«MI6» و ساواك | پيشينه اينتليجنس سرويس
اينتليجنس سرويس (Intelligence Service) سازمان جاسوسي و ضدجاسوسي انگلستان، قديميترين دستگاههاي اطلاعاتي – امنيتي و جاسوسي جهان به شمار ميرود. هنگامي كه اين سازمان در سال 1573م در دوران سلطنت اليزابت اول و به همت يكي از وزيران او – فرانسيس واتينگهام – در لندن تأسيس شد، تنها 80 سال از كشف قاره آمريكا گذشته بود. سازمان اطلاعاتي انگلستان به سرعت سازماندهي شد و ساختار تشكيلاتي آن بر اساس شش اداره مستقل شكل گرفت. اين ادارات ششگانه كه تا امروز هم با تغييراتي چند دوام آوردهاند عبارتند از: 1- اداره اطلاعات سياسي خارجي 2- اداره اطلاعات دريايي 3- اداره اطلاعات نظامي 4- اداره اطلاعات تجاري و صناعي 5- اداره اطلاعات داخلي و 6- اداره اطلاعات مستعمرات.
اين دواير ششگانه در ساختمانهاي مجزايي مستقر هستند و ارتباطي با يكديگر ندارند و صرفاً از طريق اداره مركزي اينتليجنس سرويس كه در منطقه وايتهال لندن واقع است فعاليت آنها كنترل ميشود. بيشترين مأموران اينتليجنس سرويس در كشورهاي خارجي در پوشش ديپلماتيك، اقتصادي و فرهنگي فعاليت ميكنند. در سفارتخانههاي انگلستان، مأموران اطلاعاتي – امنيتي آن كشور بخش ويژهاي به خود اختصاص ميدهند كه فعاليت و حيطه عمل آن مستقل از بخش سياسي و ديپلماتيك سفارت است و كاركنان رسمي سفارت اطلاعي از فعاليتهاي بخش اطلاعاتي و جاسوسي ندارند.
تشكيلات اطلاعاتي – جاسوسي بريتانيا پس از جنگ جهاني دوم تحت كنترل ارتش درآمد. امنيت داخلي بريتانيا پس از جنگ، بر عهده اداره پنجم سازمان اطلاعات نظامي قرار گرفت كه اختصاراً MI5 ناميده ميشود.(1) MI5 تشكيلاتي بسيار مخفي است و فعاليت آن پوشيده و پنهان است؛ گفته ميشود كه «مردم انگليس آن را نميشناسند». MI5 تحت پوشش شهرباني مركزي آن كشور «اسكاتلنديارد» فعاليت ميكند و پوشش اجرايي و رابط آن تحت عنوان «اداره ويژه» در اسكاتلنديارد مستقر است.(2) اما سازمان جاسوسي انگلستان در كشورهاي خارجي كه بالاخص پس از جنگ جهاني دوم توانمندي بيش از پيش يافت MI6 است(3) كه تحت كنترل اداره ششم اطلاعات نظامي است و معروفترين اجزاي سازمان اطلاعاتي – جاسوسي بريتانيا به شمار ميرود و فعاليت تمام دستگاههاي اطلاعاتي آن كشور تحتالشعاع فعاليت و حيطه عمل آن قرار دارد.(4) مأموران MI6 در كشورهاي خارجي و هدف عمدتاً تحت پوشش ديپلماتيك و سياسي فعاليت ميكنند و عضوي از وزارت خارجه بريتانيا معرفي ميشوند و نهايت پنهانكاري اعمال ميشود و نفرات و اجزاي آن تقريباً هويتشان هيچگاه آشكار نميشود.
MI6 در ايران
برخلاف سيا و موساد، از حضور و فعاليت MI6 در ايران اسناد و مدارك قابل توجهي در اختيار نداريم. نيز نميدانيم از چه زماني پاي مأموران اين سازمان اطلاعاتي – جاسوسي در ايران باز شده است. با اين حال و با توجه به قرائن و شواهد موجود حداقل از هنگام آغاز روابط جدي سياسي ميان ايران و انگلستان، مأموراني از دستگاه اطلاعاتي انگلستان در سفارت اين كشور و يا برخي نمايندگيهاي سياسي بريتانيا در ايران حضور داشتهاند. تصور ميرود از دوران حكومت سلسله صفويه تا آغازين سالهاي سلسله قاجار در ايران، مأموراني از دستگاه اطلاعاتي بريتانيا هر چند به طور پراكنده، مسافرتهايي به ايران كرده و اطلاعاتي در اختيار سازمان متبوعه خود گذاشته باشند. در اين ميان حداقل از اواخر دوران سلطنت نادرشاه و تمامي دوران حكمراني زنديه به بعد، ميبايد رفت و آمد و مسافرتهاي مأموران دستگاه اطلاعاتي – جاسوسي بريتانيا به ايران شتاب بيشتري به خود گرفته باشد. با گسترش روابط ايران و انگلستان در دوران قاجار، به تدريج اين كشور در ايران نفوذ يافت. حضور و فعاليتهاي بريتانيا در ايران عصر قاجار بر كسي پوشيده نيست و كودتاي سوم اسفند 1299 با حمايت آن كشور صورت گرفت.(5) نيز هم آنان بودند كه رضاشاه را در شهريور 1320 از سرير سلطنت به زير كشيدند و فرزندش محمدرضا را جانشين او ساختند. در تمام دوران سلطنت قاجارها و نيز رضاشاه، مأموران اينتليجنس سرويس در ايران حضور داشتند و در تحولات آن دوره اثرگذار بوده و نقش قابلتوجهي بر عهده داشتند. چنان كه از منابع برميآيد آلن چارلز ترات رئيس وقت MI6 در سفارت انگلستان در تهران در صعود نهايي محمدرضا به سلطنت نقش قابل توجهي ايفا كرد. حسين فردوست به ارتباطاتش با ترات و نقش او در به سلطنت رسانيدن محمدرضا پهلوي اشارات جالب توجهي كرده است.(6) سفارت بريتانيا در تهران و نيز دستگاه اطلاعاتي جاسوسي اين كشور در ايران، در تمام دوران دوازده ساله نخست سلطنت محمدرضا نقش قابل توجهي بر عهده داشتند.(7) گفته ميشد كه بسياري از تحريكات و ناآراميهاي سراسر دهه 1320ش در بخشهاي مختلف ايران توسط عوامل اطلاعاتي – جاسوسي بريتانيا در ايران صورت ميگيرد و نيز در مناطق نفتخيز جنوب وميان رجال و صاحبان نفوذ، نمايندگان مجلس و غيره در تهران و ساير مناطق كشور نيز ردپايي از نفوذ و اثرگذاري عوامل اطلاعاتي انگلستان ديده ميشد.(8)
در دوران نهضت ملي شدن صنعت نفت ايران و نخستوزيري مصدق، دستگاه اطلاعاتي – جاسوسي بريتانيا در ايران فعال بود و در فراهم آوردن تمهيدات لازم براي به سقوط كشانيدن دولت مصدق نقش قابل توجهي بر عهده داشت.(9) با تلاشهاي پيگير دستگاه سياسي – اطلاعاتي انگلستان بود كه نهايتاً آمريكا متقاعد شد راهي جز سرنگون كردن دولت مصدق ندارد.(10) چنان كه از منابع موجود برميآيد پس از پايان موفقيتآميز كودتا و تحولات پس از آن هم تثبيت قدرت و موقعيت محمدرضا پهلوي در رأس حكومت بيش از هر چيز مديون سرسختي و حمايت انگلستان و دستگاه اطلاعاتي آن كشور در برابر موضع متفاوت آمريكا بود كه به قدرت رسانيدن افرادي نظير زاهدي يا تيمور بختيار را بر ماندن شاه در سرير سلطنت ترجيح ميداد. نماينده MI6 در ايران اين موضوع را يك بار با فردوست نيز در ميان گذاشته و تصريح كرده كه اگر پافشاري آنان نبود موقعيت شاه در پي كودتاي 28 مرداد 1332 سخت به مخاطره ميافتاد.(11) پس از كودتاي 28 مرداد 1332 مدتها طول كشيد تا آمريكا متقاعد شد تثبيت قدرت محمدرضا پهلوي در رأس حاكميت، بيش از هر جانشين احتمالي ديگر ضامن گسترش منافع آنان در ايران است.
هر چند به دنبال كودتاي 28 مرداد 1332 روابط سياسي ايران و انگلستان پس از گسستي كه در دوره نخستوزيري مصدق بدان راه يافته بود، بار ديگر گسترش يافت و انگليسيها در كنسرسيوم نفت ايران هم سهم قابل توجهي به دست آورده و جاي پاي خود را در ايران تثبيت كردند، اما خيلي زود آشكار شد كه از آن پس تنها قدرت برتر در عرصه ايران نخواهند بود و رقيب تازهنفس و پرقدرت آنان، آمريكا، بر جايگاه قدرت بلامنازع خارجي در عرصه ايران تكيه خواهد زد. بدين ترتيب پس از كودتاي 28 مرداد به رغم حضور جدي و چشمگير انگليس در ايران كه تا پايان دوران سلطنت محمدرضا هم دوام آورد، همواره آمريكا بود كه در ايران نقش درجه اول داشت. انگليسيها در آن برهه خواسته يا ناخواسته پذيرفتند كه آمريكا به دليل موقعيت برتر جهاني، در ايران نيز نقش اصلي داشته باشند. در اين ميان انگليسيها تشخيص دادند كه حمايت از برتري آمريكا در ايران و نيز ساير نقاط جهان و دنياي غرب، براي موقعيت آنان سودمندتر خواهد افتاد.(12)
البته مأموران دستگاه اطلاعاتي انگلستان تا پايان دوران سلطنت محمدرضاشاه در ايران حضور داشتند.(13) با اين احوال اسناد و مدارك كمي در اختيار داريم كه ارتباط مأموران MI6 را با ساواك نشان دهد. مأموران MI6 با شاه و برخي رجال درجه اول كشور ارتباطاتي داشتند و درباره مسائل موردعلاقه طرفين تبادلنظرهايي ميكردند.(14) اما در مقايسه با سيا و موساد، دستگاه اطلاعاتي – جاسوسي انگلستان در ايران در حاشيه قرار گرفت.
از جمله كساني كه به موضوع روابط و همكاريهاي دوجانبه MI6 و ساواك اشاره ميكند منوچهر هاشمي است كه مدتها مديركل اداره كل هشتم ساواك (ضدجاسوسي) بود. او تأكيد دارد كه MI6 با امكانات و تجارب فراواني كه در امور ضدجاسوسي داشت در مواردي كمكهاي باارزشي در اختيار اداره كل هشتم ساواك قرار ميداد. بيشترين همكاري MI6 با اداره كل هشتم ساوا در رابطه با تعقيب و مراقبت از مأموران كا.گ.ب در ايران بود. منوچهر هاشمي ضمن اشاره به همكاري نزديك اداره كل هشتم ساواك با نمايندگيهاي سيا و MI6 در ايران، برخي دلايل نيازمندي ساواك به مساعدت سيا و MI6 را برشمرده است:
1- داشتن آرشيو كامل، حاوي اطلاعات بسيار جامع از تشكيلات و سازمانهاي جاسوسي شوروي و كشورهاي اقمار آن. اين اطلاعات چه در مورد افسران كي. جي. بي. يا جي. آر. يو.، و چه در مورد شيوهها و تكنيكها و عملكرد آنان، مرتباً در اختيار نمايندگيهاي سيا يا MI6 گذاشته ميشد، و بديهي است كه اين اطلاعات در موفقيت عمليات تا چه اندازه ميتوانست مؤثر واقع شود. البته در مواردي كه اداره هشتم، هدف مشتركي با آن سرويسها داشت، اطلاعات موردنياز در اختيار اين اداره و مأموران عملياتي آن هم قرار داشت، اطلاعات موردنياز در اختيار اين اداره و مأموران عملياتي آن هم قرار ميگرفت. علاوه بر همكاري در هدفهاي مشترك، اصولاً همكاري سرويسهاي اطلاعاتي غرب با كشورهاي دوست ايجاب ميكرد، خلاصه سوابق افسران اطلاعاتي شوروي، به محض ورود به آن كشورها، در اختيار سازمانهاي اطلاعاتي آنها قرار داده شود، و اداره هشتم ساواك هم از اين قاعده مستثنا نبود.
2- مأموريني از اعضاي سرويسهاي اطلاعاتي شوروي و كشورهاي اقمار كه به غرب پناهنده ميشدند، يا به صورتهايي به خدمت سيا و MI6 درميآمدند، و موارد آن هم زياد بود، اطلاعات زيادي از سازمانهاي جاسوسي كشورهاي خود در اختيار كشورهاي غربي ميگذاشتند. بدين ترتيب منابع اطلاعاتي آنها از سرويسهاي اطلاعاتي شوروي غنيتر و كاملتر ميشد. اين امكان، به جز آمريكا و انگليس، و احياناً يكي دو كشور ديگر، براي هيچيك از كشورهاي ديگر وجود نداشت.
3- سرويسهاي اطلاعاتي غرب از پيشرفتهترين و كاملترين وسايل فني و علمي برخوردار بودند و همه روزه هم بر غناي تكنولوژي و امكانات خود ميافزودند.
4- سرويسهاي اطلاعاتي غرب مأموران و كارشناسان متعددي از اقوام و مليتهاي مختلف با آشنايي به زبانهاي گوناگون در اختيار داشتند كه در هر مناسبتي ميتوانستند از وجود آنها استفاده بكنند، و از آن طريق به اسناد و مدارك و مطالب مكتوب به هر زبان دسترسي پيدا كنند.
همانطور كه اشاره شد، امكانات و تواناييهاي اداره هشتم در مواردي كه هدفهاي مشتركي با سرويسهاي اطلاعاتي غرب در بين بود، با امكانات آن سرويسها تلفيق ميشد. يا در صورت نياز به همكاري و اخذ كمك در عملياتي كه بايد مستقلاً صورت ميگرفت، سرويسهاي همكار، از كمكهاي همديگر بهرهمند ميشدند.
توضيحاً اضافه كنم، سازمانهاي اطلاعاتي كه اداره ضدجاسوسي ساواك از كمكهاي مختلف آنها بهرهمند ميشد، سازمانهاي سيا و MI6 بودند...
سيا و MI6 به رغم ارتباطاتي كه با ساواك داشتند از نفوذ در ساواك و به استخدام درآوردن برخي نفرات ساواك براي مقاصد خود نيز ابايي نداشتند.
به رغم همكاري فيمابين گاه ساواك فعاليتهاي MI6 و سيا را در ايران كنترل ميكرد. البته اين دو سرويس هم به اقدامات مشابهي در برابر ساواك دست ميزدند و تلاش ميكردند برخي اطلاعات موردنياز را از مسيرهاي ديگر و پنهان از چشم ساواك كسب كنند كه در اين ميان گاه برخوردهايي نيز به وجود ميآمد.
برخلاف سيا و نيز موساد كه با ساواك ارتباط مستقيم داشتند، MI6 هيچگاه به گسترش روابط مستقيم با ساواك تمايل نشان نداد، اما در مواردي با بهرهگيري از نيروها، امكانات مالي و فني به فعاليتهاي مستقلي در ايران انجام ميداد. از جمله مهمترين اين اقدامات تأسيس شبكه اطلاعاتي – جاسوسي معروف به شبكه ماهوتيان در استانهاي شمالي كشور بود كه طي آن نيروهايي از ساواك به سرپرستي سرتيپ ماهوتيان – از معاونين ساواك – فعاليت اطلاعاتي مستقلي را با هدايت مستقيم مأموران MI6 در ايران سر و سامان ميدادند. چنانكه از قراين و شواهد موجود برميآيد اين شبكه از اوايل تأسيس ساواك و از دوران رياست سپهبد تيمور بختيار بر ساواك در استانهاي شمالي ايران (گرگان، مازندران و گيلان) آغاز شده بود. مهمترين وظيفهاي كه MI6 براي اين شبكه محدود اما كارآمد در نظر گرفت، فعاليت بر ضد عوامل پيدا و پنهان شوروي و كا.گ.ب در استانهاي شمالي ايران بود. بودجه و هزينه فعاليت اين شبكه مستقيماً از سوي ساواك تأمين ميشد و افراد ساواكي مرتبط با آن، تماس مستقيمي با بدنه مديريتي ساواك نداشته و از حيطه فعاليت و عملكرد خود هيچ گزارشي در اختيار اين سازمان قرار نميدادند، بلكه كليه اقدامات و نتيجه فعاليت آنان صرفاً در اختيار نمايندگان MI6 در ايران قرار ميگرفت. به رغم اين احوال، هم رؤساي وقت ساواك و هم شاه هيچگاه مانعي بر سر راه فعاليت اين شبكه اطلاعاتي نتراشيدند. ارتباط اين شبكه با ساواك از طريق قائممقام وقت ساواك قرقرار ميشد و از كانال او بود كه هزينهها و تجهيزات و امكانات مورد درخواست در اختيار شبكه قرار ميگرفت.(15) مأموران شبكه ماهوتيان عمدتاً در هيأت مغازهداراني فعاليت ميكردند كه تمام امكانات آن از سوي MI6 و در واقع ساواك تأمين ميشد. اين افراد به نوبه خود افراد ديگري در حوزه فعاليتشان نشان ميكردند تا اطلاعات موردنياز را به دست آورده و در اختيار مسئولان مربوطه قرار دهند.
MI6 و كودتاي سرلشكر قرني
از مهمترين حوادث اواخر 1336ش افشاي كودتاي سرلشكر وليالله قرني – رئيس وقت ركن 2 ارتش – بود كه گفته ميشد در نظر داشت با حمايت سيا طي كودتايي شاه را از سلطنت خلع و حكومتي نظامي در ايران برقرار سازد. درباره انگيزه قرني و نيز موضوع پشتيباني آمريكا از به راه انداختن كودتايي واقعي بر ضد محمدرضا و نيز نقشي كه انگليسيها و MI6 در افشاي اين كودتا و مجريان آن برعهده داشتند، تاكنون تحليل و ارزيابي دقيقي صورت نگرفته است.
برخي منافع به طور تلويحي ذكر كردهاند كه شاپور ريپورتر عامل مهم MI6 در ايران جريان كودتاي در دست اقدام قرني را به اطلاع شاه رسانيده است.(16) عليالظاهر به رغم اتهام بسيار سنگيني كه متوجه سرلشكر قرني بود، مجازات قابل اعتنايي براي او تعيين نشد و «به خاطر وساطت آمريكا» برخورد شديدي با او صورت نگرفت. او فقط به سه سال زندان محكوم شد و چند ماه قبل از پايان مدت محكوميت، آزادي خود را بازيافت.(17)
MI6 و دفتر ويژه اطلاعات
دفتر ويژه اطلاعات كه در 1338ش با راهنمايي MI6 و زيرنظر حسين فردوست تشكيل شد، هماهنگ كننده نهايي فعاليت دستگاههاي اطلاعاتي – امنيتي كشور و از جمله ساواك بود. گزارشات ارائه شده از سوي ساواك، دفتر ويژه اطلاعات ويرايش و كنترل شده و در دسترس شاه قرار ميگرفت.
فردوست صراحتاً اظهار ميدارد كه در طرح تشكيل دفتر ويژه اطلاعات و سپس راهاندازي و هدايت آن، انگليس و MI6 نقش يگانهاي بر عهده داشت و هم آنها بودند كه طي سالهاي رياست فردوست بر آن دفتر، بر فعاليت آن كنترل داشتند و از طريق فردوست و دفتر ويژه اطلاعات بسياري از خواستههاي خود را با شاه مطرح ميكردند.
با آنكه فردوست مسئول MI6 را در ايران فرد ديگري معرفي ميكند، اما شاپور ريپورتر را مهمترين مأمور آن سازمان در ايران ميداند كه با شاه و رجال درجه اول كشور ارتباط برقرار كرده و در نزد اولياي دولت و حكومت بريتانيا هم ارج و قربي كمنظير داشت؛ رئيس كل MI6 نيز جايگاه و احترام ويژهاي براي او قائل بود. شاپور ريپورتر تنها مأمور MI6 بود كه سالياني طولاني در ايران باقي ماند و برخلاف رؤساي MI6 در ايران كه هر چهار سال جاي خود را به ديگري ميدادند، شاپور ريپورتر تا پايان دوران سلطنت محمدرضا در ايران ماند. ريپورتر علاوه بر شاه و دفتر ويژه اطلاعات، با بسياري از رؤسا و مديران ارشد ساواك هم ارتباط داشت. ارتشبد نصيري ريئس وقت ساواك و سرلشكر علي معتضد قائممقام و مسئول اطلاعات خارجي ساواك، ارتباط دوستانهاي با شاپور ريپورتر داشتند. همچنين سرتيپ منوچهر هاشمي مديركل اداره كل هشتم ساواك، آرشام رئيس ساواكهاي خراسان، سيستان و بلوچستان و كرمان و سپهبد محسن مبصر نيز از ديگر دوستان ريپورتر در ساواك و شهرباني محسوب ميشدند. ريپورتر به حدي در رأس حاكميت ايران نفوذ داشت كه حتي به طور تلويحي به شاه گوشزد ميكرد كه پدر او – اردشير جي – در به سلطنت رسانيدن رضاشاه نقش درجه اول داشته است.(18)
MI6 و سازمان بيسيم
قبل از آنكه دفتر ويژه اطلاعات تشكيل شود، MI6، سازمان اطلاعاتي – امنيتي ويژهاي تحت عنوان سازمان بيسيم در ايران ايجاد كرده بود كه با ستاد ارتش در ارتباط بود. اين سازمان كه در 1345ش. از ستاد ارتش منتزع و تحت مديريت مستقيم دفتر ويژه اطلاعات قرار گرفت، از پايگاههاي مخفي اطلاعاتي در شهرهاي مركزي و شمالي ايران تشكيل ميشد. اعضاي اين سازمان از طريق بيسيم با يكديگر در ارتباط بودند و رابطي از سوي رئيس ستاد ارتش، فعاليت آن را با مسئول MI6 در تهران هماهنگ ميكرد. گفته شده كه MI6، سازمان بيسيم را اولين بار به تقليد از پايگاههاي مخفي اطلاعاتي و امنيتي فرانسه در دوران جنگ جهاني دوم، در ايران و برخي كشورها تشكيل داد. سازمان بيسيم كه براي مقابله با تهديدات احتمالي شوروي در ايران تأسيس شد، در مشهد، گنبد، گرگان، ساري، رشت، تبريز و اصفهان پايگاه داشت و ستاد مركزي آن هم در تهران بود. اطلاعات به دست آمده از طريق پايگاه تهران كه تحت كنترل مستقيم MI6 بود به ايستگاه MI6 در قبرس مخابره ميشد.
گفته ميشد بياعتمادي MI6 به رعايت اصول پنهانكاري در ستاد ارتش و نيز ساواك موجب شد مديريت سازمان بيسيم در اختيار دفتر ويژه اطلاعات قرار گيرد. MI6 همواره نگران نفوذ مأموران شوروي و كا.گ.ب در ساواك و نيز ستاد ارتش بود. سازمان بيسيم تا پايان دوران سلطنت محمدرضا در ايران فعال بود و هزينههاي آن از طريق بودجه سري دفتر ويژه اطلاعات تأمين ميشد.(19)
رابطه MI6 با شاه
علاوه بر شاپور ريپورتر كه ارتباط منظمي با شاه داشت و در تمام مسافرتهاي شاه به انگلستان او را همراهي ميكرد، مسئولان وقت MI6 در ايران هم ملاقاتهاي منظم و زمانبنديشدهاي با شاه داشتند. گفته شده مسئول MI6 در تهران حداقل ماهي دو بار با شاه ملاقات ميكرد. هنگام مسافرتهاي زمستاني شاه در سنموريتس هم رئيس كل MI6، ملاقات و مذاكرات متعددي با شاه داشت و طي اين ملاقاتها شاپور ريپورتر تنها كسي بود كه تقريباً هميشه حضور مييافت.
با اين احوال همسيا و هم MI6 در دربار نفوذ فراواني داشتند و همواره مأموراني از اين دو سرويس در پوششهاي مختلف در دربار حضور مييافتند. شاه به رؤساي ساواك و دفتر ويژه اطلاعات دستور داده بود «آنچه انگليسيها و آمريكاييها ميخواهند در اختيارشان گذارده شود.(20)
MI6 در دوران انقلاب
در دوره سلطنت محمدرضا پهلوي، انگليسيها تلاشي براي كاهش استبداد در ايران انجام ندادند و به شاه نسبت به تبعات سوء ادامه روش خود هشدار ندادند. حكومت بريتانيا هيچگاه به نقض حقوق بشر در ايران توجه نكرد.(21)
برخلاف دستگاه ديپلماسي بريتانيا، رسانههاي گروهي اين كشور هر از گاه انتقادهايي نسبت به نقض حقوق بشر در ايران منتشر ميكردند.
منبع: ساواك، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، مظفر شاهدي
صص 265 تا 274
پينوشتها:
1- MI5 مخفف عبارت Section 5 of Military Inteligence است.
2- اداره ويژه Special Branch.
3- MI6 مخفف عبارت Section 6 of Military Inteligence است.
4- حسين فردوست، ج 1، صص 313-312.
5- حسين فردوست، ج 1، صص 283-282.
6- همان، صص 104-100.
7- همان، ج 2، صص 53-47.
8- سازمانهاي جاسوسي بيگانه در ايران، ج 20، صص 91-90.
9- همان، ص 86.
10- ظهور و سقوط، ج 2، ص 176.
11- همان، صص 184-183.
12- ظهور و سقوط، ج 2، صص 289-287.
13- مظفر شاهدي، مردي براي تمام فصول، ص 590.
14- همان، صص 591-59.
15- ظهور و سقوط، ج 2، صص 352-347.
16- همان، صص 331-330.
17- همان.
18- همان، صص 298-293.
19- همان، صص 363-357.
20- همان، صص 333-332.
21- سعيد ميرترابي، رژيم شاه و سازمانهاي حقوق بشر، صص 181-180. این مطلب تاکنون 5277 بار نمایش داده شده است. |
|
|
|