جايگاه درس تاريخ
در شناخت افقهاي آينده
در آغاز قرن بيست و يكم اين پرسش مدام وجود داشت كه جهان در هزاره سوم ميلادي چگونه خواهد بود؟ چنين پرسشي با تأمل در دو هزاره و نيز هزارههاي پيش از آن صورت ميگرفت. براي كساني كه جنبههاي عملي و علمي اين پرسش بيشتر مطرح است، به جاي هزار سال آينده، پرسش از صد سال آينده مدنظر قرار گرفته، بدين معني كه در قرن بيست و يكم جهان در چه شرايطي واقع خواهد شد.
طرح چنين پرسشي نشانه انديشهورزي انسان معاصر و تلاش او براي بهروزي مداوم است. در حقيقت با مطالعه دقيق تاريخ گذشته و امعاننظر در آيندهاي كه در پيش روست از اكنون به استقبال فردا ميرود و با قرار دادن برنامهاي حساب شده و مبتني بر مطالعه فراروي خويش به حل و فصل مشكلات آينده و هموار ساختن راه پيشرفت ميپردازد.
بدون شك وضع كنوني هر جامعهاي داراي نسبتي با گذشته آن جامعه است. خواه اين وضع ادامه روند تاريخ گذشته باشد يا اعراض از آن. در قدم اول در اين رابطه انتخاب آگاهانه و مبتني بر مطالعه و شناخت، شرط تعيين اين نسبت است و در قدم دوم بهرهگيري خردمندانه از ميراثي كه از گذشتگان به ما رسيده است. هيچ انسان و جامعهاي نميتواند گذشته خود را ناديده بگيرد. زيرا وضع كنوني او حاصل فرايندي است كه از گذشته به طرف حال طي شده. اما مغرور و مفتخر به گذشتگان شدن و يا مدام در حسرت روياگونه گذشته گذراندن نيز صحيح نيست. تاريخ آنگاه كه با مطالعه و تحقيق و تفكر همراه نباشد بسان سايه سنگيني خواهد بود كه بر انديشه و عمل مردمان سنگيني خواهد كرد. در چنين شرايطي تاريخ آفت خواهدبود و بسانِ بندي بر پاي ملتها در جهت ممانعت از گام برداشتن آنها به سوي آينده جلوهگر خواهد شد. حق آن است كه تاريخ گذشته را بايد به درستي شناخت. از آن پند و عبرت گرفت و توشه لازم را براي پيمودن راه آينده از آن كسب كرد. در اين صورت است كه يك ملت اززبان اهل تاريخ خود خواهد شنيد كه چه بوده است و اكنون چيست و كيست؟ پس از آن است كه ميتواند در عطف توجه به آينده بپرسد كه چه ميخواهد؟ ميخواهد به كجا برود؟ در آينده چه و كه خواهد بود؟ هر ملتي كه علاقهمند به حيات توأم با آزادي و عزت و استقلال خويش است بدون شك انديشه فرداي خود را خواهد داشت و انديشيدن درباره آينده از صفات خردمندان است. بدون شك انديشه در باب دنياي آينده مستلزم مطالعه وسيع در باب خويشتن و ديگران و شرايط مادي و معنوي جهاني است كه در آن بسر ميبريم.
بحث درباره آينده و برنامههاي لازم براي ورود به آن در كشور ما مدتي تحت عنوان «ترقي» و اكنون بيشتر در مفهوم «توسعه» مطرح ميگردد. اما به ندرت با عطف توجه به شناختي عميق و سرگذشت تاريخي اين كشور و ملت و طراحي افقهاي دوردست آينده همراه بوده است. معمولاً محاسبات آماري با برآوردهاي زماني حدود 20 ساله مبناي چنين فعاليتهايي است. حال آنكه در قدم اول لازم است مبادي نظري و طراحي كلي دنياي آينده صورت گرفته باشد تا همان طراحيهاي 5 تا 20 ساله به درستي شكل گيرد و پايدار بماند. در اين خصوص لازم است متذكر شويم كه قبل از آن كه از قرن هجدهم بحث پروگريسيسم (ترقي) در اروپا مطرح شود در قرن شانزدهم بحث اتوپيا (جامعه آرماني) مطرح شده بود. اين به خوبي نشان ميدهد كه در يك نگرش بلند و كلي و به نحوي نظري لازم است ميان برنامه توسعه اجتماعي و آرمانهاي يك جامعه رابطهاي شناسايي شود و اين بر عهده مورخان است. در تمامي جهان نيز چنين مباحثي را فيلسوفان تاريخ يا مورخان بزرگ انجام ميدهند. زيرا طرح آن و اثبات آن اساساً با رجوع به سير تاريخي يك ملت و چگونگي تكوين موقعيت فعلي آن امكانپذير است. ديگر كساني كه به مهندسي اجتماعي ميپردازند مانند جامعهشناسان، برنامهريزان و امثال آنها برنامههاي كوتاه و حداكثر ميانمدت را ميتوانند محاسبه و طراحي كنند و دستاندركاران مجريان چنين برنامههايي خواهند بود. صرفاً اهل تاريخ هستند كه با بررسي ادوار طولاني و بلندمدت گذشته يك ملت ميتوانند به مدد خرد الهام گرفته از تاريخ، آينده را در افقهاي نه چندان روشن آن مطرح سازند. اما آيا وضعيت كنوني درس تاريخ از دبيرستان تا دانشگاه چنين امكاني را فراهم ميآورد، بدون شك خير. اين نشان ميدهد كه لازم است در نگرش به درس تاريخ، محتوا، فنون، روشها، ابزارها، اهداف و موقعيت آن تجديدنظري اساسي صورت گيرد. درس تاريخ در جامعه ما فاقد خلاقيت لازم است و از تحرك و پويايي كافي برخوردار نيست. لازم است از سطح دبيرستان و حتي پيش از آن نسبت به تجديدنظر در اين خصوص به عنوان يك معضل فرهنگي انديشه كرد.
منبع:
رشد آموزش تاريخ
سال سوم، شماره 7
|