ضرورت تغيير نگرش آمريكا به تحولات ايران
ويليام سوليوان آخرين سفير آمريكا در ايران در كتاب خاطرات خود كه در باره تحولات انقلاب اسلامي به رشته تحرير درآورده ، در موارد متعددي مقامات حكومت جيمي كارتر را به بي كفايتي متهم كرده و از جمله در زمينه تسخير سفارت آمريكا در تهران مي نويسد : «روش سست و بيبنياد حكومت كارتر در سياست خارجي و اقدامات نامعقول برژينسكي، كه هنوز قادر به درك واقعيت مسائل ايران نبود، در نوامبر 1979 به گروگانگيري اعضاء سفارت آمريكا در تهران منجر گرديد».1
طي سه دهه اخير بسياري از مقامات بلندپايه آمريكايي در قضاوتهاي سياسي و يا در خاطرات مكتوب خود تصاوير روشني از ضعف ديپلماسي و نارسايي هاي اطلاعاتي آمريكا در برابر تحولات انقلاب اسلامي ارائه كرده اند. در اين ميان خاطرات سوليوان و خاطرات برژينسكي كه هر دو به تحولات انقلاب اسلامي و رويدادهاي سالهاي اول پس از آن اختصاص دارد ، خاطرات جيمي كارتر كه پس از شكست عمليات مداخله جويانه نظاميان آمريكايي در طبس به رشته تحرير درآمد ، خاطرات هميلتون جردن كه پس از تسخير سفارت آمريكا مكتوب شد ، خاطرات رونالدريگان كه پس از شكست عمليات موسوم به « ايران گيت » نوشته شد و... به روشني مي تواند خطاهاي رفتاري ، زاويه غلط نگرش آمريكا به رويدادهاي انقلاب و در نتيجه انفعال آن كشور در برابر تحولات پس از پيروزي انقلاب اسلامي را به تصوير بكشد . اين پديده رمز موفق نبودن آمريكا در اكثر طرح هايي است كه طي 32 سال اخير با هدف رويارويي با انقلاب و جمهوري اسلامي ايران به اجرا گذارده است .
طي سه دهه اخير هيچيك از رخدادهاي پس از انقلاب به اندازه تسخير سفارت آمريكا و پيامدهاي منطقه اي و جهاني آن نتوانسته است دولت آن كشور را به عقب نشيني و استيصال وادار سازد . آمريكايي ها پس از اين رويداد بزرگ در تهران تلاش فراواني كردند تا اين حركت و هرگونه اقدامي عليه خودشان را در نقاط مختلف جهان به عنوان نشانه اي از تروريسم بشناسند و با همين نگرش به رفتار خود شكل دهند . آنها هر اقدامي عليه منافع غرب به طور اعم و منافع خود بطور اخص را مظهري از تروريسم تلقي كرده و تلاش نمودند اين واژه ر ا تنها در چهارچوب مصالح و منافع خود تفسير كنند . در راستاي اين نگرش بسياري از دولتها كه تصميماتشان مستقل از آمريكا بود متهم به حمايت از تروريسم شدند. مع الوصف افكار عمومي جهان حقيقت را نه در تبليغات جهت دار آمريكائيها بلكه در عملكرد آنها جستجو كرده اند . انتشار اسناد موجود در داخل سفارت آمريكا به جهانيان ثابت كرد كه دولت هاي آمريكا از طريق سفارتخانه هاي خود در كشورهاي مختلف به جاسوسي ، تخريب ، توطئه ، جذب مزدور ، هدايت شبكه هاي تروريستي و براندازي مشغول هستند . افشاي اين اسناد سبب غافلگيري مقامات واشنگتن گرديد و جاي هيچگونه تكذيب را براي آنان باقي نگذاشت . اين غافلگيري به جايگاه و منزلت آنان در جهان و به ويژه نزد افكار عمومي منطقه لطمه جدي وارد ساخت .
آمريكا در گرماگرم انقلاب و زماني كه از نگهداشتن رژيم شاه نااميد شد ، استراتژي نفوذ در بين نخبگان سياسي و انحراف انقلاب از مسير اصلي خود را برگزيد . از آنجا كه ميانه روهاي دولت موقت با خصلت هاي محافظه كارانه ، در عين عدم وابستگي به گذشته ، با حركتهاي انقلاب موافق نبودند اين خصيصه آمريكايي ها را اميدواركرد تا آب رفته را به جوي بازگردانند . ولي عدم تسلط دولت موقت بر تحولات بعد از انقلاب ، كاخ سفيد را نااميد كرد و اين نااميدي با تسخير سفارت آن كشور در تهران به اوج خود رسيد . در اين شرايط آمريكا كه كار خود را در ايران تمام شده مي ديد ، خصومت خود را عليه ملت ايران در ابعاد سياسي ، اقتصادي ، فرهنگي و نظامي شدت بخشيد .
اين دشمني طولاني اگرچه براي مردم ايران بدون خسارت نبود ولي يقينا نتوانست آمريكايي ها را در رسيدن به روياهايي كه پس از پيروزي انقلاب در ايران دنبال مي كردند ، ياري دهد . از اين رو آمريكا در زورآزمايي با انقلاب اسلامي يقينا بازنده بوده است . بديهي است دليل اين باخت را بايد در نوع نگاه آمريكائيها به تحولات جهان و به قول سوليوان در روش سست و بيبنياد حكومتهاي آمريكا و در اقدامات نامعقول آنان جست و جو كرد . نگاهي كه اگر تصحيح نشود آنان را بيش از پيش در تناقضات رفتاري شان نسبت به جهان اسلام به طور اعم و تحولات ايران به طور اخص گرفتار خواهد ساخت .
_____________
1 - اسرار سقوط شاه، برژينسكي، ترجمه حميد احمدي، انتشارات جامي، بخش مقدمه
سردبير
|