جمله راهحلهايي كه براي اين منظور پيشنهاد ميگردد، بازگشت پناهندگان به سرزمين و موطن اصلي خود، تشكيل دولت فلسطيني به عنوان مكاني كه بتوان به اين گروه سامان داده و تابعيت فلسطيني اعطاءكند، پرداخت غرامت به پناهندگان در مقابل صرفنظر كردن از بازگشت و تجديد اسكان پناهجويان. ليكن با عنايت به اينكه اين پناهندگان دركشورهايي كه هم اكنون زندگي ميكنند مورد پذيرش نيستند، لذا اسكان آنها در آن كشورها عملي نيست و اين مسأله در خصوص پرداخت غرامت نيز صدق ميكند. اين بدان جهت است كه فلسطينيها حاضر به دريافت غرامت در مقابل صرفنظر كردن از بازگشت به موطن اصلي خود نيستند. لذا دو مورد بازگشت پناهندگان و تشكيل دولت فلسطيني براي حل مشكل آنها دو گزينه منصفانه است كه منطقي هم به نظر ميرسد.
اين بحث بر آن است تا مسأله آوارگان فلسطيني را در سه بخش پراكندگي آوارگان، مشكلات موجود بر سر راه آوارگان و اقدامات سازمان ملل براي بهبود اوضاع اين قشر، مورد بحث و تجزيه و تحليل قرار دهد.
معرفي آنروا
در 8 دسامبر 1949 (18 آذر 1328) براي بهبود وضعيت اسفناك آوارگان فلسطيني كميتهاي تحت عنوان آژانس امداد و اشغال سازمان ملل متحد در زمينههاي آموزش، بهداشت، امداد خدمات اجتماعي و آگاهي از نياز مستمر آوارگان فلسطيني در همه مناطق تحت پوشش آژانس از جمله كرانه باختري، نوار غزه، اردن، لبنان و سوريه در خاور نزديك تأسيس شد.
تاريخچه آوارگي
از اواخر قرن نوزدهم كه صهيونيسم شكل گرفت، موج مهاجرت يهوديان به فلسطين آغاز و با صدور اعلاميه بالفور در سال 1917 اين روند تسريع گرديد و در دوران قيموميت انگليس بر فلسطين يعني از 1922 تا 1948، سياستهاي بينالمللي همسو با صهيونيسم بينالملل و فعاليت گروههاي تروريستي هاگانا، پالماخ و اشترن در تثبيت اين مهم، مؤثر بودند.
همچنين كشتار ديرياسين كه در 9 و 10 آوريل 1948 روي داد، زمينههاي فرار بيشتر فلسطينيها را فراهم كرد. از جمله اقدامات گروههاي ترور براي پاكسازي فلسطينيها، اجراي طرحي موسوم به طرح D بود كه هدف از اجراي آن تخريب روستاهاي اعراب، اخراج اعراب و اسكان يهوديان به جاي آنها بود. به نحوي كه در سال 1948 مجموعه اين اقدامات، فرار چند صد هزار فلسطيني را موجب شد.
البته اسراييليها مدعي هستند كه آوارگان فلسطيني به دليل عدم درگير شدن در جنگ، و به دستور كشورهاي همسايه عرب با دستوراتي كه از راديو صادر ميكردند خارج شدند تا راه براي ورود ارتشهاي آزاديبخش عربي به فلسطين باز شود. در مقابل اين ديدگاه، اعراب، صدور چنين دستوراتي را انكار كرده و تأكيد ميكنند كه فلسطينيها تحت فشار بيرون رانده شدند.
به طور قطع بسياري، از ترس جان فرار ميكردند، به ويژه بعد از قتل عام 254 نفر روستايي عرب در ديرياسين توسط سازمان ايرگون، مداركي وجود دارد كه اسراييل با پخش شايعات، چنين عكسالعملهايي را هم تشويق ميكرد. آنچه مسلم است فلسطينيها در سال 49 ـ 1948 بر اثر زور و فشار اسراييل مجبور به فرار و ترك خانه و كاشانه خود شدند، آنها بر اين اعتقاد بودند كه خروج آنها موقتي و گذرا است و هرگز باور نداشتند كه اين آوارگي بيش از نيم قرن به طول خواهد انجاميد.
پراكندگي آوارگان فلسطيني
امروزه بيش از چهار ميليون آواره فلسطيني در سراسر جهان وجود دارند كه بيشتر آنها در مناطق اشغالي و كشورهاي همجوار، در اردوگاههاي آنروا به زندگي مشقتبار خود ادامه ميدهند. بسياري از آنها عليرغم تشكيل دولت باصطلاح خودمختار فلسطين، هنوز اجازه بازگشت به سرزمين خود را ندارند. به همين جهت لازم است تا توضيحات مختصري درباره اوضاع و احوال آوارگاني كه در كرانه باختري، نوار غزه، اردن، سوريه و لبنان زندگي ميكنند ارائه شود تا با وضعيت اين آوارگان بيشتر آشنا شويم:
آوارگان در كرانه باختري
در سال 1949 تعداد جمعيت فلسطينيها در كرانه باختري به 817 هزار نفر بالغ ميشد، از اين تعداد 323 هزار نفر از پناهندگاني بودندكه در سال 1948 توسط اسراييل از سرزمين خود بيرون رانده شدند. برغم اينكه ميانگين رشد جمعيت، بين پناهندگان فلسطيني در كرانه باختري بسيار بالا بوده است، اما تعداد آنها براساس آماري كه آنروا در سال 1970 منتشر كرده است،تنها 273 هزار نفر بود. ذكر اين نكته ضروري است كه كرانه باختري در خلال سالهاي 1948 تا 1968 تحت حاكميت اردن بود، در حالي كه آژانس مزبور در 1970 تعداد پناهندگان فلسطيني در اردن را 506 هزار نفر ثبت نموده است. آنروا تا ژوئن 1967 عمليات سرشماري خود در ميان آوارگان ساكن در كرانه باختري را به عنوان بخشي لاينفك از ميدان عملياتي خود در اردن به حساب آورده است. تعداد پناهندگان فلسطيني در كرانهي باختري از سال 1967 به بعد سير صعودي را طي كرده است، به طوري كه تعداد آنها در سال 2000 به 583 هزار نفر رسيد كه اين رقم در حدود 40 درصد كل جمعيت كرانه باختري ميباشد و طبق آمار آنروا در 30 ژوئن 2003 اين تعداد در كرانه باختري به 971/654 نفر ميرسد.
همچنين در كرانه باختري 19 اردوگاه وجود دارد كه آنروا آنها را به رسميت شناخته است بيشتر اين اردوگاهها پيش از سال 1950 ايجاد شدهاند.
آوارگان در نوار غزه
در سال 1948 حدود 200 هزار آواره فلسطيني در نوار غزه وجود داشت و در سال 2000 تعداد آوارگان نوار غزه به 622/824 نفر رسيد. كه در اردوگاههاي ديرالبلاء، المغازي، نصيرات، بريج شاطي (ساحل)، جباليه، رفح، خان يونس و تعدادي خارج از اردوگاهها زندگي ميكنند. همچنين براساس برآورد آنروا در 30 ژوئن 2003 تعداد اين آوارهها در نوار غزه بالغ بر 211/907 نفر گرديد.
اين گروه نيز در شرايط بسيار سخت از جمله محدوديت مسكن، جمعيت زياد، محيط زندگي غيربهداشتي زندگي ميكنند، و روز به روز بر مشكلات روزافزون آنها افزوده ميشود. اردوگاهها از نظر جمعيت به حالت اشباع كامل درآمده است و همين مسأله باعث كاهش چشمگير خدمات رفاهي توسط آنروا گرديده است.
آوارگان در سوريه
در سال 1968 حدود 90 هزار آواره فلسطيني وارد سوريه شدند، بيشتر اين افراد در پايتخت اين كشور متمركز شده و تعدادي هم به استانهاي مختلف سوريه در شمال، جنوب و مركز اين كشور عزيمت نمودند. به دليل رشد جمعيت بين اقشار مختلف آوارگان فلسطيني، رقم اين عده در سال 2000 در سوريه به 376000 نفر و در 30 ژوئن 2003 نيز به 662/409 نفر بالغ گرديد.
طبق آمار سال 2000 حدود 67 درصد از كل آوارگان فلسطيني موجود در سوريه در دمشق به سر ميبردند، در كنار آنها استانهاي درعا و حلب با 8 درصد، و باقيمانده هم در مناطقي زندگي ميكنند كه وابسته به استان القنيطره است و اين وضعيت اكنون نيز به همين منوال است. حدود 20 درصد از كل آوارگان فلسطيني موجود در سوريه در ده اردوگاهي كه رسماً از سوي آنروا، به رسميت شناخته شده، زندگي ميكنند. اين ده اردوگاه به ترتيب عبارتند از: خانالشيخ، ذوالنون، سبينه، جرمانا،حمص، حما، درعا، الاذقيه، نيرب و عندرات در حلب.
جامعه آوارگان فلسطيني در سوريه را ميتوان جامعهاي بسيار جوان دانست، زيرا تعداد جمعيت كودكان از بقيه سطوح آن بسيار بيشتر است به نحوي كه 2/43 درصد از جمعيت آوارگان در سال 2000 را افراد زير 15 سال تشكيل ميدادند، كه دليل آن بالا بودن ميزان زاد و ولد در ميان آوارگان است.
آوارگان در اردن
در سال 1948 حدود 500 هزار آواره فلسطيني وارد اردن شدند. به دليل رشد جمعيت آوارگان فلسطين، در سال 2000 اين تعداد به حدود 5/1 ميليون نفر رسيد كه حدود 41 درصد كل پناهندگان به ثبت رسيده در آنروا را تشكيل ميداد. در همان زمان حدود 296 هزار آوارهي فلسطيني در 13 اردوگاه روزگار ميگذراندند و در 30 ژوئن 2003 بر اساس سرشماري آنروا نيز تعداد كل آوارگان به 768/718/1 نفر رسيده است. اردوگاههاي آوارگان فلسطيني در اردن عبارتند از: اردوگاه اربد، الزرقاء، حطين، الوحدات، الحين، حيفكين، مادبا، الخنه، الحصن، (عزمي المفتي) جرش، سوف، بقاع، و اردوگاه زيزياد معروف به الطابيه. در حاليكه بقيه آوارگان موجود در اردن، در شهرهاي بزرگ به ويژه امان، الزرقا، الوصفيه و اربد زندگي ميكنند.
وضعيت آوارگان در اردن به مراتب بهتر از ساير كشورهاي ميزبان ميباشد، چرا كه فلسطينيها در اردن به عنوان تبعه آن كشور از حقوق كامل اجتماعي و سياسي به عنوان اتباع اردن برخوردارند، زيرا اغلب فلسطينيان ساكن اردن به تابعيت اين كشور درآمدهاند. عليرغم اين، آوارگان فلسطيني ساكن اردن نيز همانند ساير آوارگان فلسطيني ساكن كشورهاي ديگر به ويژه در منطقه خاورميانه، خواهان بازگشت به موطن خود ميباشند.
آوارگان در لبنان
در سال 1948 حدود 120 هزار آواره فلسطيني وارد لبنان شدند. در فاصله زماني 1948 تا 2000 اين تعداد به 472/376 آواره فلسطيني افزايش يافته است و در ژوئن سال 2003 مجموع آن آوارهها به 679/391 نفر بالغ گرديد. بيشتر فلسطينيان در لبنان از جمله آوارگاني هستند كه از شمال فلسطين به اين مناطق گريختهاند و در اردوگاههايي از قبيل برجالبراجنه، شتيلا، بارالياس، عينالحلوه، رشيديه، تلالزعتر، نهرالبارد، الدعواق، السيبنس و يفل زندگي ميكنند.
وضعيت آوارگان فلسطيني موجود در لبنان بسيار اسفناك است. چراكه آنها از زمان حضورشان در اين كشور مورد فشارهاي عديدهاي از قبيل: سركوب، بياحترامي، ظلم و ستم قرار گرفتهاند. اين گونه اعمال در بعضي مواقع به شكل قبيلهاي و گاهي نيز توسط افراد صاحب نفوذ در دولتهاي مخلتف لبنان روا داشته ميشود. به نحوي كه آنها از پايينترين سطح زندگي مناسب بيبهرهاند و به دليل ممانعت مسئولين لبناني از ساخت و ساز و گسترش در اردوگاهها، مجبورند در همان ساختمانهايي زندگي كنند كه در سالهاي پيش ساخته شده است.
مشكلات موجود بر سر راه آوارگان فلسطيني (زنان و كودكان)
پس از گذشت نيم قرن هنوز آوارگان فلسطيني گروگان تاريخ، سياست و فقر هستند و همچنان در شرايط بسيار سختي در اردوگاههاي آوارگان زندگي ميكنند و با مشكلات عديدهاي از قبيل تراكم جمعيت، مساحت كم، فقر و بيكاري،سطح پايين بهداشت و ديگر معضلات اجتماعي دست و پنجه نرم ميكنند. حال در اين بخش به مشكلات موجود بر سر راه زندگي روزمره آوارگان به صورت گذرا اشاره ميكنيم.
1) پايين بودن بهداشت
پايين بودن سطح بهداشت يكي از معضلاتي است كه آوارگان در تمام اردوگاهها با آن مواجه هستند. هرچند آنروا خدماتي را براي آوارگان ساكن اردوگاهها در خصوص مسائل بهداشتي ارائه ميدهد، ولي اين خدمات براي انبوه زنان آواره كافي نبوده و كمبودهاي زيادي به چشم ميخورد.
مراقبتهاي بهداشتي مادران، مداواي عوارض حاملگي و مداواي مشكلات مربوط به زايمان در بسياري از اردوگاهها به ميزان كافي وجود ندارد. به علاوه تسهيلات براي مداواي عفونتهاي خوني كه علت اصلي مرگ و مير زنان محسوب ميشود، در بسياري از اردوگاهها به حد كافي نميباشد و آوارگان از آن بيبهرهاند.
كودكان فلسطيني نيز در وضعيت مشابهي هستند و از كمبود امكانات بهداشتي رنج ميبرند و از نظر بهداشتي در پايينترين سطح خود قرار دارند. مشكلاتي كه بر سر راه زنان است بالطبع بر كودكان نيز تأثير مستقيم دارد، نحوه تغذيهي آنها، شرايط بهداشتي و درماني زنان در اردوگاه، محروميت از شير مادر، سوءتغذيه و نامناسب بودن زندگي، محيطهاي نامناسب و غيربهداشتي زندگي و محلهاي بازي و تفريح كودكان تأثير بسيار منفي بر كودكان ميگذارد.
2) بالا بودن ميزان بيكاري و فقر
بيكاري يكي از عوامل مهمي است كه آوارگان فلسطيني با آن روبرو هستند و اين به نوبه خود مسبب ساير عوامل از جمله فقر نيز گرديده است. به همين منظور بسياري از جمعيت آواره فلسطيني در فقر مطلق زندگي ميكنند. زنان و كودكان، بيشترين رنج را تحت شرايط فقر مطلق تحمل ميكنند، تعداد زنان و كودكاني كه در اين شرايط در اردوگاهها زندگي ميكنند با نرخي سريعتر از مردان رو به افزايش است.
فقر و بيكاري زنان و كودكان (دختران) بيشترين مشكلات را براي اين قشر فراهم آورده است. زيرا توزيع درآمد خانواده تحت سيستم پدرسالاري انجام ميگيرد، بر همين اساس اين قشر از آوارگان، از حداقل نيازهاي ضروري براي زندگي برخوردارند.
پايين بودن درآمد خانوادههاي آواره و رشد بيكاري در ميان آنان باعث شده تا زنان فقير، جوان و كارگر به عنوان آسيبپذيرترين قشري باشند كه فقر آنها را تهديد ميكند و براي رهايي از آن به هر كاري از قبيل كارگري، تكديگري، سوءاستفادههاي جنسي و غيره... متوسل شوند. آنها به عنوان كارگران ارزان و غيرماهر مورد استثمار قرار ميگيرند و حقوق آنها نازل است.
كودكان آواره فلسطيني نيز از ديگر اقشار آسيبپذير در برابر فقر و بيكاري ميباشند. بنابراين آنها مجبورند كه براي كمك به هزينه زندگي خانواده خود، در شرايط بسيار سخت كار كنند،و از سوي كارفرمايان خود مورد استثمار قرار گيرند يا به شغلهاي كاذب روي آورند و ياحتي مورد آزار و اذيتهاي جنسي قرار گيرند. اشتغال كودكان باعث ميشود تا آنها از تحصيل و آموزش بازمانده و اين امر ضربه بزرگي به زندگي آينده آنها وارد ميكند.
3) سطح پايين آموزش
مسأله ديگري كه آوارگان با آن روبرو هستند بيسوادي بسيار زياد در ميان آوارگان بالاخص زنان است. فقدان سواد و مهارتهاي اوليه، آنها را از فرصتهاي شغلي كارآمد محروم ميكند. همچنين اين امر به كيفيت زندگي آنها لطمه ميزند. زيرا تحصيلات براي زنان و دختران، مهمترين عامل در تعيين موفقيت در برنامههاي تنظيم خانواده و خدمات مربوط به مراقبتهاي بهداشتي اوليه است.
آموزش پسران بر دختران تقدم دارد و اين مسأله معضل آموزش را براي دختران دو چندان كرده است. علاوه بر فقر، هنجارها و ارزشهاي اجتماعي از ديگر عوامل عمده بيسوادي در بين دختران در اردوگاهها تلقي ميشود.
يكي از دلايل مهم افسردگي در زنان، بيكاري شوهرانشان يا غيبت طولاني آنها ميباشد. علاوه بر مشكلات فوقالذكر، آوارگان فلسطيني از مشكلات ديگري رنج ميبرند كه به طور موردي به آنها اشاره ميگردد:
- مردان بيكار از تأمين هزينه زندگي عاجز مانده و دچار نوعي نااميدي و خستگي ميشوند، اين امر در روحيه آنها تأثير خواهد گذاشت.
- علاوه بر اين زنان آواره كه از افسردگي، نگراني و فشار روحي زياد رنج ميبرند زناني هستند كه مسئول نگهداري خانواده هستند.
- آوارگان در جامعهاي سنتي و از نظر فرهنگي در سطحي بسيار پايينتر زندگي ميكنند. هرگز از سوي كشورهاي ميزبان به عنوان شهروند تلقي نگرديده و از حقوق اجتماعي يك شهروند محروم ميباشند.
- رشد جمعيت در بين آوارگان فلسطيني بسيار بالا ميباشد. بنابراين هر چه ميزان جمعيت اردوگاهها افزايش يابد بالطبع از ميزان امكاناتي كه يك آواره ميتواند از آن بهرهمند شود،كاهش مييابد.
اقدامات سازمان ملل
مجمع عمومي سازمان ملل از ابتدا چندين قطعنامه در زمينه لزوم بازگشت آوارگان به وطن خويش به علاوه دريافت خسارت صادر كرده است. در حالي كه رژيم اسراييل همواره اين قطعنامهها را رد نموده است.
در 14 مه 1948 يعني يك روز پس از اعلام رسمي تشكيل دولت اسراييل، «كنت فالك برنادوت» به سمت ميانجي سازمان ملل برگزيده شد.
وي پس از ديدار از منطقه و اطلاع از وضع آوارگان فلسطيني در كشورهاي منطقه، در تاريخ 16 سپتامبر گزارش خود را درباره اوضاع فلسطين ارائه نمود تا مجمع عمومي سازمان ملل پيشنهادهاي او را در مورد آوارگان تصويب نمايد.
برنادوت به مجمع عمومي سازمان ملل اعلام نمود، كه حق بدون شرط آوارگان فلسطيني را براي انتخاب ميان بازگشت يا جبران خسارت بايد كاملاً محترم شمرد. «چنانچه حق آنها براي بازگشت به وطنشان كه روزي مجبور به ترك آن شدند، به رسميت شناخته نشود،چنين راه حلي ناعادلانه خواهد بود. اگر حق اين قربانيان بيگناه مبني بر بازگشت به خانههايشان زيرپا گذاشته شود و سيل مهاجران يهودي به سرزمين فلسطين، اسكان دائم آوارگان فلسطيني را كه ريشهاي چند ساله در آن سرزمين دارند به خطر بياندازد، اصل و اساس عدالت زير سؤال خواهد رفت.» گفتههاي برنادوت تأثير زيادي در صدور قطعنامه 194 مجمع عمومي داشته است.
سازمان ملل قطعنامههايي در مورد آوارگان فلسطيني صادر كرده است. از ميان اين قطعنامهها ميتوان به قطعنامههاي 194 دسامبر 1948، قطعنامهي 302 دسامبر 1950 و قطعنامه 512 ژانويه 1952 اشاره نمود، كه مهمترين آنها قطعنامه 194 ميباشد. مجمع عمومي در تاريخ 11/12/1948 راجع به كميسيون آشتي رژيم بينالمللي بيتالمقدس و بازگشت آوارگان قطعنامهاي را به تصويب رساند كه در بند 11 آن آمده است:
«مجمع عمومي تصميم ميگيرد، به آوارگاني كه قصد بازگشت به وطن خويش و از سرگرفتن زندگي مسالمتآميز در كنار همسايگانشان را دارند، در اسرع وقت براي انجام اين كار اجازه داده شود و براي آنهايي كه بازگشت به وطن را ترجيح نميدهند بايد خسارات اموال مفقود شده و يا صدمه ديده پرداخت گردد.»
قطعنامه 273 مجمع عمومي مورخه 11 مه 1949 راجع به قبول عضويت اسراييل در سازمان ملل اذعان ميدارد كه: پس از دريافت گزارش شوراي امنيت،نسبت به قبول عضويت در سازمان ملل، با توجه به اينكه درداوري شوراي امنيت، اسراييل يك صلحدوست بوده و قادر و مايل به اجراي مقررات موجود منشور ميباشد، و با توجه به اينكه شوراي امنيت به مجمع عمومي، قبول عضويت اسراييل را توصيه نموده است، با در نظر گرفتن اعلاميه كشور اسراييل، مبني بر اينكه پس از عضويت، بدون شرط مقررات منشور سازمان ملل را ميپذيرد و احترام بدانها را تعهد ميكند، با يادآوري قطعنامههاي مورخ 29 نوامبر 1947، 10 و 11 دسامبر 1948 و با توجه به اعلاميهها و توضيحات نماينده كشور اسراييل دركميته سياسي به ويژه مبني بر انجام قطعنامههاي فوق مجمع عمومي،در عمل به وظيفه خود بر طبق ماده 4 منشور سازمان ملل و قاعده 125 مقررات اجرايي:
1ـ مقرر ميدارد كه اسراييل يك كشور صلحدوست است كه مقررات موجود در منشور را ميپذيرد و براي اجراي آن قادر و مايل ميباشد.
2ـ تصميم ميگيرد كه اسراييل را به عضويت سازمان ملل بپذيرد.
اما رژيم صهيونيستي از بدو عضويتش در سازمان ملل متحد تا به امروز حق بازگشت فلسطينيان به وطنشان را به اين بهانه كه پس از ورود ارتشهاي عرب به فلسطين خارج شدهاند، را منكر ميشود و مدعي است كه كشورهاي عربي با اعلان جنگ به يهود تعدي كردند، لاجرم اين مسئله بايد از سوي عربها و به وسيله اسكان آنها در محلي كه حضور دارند حل و فصل شود.
همچنين علاوه بر اقدامات فوق، مجمع عمومي سازمان ملل قبل از اين موارد نيز اقدام به تأسيس آنروا كرده بود كه شرح آن در بخشهاي گذشته به طور مفصل رفت.
نتيجهگيري
از ابتداي معضل آوارگان فلسطينيها بخصوص از سال 1948 به بعد تمشيت امور پناهندگان و آوارگان بر عهده كميساري عالي پناهندگان سازمان ملل قرار گرفت، و بلافاصله كمك سازمان ملل به آوارگان شروع شد.
امروزه آوارگان فلسطيني با وجود اين كمكها در شرايط بسيار نامناسبي به سر ميبرند و به نظر ميرسد اين مسئله حل نخواهد شد، مگر با احقاق حقوق كامل آنها و اين امر هم ميسر نميشود مگر با بازگشت اين آوارهها به سرزمين، خانه و كاشانه خود.
براساس قطعنامه 194 مجمع عمومي سازمان ملل متحد، آوارگاني كه مايل به بازگشت به خانه وكاشانه خود هستند و مايلند با همسايگان خود در صلح و صفا زندگي كنند بايد اجازهي اين كار را داشته باشند و به آن دسته آوارگاني هم كه قصد بازگشت ندارند بايد خسارات وارده به اموال و دارايي آنها توسط دولتها يا مقامهاي مسئول پرداخت شود. اما دولت اسراييل بدون توجه به اين قطعنامه و نقض ديگر موارد حقوق بينالملل، با بازگشت آوارگان و پرداخت غرامت به آنها مخالفت كرده و معتقد است كه تمام آوارگان فلسطيني بايد به طور دائم در خارج از فلسطين باقي بمانند، يعني در همان جايي كه هستند اسكان يابند.
اكثريت غالب اعضاء مجامع بينالمللي حق بازگشت را تأييد ميكنند. بدين ترتيب اين حق فلسطينيها است كه به سزمين و خانههاي خود بازگردند و عقبنشيني از آن اصلاً جايز نيست. اين حق از طريق قطعنامههاي مكرر و گوناگون از سوي سازمان ملل متحد و از طريق صدور توافق نامههايي بينالمللي و منطقهاي به صورت يك حق عربي درآمده است كه تمام كشورهاي جهان به آن ملزم هستند.
بر همين اساس لازم است تا دولتها، دستگاههاي بين دولتي، دستگاههاي مرتبط با سازمان ملل، آژانسهاي تخصصي و سازمانهاي غيردولتي تلاش كنند تا گامي در جهت احقاق آوارگان بر طبق قواعد آمره بينالمللي، اعلاميه جهاني حقوق بشر، منشور ملل متحد، كنوانسيون جهاني حقوق كودك، و كنوانسيون رفع خشونت بر عليه زنان، و ديگر قطعنامهههاي سازمان ملل بردارند.
منابع
1ـ مركز اسناد و مطالعات راهبردي فلسطين و خاورميانه
2ـ فصلنامههاي مطالعات فلسطين (شماره1)
3ـ بولتنهاي مؤسسه تحقيقات و پژوهشهاي سياسي علمي «ندا»
4ـ آرشيو مطبوعات این مطلب تاکنون 4231 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|